«تدبّر» از ريشه «دبر»، به معنى پشت سر و عاقبت چيزي است.[1] بنابراين تدبر يعنى بررسى نتائج و عواقب و پشت و روى چيزى مى باشد. انديشيدن در پشت و ماوراء امور كه «ژرف انديشى» و «عاقبت انديشى» را نظر دارد كه نتيجه اش كشف حقايقى است كه در ابتداى امر و نظر سطحى، به چشم نمى آيد.
در برخي آيات خداوند به تدبر در آيات سفارش و كساني را كه در آيات تدبر نمي كنند مذمت كرده است:
«أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ»[2]
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[3]
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»[4]
با دقت نظر در آيات معلوم مى گردد كه «تدبر» غير از «تفسير مصطلح» يا «تفكر كردن» در آيات الهي مى باشد و ميان آن ها تفاوتهاى بارزى وجود دارد. ابتدا به بيان تفاوت تفسير و تدبر مي پردازيم:
در «تدبر در قرآن» همه اقشار مردمى در هر رتبه از فهم و درك، و مراتب علمى و روحى كه باشند، شركت دارند و صرف بهره مندى از ترجمه، براى اصل تدبر كفايت مى كند حال آنكه «تفسير» به مجتهدين در فهم قرآن، اختصاص دارد كه حداقل به «كليدهاى علمى تدبر» مجهز مى باشند.
در «تدبر»، فكر و دل هر دو شركت دارند ليكن «تفسير» جريانى است فكرى كه لزوما، با جريان قلبى همراه نيست.
در «تدبر» ژرفاى آيات و نتايج و پى آمدها و لوازم آيات مورد بررسى واقع مى شود حال آنكه در «تفسير» اين مسائل لزوما پيگيرى نمى شود.
در امر «تدبر» شخص خود را مخاطب آيات مى بيند و درمان درد فكرى و قلبى خويش مى جويد امّا در امر «تفسير» مفسّر خود را مبلغ و بيانگر آيات مى شناسد، اگر چه خود را مخاطب آيات، نبيند بنابراين هر «تدبرى» مى تواند تبليغ را در پى داشته باشد، ليكن هر «تفسيرى» با جريان تدبر همراه نمى باشد.
«تدبر» يك جريانى روحى- فكرى است كه با قرائت آهنگين و يا استماع آيات، زمينه سازى شده با كاوش در آيات ادامه يافته، به استخراج داروى درد خويش و بكارگيرى آن ختم مى گردد كه «قرائت» زمينه آن و «عمل» نتيجه آن مى باشد (قرائت- فهم- عمل)؛ اين مسأله با توجه به حديث معصوم (ع) در توضيح معنى «حق تلاوت» بروشنى معلوم مى گردد، حال آنكه در امر تفسير «آن مقدمه و اين نتيجه» الزامى نيست.
در تدبر، كافر و مشرك نيز شركت دارند حال آنكه «تفسير» به مسلمان آن هم مجتهدين، اختصاص دارد.
در بسيارى از موارد تدبر، رجوع به احاديث لزومى ندارد، بلكه امكان ندارد. چراكه رجوع به احاديث به تخصص نياز دارد و آنجا كه متدبر در آيات، «شخص كافر و مشرك» باشد و مى خواهد به حقيقت دست يابد، نمي تواند اين كار را انجام دهد. حال آنكه در «تفسير»، رجوع به احاديث معصوم (ع) امرى اساسى و ضرورى است و بدون احاديث و تسلط بر آنها، نمى توان به تفسير پرداخت.
تدبر با تفكر نيز متفاوت است: «تدبر»، «تصرف در قلب با نظر كردن در عواقب امور» مى باشد، امّا «تفكر»، «تصرف در قلب با نظر كردن در دلائل امور» مى باشد. پس «تدبر» به معنى «تفكر و انديشيدن در وراى ظواهر» مى باشد تا چهره باطن امور، جلوه گر شده عاقبتش برملا گردد؛ «كاوش در باطن و توجه به نتايج و عواقب امر»، دو خصوصيت اساسى تدبر مى باشد، چنان چه در معناي لغوي «دبر» نيز توجه به عاقبت امر نهفته است. امّا «تفكر» اعم از «بررسى ظواهر و بواطن امور» و اعم از «بررسى علل و اسباب امور و نتايج و عاقبت آن» مى باشد چرا كه تفكر به راهيابى ها و كشف مجهول ها، بطور مطلق نظر دارد. تلاش براى كشف عاقبت امور، بناچار انسان را از سطح به عمق مى كشاند؛ اين نكته در آيات تدبر خصوصا آيه 82 نساء مورد نظر مى باشد؛ چرا كه پىبردن به الهى بودن قرآن، نياز به تعمق و ژرف انديشى دارد و الّا در نظر سطحى، آيات، مركب از حروف و كلماتى است كه عرب با آنها تكلم مى نمايد و تفاوتى در نظر سطحى و ابتدايى با كلام بشر ندارد.[5]
بنابراين بايد گفت تدبر به معناي ژرف انديشي و عاقبت انديشي است كه تمامي انسان ها با دل خود و با توجه به درد خود اعم از مسلمان و كافر، باسواد يا بي سواد به آن دعوت شده اند تا بتوانند به واسطه آن حقانيت قرآن را براي خود اثبات كرده و به عاقبت امر خود توجه كنند و با تفكر كه در آن بيشتر به دلائل توجه مي شود و نه عواقب امور و با تفسير كه امري تخصصي است تفاوت دارد.
پي نوشت:
[1] . لسان العرب، دار صادر،بيروت،1414ق، ج4، ص: 268
[2] . آيا آنها در اين گفتار نينديشيدند، يا اينكه چيزى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است؟! مومنون،68
[3] . آيا آنها در قرآن تدبّر نمى كنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟! محمد،24
[4] . آيا درباره قرآن نمى انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى يافتند.نساء،82
[5] . پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381،چاپ چهارم، ص: 377-371