عرش در لغت به معني چيزي است كه داراي سقف باشد و گاهي به خود سقف هم عرش گفته مي شود[1]. به تخت پادشاه نيز عرش گفته مي شود.[2] ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود و گفته مى شود عرش خدا، كنايه است از قدرت و سلطنت خداوند بر عالم. در واقع عبارت «اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ» در آيه 54 سوره اعراف مطابق محاورات متعارف عرب بيان شده است. عرب وقتي بخواهد تسلط شاه را بر كشور بيان كند از عبارت «استوى الملك على عرشه» استفاده مي كند، يعنى شاه بر كشور خويش تسلط يافت و امور مملكت را به نظم در آورد. برعكس هر گاه اوضاع كشور به هرج و مرج گرايد و شاه نتواند مملكت را سامان دهد، مىگويند: «ثل عرشه» يعني تختش فروريخت؛ چه بسا شاه عرش و تاج و تختى نداشته باشد[3]. در زبان فارسي نيز اين تعبير كنايي بكار مي رود. مثلا مي گويند جمعى به هواخواهى فلاني برخاستند و او را بر تخت نشاندند، اين جمله كنايه از قدرت يافتن است. يعني با اينكه اصلا تختي وجود ندارد اما وقتي زمام امور را كسي در دست مي گيرد تعبير بر تخت نشستن بكار مي رود.[4] برخي مفسران آيه «اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْش» را بصورت «استوي علي عرش القدره و التدبير[5]» يا «استوى على عرش السلطان و التدبير[6]» معنا كرده اند. بنابراين منظور از استواء بر عرش همان استيلاي قدرت و تدبير خداوند است؛ كه استواء نيز به معناي استقرار تمام و تمكّن كامل بدون تزلزل و اضطراب است.[7] در واقع بايد گفت منظور از عرش خداوند جايگاه خداي متعال نيست، بلكه اشاره و كنايه از مملكت و سلطنت اوست.[8]
علامه طباطبايي نيز عرش را كنايه از استيلاء و تسلط خدا بر ملك خود و قيامش به تدبير امور مي داند، بطورى كه هيچ موجود كوچك و بزرگى از قلم تدبيرش ساقط نمىشود، و در تحت نظامى دقيق هر موجودى را به كمال واقعيش رسانيده و حاجت هر صاحب حاجتى را مىدهد. علامه در ادامه توضيح مي دهد كه عرش مقامي است در عالم كه زمام تمام حوادث و اسباب آنها و سلسله علل بدانجا منتهى مىشود. يعني در عالم كون با همه اختلافى كه در مراحل آن است مرحلهاى وجود دارد كه زمام جميع حوادث و اسباب كه علت وجود آن حوادثند و ترتيب سلسله علل، به آنجا منتهي مي شود. و نام آن مرحله و مقام، عرش است و به همين دليل است كه مىفرمايد: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ …».[9]
برخي نيز معتقدند از آنجا كه عرش مظهر قدرت خداوند است، مقصود از عرش سراسر جهان هستي است كه نتيجه استيلاء بر آن تدبير و نظم دادن به جهان وجود و علم به امور عالم است. طبق اين ديدگاه وقتي مي گوييم خداوند بر عرش استيلاء يافت يعني بر سراسر هستي كه ملك خدا و سرير قدرت اوست استيلاء يافت و قدرت او بر تمام عوالم محيط گشت.[10]
بنابراين در حدي كه فهم انسان قادر به درك اين موضوع است بايد گفت منظور از عرش خداوند تمامي جهان هستي است و استيلاي بر عرش كنايه از قدرت و تدبير الهي است كه باعث نظم تمام اتفاقات عالم مي شود.
پي نوشت:
[1] . المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهانى حسين بن محمد،بيروت، دارالعلم الدار الشامية،1412ق، ص: 558
[2] . كتاب العين، فراهيدى خليل بن احمد، انتشارات هجرت، قم،1410ق، ج1، ص: 249
[3] . مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو ،1372ش،ج4، ص: 659
[4] . تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية ،1374ش، ج6، ص: 205-204
[5] . الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، صادقي تهراني، محمد، انتشارات فرهنگ اسلامى ،قم،1365ش،ج11، ص: 168
[6] . من هدى القرآن، مدرسي، سيد محمد تقي، تهران، دار محبى الحسين،1419ق، ج3، ص: 336
[7] . تفسير روشن، مصطفوي، حسن، تهران، مركز نشر كتاب ،1380ش،ج8، ص: 379
[8] . المفردات في غريب القرآن، ص: 558
[9] . الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1417ق، ج8، ص: 150
[10] .تفسير قرآن كريم(سوره حديد آيه 4) عرش خداوند، سبحاني تبريزي، جعفر، درسهايي از مكتب اسلام، مهر1345، سال هفتم،ش12،ص9