مقصود از مثل در تحدي چيست؟
قبل از تبيين مقصود از مثل و دادن پاسخ به مطلب فوق، يادآوري اين نکته سودمند است که اين مسئله، مطلبي است که از قرنهاي پيش نيز مطرح بوده و دانشمندان اسلامي از همان زمان بدان پرداخته، مقصود از مثل را روشن کرده بودهاند. (2)
به هر روي، شبههي فوق از سه پرسش زير ترکيب شده است:
الف) مقصود از مثل چيست؟
ب) چگونه و با چه معيارهايي ميتوان فهميد يک متن، مثل قرآن است؟
ج) مرجع و قاضي براي تشخيص متوني که همانند قرآن عرضه شده، چه کسي است؟
در ادامه، پاسخ پرسشها خواهد آمد.
الف) مقصود از مثل
از عجايب روزگار اين است که غالب شبههگران ادعا کردهاند مقصود و مفهوم کلمهي مثل مشخص نيست، در عين حال همين افراد، متني ارائه يا نقل کردهاند و مدعياند اين متن مثل قرآن است!
اگر معنا و مفهوم مثل را نميدانند، چگونه مثل قرآن ارائه يا نقل کردهاند؟!
به هر حال به کساني که مدعياند مفهوم کلمهي مثلي، مشخص نيست، بايد گفت:
مثل، کلمهاي عربي است و براي فهميدن مقصود و مفهوم اين کلمه بايد به کتب لغت اصيل مراجعه کرد؛ براي نمونه جوهري در صحاح مينويسد:
«مثل» براي بيان برابري است؛ چنانکه گفته ميشود: اين، همانند آن است يا گفته ميشود اين، مشابه آن است. (3) ابنفارس نيز در معجم مقاييس اللغه ميگويد: «يدلُّ علي مناظرَة الشّيءِ للشيء وهذا مِثل هذا، أي نَظِيرُه». (4)
با توجه به کلماتي همانند مشابه، نظير و… که اين کلمات نيز به معناي مماثلت ميآيد، ميتوان گفت: مثل به معناي مشابهت دو چيز در صفات اصلي و صفات ممتاز آن دو است. (5) بنابراين وقتي گفته ميشود: «مثل قرآن» يعني متني که صفات اصلي و ممتازي که قرآن واجد آن صفات است، دارا باشد. در زبان فارسي نيز چنين است. وقتي گفته ميشود فلان شعر، همانند اشعار حافظ يا سعدي است، يعني ويژگيهاي ممتازي که در شعر حافظ و سعدي وجود دارد، در اين شعر نيز وجود دارد.
از آنچه گذشت، روشن ميشود اين سخن که «مفهوم کلمهي مثل مشخص نيست، از اينرو هرچه را آورده شود مسلمانان به دليل نامفهوم بودن کلمهي «مثل» نميپذيرند»، ادعايي گزاف و بيهوده است؛ زيرا معناي مثل، مشخص و معلوم است و اگر کسي متنهايي را که ادعا شده مثل قرآن است، نپذيرفتهاند، نه به دليل نامعلوم بودن مفهوم مثل است، بلکه بدان دليل است که بين اين متون با آنچه قرآن آورده، فاصلهي زيادي هست. به عبارت ديگر، متون ارائه شده، هيچيک از ويژگيها و صفات ممتازي را که قرآن، واجد آن صفات است، ندارد؛ از اينرو قابل مقايسه با قرآن نيست.
افراد دانا و سخندان هيچگاه اشعار کودکانهاي همانند «يه توپ دارم قلقليه» را در کنار اشعار نغز و عرفاني حافظ قرار نداده، اين دو را مثل يکديگر نميدانند. آيا اين کار به دليل نامعلوم و نامفهوم بودن معناي مثل است يا نابرابري اين ابيات کودکانه و آن اشعار عارفانه؟
کدام عاقل و فهيم، جملات سخيف و بيادبانهاي همانند: «فَنُولِجُه فِيکُنَّ إيلاجاً و نُخرِجُه مِنکنَّ إخراجاً» (6) را در کنار «وَ قيلَ يا أَرضُ ابلَعي ماءَک وَ يا سَماءُ أَقلِعي وَ غيضَ الماءُ وَ قُضِي الامرُ وَ استَوَت عَلَي الجُودِي وَ قيلَ بُعداً لِلقُومِ الظَّالِمينَ» (7) قرار ميدهد؟
در آيهي مذکور با آنکه تنها هفده کلمه است، دستکم 22 نوع صنعت بديع وجود دارد؛ (8) ولي در جملاتي که از مسيلمه نقل شد، جز فحش و کلمات رکيک از کدام صنعت ادبي استفاده شده است؟ به زودي خواهيم ديد ساير جملاتي که ديگران گفته اند نيز به هيچ وجه قابل رقابت با قرآن نيست.
پاسخ ديگري که در اينباره وجود دارد، اين است که اگر به راستي، مردم زمان نزول قرآن، معنا، مفهوم و مقصود از مثل را نميفهميدند، به جاي روي آوردن به نبردهاي خونين، از رسول خدا ميپرسيدند که مقصودش از مثل چيست؟ در حاليکه آنان هيچگاه نپرسيدند مقصود از مثل چيست.
