مقام والای والدین در اسلام و قرآن(بخش دوم)
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در اسلام
قرآن کریم در صورت مشرک بودن والدین نیز احترام و تجلیل از آنها و همنشینى نیکو و مصاحبت حسنه با آنها را در امور دنیوى لازم شمرده است با وجود آنکه متابعت از شرک و اطاعت از آنها را ممنوع کرده است.
جلد اول کتاب نور ملکوت قرآن در خصوص لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر با استناد به آیات و روایات چنین می نویسد: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ*وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. 1
«و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، درحالى که مادرش بار او را در رحم برداشت، و هر روز دچار رنجى و ناتوانى اى مى شد، تا رنجى و ناتوانى دیگر پیدا شود. و مدّت باردارى و شیر دادن او مجموعا دو سال طول کشید: سفارش ما این بود که شکر و سپاس حقّ مرا (که خداى تو هستم بجاى آور!) و شکر و سپاس حقّ پدرت و مادرت را بجاى آور، و بازگشتها به سوى من است.
و اگر پدر و مادرت تو را به زور و جبر وادار نمایند که: بدون علم و اطّلاع و در آنچه بدان بصیرت ندارى به من شرک بیاورى؛ از آنها اطاعت مکن؛ و لیکن در امور دنیویّه (و معاشرت، و نشست، و برخاست، و خنده بر روى آنها، و دستگیرى و اعانت و غیرها) به طریق پسندیده، و شناختهشده با آنها مصاحبت و همنشینى کن؛ و پیروى از راه و روش کسى که به سوى من بازگشت نموده؛ و با انابه و رجوع خود، راه تقرّب را مىپیماید؛ و سپس بازگشت همه شما به سوى من است؛ و من یکایک از شما را به آنچه در دنیا انجام دادهاید، متنبّه و آگاه مى سازم!»
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.2
«و ما به إنسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم که: به نیکى و خوبى عمل نماید؛ و اگر پدر و مادرت، به زور و جبر خواستند تو را وادار کنند تا به من شرک بیاورى؛ و بدون علم و اطّلاع کورکورانه غیر مرا با من در امور شریک قرار دهى؛ از ایشان اطاعت مکن! بازگشت شما به نزد من است؛ و من شما را از آنچه در دنیا انجام دادهاید، آگاه مى کنم.»
در صدر إسلام که جوانان یهودى و یا مسیحى به مدینه مى آمدند و مسلمان مى شدند؛ چون به شهر و دیار خود برمى گشتند، آنقدر رفتارشان با پدر و مادر خارج از مذهب خود بهتر مى شد که: آنها را به تعجّب مى افکند. آنها مى گفتند: ما گمان مى کردیم که: اینک که به دین محمّد درآمدى؛ ما را یکسره رها مىکنى و بى أرج و بدون مقدار مى پندارى! و حالا مشاهده مى نمائیم که مهرت بیشتر و محبّتت افزونتر شده، و بیشتر در حوائج ما ساعى و کوشا هستى؛ و زیادتر به ما رسیدگى مى نمائى، و در انجام حوائج ما خود را وقف کرده اى! آنها در پاسخ مى گفتند: این طرز رفتار، دستور دین إسلام است. پدر و مادر نیز به مدینه مى آمدند؛ و مسلمان مى شدند؛ و قبیله و طائفه آنها نیز اسلام مى آوردند.
در إحیاء العلوم غزّالی، ج ۲، ص ۱۹۵ از أبوسعید خُدری روایت کرده است که: مردی از یمن به سوی رسول خدا هجرت کرد، و ارادۀ جهاد داشت. حضرت به او گفتند: هَلْ بِالْیَمَنِ أبَواکَ؟! «آیا پدر و مادرت در یمن میباشند؟!» گفت: آری!
گفتند: هَلْ أذِنا لَکَ؟ «آیا به تو اجازه دادهاند؟!» گفت: نه.
گفتند: فَارْجِعْ إلَی أبَوَیْکَ فَاسْتَأْذِنْهُما، فَإنْ فَعَلا فَجاهِدْ وَ إلاّ فَبَرَّهُما ما اسْتَطَعْتَ! فَإنَّ ذَلِکَ خَیْرُ ما تَلْقَی بِهِ اللَهَ بَعْدَ التَّوْحیدِ! «به نزد پدر و مادرت برگرد و از ایشان اذن بگیر، اگر اذن دادند جهاد کن، وگرنه تا جائی که قدرت داری به ایشان نیکی و احسان کن! با این عمل بعد از توحید به بهترین وجهی خدا را ملاقات می کنی!»
و مردی دیگر به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد تا دربارۀ کارزار و جنگ، با آن حضرت مشورت کند، حضرت فرمودند: أ لَکَ والِدَةٌ؟ «آیا مادر داری؟» گفت: آری!
فرمودند: فَالْزَمْها فَإنَّ الْجَنَّةَ عِنْدَ رِجْلَیْها! «ملازم خدمت مادرت باش! بعلّت آنکه بهشت پهلوی دو پای مادر است.»
و مرد دگری آمد و می خواست با رسول خدا بیعت کند بر هجرت و گفت: ما جِئْتُکَ حَتَّی أبْکَیْتُ والِدَیَّ! «من نزد تو نیامدم مگر اینکه پدر و مادرم را به گریه درآوردم!»
