خانه » همه » مذهبی » منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)

منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)

مظلوميّت برترين بانو (1)

منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)

بديهى است كه احاديث فراوانى در شناسايى شخصيّت حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام، و منزلت و شؤونات آن حضرت در پيشگاه خدا و رسولش صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد، تا جايى كه بزرگانى از شيعه و سنّى، به منظور جمع

0048498 - منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)
0048498 - منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)

 

 


مظلوميّت برترين بانو (1)
نويسنده: آيت الله سيّدعلي حسيني ميلاني

نگاهى به جايگاه و منزلت حضرت زهرا عليها السلام از ديدگاه روايات

بديهى است كه احاديث فراوانى در شناسايى شخصيّت حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام، و منزلت و شؤونات آن حضرت در پيشگاه خدا و رسولش صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد، تا جايى كه بزرگانى از شيعه و سنّى، به منظور جمع آورى آن ها، كتاب هاى جداگانه اى را سامان داده اند.
ما پيش از ورود به مباحث مورد نظر، ابتدا به ذكر چند روايت در اين زمينه مى پردازيم. اين احاديث ـ كه در كهن ترين منابع اهل سنّت مندرج است ـ نقش مهمّى را در زمينه ي شناخت آن حضرت عليها السلام ايفا مى نمايد.

فاطمه عليها السلام، سرور بانوان

در حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است، حضرتش مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء أهل الجنّه»

«فاطمه سرور بانوان بهشتيان است».
اين حديث با تعابير ديگرى نيز از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است؛ مثلاً: در سخنى مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء هذه الأُمّه»

«فاطمه سرور بانوان اين امّت است».
در تعبير ديگرى مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء المؤمنين»

«فاطمه سرور بانوان مؤمن است».
در سخن ديگرى آمده است:

«فاطمة سيّدة نساء العالمين»

«فاطمه سرور بانوان جهانيان است».
شايان ذكر است كه اين حديث با الفاظ مختلف، در كتاب هاى: صحيح (تأليف: بُخارى)، المسند (تأليف: احمد بن حنبل)، الخصائص (تأليف: نَسايى)، المسند (تأليف: ابى داوود طيالسى)، صحيح (تأليف: مُسلم)، بخش فضائل الزهرا عليها السلام، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، صحيح (تأليف: تِرمذى)، صحيح (تأليف: ابن ماجه) و ديگر منابع (1) آمده است.
بر اساس اين سخنانِ پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از منبع وحى سرچشمه مى گيرد، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام سرور بانوان جهانيان از پيشينيان و پسينيان است.

فاطمه عليها السلام، پاره تن پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله

در حديث ديگرى كه در منابع معتبر شيعه و سنّى آمده است، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:

«فاطمة بضعة منّي من أغضبها أغضبني»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
اين حديث، با همين متن، در كتاب صحيح (تأليف: بُخارى)(2) و ديگر مصادر ديده مى شود.
در تعبير ديگرى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«فاطمة بضعة منّي يريبني ما أرابها و يؤذيني ما آذاها»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ مرا آشفته مى كند، هر آن چه او را آشفته كند و مرا ناراحت مى سازد، هر چه كه او را ناراحت كند».
اين تعبير در كتاب هاى صحيح (تأليف: بُخارى)، مسند (تأليف: احمد بن حنبل)، صحيح (تأليف: ابى داوود)، صحيح (تأليف: مُسلم) و ديگر مصادر آمده است (3).
در صحيح مُسلم آمده است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها»(4)

«به طور حتم، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد».
احمد بن حنبل در المسند نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها وينصبني ما أنصبها»

«بى ترديد، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد و آن چه كه او را اندوهگين سازد، مرا اندوهگين مى كند»(5).
همين حديث را تِرمذى نيز در كتاب صحيح خود نقل كرده است (6). حاكم نيشابورى نيز پس از نقل اين حديث در المستدرك مى گويد:
اين حديث بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است (7).
احمد بن حنبل در جاى ديگرى از كتاب المسند اين گونه نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«فاطمة بضعة منّي يقبضني ما يقبضها و يبسطني ما يبسطها»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را اندوهگين كند، مرا اندوهگين مى كند و آن چه كه او را شاد كند، مرا شاد مى كند»(8).
همين تعبير در المستدرك و ديگر منابع نيز آمده است و حاكم نيشابورى در ذيل آن مى گويد:
اَسناد آن، صحيح هستند (9).