نکتهي سومي که دلالت بر وضوح مفهوم مثل ميکند، اين است که در زمان نزول قرآن، اعراب، بارها و بارها، تحدي برخي از سخنسرايان و شاعران در نظم و نثر با يکديگر را ديده بودند؛ از اينرو کاملاً با مفهوم مثليت آشنا بودند. چگونه ميتوان پذيرفت که آنان دربارهي ساير سخنان، مفهوم مثليت را ميفهميدند، ولي دربارهي قرآن مفهوم آن را درک نميکردند؟ (9)
آخرين نکته اينکه بسياري از مورخان و مفسران، تصريح کردهاند که نه تنها در آن زمان نيز مفهوم مثل براي اعراب زمان نزول قرآن مفهوم و روشن بود، بلکه تحدي ادبي نيز در بين آنان رواج داشت و هماوردطلبي ادبي افرادي همچون امراءالقيس، علقمه، عمروبنکلثوم، حرثبنحلزه، جرير، فرزدق و ديگران (10) ثابت ميکند که آنان نيز همانند نسلهاي بعدي، مفهوم مثل را به خوبي درک ميکردند و اشعاري «مثل» ديگران سروده، آن را به سخندانان عرضه ميکردند.
ب) معيارهاي تشخيص
پرسش دوم اين بود که چگونه و با چه معيارهايي ميتوان فهميد متني مثل قرآن است؟
براي تشخيص اينکه متني همانند قرآن است يا نه، بايد امتيازات قرآن شناخته شود، آن گاه متون ذکر شده، با قرآن مقايسه شود و از اين مقايسه، وزن آن متون به دست آيد. اين معيار و ميزان در ساير متون ادبي و اشعار نيز وجود دارد. اگر بخواهيم شعري همانند «هماي رحمت» سرودهي شهريار را با اشعار سعدي يا حافظ مقايسه کنيم، ابتدا بايد وجوه امتياز و نقاط اصلي و ممتاز شعر حافظ را بدانيم، آنگاه اين دو را با يکديگر مقايسه کنيم. پس معيار و ميزان سنجش، محاسن ادبي و معنوي است. پس از بررسي محاسن و نقاط قوتِ اشعار حافظ و شهريار و مقايسهي آن دو، شعر قويتر مشخص ميگردد.
دربارهي قرآن کريم، هرچند خود قرآن معيار سنجش است و با قرآن است که زيبا بودن زيباييها و متين بودن کارها و پرمحتوا بودن نوشتهها سنجيده ميشود، ولي از باب مماشات با مجادلهکنندگان، ابتدا بايد زيباييهاي شکلي و محتوايي قرآن شناخته و ساير متون با قرآن مقايسه شوند. برخي از وجوه تحدي قرآن که آن وجوه را ميتوان معيار و ميزان قرار داد، عبارتاند از:
تحدي به بلاغت
نخستين وجه تحدي قرآن، تحدي به بلاغت است. (11) چنانکه در فصل دوم جلد اول گذشت گاه يک آيه، با آنکه معناي ظاهرياش روشن است، در بردارنده 1/260/000 احتمال است و گاه در سه کلمه، 6 بار بر مطلبي تأکيد شده است. گاه در يک آيهي قرآن که تنها هفده کلمه دارد، بيش از بيست نوع صنعت ادبي به کار رفته و در عين حال که معنا کاملاً روشن و گوياست، ادب بلاغي آن به گونهاي است که برخي از ادباي مشرک را به تفکري يک ساله در يک آيه و عجز از آوردن متني همانند قرآن کريم وادار ميکند. (12) پس نخستين شرط متني که در برابر قرآن قرار ميگيرد، اين است که در اوج فصاحت و بلاغت باشد؛ از اين رو افرادي که گاه از سر بيخردي، متوني بسيار ابتدايي و سخيف ارائه کرده، ميپندارند همانند قرآن عرضه کردهاند، از دايرهي بررسي خارج ميشود؛ چنانکه اشعار عاميانه و گاه بسيار سخيف و بيوزن و قافيهي فراواني بر زبان مردم جاري ميشود، آيا ميتوان همهي اين اشعار را در رديف اشعار حافظ و شهريار گذاشت؟
تحدي قرآن به هدايت
قرآن کريم کتاب هدايت است؛ از اينرو کتابي که منکران عرضه ميکنند، بايد کتابي باشد کههادي مردم باشد؛ (13) چنانکه ميفرمايد: «قُل فَأتُوا بِکتابٍ مِن عِندِ اللهِ هُوَ أَهدي مِنهُما أَتَّبِعهُ إِن کنتُم صادِقينَ»: بگو: اگر راست ميگوييد، کتابي از نزد خداوند بياوريد که رهنمونتر از آن دو (قرآن و توراتي که بر موسي نازل شد) باشد تا از آن پيروي کنم.
