مقدمه ای بر تعیین جایگاه انسان در هستی
تعیین جایگاه هر موجود، فرع بر تبیین ماهیت و هویت آن موجود است؛ به این معنا که تا هویت یک شیء شناخته نشود، جایگاه آن شیء در نظام هستی روشن نخواهد شد و اگر ماهیت چیزی شناخته شد، جایگاهش نیز خود به خود
نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
تعیین جایگاه هر موجود، فرع بر تبیین ماهیت و هویت آن موجود است؛ به این معنا که تا هویت یک شیء شناخته نشود، جایگاه آن شیء در نظام هستی روشن نخواهد شد و اگر ماهیت چیزی شناخته شد، جایگاهش نیز خود به خود آشکار خواهد گشت.
توضیح آنکه تعیین جایگاه اشیا به جهان بینی وابسته است و صحت و سقم جهان بینی و نیز شدّت و ضعف آن، به درجه معرفت شناسی مرتبط است؛ اگر کسی از جهان بینی حسّی و تجربی برخوردار باشد و هستی را در حصار طبیعت خلاصه کند، به ناچار جایگاه هر چیزی را نیز در همین محدوده می جوید؛ پس آنچه نامحسوس و فاقد اثر طبیعی است، از منظر این جهان بینی، افسانه و خرافه تلقی خواهد شد، چنان که اگر کسی با انکار طبیعت، جهان بینی خود را بر امور ماورایی بنا نهد، حسّیات و تجربیات را افسانه می پندارد و جایگاه همه اشیا، از جمله انسان را تنها در ماورای طبیعت جست و جو می کند.
این دو نحوه جهان بینی و نتایج مترتب بر هر یک، نقص هایی آشکار دارد. برای تعریف صحیح جایگاه انسان در نظام هستی، نخست باید هویت انسان را شناخت و به حقیقت وجودی او آگاه شد.
انسان از منظر قرآن کریم، وجودی جامع است که شایسته مقام خلافت شده است و همین خلافت الهی، جایگاه والای انسان را در هستی رقم می زند؛ لیکن این خلافت با خلافت در حکمت و کلام، موضوعاً متفاوت است، زیرا با برهان های فلسفی و کلامی، خلافتِ انسان در قلمرو نبوت و امامت اثبات می شود که گر چه با خلافتِ مورد بحث ما رابطه سببیّت دارد؛ اما به حوزه مدیریت تشریعی انسان در همه ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… محدود است. اما مقام خلافت انسان، در بحث جهان بینی عرفانی و قرآنی، به وجود جامع انسان مربوط است که قلمرو آن، همه ماسوی الله بوده، حتّی تعلیم فرشتگان را نیز شامل می شود؛ یعنی مدیریت کلان جهان امکان.
منبع: جوادی آملی، عبدالله، (1389)، انسان از آغاز تا انجام، قم، نشر اسراء، چاپ دوم.
توضیح آنکه تعیین جایگاه اشیا به جهان بینی وابسته است و صحت و سقم جهان بینی و نیز شدّت و ضعف آن، به درجه معرفت شناسی مرتبط است؛ اگر کسی از جهان بینی حسّی و تجربی برخوردار باشد و هستی را در حصار طبیعت خلاصه کند، به ناچار جایگاه هر چیزی را نیز در همین محدوده می جوید؛ پس آنچه نامحسوس و فاقد اثر طبیعی است، از منظر این جهان بینی، افسانه و خرافه تلقی خواهد شد، چنان که اگر کسی با انکار طبیعت، جهان بینی خود را بر امور ماورایی بنا نهد، حسّیات و تجربیات را افسانه می پندارد و جایگاه همه اشیا، از جمله انسان را تنها در ماورای طبیعت جست و جو می کند.
این دو نحوه جهان بینی و نتایج مترتب بر هر یک، نقص هایی آشکار دارد. برای تعریف صحیح جایگاه انسان در نظام هستی، نخست باید هویت انسان را شناخت و به حقیقت وجودی او آگاه شد.
انسان از منظر قرآن کریم، وجودی جامع است که شایسته مقام خلافت شده است و همین خلافت الهی، جایگاه والای انسان را در هستی رقم می زند؛ لیکن این خلافت با خلافت در حکمت و کلام، موضوعاً متفاوت است، زیرا با برهان های فلسفی و کلامی، خلافتِ انسان در قلمرو نبوت و امامت اثبات می شود که گر چه با خلافتِ مورد بحث ما رابطه سببیّت دارد؛ اما به حوزه مدیریت تشریعی انسان در همه ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… محدود است. اما مقام خلافت انسان، در بحث جهان بینی عرفانی و قرآنی، به وجود جامع انسان مربوط است که قلمرو آن، همه ماسوی الله بوده، حتّی تعلیم فرشتگان را نیز شامل می شود؛ یعنی مدیریت کلان جهان امکان.
منبع: جوادی آملی، عبدالله، (1389)، انسان از آغاز تا انجام، قم، نشر اسراء، چاپ دوم.