مقدمه ای در باب تعریف انسان
انسان اجمال همه عالم است؛ به گونه ای که اگر او را شرح دهیم، هم ملکوت مجرّد و هم مُلک مادی را داراست: ملکوت وجود انسان، روح الهی و فطرت خداخواهی اوست و مُلک وجود او همان طبیعت و بدن خاکی. این گونه است که
نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
انسان اجمال همه عالم است؛ به گونه ای که اگر او را شرح دهیم، هم ملکوت مجرّد و هم مُلک مادی را داراست: ملکوت وجود انسان، روح الهی و فطرت خداخواهی اوست و مُلک وجود او همان طبیعت و بدن خاکی. این گونه است که انسان را می توان خلاصه عالم خواند.
حیات انسان و به سخن دیگر، انسانیت انسان و اصالت وجودی اش، به روح او وابسته است؛ نه جسم وی، زیرا از نظر بدنی، بسیاری مخلوقات با انسان مشترک و حتی در مرتبه بدن، از او زیباتر هستند؛ ولی از شرافت و کرامت وجودی انسان بی بهره اند.
در همین رابطه و در تحلیلی دیگر، در مبحث مراتب وجودی انسان، چهار مرتبه ذکر می شود:
1. مرحله اول وجود مادی انسان یا همان زندگی گیاهی، تغذیه، رشد و تولید.
2. مرحله دوم وجود مثالی یا همان وجودی است که حیوانات هم از آن برخوردارند و گرفتار شهوت و غضب: (یأْکُلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ )(1).
3. مرحله سوم یا وجود عقلی، مرتبه ای که انسان صاحب ادراک و رأی است و می تواند علی رغم دستورات شهوت و غضب حیوانی، تصمیمی بگیرد، این همان وجودی است که انسان ها آن را فراموش می کنند: (وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ)(2). کسانی که خود مادی و حیوانی را فراموش نمی کنند، چنان که شهوت و غضب آن ها کماکان زنده است؛ اما فراموش می کنند که انسان هستند و می توانند علاوه بر قوای حیوانی با همین قوای عقلی، معارف الهی را درک کنند و تصمیم عقلی بگیرند.
این مرتبه از وجود انسان، به قوای حیوانی اکتفا نمی کند و درباره خود، طبیعت و محیط اطرافش و نیز معارفی که به او می رسد، با وجود عقلی خود ادراک می کند. وجود عقلی عطیه ای است که خدا به انسان عطا کرده، تا به آن، هم معاش خود را اداره کند و هم راه خود را بیابد و معارف الهی را دریافت کند. حیوانات هنگام تولد آن چه برای زندگی نیاز است در اختیار دارند؛ پوشش، ابزارها و حتی طریقه زندگی را؛ اما انسان هیچ یک را ندارد، چون عقلی که خدا به او داده، همه را تأمین می کند.
انسان با کمک عقل، همه نیازهایش را تأمین می کند، اما کارکرد عقل به این محدود نمی شود. وظیفه اصلی عقل، هدایت انسان است. در حقیقت عقل باید رهبر وجود انسان باشد؛ نه این که تنها در پی امور معاش باشد؛ آن هم با هدایت و پیروی از وجود حیوانی که شهوت و غضب است.
4. مرحله چهارم وجود الهی است؛ مرتبه ای بالاتر از همه مراتب که همان وجود ناشناخته انسان است. وجود الهی از دسترس عقل ما پنهان است و با توجه به تحلیل معنای ظلم در قرآن فهمیده می شود: (وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ)(3). معنای ظلم برای عموم، تجاوز به حقوق دیگری است وظلم به خود، چندان برای آنان شناخته شده نیست. ظلم تجاوز از محدوده ای است که مجاز نباشد؛ اما در ظلم همیشه دو طرف وجود دارد و به سادگی نمی توان گفت کسی به خود ظلم کرده است.
پس در این جا نیز باید محدوده ای باشد که در اختیار خود انسان نباشد و متعلق به فرد دیگری باشد. این محدوده، همان وجود الهی انسان است؛ وجودی که به خداوند تعلق دارد و امانت او در دست انسان است. روح الهی که در انسان خاکی دمیده شد و به او ظرفیت ملکوتی داد، همان دنیای عظیم و ناشناخته انسان است و وجود اصیل انسان نیز همین است.
