قبل از هر چيز، لازم است آيه و ترجمه آن بيان شود.
خداوند در سوره نمل، آيه 15 ميفرمايد:
« وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا وَ قَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ؛ داود و سليمان را دانشي داديم و گفتند: سپاس خداي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خويش برتري داد ».
واژه « علم » در آيه به صورت نكره بيان شده است؛ نكره بودن آن، نشان از عظمت و اهميت آن علم است.[1] بسياري از مفسران در اين جا به قرينه آيات ديگر[2] آن را علم قضاوت و داوري دانستهاند.[3] بعضي نيز به قرينه آيات مورد بحث كه از گفتار پرندگان سخن ميگويد: اين علم را، علم گفتگوي با پرندگان دانستهاند. ولي روشن است كه علم در اين جا معناي گسترده و وسيعي دارد كه علم توحيد و اعتقادات مذهبي و قوانين ديني و همچنين علم قضاوت و تمامي علومي را كه براي تشكيل چنان حكومت وسيع و نيرومندي لازم بوده است؛ در بر ميگيرد. زيرا تأسيس يك حكومت الهي بدون بهرهگيري از يك علم سرشار، امكان پذير نيست. به اين ترتيب قرآن مقام علم را در جامعه انساني و در تشكيل حكومت به عنوان نخستين سنگ زير بنا مشخص ساخته است، به دنبال اين آيه؛ خداوند از زبان حضرت داود و سليمان چنين نقل ميكند: « آنها گفتند: حمد و ستايش از آن خداوندي است ما را به بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد ».
نكته جالب در اين آيه اين است كه بلافاصله بعد از موهبت علم، سخن از تشكر به ميان آمده است تا روشن شود هر نعمتي را شكري لازم است و حقيقت شكر آن است كه از آن نعمت در همان راهي كه براي آن آفريده شده است استفاده شود و اين دو پيامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشيدن به يك حكومت الهي حداكثر بهره را گرفتند ضمناً آنها معيار برتري خود را بر ديگران در « علم » خلاصه كردند، نه در قدرت و حكومت، و شكر و سپاس را در مقابل علم شمردند نه بر مواهب ديگر، چون هر ارزشي است براي علم است و هر قدرتي از علم سرچشمه ميگيرد.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج 15، ص 415.
2. ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 15، ص 495.
3. مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 214.
پي نوشت ها:
[1] . موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش، ج 15، ص 495.
[2] . ص/20 و انبياء/ 79.
[3] . طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو ، سوم، 1372 ش، ج 7، ص 335.
[4] . مکارم شيرازي، ناصر، نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه، چاپ اول، 1374 ش، ج 15، ص 416.