تحدي قرآن به علم
قرآن کريم به علم و معرفت نيز تحدي کرده است؛ يعني فرموده است: اگر در آسماني بودن آن شک داريد، کتابي بياوريد که از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد. (14) اينک کساني که بهرهاي از خرد دارند، ميتوانند سورههاي قرآن را با جملاتي همانند «يَا ضَفدَعِ بِنتَ ضَفدَعَين، نَقِي مَا نَقين، نِصفُکَ فِي الماءِ وَ نِصفُکَ فِي الطينِ، لَا الماء تَکدّرين و لَا الشَارِب تَمنَعَيِن» (15) مقايسه کرده، حق را تشخيص دهند. جملاتي که اخيراً در اينترنت و برخي از کتابها منتشر ميشود نيز چنين است و به زودي مهمترين آنها بررسي ميشود و خواهيم ديد که نويسندگان اين جملات «عرض خود برده و زحمت ما داشتهاند». (16)
تحدي قرآن کريم به اخبار غيبي
قرآن کريم در آيات بسياري با خبرهاي غيبي خود تحدي، يعني به بشر اعلام کرده است که اگر در آسماني بودن اين کتاب ترديد داريد، کتابي نظير آن مشتمل بر اخبار غيبي بياوريد. برخي از اخبار غيبي قرآن دربارهي داستانهاي پيامبران گذشته و امتهاي ايشان (17) و بخشي ديگر دربارهي حوادث آينده است. (18) اينک اگر کسي بخواهد به تحدي قرآن پاسخ دهد و کتابي همانند قرآن بياورد بايد کتابي باشد که افزون بر آنچه گذشت، اخبار صدقي از گذشته و آينده در بر داشته باشد؛ از گذشتهاي بسيار دور تا گذشتهاي نزديک، که قابل بررسي براي شنوندگان و خوانندگان کتاب باشد و حوادثي که دربارهي آينده بيان ميکند نيز بايد همينگونه باشد؛ يعني بايد از طرفي از حوادث قطعي و يقيني که به زودي رخ خواهد داد، خبر دهد و از طرفي از حوادثي که پس از دهها و صدها، بلکه هزاران سال بعد رخ خواهد داد، خبر دهد تا همهي مردم- چه افرادي که در زمان عرضهي کتاب حاضرند و چه افرادي که در آينده به دنيا خواهند آمد- حقانيت آن را با حس و وجدان دريابند؛ چنانکه قرآن کريم چنين است. اگر از گذشته سخن ميگويد، فقط از گذشتههاي بسيار دور سخن نميگويد، بلکه از سرگذشت اصحاب فيل هم سخن ميگويد؛ (19) چنانکه مردم را متوجه سرگذشت قوم لوطي ميکند که همه روزه از کنار خرابههاي آنان ميگذشتند. (20) وقتي سخن از آينده ميگويد، نه تنها از آيندههاي بسيار دور، بلکه از آيندهاي بسيار نزديک و کمتر از ده سال خبرهاي قطعي و يقيني ميدهد (21) تا همهي مردم از نور قرآن هدايت يابند.
تحدي قرآن به عدم وجود اختلاف در آن
يکي ديگر از وجوه تحدي قرآن کريم، تحدي به عدم وجود اختلاف در قرآن است. (22)
قرآن کريم به تدريج و به مدت 23 سال در حالات مختلف بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل ميشد. پارهاي از آن در مکه و پارهاي در مدينه، پارهاي در شب و پارهاي در روز، پارهاي در سفر و پارهاي در حضر، قسمتي در حال صلح و بخشي در حال جنگ، طايفهاي در روز عسرت و شکست و طايفهاي در حال غلبه و پيشرفت؛ عدهاي از آياتش در حال امنيت و آرامش و عدهاي ديگر در حال ترس و وحشت نازل شده است.
اهداف نزول قرآن نيز فراوان بود؛ آياتش نه تنها براي ارائه معارف عالي، بلکه براي آموزش اخلاق و قوانين و احکام و رفع حاجات دنيوي و اخروي مردم نازل ميشد؛ با اين حال در چنين کتابي کوچکترين اختلاف ديده نميشود، نه در اسلوب و نظم کلام و نه در معارف و اصولي که در معارف بيان کرده است؛ نه تنها در معارف قرآن اختلافي وجود ندارد، بلکه آيهاي از آن، آيهي ديگرش را تفسير و جملهاي تصديقکنندهي جملهاي ديگر است و روشن است که اگر از ناحيهي غير خدا بود، هم نظم الفاظ و جملاتش از نظر فصاحت و بلاغت متفاوت ميگشت و هم معنا و معارفش از نظر صحت و فساد و اتقان و متانت متغاير ميشد.
ساير معيارها
افزون بر آنچه گذشت، معيارهايي همانند تحدي به آورندهي قرآن کريم، (23) تحدي به کيفيت ادا و بيان و نيز محتواي قرآن (24) نيز از وجوه تحدي قرآن است؛ چنانکه نظم زيبا، حقانيت و راستي، نبود باطل و دروغ در آن، احکام و شرايع، معاني بلند و… نيز از وجوه تحدي قرآن ذکر شده است که ميتوان برخي از اين معيارها را به موارد پيشين بازگرداند.
