خداوند در آيه 75 سوره انعام سخن از نشان دادن ملكوت آسمان ها و زمين به ابراهيم مي گويد و نتيجه مشاهده ملكوت توسط ابراهيم را به يقين رسيدن او معرفي كرده است: «وَ كَذَالِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين» و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد.
حال منظور از ملكوت در اين آيه چيست؟
كلمه” ملكوت” مبالغه در معناى ملك است كه به معناي دارايي و حكومت است،[1] علامه طباطبايي طبق آيات 82- 83 سوره يس «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون[2]» بيان مي كند كه ملكوت هر چيزي در واقع همان كلمه “كن” است كه به چيزي مي گويد موجود باش و او موجود مي شود و گفتن خداوند عين فعل و ايجاد اوست. و در نتيجه همه چيز به خداوند وابسته است. بنابراين ملكوت اشياء همان وجود اشياء است به جهت انتسابي كه به خداوند دارند. در واقع همه اشيا وابسته و نيازمند به خدا هستند، اما انسان به دليل عوارض اين عالم مادي از درك اين ارتباط عاجز است. در نتيجه اگر كسي بتواند ملكوت آسمان ها و زمين را مشاهده كند كه همان ارتباط و نياز و انتساب تمامي اشيا و موجودات به خداست؛ حتما به علم اليقين دست يافته است. منظور از يقين همان علم صد در صدى است كه به هيچ وجه شك و ترديدى در آن رخنه ندارد. در نتيجه كسي كه به علم اليقين دست يافته است به توحيد حقيقي رهنمون مي شود؛ زيرا به يقين مي بيند كه تمامي موجودات وجود خود را از خداوند دارند و هيچ موجود مستقلي در اين عالم ديده نمي شود و اين همان توحيد است.
رسيدن به علم اليقين آثاري به دنبال دارد كه يكى از آن آثار اين است كه: پرده حواس، از روى حقايق عالم ماده كنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است آن مقدارى كه خدا خواسته باشد، ظاهر مى شود، چنان چه در آيه 5 سوره تكاثر نتيجه علم اليقين داشتن، ديدن جحيم در همين دنيا با چشم بصيرت است: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد! به يقين دوزخ را مى ديديد. يعني اگر علم اليقين داشتيد كه آن يقين از مشاهده ملكوت و درك ارتباط موجودات با خداوند حاصل مي شود؛ حتما مي توانستيد با رويت قلبي هم اكنون جحيم را مشاهده كنيد.[3]
پي نوشت:
[1] . قاموس قرآن، قرشي، سيد علي اكبر، دار الكتب الإسلامية، 1371ش، ج6، ص: 273
[2] . چون به چيزى اراده فرمايد، كارش اين بس كه مى گويد: «باش» پس [بىدرنگ] موجود مى شود. پس [شكوهمند و] پاك است آن كسى كه ملكوت هر چيزى در دست اوست، و به سوى اوست كه بازگردانيده مى شويد.
[3] . الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج7، ص: 171-172