خشم و خشنودى فاطمه عليها السلام، خشم و خشنودى خداست

در حديث زيبايى، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله، دختر گرامى خود را اين گونه توصيف مى نمايد:

«إنّ اللّه يغضب لغضب فاطمة ويرضى لرضاها»

«خداوند به خشم فاطمه، خشمگين و به خشنودى او، خشنود مى گردد».
اين حديث را در كتاب هاى: المستدرك، الإصابه و تهذيب التهذيب مى توانيد بيابيد؛ البتّه نويسنده ي كنز العمّال نيز آن را از ابى يَعْلى، طَبَرانى و ابى نعيم، روايت مى كند. همچنين نويسندگان ديگرى نيز اين حديث را روايت كرده اند (10).

نخستين فردى كه به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ملحق مى گردد

سرانجام، هنگام وفات پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرا رسيد، حضرتش در آن لحظات حسّاس، دخترش فاطمه عليها السلام را خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام گريست. ديگر بار او را فرا خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام خنديد (11).
هنگامى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دار فانى را وداع گفت، عايشه، فاطمه عليها السلام را سوگند داد تا اين راز را باز گويد تا بداند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او چه گفته است.
فاطمه عليها السلام فرمود:

«سارّني رسول اللّه (أو: سارّني النبيّ) فأخبرني أنّه يقبض في وجعه هذا فبكيتُ، ثمّ سارّني فأخبرني أنّي أوّل أهل بيته أتْبعه فضحكتُ»

«پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله(12) آهسته به من گفت كه در اين بيمارى، دار فانى را وداع خواهد گفت؛ من گريستم. آن گاه ديگر بار آهسته به من خبر داد كه من نخستين فرد از اهل بيتش هستم كه در پى او خواهم رفت؛ پس من خنديدم».
اين حديث در صحيح مُسلم و بُخارى و سنن تِرمذى و المستدرك حاكم و كتاب هاى ديگر نيز آمده است (13).

راستگوترين فرد پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله

عايشه در مورد شخصيّت والاى حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام لب به سخن گشوده و مى گويد:

«ما رأيت أحداً كان أصدق لهجة منها غير أبيها»

«هيچ شخصى را راستگوتر از فاطمه، جز پدرش نديدم».
حاكم نيشابورى اين روايت را در المستدرك آورده است و در ذيل آن مى گويد: اين روايت بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد؛ همچنين اين حديث در كتاب هاى الإستيعاب و حلية الأولياء نيز آمده است (14).

استقبال پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از فاطمه ي زهرا عليها السلام

عايشه در روايت ديگرى مى گويد:
«كانت إذا دخلت عليه – على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله – قام إليها فقبّلها ورحّب بها و أخذ بيدها فأجلسها في مجلسه»
«هنگامى كه فاطمه، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب مى شد؛ پيامبر به استقبالش برمى خاست، او را مى بوسيد و به او خوش آمد مى گفت و دستش را مى گرفت و او را در جايگاه خود مى نشاند».
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اين روايت، بنا بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد (15).

محبوب ترين بانو

طَبَرانى روايت مى كند و مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به على مرتضى عليه السلام فرمود:

«فاطمة أحبّ إليّ منك و أنت أعزّ عليّ منها»

«فاطمه نزد من محبوب تر از توست، و تو در نزد من، از او عزيزترى».
هيثمى پس از آن كه اين روايت را در مجمع الزوائد نقل مى كند، مى گويد: رجال اين حديث، رجال صحيح هستند (16).