اينک که وجوه تحدي قرآن بيان شد، روشن ميگردد اگر متني بخواهد با قرآن هماوردي کند، بايد داراي تمام يا دستکم غالب ويژگيهاي قرآن باشد؛ چنانکه بايد شرايط و ضوابط تحدي را نيز رعايت کرده باشد.
ج) مرجع تشخيص
سومين پرسش چنين است: مرجع و قاضي براي تشخيصي متوني که همانند قرآن ارائه شده، چه کسي است؟
خداوند، همهي جن و انس را که داراي شعور و عقل و اختيارند، دعوت به تحدي و مبارزه کرده است تا همانند قرآن بياورند، نه فقط کفار و دشمنان؛ چرا که از تعابير «الانس»، «الجنّ»، «و ادعوا من استطعتم من دون الله»، «و ادعوا شهداء کم من دون الله» و خلاصه تعبير به هر کسي غير از خدا، در مييابيم که گروه خاصي مراد نيست؛ بلکه همهي اقوامي که داراي عقل، شعور و اختيارند، ميتوانند مخاطب آيه باشند. اين آيات، احتجاج و هماورد طلبي در برابر مشرکان عرب و منافقان و همهي کفار- چه اهل کتاب و غير آنها- و حتي آنهايي که اسلام را پذيرفتهاند، است تا اگر شکي در قرآن يا وحي بر رسول خدا دارند، امتحان کنند. از اينکه خداوند متعال با همهي انسانها و ديگر موجودات عاقل، تحدي کرده است، درمييابيم همهي افراد به شرط آنکه معيارهاي اوليهي تشخيصي را دارا باشند، ميتوانند مرجع تشخيص باشند. از طرفي با توجه به معيارهاي تشخيصي، مرجع نيز متفاوت خواهد بود؛ براي نمونه براي تشخيصِ فصاحت و بلاغتِ متوني که مدعي همانندي با قرآناند، بايد به اساتيد فصاحت و بلاغت مراجعه کرد.
شايد سرّ و دليل اينکه غالب افرادي که مدعي هماوردي با قرآن شدهاند، از افرادياند که بهرهاي از فصاحت و بلاغت ندارند نيز همين نکته باشد؛ زيرا دانشمندان سخنشناسي، به وجوه حسن و بهاء، لطايف، اشارات، کنايات، تلميحات، استعارات و… که در قرآن آمده است، واقفاند؛ از اين رو خود را رسواي خاص و عام نميکنند و حتي اگر روزي اين فکر به ذهن آنان خطور کند، بااندک تأمل و تدبري در مييابند که توان هماوردي با قرآن کريم را ندارند؛ (25) ولي افرادي که به اين نکات آشنا نيستند، مدعياند همانند قرآن ميآورند و آنگاه عبارتهايي مجمل به هم ميبافند. گاهي خود نيز به راستي تصور ميکنند متني که عرضه کردهاند، همانند قرآن است؛ چنانکه ممکن است گويندهي اشعار عاميانه و بدون وزن و قافيه تصور کند سرودههايش از جامي و حافظ هم بهتر است و اين دو بايد در کلاس درس او بنشينند؛ ولي وقتي اين متون به دست دانشمند سخنشناسي داده شود، او به خوبي ميتواند تفاوت اشعار حافظ و بافتههاي شاعر نماها را تشخيص دهد.
در ساير مسائل نيز معيار تشخيص، دانشمندان همان دانشاند؛ مثلا در اعجاز علمي قرآن در مسائل پزشکي، دانشمندان و پزشکان حاذق داورند و از همينروست که بسياري از پزشکان پس از ديدن مسائل دقيق پزشکي که در قرآن آمده است، به وحياني بودن قرآن اقرار کردهاند؛ از جمله ميتوان به پروفسور کيت مور، استاد جنينشناسي و نويسنده کتاب تکامل بشر، (26) دکتر جان لي سيمپسون، (27) رئيس بخش جراحي زنان در دانشگاه پزشکي بيلور هوستون آمريکا، پروفسور مارشال جانسون، يکي از دانشمندان برجستهي آمريکا و رئيس دپارتمان آناتومي و مدير انستيتو Daniel دانشگاه توماس جفرسون فيلادلفيا (28) و… اشاره کرد.
پس مرجع تشخيص همانندي گفتار مطرح شده با قرآن کريم، ضرورتاً مسلمانان نيستند، بلکه غيرمسلمانان نيز ميتوانند مرجع تشخيص باشند، البته اين افراد بايد دو شرط را دارا باشند:
الف) دانش: اگر اهل دانش نباشند، نميتوانند سره را از ناسره تشخيص داده، بين صحيح و سقيم، تفاوت قائل شوند؛ براي نمونه، براي فهم اعجاز ادبي قرآن، داوران اين هماوردي بايد در علوم معاني و بيان و بديع و… متخصص بوده، جنبههاي متفاوت کلام و سخن و آرايههاي آن را به خوبي بشناسند.
