قرآن كريم صحنه هايي از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را در قالب مثال هاي جالب و عميق بيان مي كند، سوره ابراهيم، آيه 24، از اين قبيل است، خداوند متعال مي فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء؛ آيا نديدي چگونه خداوند «كلمه طيبه» (گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت، و شاخة آن در آسمان است.»
مراد از «شجرة طيبه» درخت توحيد و عقايد حقي است كه مؤمنان كامل مصداق آن هستند، همانا كه ايمان در اعماق قلب و جانشان ريشه دوانده، و هميشه مردم از بركت وجودشان بهره مي برند،[1] در روايات اسلامي پيامبر و اهل بيت آن حضرت ـ عليهم السّلام ـ از مصاديق روشن «شجرة طيبه»دانسته شده اند؛ چنان كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ريشة اين درخت است و امير مؤمنان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شاخة آن و امامان كه از ذرية آنها هستند شاخه هاي كوچك تر و علم امامان ـ عليهم السّلام ـ ميوة اين درخت مي باشد، و پيروان با ايمان آنها برگهاي اين درختند.»[2]برخي ديگر از مفسران «شجرة طيبه» را به كلمة توحيد و جملة «لا اله الا الله» و گروهي نيز آن را اشاره به اوامر و فرمان هاي الهي دانسته اند.[3]مراد از «شجرة خبيثه» شرك به خداوند است، افراد خبيث و شرور مانند، درختاني هستند كه همة وجودشان خبيث و ناپاك است و هيچ گونه فايده و ميوه اي جز مزاحمت و توليد دردسر براي مردم ندارند بر همين اساس در بسياري از تفسيرهاي شيعه و سني، يكي از مصاديق درخت خبيث و ملعون، بني اميه دانسته شده است.[4]حضرت امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «دين مثل (در آية 60، سورة اسراء و آية 24، سورة ابراهيم) براي بني اميه است.»[5]بنابراين، درخت طيب و پاكيزه معارف و عقايد حق است كه پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ از مصاديق روشن آن هستند و درخت خبيث و لعنت شده، شرك و ناپاكي هاست كه بني اميه از مصاديث بارز آن به شمار مي آيند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1367، ج 10، ص 331 به بعد.
2. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، تهران،دارالكتب الاسلامية، چاپ سوم، 1397 ق، ج 12، ص51 – 62.
3. سيد عبدالحسين طيب، اطيب البيان، تهران،انتشارات پيام، چاپ سوم، 1366 ش، ج 7، ص 384.
پي نوشت ها:
[1] . ر. ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1397 ق، ج 12، ص 48.
[2] . ر. ك: مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، چاپ الوفاء، 1404 هـ . ق، ج 24، ص 140.
[3] . ر. ك: سيد عبدالحسين طيب، اطيب البيان، تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 1366ش ، ج 7، ص 382؛ ابن حجر العسقلاني، فتح الباري، بيروت، دارالمعرفة لطباعة والنشر، چاپ دوم، ج 1، ص 57.
[4] . ر. ك: الميزان، همان، ص 140؛ فخر رازي، تفسير كبير، بيروت، دارالكتب العلمية، ج 20، ص 189.
[5] . ر. ك: طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 1379ق، ج 3، ص 312.