حیات انسان و به سخن دیگر، انسانیت انسان و اصالت وجودی اش، به روح او وابسته است؛ نه جسم وی، زیرا از نظر بدنی، بسیاری مخلوقات با انسان مشترک و حتی در مرتبه بدن، از او زیباتر هستند؛ ولی از شرافت و کرامت وجودی انسان بی بهره اند.
در همین رابطه و در تحلیلی دیگر، در مبحث مراتب وجودی انسان، چهار مرتبه ذکر می شود:
1. مرحله اول وجود مادی انسان یا همان زندگی گیاهی، تغذیه، رشد و تولید.
2. مرحله دوم وجود مثالی یا همان وجودی است که حیوانات هم از آن برخوردارند و گرفتار شهوت و غضب: (یأْکُلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ )(1).
3. مرحله سوم یا وجود عقلی، مرتبه ای که انسان صاحب ادراک و رأی است و می تواند علی رغم دستورات شهوت و غضب حیوانی، تصمیمی بگیرد، این همان وجودی است که انسان ها آن را فراموش می کنند: (وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ)(2). کسانی که خود مادی و حیوانی را فراموش نمی کنند، چنان که شهوت و غضب آن ها کماکان زنده است؛ اما فراموش می کنند که انسان هستند و می توانند علاوه بر قوای حیوانی با همین قوای عقلی، معارف الهی را درک کنند و تصمیم عقلی بگیرند.
این مرتبه از وجود انسان، به قوای حیوانی اکتفا نمی کند و درباره خود، طبیعت و محیط اطرافش و نیز معارفی که به او می رسد، با وجود عقلی خود ادراک می کند. وجود عقلی عطیه ای است که خدا به انسان عطا کرده، تا به آن، هم معاش خود را اداره کند و هم راه خود را بیابد و معارف الهی را دریافت کند. حیوانات هنگام تولد آن چه برای زندگی نیاز است در اختیار دارند؛ پوشش، ابزارها و حتی طریقه زندگی را؛ اما انسان هیچ یک را ندارد، چون عقلی که خدا به او داده، همه را تأمین می کند.
انسان با کمک عقل، همه نیازهایش را تأمین می کند، اما کارکرد عقل به این محدود نمی شود. وظیفه اصلی عقل، هدایت انسان است. در حقیقت عقل باید رهبر وجود انسان باشد؛ نه این که تنها در پی امور معاش باشد؛ آن هم با هدایت و پیروی از وجود حیوانی که شهوت و غضب است.
4. مرحله چهارم وجود الهی است؛ مرتبه ای بالاتر از همه مراتب که همان وجود ناشناخته انسان است. وجود الهی از دسترس عقل ما پنهان است و با توجه به تحلیل معنای ظلم در قرآن فهمیده می شود: (وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ)(3). معنای ظلم برای عموم، تجاوز به حقوق دیگری است وظلم به خود، چندان برای آنان شناخته شده نیست. ظلم تجاوز از محدوده ای است که مجاز نباشد؛ اما در ظلم همیشه دو طرف وجود دارد و به سادگی نمی توان گفت کسی به خود ظلم کرده است.
پس در این جا نیز باید محدوده ای باشد که در اختیار خود انسان نباشد و متعلق به فرد دیگری باشد. این محدوده، همان وجود الهی انسان است؛ وجودی که به خداوند تعلق دارد و امانت او در دست انسان است. روح الهی که در انسان خاکی دمیده شد و به او ظرفیت ملکوتی داد، همان دنیای عظیم و ناشناخته انسان است و وجود اصیل انسان نیز همین است.
پی نوشت ها :
1- سوره فرقان، آیه 7.
2- سوره حشر، آیه 19.
3- سوره بقره، آیه 57
منبع: جوادی آملی، عبدالله، (1389)، انسان از آغاز تا انجام، قم، نشر اسراء، چاپ دوم.