ب) انصاف: زيرا اگر منصف نباشند، حب و بغضها و… اجازه نميدهد راه حق و عدل را پيموده، از جادهي انصاف، منحرف نشوند.
هيئت داوران نيز محدود به مسلمانان نميشود، بلکه دشمنان و کساني که مخالف دين اسلام و قرآناند، ميتوانند آنچه را به عنوان همانند قرآن عرضه شده است، بررسي و کارشناسي کنند. اينان نيز بايد دو شرط دانش و انصاف را داشته باشند.
مقصود از معارضه
مقصود از معارضه با قرآن، آوردن کلامي در برابر قرآن است به شرط آنکه آن گفتار داراي ويژگيهاي قرآن و هدف از ارائه، نقض و غلبه بر قرآن باشد.
معناي معارضه اين نيست که شخص، در مقام معارضه با يک کلام فصيح از اسلوب و ترکيب آن، تقليد کند و تنها بعضي از الفاظ و کلمات آن را تغيير دهد و جملهي ديگري از آن بسازد و نام اين عمل را معارضه بگذارد. (29) اگر معناي معارضه اين باشد، ميتوان با هر کلامي معارضه کرد و اين، آسانترين راه براي اعراب معاصر با پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود.
اگر معناي معارضه اين بود که کسي آيه «انا اعطيناک الکوثر» را به جمله «انا اعطيناک الجوهر» تبديل کند، ديگر چه لزومي داشت که تمام اعراب معاصر رسول اعظم از معارضه با قرآن سرباز بزنند، عدهاي بدان ايمان آورند و عدهاي که سنگدلي بر آنان چيره شده بود، قرآن را سحر و جادويي آموختني ناميده، بگويند: «ان هذا الا سحر يؤثر»: (30) اين (قرآن) چيزي جز سحري که به برخي آموختهاند، نيست؟
اعراب معاصر رسول اعظم و پس از آن، معارضات و هماورديهاي دانشمندان بزرگ عرب را ديده بودند؛ از اين رو نه تنها از معارضه با قرآن سرباز ميزدند، بلکه براي حفظ آبروي گويندگان معلقات سبعه با نزول قرآن، معلقات را از ديوار کعبه به زير ميکشيدند. آنان با اسلوب معارضه آشنا بودند و رموز بلاغت قرآن را درک ميکردند؛ به همين جهت زير بار معارضه با قرآن نرفتند و بر عجز و ناتواني خويش اعتراف کردند و- چنانکه خواهد آمد- هيچ يک از دانشمندان ادبيات عرب را نميتوان يافت که با قرآن معارضه کرده باشد و به جرئت ميتوان گفت: غالب متوني که به برخي همانند مسيلمه و… نسبت داده ميشود، يا از آنها نيست يا در مقام معارضه با قرآن کريم نبودهاند.
در سالهاي اخير، برخي افراد که غالباً غير عرب بوده، آگاهي مختصري از دستور زبان عربي دارند، در صدد تقليد از قرآن بر آمده، کوشيدهاند با جملات سخيف و سبک به خيال خامشان با قرآن معارضه کنند، ولي دانشمندان، به ويژه آنان که ظرايف ادبيات عرب و فنون فصاحت و بلاغت را ميدانند، هيچگاه به سوي معارضه با قرآن قدم ننهادهاند.
***
اصول معارضه
با توجه به آنچه گذشت، کلامي را ميتوان معارض با قرآن دانست که اين ويژگيها را داشته باشد:
1.گوينده، آن را در برابر قرآن آورده باشد؛ پس اگر سخني فصيح بوده و بسياري از ويژگيهاي قرآن را داشته باشد، ولي گويندهي سخن، آن را در برابر قرآن قرار نداده باشد، چنين سخني را نميتوان معارضه با قرآن ناميد؛ چنانکه غالب سخنان مولاي متقيان، در درجهي اعلاي فصاحت و بلاغت است، ولي به هيچ وجه آن را نميتوان معارضه با قرآن دانست. گويندگان فراوان ديگري نيز سخنان فصيح و بليغ زيادي گفتهاند، ولي هيچ کدام را نميتوان معارضه با قرآن ناميد.
2. داراي ويژگيهاي قرآن باشد؛ وقتي سخني را ميتوان هم تراز و همسنگ قرآن دانست که با آيات قرآني، بسيار شبيه باشند؛ به گونهاي که امکان اشتباه آن سخنان با قرآن براي افرادي که با قرآن آشنا نيستند، وجود داشته باشد. (31) بنابراين کلماتي را که هيچ يک يا بسياري از ويژگيهاي قرآن را ندارند، به هيچ وجه نميتوان معارضه با قرآن دانست. از اين روست که جملات باب و بها و مسيلمه را نميتوان هماوردي با قرآن دانست؛ چنانکه برخي از محققان همچون «رافعي» افرادي همانند باب و بها را در زمرهي معارضان نميشمارند و دليل آن را مسئلهي مذکور ميدانند. (32)
3. جملات مذکور يک يا چند وجه از وجوه اعجازي را که قرآن دارد، دار باشند؛ پس اگر جملهاي از حيث جملهبندي شباهت با قرآن مجيد داشت، ولي هيچ يک از وجوه اعجاز قرآن را نداشت، به آن سخن نيز معارضه اطلاق نميشود. (33)
4. پرهيز از سرقت ادبي؛ کسي که ميخواهد با قرآن معارضه کند، نميتواند غالب آنچه را به عنوان معارضه عرضه ميکند، از خود قرآن سرقت کرده، آن را در برابر قرآن قرار دهد.
