خانه » همه » مذهبی » منظور از كلمه « اليقين » و تفسير آن در آيه « وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَكَ الْيَقِينُ » چيست؟

منظور از كلمه « اليقين » و تفسير آن در آيه « وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأتِيَكَ الْيَقِينُ » چيست؟

معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه « يقين » در آيه شريفه مورد سؤال[1] به معناي « مرگ » است و به اين جهت مرگ يقين ناميده شده كه يك امر مسلم است و هر كس در هر چيز شك كند نمي تواند در هنگام مرگ ترديد به خود راه دهد، زيرا در آن هنگام پرده ها كنار مي رود و حقايق در برابر چشم انسان آشكار مي شود و حالت يقين براي او پيدا مي گردد.
اطلاق مرگ بر يقين به جهت انكشاف واقع بوسيله آن است يعني تا آنگاه كه واقع منكشف شود و حقايق ايمان و كفر آشكار گردد پروردگارت را عبادت كن.[2] شاهد قرآني بر اين مدعا آيات سوره مدثر است كه از قول دوزخيان مي خوانيم: « وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ[3] » ( ما همواره رستاخيز را تكذيب مي كرديم تا اينكه « يقين » ( مرگ ) به سراغمان آمد ) .
از اينجا روشن مي شود كه آنچه از بعضي از صوفيه نقل شده كه آيه فوق را دستاويزي براي ترك عبادت قرار داده و گفته اند: « آيه مي گويد: عبادت كن تا زماني كه يقين فرا رسد؛ بنابراين پس از حصول يقين نيازي به عبادت نيست »، به دلايل زير گفتاري بي اساس و پايه است:‌
1. به شهادت بعضي از آيات قرآن (مدثر / 46 و 47 ) يقين به معني مرگ است كه هم براي مؤمنان و هم براي دوزخيان خواهد بود.
2. مخاطب اين سخن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و مقام يقين پيامبر بر همه محرز است آيا كسي مي تواند ادعا كند كه پيامبر داراي مقام يقيني از نظر ايمان نبوده است؟!
3. تواريخ متواتر نشان مي دهد كه پيامبر تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترك نگفت و علي ـ عليه السّلام ـ در محراب عبادت به شهادت رسيد و همچنين ساير امامان ـ عليهم السّلام ـ .[4]

رابطه عبادت و تكامل:
انسان موجودي است كه بالاترين استعداد تكامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حركت كرده و به سوي بي نهايت همچنان پيش مي رود و هرگز چرخ تكامل او ( هرگاه در مسير باشد ) متوقف نخواهد شد.
از طرفي عبادت مكتب عالي تربيت است، انديشه انسان را بيدار و فكر او را متوجه بي نهايت مي سازد، گرد و غبار غفلت و گناه را از دل و جان مي شويد، صفات عالي انساني را در وجود او پرورش مي دهد، روح ايمان را تقويت و آگاهي و مسئوليت به انسان مي بخشد.
به همين دليل ممكن نيست انسان لحظه اي در زندگي از اين مكتب بزرگ تربيتي بي نياز گردد و آنها كه فكر مي كنند انسان ممكن است به جايي برسد كه نيازي به عبادت نداشته باشد يا تكامل انسان را محدود پنداشته اند يا مفهوم عبادت را درك نكرده اند.
« علامه طباطبايي » در تفسير « الميزان » مي فرمايد: « همه موجودات به سوي تكامل مي روند و نوع تكامل انسان در دل اجتماع صورت مي گيرد، به همين دليل ذاتاً اجتماعي آفريده شده است. از طرفي اجتماع در صورتي مي تواند پرورش و تكامل انسان را تضمين كند كه داراي احكام و قوانين منظمي باشد و افراد جامعه در پرتو احترام به آن قوانين، امور خود را سامان داده، از تصادمات پيشگيري كنند و حدود مسئوليتها را مشخص نمايند. به تعبير ديگر اگر جامعه انساني صالح گردد، افراد مي توانند به هدف نهايي خويش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از اين تكامل باز مي مانند.
اين احكام و قوانين اعم از قوانين اجتماعي و يا عبادي، در صورتي مؤثر خواهد بود كه از طريق نبوت و وحي آسماني گرفته شود.
و اين را نيز مي دانيم كه « احكام عبادي » بخشي از اين تكامل فردي و اجتماعي را تشكيل مي دهد. و از اينجا روشن مي شود تا جامعه انساني برپاست و زندگي او در اين جهان ادامه دارد تكاليف الهي هم ادامه خواهد داشت و برچيده شدن بساط تكليف از انسان مفهومش، فراموش كردن احكام و قوانين و نتيجه آن فساد مجتمع انساني خواهد بود. اين نكته نيز قابل توجه است كه اعمال نيك و عبادات سرچشمه حصول ملكات فاضله نفساني است و هنگامي كه اين اعمال به حد كافي انجام گرفت و آن ملكات فاضله در نفس انسان قوت يافت آن ملكات نيز به نوبه خود سرچشمه اعمال نيك بيشتر و اطاعت و بندگي خدا خواهد بود. و از اينجا روشن مي گردد آنها كه گمان كرده اند هدف از تكليف، تكميل ايشان است، بنابراين هنگامي كه ايشان به كمال خود رسيدند بقاء تكليف معني ندارد؛ مغالطه اي بيش نيست، چرا كه اگر انسان دست از تكليف بردارد فوراً جامعه رو به فساد خواهد گذاشت و در چنين جامعه اي چگونه يك فرد كامل مي تواند زندگي كند و اگر با داشتن ملكات فاضله دست از عبادت و بندگي خدا بردارد مفهومش مخالفت اين ملكات با آثار قطعي آنهاست.[5]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.      تفسير نمونه، ج 11، ص 142.
2.      قاموس قرآن، ج 7، ص 268-270.
3.      موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش، ج‏12، ص 288.
4.      ‌آيت الله مهدوي كني، نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي.

پي نوشت ها:
[1] . حجر/ 99.
[2] . قرشي، علي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ هفتم، سال 1376، ج7، ص 270؛
و مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ شانزدهم، 1376، ج11، ص 142.
[3] . مدثر/46و47.
[4] . قاموس قرآن، همان، و تفسير نمونه ، همان.
[5] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 12، ص 210.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد