چون در تعريف فرهنگ سياسي ديدگاههاي مختلف و متنوعي يافت مي شود براي همين بهتر است ما تعريفي از فرهنگ داشته باشيم تا به دنبال آن فرهنگ سياسي را هم به روشني بيان نماييم در تعريف فرهنگ آورده اند مفهومي است كه شامل «ارزش ها، هنجار ها و نظام اعتقادي يك جامعه، مشتمل بر سنّت ها، آداب و رسوم مذاهب، ايدئولوژيها و تشريفات مذهبي، ميراث و زبان و كليه عادت ها يا ديدگاههاي مشترك ديگر كه ممكن است از اين نوع مفاهيم مستثني شده باشد.[1]اضافه بر آن اينكه فرهنگ يك كليّت منسجم و در هم تنيده اي است كه داراي وجوه و لايه هاي گوناگوني است؛ اگرچه به نظر برخي پژوهشگران نمي توان فرهنگ را به وجوه و لايه هاي مختلف و متعدد مانند فرهنگ سياسي، فرهنگ مذهبي و … تجزيه كرد اما عده اي ديگر بر اين باورند كه تفكيك فرهنگ سياسي از فرهنگ عمومي نه تنها مفيد است بلكه در مواردي ضروري هم خواهد بود[2] با اين وجود فرهنگ سياسي دربر گيرنده ايستارها (رفتارهاي ثابت)، باورها، احساسات و ارزشهاي جامعه است امّا به لحاظ تفكيكي كه صورت گرفته است فرهنگ سياسي اين گونه تعريف شده است:
فرهنگ سياسي يك جامعه مجموعه اي همبسته از آرمان ها، نگرش ها و طرز برخورد هاي كم و بيش ثابت دربارة قدرت و سياست است كه تحت تأثير عقايد، نمادها، ارزش ها و باور هاي افراد و در متن تاريخ و حيات جمعي آن ها شكل مي گيرد و به رفتار ها و كنش هاي سياسي در قبال نظام سياسي جهت مي دهد. همين تفاوت ها موجب فرهنگهاي سياسي مختلف خواهد بود.[3] آلموند به عبارتي ديگر فرهنگ سياسي را به سمت گيري خاص سياسي اطلاق مي كند يعني مجموعه اي از سمت گيريها نسبت به اهداف خاص و روند هاي اجتماعي و هنگامي كه ما از فرهنگ سياسي جامعه صحبت مي كنيم به (نظم) و نظام سياسي اشاره مي كنيم كه در معارف، احساسات و ارزيابي مردمش دروني شده است.[4]با توجه به اين تعريف هايي كه از فرهنگ و فرهنگ سياسي داشتيم بايد يادآوري نماييم كه اگر چه جامعه ما متأثر از فرهنگ كهن و ايران و اسلام و بالاخره با نفوذ فرهنگ غرب مواجه و همراه بوده است امّا با وجود بنيادين بود فرهنگ ديني در جامعه و نفوذ اسلام و آموزه هاي آن در اعماق و ريشه هاي اجتماع بايد به تعبيري گفت ارزش ها و باور هاي ديني غلبه خود را دارد و فرهنگ و فرهنگ سياسي جامعه ما با غلبه اسلام رقم خورده است لكن برخي از ويژگي ها و خصوصيات فرهنگ باستان تأثيرات خودش را باقي گذاشته است و يا نفوذ فرهنگ غرب تأثيرات خود را داشته و دارد.
با اين اوصاف وقتي جامعه در سطوح مختلف از سلطنت و شاهي احساس تنفر مي كند و به نوعي انديشههاي خسرواني را از باورهاي خود مي زدايد و يا وقتي جامعه سابقه استعماري غرب را به نظاره مي نشيند و با داشتن ارزش هاي ديني از فرهنگ برهنگي منزجر مي شود و با حركت انقلاب اسلامي استقلال خود را فرياد مي كند تنها انتظاري كه از اين جامعه مي توان داشت اين است كه به دنبال يك فرهنگ مستقل سياسي است و جامعه ما اين را در فرهنگ اسلام و شيعه يافته است. بنابراين فرهنگ مستقل سياسي را ما مي توانيم در فرهنگ اسلام و تشيع تبيين نماييم كه برخي از خصوصيات و ويژگي هاي آن را مي توانيم در اين جا در ضمن مباحث يادآور شده و تأثيرات جامعه را از اين فرهنگ بازگو نماييم.