5. نوآوري؛ معارضه کننده با قرآن بايد در برابر قرآن کلامي بسازد که جديد بوده، معنايي بديع داشته باشد. سخن مذکور نه تنها بايد در لفظ به قرآن شبيه باشد، بلکه بايد در عرضهي معنا و نوآوري در مفاهيم، از قرآن بهتر باشد، (34) نه اينکه با تقليد از سبک قرآن، الفاظي غيرفصيح و جملاتي غيربليغ به کار گيرد و مفاهيمي سست و بيپايه را منتقل کند.
تفاوت معارضه با اقتباس
ترديدي وجود ندارد که قرآن يکي از برجستهترين عوامل در تکوين ادبيات عربي بوده است. بر اين اساس بهرهگيري از قرآن در ادبيات با معارضه با و آن تفاوت بسياري دارد.
برخي از شبههافکنان بدون توجه به تفاوت اين دو، در بسياري از موارد ديدن متني که بخشهايي از قرآن را اقتباس کرده است، پنداشتهاند با قرآن هماوردي شده است.
تفاوت بين اين دو موضوع، از ديرباز مورد توجه دانشوران مسلمان نيز بوده است؛ براي نمونه، ثعالبي در اين باره مينويسد:
قرآن زيباترين و با شکوهترين کلام خداست که نزول آن، موجي از حيرت را در ميان اعراب فصيح آن زمان ايجاد کرد و آنان را واداشت که خاضعانه به برتري قرآن، ناتواني خويش از آوردن چيزي مانند آن و اينکه قرآن معجزهي پيامبر است، اعتراف کنند. بعد از گسترش اسلام نيز هر کس تلاش کرده است از قرآن تقليد کند، شکست خورده است. آنچه مردم ميتوانند انجام دهند، اين است که از قرآن اقتباس کنند.
خلاصه اينکه هرچند تقليد از قرآن و هماوردي با آن مذموم و ناممکن است، ولي اقتباس از قرآن، ممدوح و ممکن است. اقتباس از قرآن، سخن اديبان را زينت بخشيده، آن را فصيحتر، شکوهمندتر و متعاليتر کرده است. (35) همچنين صنايعي همانند «تمسک»، «انتزاع»، «تضمين»، «عقد استشهاد»، «تمليح»، «استنباط» و «استخراج» که گويندگان و سرايندگان به گونهاي در آنها از قرآن و آيات آن استفاده ميکنند، هيچ کدام معارض قرآن شناخته نميشود.
از مجموع آنچه گذشت، ميتوان نتيجه گرفت:
1. مفهوم مثل و اصول معارضه و معيارهاي تشخيص، روشن است.
2. داور و قاضي براي تشخيصي متني که در برابر قرآن عرضه شده است، همهي جن و انساند به شرط اينکه از علم در موضوع معارضه و انصاف برخوردار باشند.
3. نتيجه اينکه: شبههي نامفهوم بودن کلمهي «مثل» يا نامعلوم بودن مقصود از معارضه، شبههاي ست و بيپايه است.
پينوشتها:
1. يکي از نويسندگان سايتهاي ضد ديني مينويسد: اولين و مهمترين پرسش من اين بود که منظور از واژهي «مثل» يا «مانند» در آيات تحدي چيست و معيار دقيق و روشن و عيني آن کدام است؟ به عبارت ديگر اولاً متني که مخالفان قرار است [در رقابت با قرآن] بياورند، از چه نظر بايد مانند قرآن باشد و ثانياً با کدام معيار عيني و روشن ميتوان قضاوت کرد که آيا متن ارائه شده، از آن نظر واقعاً مانند قرآن هست يا نه؟ و ديگري گويد: بايد ديد واقعاً «مثل قرآن» يعني چي؟ … آيا منظور اين است که سورههايي مانند قرآن بياوريد که هماهنگ و هم شکل سورههاي قرآن باشند؟ … .
2. براي نمونه علامه طبرسي در مجمع البيان در اين باره ميگويد: منظور از «مثل» نيز در جمله «مِثلِهِ مُفتَرَياتٍ» نظير و مثل در جنس نيست که بخواهد بفرمايد: ده سوره از جنس قرآن بياوريد، زيرا مثل قرآن از نظر جنس همان حکايت آن است و به چنين گفتاري تحدي صورت نميگيرد، بلکه منظور از مثل، همان تحدي و هماوردطلبي متعارف در ميان شعراي عرب نظير امرئ القيس و علقمه و عمروبنکلثوم و حرثبنحلزه و جرير و فرزدق و ديگران بوده است (مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص223).