نگاهى به گفتارهاى علماى اهل سنّت

آن چه گذشت، احاديثى بود كه آن ها را به عنوان مقدّمه اى براى بحث هاى آينده برگزيديم و در مطالبى كه بيان خواهد شد و در تحليل رويدادهايى كه مطرح خواهد شد، از اين احاديث بهره هاى بسيار خواهيم برد.
همان گونه كه ملاحظه گرديد، اين احاديث از مصادر مهمّ اهل سنّت و با اَسنادى كه نزد آن ها صحيح است، گزينش شده بود؛ البتّه در دلالت آن ها نيز هيچ گونه مناقشه اى راه ندارد.
يكى از دلالت هاى اين احاديث، اثبات عصمت حضرت فاطمه عليها السلام است، افزون بر آن كه آيه ي تطهير و ديگر دلايل نيز اين نكته را ثابت مى كند.
علاوه بر اين، افراد بسيارى از محدّثانِ حافظ و بزرگان علماى اهل سنّت قائل اند كه حضرت زهرا عليها السلام از خليفه اول و دوم، برتر است.
حتّى برخى از آن ها با استدلال به دلالت اين احاديث، به ويژه حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه حضرتش فرمود: «فاطمة بضعة منّي»، فاطمه عليها السلام را از همه خلفاى چهارگانه نيز برتر شمرده اند و دليل آن ها، فقط همين احاديثى است كه بيان كرديم.
اكنون، جا دارد كه عبارت «مَنّاوى» را كه مشتمل بر اقوال برخى از علماى بزرگ اهل سنّت است، ذكر كنيم.
او در كتاب فيض القدير و در شرح حديث «فاطمة بضعة منّي» مطلبى را از «سُهيلى» ـ از بزرگان علماى حافظ اهل سنّت كه سيره ي ابن هُشام و كتاب هاى ديگرى را شرح كرده است – مى آورَد و مى گويد:
«استدلّ به السهيليّ على أنّ من سبّها كفر، لأنّه يغضبه و أنّها أفضل من الشيخين»
«سُهيلى، طبق اين روايت، بر كفر كسى كه به فاطمه دشنام دهد، استدلال مى كند. و مى گويد: هر كس او را دشنام دهد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم آورده است و فاطمه عليها السلام برتر از ابوبكر و عمر است».
به راستى ملاحظه ي چه امرى را كردند؟ مگر نه اين است كه سبّ او موجب خشم پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است؟ و هر كس موجب خشم پيامبر شود، كافر محسوب مى گردد.
اگر اين لام در «لأنّه يغضبه» لام علّت باشد، با توجّه به اين كه علّت، يا عموميّت دهنده است و يا تخصيص دهنده، ناگزير و به دلايل مختلف، لام علّت در اين جا، عموميّت دهنده خواهد بود كه كفر را به اثبات مى رساند.
پس هر چه موجب خشم فاطمه عليها السلام شود، موجب كفر خواهد بود.
پس آزار فاطمه عليها السلام نيز موجب كفر است، چون بى ترديد، آزار فاطمه عليها السلام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم مى آورَد.
مَنّاوى در ادامه مى گويد:
«قال ابن حجر: وفيه – أي في هذا الحديث – تحريم أذى من يتأذّى المصطفى بأذيّته، فكلّ من وقع منه في حقّ فاطمة شيء فتأذّت به فالنبيّ (صلّى اللّه عليه و آله) يتأذّى به بشهادة هذا الخبر، ولا شيء أعظم من إدخال الأذى عليها في ولدها، ولهذا عرف بالاستقراء معاجلة من تعاطى بالعقوبة بالدنيا و لعذاب الآخرة أشد»
«ابن حجر گويد: در اين حديث، تحريم آزار كسى است كه با آزار او، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مورد آزار قرار مى گيرد. بنا بر اين، هر كوتاهى و آزارى كه در حقّ فاطمه عليها السلام واقع شود و او را آزار دهد، به گواهى اين حديث، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را مورد آزار قرار داده است و چيزى فاطمه عليها السلام را بيش از آن نمى آزارد كه فرزندانش را بيازارند. به همين دليل، با استقراء به دست مى آيد: كسى كه چنين كند، به زودى در دنيا كيفر خود را خواهد ديد و البتّه عذاب جهان آخرت شديدتر خواهد بود».
از اين رو، اين حديث، حكم به حرمت آزار فاطمه عليها السلام مى نمايد، چرا كه او، پاره ي تن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است؛ بلكه – آن سان كه گذشت – آزار او، موجب كفرورزى است.
سپس مَنّاوى مى افزايد:
«قال السُبكي: الّذي نختاره و ندين اللّه به أنّ فاطمة أفضل من خديجة ثمّ عائشه.
قال شهاب الدين ابن حجر: ولوضوح ما قاله السُبكي تبعه عليه المحقّقون.
وذكر العَلَم العراقي: إنّ فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتّفاق»(17)
«سُبكى گويد: آن چه ما اختيار مى كنيم و در برابر خداوند، آن را بر گردن مى گيريم، اين است كه فاطمه عليها السلام برتر از خديجه و عايشه است.
شهاب الدين ابن حجر گويد: به دليل روشنى سخنِ سُبكى، محقّقان و پژوهشگرانِ پس از او، در اين نظر از او پيروى كرده اند.
علم الدين عراقى گويد: فاطمه و برادرش ابراهيم – به اتّفاق علما – از خلفاى چهارگانه برتراند».
بنا بر اين، بين ما و اهل سنّت در اين كه فاطمه عليها السلام از ابوبكر و عمر برتر است و آزار او موجب دخول در آتش است، هيچ اختلافى مشاهده نمى شود.
همان گونه كه ملاحظه كرديد، اين احاديث به طور كامل، مطلق هستند و هيچ گونه قيدى در آن ها به چشم نمى خورد؛ وقتى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند»؛ نمى فرمايد: اگر چنين و چنان بود، يا به فلان شرط، يا اگر غضبش به فلان علّت بود؛ بلكه بدون هيچ قيدى مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند».
اين غضب به چه سببى باشد؟ نسبت به چه كسى باشد؟ در چه زمانى باشد؟ هيچ اشاره اى ندارد و به طور كامل، مطلق است.
و آن گاه كه حضرتش مى فرمايد: «آن چه او را اذيت مى كند، مرا اذيت مى كند»؛ ديگر نمى فرمايد: اگر چنين بود، يا اگر اذيّت كننده فلانى بود، يا اگر در فلان وقت بود، بلكه حديث به طور كامل، مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد.
از طرفى، اين احاديث بيانگر آن است كه پذيرش سخن فاطمه عليها السلام – هر چه باشد – ضرورى است و تكذيب او – در هر ادّعايى كه بنمايد – حرام است. همچنين ملاحظه شد كه عايشه گواهى مى دهد كه او بعد از پدرش، راستگوترينِ مردم است.
آرى! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله با علم به آن چه كه بعد از او اتّفاق خواهد افتاد، اين سخنان را فرمود و ديگران را بر اين خصوصيّات آگاه نموده است.
نگاهي به منزلت امام علي عليه السلام در پيشگاه پيامبر خدا
آزار على عليه السلام، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است
پيش تر، سخن در اين بود كه به راستى، آزار فاطمه عليها السلام در واقع، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است، اينك روايتى را مى خوانيم كه در آن، آزار على عليه السلام، همان آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دانسته شده است.
احمد بن حنبل در المسند مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«من آذى عليّاً فقد آذاني»