رسول خدا فرمود: ارْجِعْ إلَیْهِما فَأضْحِکْهُما کَما أبْکَیْتَهما! «به نزد آن دو باز گرد و آن دو را بخندان همانطور که آن دو را به گریه درآوردی!»
در اصول کافى با سند متّصل خود از ابو ولّاد حنّاط روایت مى کند که قال: سألت أبا عبد الله علیه السّلام از تفسیر گفتار خداوند عزّ و جل: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً؛ و به پدر و مادر إحسان نمایند.» مراد از این احسان چیست؟!
حضرت گفتند: «الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تکلّفهما أن یسألاک (ممّا یحتاجان إلیه) و إن کانا مستغنیین، أ لیس یقول الله عزّ و جلّ: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ. إحسان آن است که: با آنها به نیکوئى همنشینى کنى! و مبادا بگذارى آنها مجبور شوند، (در آنچه را بدان نیاز دارند)، از تو مسئلت کنند؛ و اگر چه خودشان مستغنى و بىنیاز باشند. مگر خداوند نمىگوید: شما هیچگاه به برّ و نیکى نخواهید رسید، مگر آنکه از آنچه را که دوست دارید؛ در راه خدا إنفاق کنید!»
تفسیر آیه فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً
و سپس حضرت صادق علیه السّلام گفتند: أمّا اینکه خدا مىگوید: إمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما. معنایش آن است که: اگر آنها تو را ناراحت و خسته و ملول نمودند، تو به آنها افّ هم نگو! و اگر تو را زدند، تو آنها را دفع مکن، و از خود مران! و معناى وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً آن است که: اگر تو را بزنند؛ تو به آنها بگو: خداوند شما را مورد غفران خود قرار دهد. این است معناى قول کریم. یعنى گفتار بزرگوارانه.
و معناى وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ آن است که: چشم خود را بر آنها خیره مکن؛ و نظر تند و حادّ منما؛ بلکه نظر نظر رحمت و رقّت باشد؛ و صدایت را بلندتر از صداى ایشان مکن! و دستت را بالاتر از دست آنها مدار! و در راه رفتن پیشاپیش آنها راه مرو، و گام برندار! 3
و نیز در اصول کافى با سند متّصل خود از حضرت صادق علیه السّلام وارد است که: فرمود: «لو علم الله شیئا أدنى من افّ لنهى عنه، و هو من أدنى العقوق، و من العقوق أن ینظر الرّجل إلى والدیه، فیحدّ النّظر إلیهما؛ «اگر خداوند چیزى را از افّ گفتن پائینتر مىدانست، هرآینه از آن نهى مىنمود (یعنى افّ گفتن مثل این است که پدر و مادر انسان چیزى بگویند؛ و إنسان را ناخوشایند آید، و انسان بگوید: آخ یا آه! که این کلمه، کوچکترین و نازلترین کلمهاى براى إنکار است.) و اینکه اگر کسى به پدر و مادرش افّ بگوید، عاقّ والدین مى شود، این پائینترین درجه از عاقّ شدن است. و بعضى از أقسام آن این است که: انسان به پدر و مادر نظر تند بنماید.» 4
ببینید این تعلیم و تربیت عالى، و این منهاج و روش ملکوتى را که قرآن به تعلیم آن، سبل سلام را نشان داده است؛ با تعلیمات ملل کفر، و رفتار بعض از جوانان مغرور اروپا رفته، و آمریکا رفته ما که زرق و برق تمدّن ضالّه که تا چقدر باد هوى دماغشان را پر کرده است تفاوت دارد که بر پدر خود در محافل و مجالس مقدّم مى شوند.
من خودم دکتر جوان متخصّص را دیدم که در مجلس بر پدر پیر خود پیش افتاد؛ و پدرش به دنبال او بود. و از این عجیبتر نقل شد دکتر متخصّص جوانى از ناحیه کفر برگشته، و رفقا و دوستان جوانش از هم دورهاىهاى سابق، به دیدنش آمده بودند؛ و پدر پیرمرد او دم در مشغول خدمت و پذیرائى بود. دکتر مغرور از شدّت غرور، به میهمانان مى گفت: این مرد مستخدم منزل ماست!
أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ. «افّ باد بر شما، و بر این بتهاى تخیّلى و پندارى را که در ذهن خود آفریده؛ و بجاى پرستش خداوند، از اینها پرستش مى نمائید!» حقّا إنسان اگر کلمه افّ را بر أفکار و أهواء این تازه به دوران رسیدگان متکبّر و مستکبر إعمال کند؛ و بر آنها و پندارشان، و بر روش و منهاجشان اف و تف بفرستد؛ جا دارد.
آیا این أعمال از ملّتى سرمى زند که رسول خداوندیش فرموده است: «الجنّة تحت أقدام الامّهات؛ بهشت در زیر گامهاى مادران است.» 5
1.سوره لقمان آیات ۱۴و ۱۵.
2.سوره عنکبوت، آیه ۸.
3.تفسیر برهان، طبع سنگى تفسیر سوره إسراء، ج ۱، ص ۶۰۱ و تفسیر نور الثقلین، ج ۳، ص ۱۴۸ و ص ۱۴۹.
4.همان
5.جامع الصغیر سیوطى ص ۱۴۵ از قضاعى و خطیب بغدادى در جامع خود با طریق حسن از أنس روایت کرده است.
منبع: سایت عصر شیعه