3. جوهري؛ الصحاح؛ ج5، ص1816.
4. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 5، ص 296.
5. المثل: شباهة فى صفات أصيلة ممتازة (حسن مصطفوى؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم, ج 11، ص 25).
6. بخشي از سخنان مسيلمه کذاب است که در معارضه با قرآن کريم در کلامي که خطاب به سجاح (زني که دعوي پيغمبري ميکرد) گفته است. ضمن پوزش و شرمساري از خوانندگان محترم، به خاطر رعايت ادب از ترجمه آن صرف نظر ميشود.
7. و [پس از پايان طوفان] گفته شد: «اي زمين، آبت را فرو بر! و اي آسمان، خودداري کن!» و آب فرو نشست و کار پايان يافت و [کشتي] بر [دامنه کوه] جودي، پهلو گرفت و [در اين هنگام] گفته شد: «دور باد قوم ستمگر [از سعادت و نجات و رحمت خدا!]» (هود: 44).
8. بخشي از صنايع بديعي که در آيه به کار رفته، عبارتاند از: 1. مناسبت تامه؛ 2. مطابقت لفظيه؛ 3. استعاره؛ 4. مجاز؛ 5. اشاره؛ 6. ارداف؛ 7. تمثيل؛ 8. تعليل؛ 9. صحت تقسيم؛ 10. احتراس؛ 11. انفصال؛ 12. حسن النسق؛ 13. ترکيب لفظ با معنا؛ 14. ايجاز؛ 15. تهذيب؛ 16. حسن البيان؛ 17. تمکين؛ 18. تفهيم؛ 19. اعتراض؛ 20. تعريض؛ 21. انسجام ؛ 22. ابداع.
9. شيخ طوسي؛ الاقتصاد الهادي؛ ص 170.
10. فضلبنحسن طبرسي؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص223.
11. برخي از فرزانگان تنها وجه تحدي قرآن را تحدي به بلاغت ميدانند و معتقدند قرآن کريم تنها به فصاحت و بلاغت تحدي کرده و اين وجه است که در يک سوره نيز امکان ظهور و بروز دارد (سيدمصطفي خميني؛ تفسير القرآن الکريم؛ ج4، ص 528) و برخي ديگر از جمله علامه طباطبايي و علامه طبرسي، تحدي را منحصر به بلاغت نميدانند (علامه طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج1، ص62. فضلبنحسن طبرسي؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 158).
12- که داستان ابنابيالعوجاء و سه تن از دوستانش که تصميم گرفته بودند هر کدام يک سوم قرآن را نقض و رد کنند، يکي از بهترين شواهد ادعاي فوق است و در صفحات پيشين گذشت (ر.ک: حويزي؛ نور الثقلين؛ ج3، ص 221. حسيني شاهعبدالعظيمي؛ تفسير اثناعشري؛ ج6، ص 270.
13. سيدمصطفي خميني؛ تفسير القرآن الکريم؛ ج4، ص525-527.
14. علامه طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 62. فاضل لنکراني؛ مدخل التفسير؛ ص 56-57.
15. محيالدين درويش؛ إعراب القرآن و بيانه؛ ج 1، ص 61. ابنکثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 4، ص223. اين جملات منسوب به مسيلمه و ترجمه آن چنين است: «اي قورباغه دختر دو قورباغه! آنچه ميخواهي صدا کن! نيمي از تو در آب و نيمي ديگر در گل است، نه آب را گل آلود ميکني، و نه کسي را از آب خوردن جلوگيري ميکني».
16. اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست *** عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري (حافظ).
17. همانند آل عمران: 44. يوسف: 102. هود: 49.
18. همانند: روم: 1-4. قصص: 85. فتح : 15 و 27. مائده: 67. حجر: 9. انبياء: 97. نور: 55. انعام: 65.
19. فيل: 1-5.
20. وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ * ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ * وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ * وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (صافات: 137-138).
21. مانند خبر دادن از توفيق مسلمانان براي انجام اعمال عمره (فتح : 27) که به سرعت اين خبر محقق شد.
22. چنانکه ميفرمايد: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا»: چرا در قرآن تدبر نميکنند؟ که اگر از ناحيه غير خدا بود، اختلافهاي زيادي در آن مييافتند (نساء: 82).
23. علامه طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 62. تفسير امام عسکري (عليهالسلام) (منسوب به امام عسکري (عليهالسلام))؛ ص 152. شيخ طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص103.
24. محمدهادي معرفت؛ التمهيد في علوم القرآن؛ ج 4، ص 23. وهبة زحيلي؛ التفسير المنير؛ ج 1، ص103.
25. احمد بن علي طبرسي؛ احتجاج؛ ج 2، ص 142. علي بن يونس العاملي؛ الصراط المستقيم؛ ج 1، ص 43. محمدباقر مجلسي؛ بحار الأنوار؛ ج 17، ص 214).