«هر كه على را بيازارد، در واقع مرا آزرده است»(18).
اين حديث، در منابع بسيارى از جمله: صحيح (تأليف: ابن حِبّان)، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، الإصابه (تأليف: ابن حجر) و أُسد الغابه (تأليف: ابن اثير) نقل شده است (19).
متّقى هندى اين روايت را در كتاب كنز العمّال از ابن شِيبه و احمد بن حنبل نقل كرده است (20).
بُخارى در تاريخ خود، و طبرانى و ديگران نيز اين حديث را آورده اند (21).

كينه ورزى با على عليه السلام، نفاق است

مُسلم در صحيح خود، روايتى را از على عليه السلام – با تأكيد و سوگند – نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:

«و الّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة! إنّه لعهد النبيّ الأُميّ إليّ: أن لا يحبّني إلاّ مؤمن ولا يُبغضي إلاّ منافق»(22)

«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد! عهد و پيمانى است از پيامبر اُمّى به من، كه: جز مؤمن مرا دوست نمى دارد و جز منافق مرا دشمن نمى شمارد».
اين روايت، با همين متن و نظير آن، در منابع بسيارى از پيشوايان اهل سنّت از جمله: نَسايى، تِرمذى، ابن ماجه نقل شده است (23).
همچنين احمد در المسند، حاكم در المستدرك و متّقى هندى در كنز العمّال، آن را نقل كرده اند (24).
در مسند احمد و صحيح تِرمذى اين گونه آمده است:
اُمّ سلمه گويد كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله همواره مى فرمود:

«لا يحبّ عليّاً منافق ولا يبغضه مؤمن»

«منافق هرگز على را دوست نمى دارد و مؤمن، هيچ گاه او را دشمن نمى شمارد».
جالب توجّه اين كه از اين احاديث، چنين استفاده مى شود كه:
دوست داشتن على عليه السلام با دوستى منافقان، قابل جمع نيست؛ لذا، اگر كسى به امامت على عليه السلام و ولايت آن حضرت پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله معتقد باشد و از طرفى، منافقان را دشمن ندارد، چنين فردى، خودش منافق است و از جانب هر دو گروه مؤمنان و منافقان نيز رانده خواهد شد؛ چرا كه از يك سو، منافقان، به ولايت على عليه السلام معتقد نيستند و اين فرد، معتقد است؛ از طرفى، مؤمنان، منافقان را دوست نمى دارند و اين فرد، منافقان را دشمن نمى دارد.
بنا بر اين، در هيچ حالى و به هيچ شكلى، اين دو موضوع با يكديگر قابل جمع نيستند.