بدين ترتيب وقتي جامعه مسلمان ما كه از انگاره هاي طاغوتي احساس تنفر كرد و نظام لائيك را پذيرا نگرديد در حقيقت به استقبال فرهنگ مستقل سياسي اسلام و شيعه رفته و آن را عميقاً پذيرفته است و منظور ما از اين فرهنگ مستقل سياسي اسلام و شيعه همان نوع نگرش و طرز برخورد باسياست و قدرت سياسي است كه تحت تأثير مبادي نظري و عقايد و باور ها و سنت هاي اسلامي، در متن تاريخ و حيات جمعي مسلمانان شكل گرفته و تعيين كننده الگوهاي كنش و رفتار سياسي آنان در پذيرش يا نفي يك حكومت مي باشد و ما به خوبي ديديم كه چگونه اين فرهنگ مستقل سياسي در حركت انقلاب اسلامي ايفاء نقش مي كند و عناصر و مفاهيمي چون اصل امامت و مرجعيّت، انتظار و غيبت و حكومت در آن عصر و جهاد و شهادت و اصل امر به معروف و نهي از منكر و الگوهايي چون حماسه عاشورا در اين حركت تأثير و ظهور و بروز خود را دارد و ما شاهد هستيم كه عنصر اجتهاد و مرجعيت و نهاد مسجد و منبر از عوامل مؤثر در فرهنگ سياسي شيعه است كه در اين حركت تأثير گذار است.[5]يعني در حقيقت جامعه و مردم ما به خاطر تأثير عميقي كه از فرهنگ سياسي شيعه گرفته بودند و اين باور ها و نگرش هاي فرهنگ شيعه در زير ساخت هاي بافت اجتماعي جامعه رسوخ يافته بود و ديگر الگوهاي سياسي همچون نظام هاي پدر سالاري پهلوي و سكولار لائيك غرب را پذيرا نشدند و اين نشان از آن دارد كه برخي تلقي هايي كه در اذهان وجود دارد كه جامعه ما استبداد زده است و همواره آماده و پذيراي استبداد مي باشد و ظرفيّت و قابليت حكومت مردم سالار را ندارد تلقي نادرستي است و آموزه ها و انگاره هاي ديني رسوخ غير قابل انكاري دارد و همين باعث شده است كه يك فرهنگ مستقل سياسي دين باور را صورت دهد.
حاصل اينكه وقتي كه فرهنگ سياسي بر انگاره ها و ايستارها (رفتار هاي ثابت) نسبت به نظام و اقتدار آن و مسئوليت هاي حكومتي و الگوهاي مربوط به جامعه پذيري سياسي اطلاق و تعريف مي شود[6] جهت گيري هاي افراد در مورد نحوه كار يك نظام سياسي و ويژگيهاي نخبگان سياسي و مسائل جاري سياسي در فرهنگ سياسي شيعه متأثر از باورها و نگرش ها در فرهنگ شيعه و جامعه شيعي است و جهت گيريهاي شناختي و يا عاطفي و قضاوت ها كه همه مربوط به دانسته ها و باور هاي مردم از نظام سياسي و فعالان سياسي است به نوعي متأثر از همان فرهنگ مي باشد و اگر جامعه ما داراي مشاركت مردمي و فعال در عرصه سياسي دارد اين مشاركت سياسي و اين جامعه پذيري سياسياش را كه ملت و امت اسلامي، دولت را از خود مي داند بهخاطر همين فرهنگ مستقل شيعه است كه در جامعه ما پايدار است.
پي نوشت ها:
[1] . پالمر، مونتي و ديگران، نگرشي جديد به علم سياست، ترجمه منوچهر شجاعي، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص 69.
[2] . ر.ك: رازقي، سهراب، مؤلفه هاي فرهنگ سياسي ما، فصلنامه نقد و نظر، مثال دوم، ش 3 و 4، سال 75، ص 200.
[3] . هنري لطيف پور، يدالله، فرهنگ سياسي شيعه و انقلاب اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380. ص 26.
[4] . ر.ك: محمد رحيم عيوضي، طبقات اجتماعي و رژيم شاه، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 248.
[5] . هنري لطيف پور، پيشين، ص 27.
[6] . Paternalism (پاتريمونيالي) ر.ك: طبقات اجتماعي و رژيم شاه، محمد رحيم عيوضي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 58 و 247.