26. چند سال قبل گروهي از مسلمانان اطلاعات مربوط به جنينشناسي را از قرآن استخراج کردند، سپس تمام اطلاعات قرآني جمعآوري شده را به انگليسي ترجمه و به پروفسور کيت مور استاد جنينشناسي عرضه کردند. از او درخواست شد که ديدگاه خود را در مورد اطلاعات جنينشناسي قرآن بيان کند. دکتر مور بعد از اينکه ترجمهي آيات قرآن معرفي شده را به دقت بررسي کرد، چنين گفت: مطالب جنينشناسي قرآن به گونهاي عالي و مطابق با دستاوردهاي جديد و مدرن علم جنينشناسي است و به هيچ وجه مغايرتي با آن ندارد. دکتر مور که کتاب تکامل بشر را تأليف کرده بود، بعد از کسب معارف جديد از قرآن، اکتشافات جديد خود را در چاپ سوم به کتاب الحاق کرد. کتاب مذکور جايزهي بهترين کتاب پزشکي با يک نويسنده را دريافت کرد. اين کتاب به چندين زبان دنيا ترجمه شده و هم اکنون به عنوان کتاب درسي جنينشناسي مورد استفاده قرار ميگيرد. دکتر مور در هشتمين کنفرانس پزشکي 1981 عربستان چنين ميگويد: جاي بسي خوشحالي است که بتوانم سهمي در روشن ساختن آيات قرآن در مورد تکامل انسان داشته باشم. براي من کاملاً روشن است که در اين گفتهها از جانب خداوند براي محمد (صلي الله علي وآله وسلم) فرستاده شده است؛ زيرا تقريباً تمامي اين علوم تا قرنها بعد کشف نشده بود و براي من قطعي است که محمد قهراً پيامبر خداست.
27. دکتر جان لي سيمپسون (Jan Leigh Simpson) ميگويد: نه تنها ژنتيک و دين اسلام، با هم ناسازگاري ندارد، بلکه در حقيقت دين [اسلام] ميتواند با افزودن تعاليم وحي به بعضي از شيوههاي سنتي، علم را هدايت کند.
28. وقتي پروفسور مارشال جانسون از مطالبي که در قرآن کريم دربارهي مراحل آفرينش جنين وجود دارد، آگاه شد، گفت: به نظر من در اين باره سه احتمال وجود دارد:
الف) نزد محمد (صلي الله علي وآله وسلم) ميکروسکوپهاي بسيار بزرگ و پيشرفتهاي وجود داشته که با استفاده از آنها مراحل آفرينش جنين را به دقت و صحت توضيح داده است.
ب) ممکن است اتفاقاً مطلبي گفته و درست از آب در آمده است.
ج) آنچه گفته از جانب خداوند است.
باطل و غير صحيح بودن مطلب اول که روشن است و نيازي به توضيح ندارد که او ميکروسکوپي در اختيار نداشته است. مطلب دوم نيز باطل است؛ زيرا مطالب اتفاقي تنها يک يا چند بار محدود اتفاق ميافتد؛ درحالي که قرآن هرجا که از جنين سخن گفته، مطالب علمي بيان کرده است که در حد و اندازه دانشهاي آن زمان نبوده است. تنها احتمال باقيمانده، احتمال سوم است و آنچه محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) ارائه کرده، از جانب خداوند دانا بوده است (ر.ک: عبدالمجيد زنداني؛ العلم طريق الايمان؛ ص 131).
29. پس در مقام معارضه با شعر «بني آدم اعضاي يکديگرند…» نميتوان گفت:
بني آدم اعضاي يک ديگرند
که در آفرينش بد از بدترند
چو عضوي به درد آورد روزگار
جهنم، دگر عضوها را چه کار؟
30. مدثر: 24.
31. علي العماري؛ حول اعجاز القرآن؛ ص 26.
32. مصطفي صادق رافعي؛ اعجاز القرآن و البلاغة النبوية: ص 12 (پاورقي).
33. برخي از دانشوران معتقدند، معارضه را نميتوان به وجوه اعجاز قرآن همانند اعجاز علمي غيبي و… مصروف کرد؛ زيرا تنها به نظم قرآن و آنچه به نظم قرآن مرتبط است، همانند فصاحت و بلاغت، تحدي شده است (سميح خالدي؛ معارضات القرآن الکريم مزاعم و شبهات؛ همان، ص 6). اين سخن ناتمام است؛ زيرا هيچ دليلي که دلالت کند، تحدي قرآن منحصر در نظم و فصاحه. و بلاغت باشد، در درست نيست. آنچه قرآن تحدي کرده، ارائه متني همانند قرآن يا يک يا چند سوره قرآن است و اختصاص دادن تحدي و هماوردطلبي به «نظم قرآن» را نميتوان از آيات تحدي استفاده کرد.
34. علي العماري؛ حول اعجاز القرآن؛ ص 26.
35. ر.ک: ثعالبي؛ الاقتباس من القرآن الکريم؛ باب بيستم، ص577 به بعد.
منبع مقاله :
محمدي، محمدعلي؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرايش شبهه پژوهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول