يك متن ممكن است با سپري شدن زمان و پيدا شدن شرايط زماني و فرهنگي جديد در برابر سوال هاي جديدي قرار بگيرد كه در زمان تدوين متن مطرح نبوده است. اينگونه سوالات در متن مطرح نيستند، اما ممكن است متن به طور بالقوه پاسخي براي آنها در خود داشته باشد.[1] براي پاسخ گويي به چنين سوالاتي بايد قرآن را به سخن در آورد. به سخن در آوردن قرآن و يا طبق اصطلاح علمي آن “استنطاق قرآن” يعني طرح پرسش از پيشگاه قرآن و طلب پاسخ از آن. استنطاق در لغت به معناي طلب نطق كردن يعني به سخن در آوردن است. استنطاق قرآن در واقع اينگونه است كه ما از قبل سوالي در ذهن داريم و براي پاسخ به آن سوال خاص به قرآن رجوع مي كنيم، نه اينكه آيات قرآن را از ابتدا تا انتها به ترتيب معنا كنيم؛ چرا كه در اين صورت ما به تفسير تك تك آيات پي مي بريم، اما پاسخي كامل و جامع براي سوالاتمان نمي يابيم. براي پاسخ به سوالات اساسي بايد ابتدا سوال را طرح كرد، سپس به قرآن رجوع كرد و تمامي آيات مرتبط را در آن يافت و به ديدگاه كامل قرآن دست يافت؛ در چنين شرايطي است كه گويي قرآن به سخن آمده و پاسخ سوال ما را مي دهد. امير مؤمنان (ع) در گفتارى درباره قرآن كريم مى فرمايد: «ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه الا انّ فيه علم ما يأتى و الحديث عن الماضى و دواء داءكم و نظم ما بينكم»[2] اين قرآن را به سخن آوريد. قرآن هيچگاه سخن نمى گويد، ولى من از قرآن به شما خبر مى دهم. بدانيد قرآن دانش آينده، و اخبار گذشته است، داروى دردهاى شما قرآن است و اين قرآن است كه امور شما را به هم مربوط و با هم منتظم مى سازد.
برخي مانند علامه طباطبايي منظور از “استنطاق قرآن” را همان “تفسير قرآن به قرآن” دانسته اند. ايشان روش تفسيري قرآن به قرآن را در كتاب الميزان مورد استفاده قرار داده و اين شيوه را شيوه كاملي براي فهم آيات قرآن مي دانند. ايشان درباره ارتباط استنطاق قرآن با تفسير قرآن به قرآن مي نويسد: «برخي آيات قرآن در حل مشكل برخي آيات ديگر كفايت مي كند و پاره اي از آن از پاره اي ديگر رفع تشابه مي كند؛ از اين رو پژوهشگري كه در صدد جستجوي مراد و مقصود قرآن است لازم است براي فهم معناي يك آيه از آيات ديگر كمك بگيرد، و از بعضي براي بعضي ديگر شاهد آورد و پاره اي آيات را براي پاسخ سوال آيات ديگر مورد استنطاق قرار دهد.»[3] بنابراين علامه كمك گرفتن از آيات مختلف براي معناكردن يك آيه خاص را همان استنطاق قرآن دانسته و معتقد است مي توان با اين شيوه قرآن را به سخن در آورد.
برخي نيز مانند آيه الله محمد باقر صدر استنطاق قرآن را به معناي تفسير موضوعي مي دانند. ايشان در توضيح اين موضوع مي نويسد: «تعبير «استنطاق» كه در كلام امام علي عليه السلام، فرزند راستين قرآن آمده، لطيف ترين تعبير از كار تفسير موضوعى است كه به عنوان گفتگو با قرآن و طرح مشكلات مربوط به هر موضوع، به قصد دستيابى به پاسخ قرآن، از آن ياد شده است. در اين نوع تفسير، در واقع مفسر طرح مساله مي كند و از قرآن درباره موضوعي خاص سوال مي پرسد و پاسخ آنرا از قرآن دريافت مي كند. اين كار ابتدا با طرح سوال بر اساس محيط خارج و محيط زندگي انسان ها آغاز شده، سپس سوال به قرآن عرضه مي شود و آيات مرتبط با سوال مورد بررسي قرار مي گيرد. بنابراين قرآن در اين تفسير با واقعيت روز مرتبط مى شود، و با واقعيت بهم مى پيوندد، زيرا تفسير از واقعيت خارج، شروع شده، به قرآن منتهى مى گردد. نه اينكه از قرآن شروع شده، به قرآن ختم گردد و كارى به كار زندگى و واقعيت نداشته باشد. و اين همان به سخن در آوردن قرآن است، چرا كه قرآن ولىّ ما، سرپرست ما، و پناهگاهى است كه در پرتو راهنمائى هايش بايد واقعيت هاى زندگى رهبرى گردد.»[4]
مي توان گفت تفسير موضوعي و تفسير قرآن به قرآن هر يك جنبه اي از استنطاق قرآن را در بر مي گيرد و مي توان هر دو را به عنوان مصداقي از به سخن در آوردن قرآن دانست. گرچه اين دو روش نيز مكمل و متمم يكديگرند و حاصل اجراي آن دو به پاسخ سوالات و حل مشكلات متعدد بشر در عرصه هاي مختلف اعتقادي، اخلاقي و احكام عملي در حوزه هاي فردي و اجتماعي مي انجامد[5] و اين همان به سخن در آوردن قرآن در هر دوره اي از زمان است.
اما بايد دانست كه استنطاق قرآن كار هركسي نيست؛ در درجه اول معصومين عليهم السلام مي توانند قرآن را به سخن درآوردند و حقايق را به وسيله آن روشن سازند، چرا كه ايشان مفسران حقيقي وحي و به بياني قرآن ناطق اند و به استناد حديث ثقلين هميشه در كنار قرآن هستند. بعد از ايشان نيز مفسران و علما مي توانند با تكيه بر تقوا و دانش خود موضوعات و سوالات اساسي عصر خود را از قرآن پرسيده و قرآن را در آن موضوعات به سخن در آورند.
پي نوشت:
[1] .استنطاق قرآن، حسين صفره،مجيد معارف، منصور پهلوان، پژوهشهاي قرآن و حديث ،1389،ش1، ص145
[2] . التعليقه علي اصول الكافي، ميرداماد، الخيام، قم، 1403،ص5
[3] .استنطاق قرآن،ص146؛ الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم ،1417،ج7، ص: 167
[4] . سنت هاى تاريخ در قرآن، سيد محمد باقر صدر( ترجمه سيد جمال الدين موسوى)، انتشارات تفاهم، تهران، 1381، ص: 32-35
[5] .استنطاق قرآن،ص149