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از خيانت امّت خبر مى دهد

حاكم نيشابورى در المستدرك، روايتى را از على عليه السلام نقل مى كند كه حضرتش فرمود:

«إنّه ممّا عهد إليّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّ الأُمّة ستغدر بي بعده»

«از پيمان هايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از من گرفته اين است كه اُمّت پس از او، به من خيانت خواهند كرد»(25).
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اَسناد اين روايت صحيح است.
ذهبى نيز در تلخيص المستدرك مى نويسد: اين روايت صحيح است (26).
اين در حالى است كه علماى اهل سنّت مقرّر كرده اند كه هر حديثى كه در تصحيح آن، ذهبى با حاكم نيشابورى همراه و موافق باشند، در حكم دو حديث صحيح است.
گفتنى است كه اين حديث را ابن ابى شِيبه، بزّار، دارقُطْنى، خطيب بغدادى، بيهقى و ديگران نيز نقل كرده اند (27).

پي‌نوشت‌ها:

1- صحيح بُخاري: 4 / 209، کتاب بده الخلق، باب مناقب قرابة رسول الله، الخصائص: 34، المسند ابي داوود طيالسي: 197، صحيح مُسلم: 7 / 143، الطبقات: 2 / 40، مسند احمد: 6 / 282، حلية الأولياء: 2 / 39، المستدرك: 3 / 151، صحيح ابن ماجه: 1 / 518، سنن تِرمذي: 5 / 326.
2- صحيح بُخارى: 210/4، كتاب بدء الخلق، باب مناقب قرابة الرسول و منقبة فاطمه عليها السلام.
3- صحيح بُخاري: 158/6، مسند احمد: 328/4، صحيح مُسلم: 141/7، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل فاطمة بنت النبي صلّي الله عليه و آله، سنن ابي داوود: 460/1.
4- صحيح مُسلم: 141/7، باب فضايل فاطمه عليها السلام.
5- مسند احمد: 5/4.
6- سنن ترمِذي: 360/5.
7- المستدرک: 158/3.
8- مسند احمد: 4 / 328.
9- المستدرك: 3 / 153، كنز العمّال: 13 / 674 ، 12 / 111.
10- المستدرک:3 / 158، الاصابه: 8 / 266، تهذيب التهذيب: 12 / 392، کنز العمّال: 111/12 و 674/13.
11- در برخى از عبارات اين حديث آمده است كه راز گويى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با فاطمه عليها السلام، بر عايشه گران آمد.
12- على رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
13- صحيح بُخاري: 183/4، صحيح مُسلم: 142/7، المستدرک: 272/4، مسند احمد: 282/6، اين حديث در سنن ترمِذي: 369/5 با اندکي تفاوت نقل شده است.
14- المستدرك: 3 / 160، حلية الأولياء: 2 / 41، الإستيعاب: 4 / 1896.
15- المستدرك: 3 / 154.
16- مجمع الزوائد: 9 / 202.
17- فيض القدير فى شرح الجامع الصغير: 4 / 421.
18- مسند احمد: 3 / 483.
19- صحيح ابن حِبّان: 15 / 365، المستدرك: 3 / 121، الإصابه: 4 / 534، أُسد الغابه: 4 / 114.
20- كنز العمّال: 11 / 601 .
21- المستدرك: 3 / 122، مجمع الزوائد: 9 / 129، در أُسد الغابه و الإصابه، در شرح حال عدّه اى از ائمّه نقل شده است.
22- صحيح مُسلم: 1 / 61، كتاب الإيمان، باب بيان اطلاق اسم الكفر على من ترك الصلاة.
23- سنن ابن ماجه: 1 / 42، سنن نَسايي: 8 / 117، سنن ترمِذي: 5 / 299.
24- مسند احمد: 1 / 84 ، 128، كنز العمّال: 13 / 120 شماره 36385.
25- المستدرك: 3 / 140.
26- تلخيص المستدرک: 3 / 140.
27- تاريخ بغداد: 11 / 216، تاريخ مدينه دمشق: 42 / 447، تذکره الحفاظ: 3 / 995.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّد علي؛ (1391)، مظلوميّت برترين بانو، هيئت تحريريّه ي انتشارات الحقايق، قم: الحقايق، چاپ دوازدهم.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد