خانه » همه » مذهبی » من دانشجوام و چند وقت قبل با یکی از دختران دانشکده آشنا شدم. از همان روز اول که دیدمش احساس خوبی نسبت به او داشتم و به نظرم او هم نسبت به من چنین احساسی داشت.بعد ازمدتی ارتباط ,در یک کار دانشجویی ارتباطمان بیشتر شد و کم کم بحث ازدواج مطرح شد. در طول این مدت, ارتباط واقعآ سالمی داشتیم ولی درچند وقت اخیر تقریبآ هر روز هم را می دیدیم و گاهی تلفنی با هم صحبت می کنیم و به جرات می توانم بگویم که ارتباطمان واقعآ سالم بوده ولی به جایی رسیده که طاقت دوری هم را نداریم. شاید در تمام لحظات بیداری به یادش هستم و با او بودن را تصور می کنم و حتی اگر کار خیر و ثوابی را انجام دهم به نیت او هم انجام می دهم. در مورد خیلی از مسایل با هم تفاهم داریم ولی بر سر یک سری مسایل با هم مشکل داریم. خوشبختانه و یا متاسفانه او خیلی به اعتقاداتش پایبند است . ما از نظر خانوادگی یک خانواده اصیل و مذهبی هستیم.خانواده او هم مذهبی است ولی خودش اعتقادات خاصی دارد. مثلآ به نظر او آرایش دختر هیچ اشکالی ندارد و لازم است.یا مثلآ میگه اینکه چند دونه مو بیرون باشه هیچ اشکالی ندارد. البته او با حجاب است و آرایشش هم ملایم است ولی من به دو علت می خوام که با حجابتر باشه:یکی از بچگی آرزو داشتم که طرفم مذهبی تر از خودم باشد. دیگراین که اگر او ظاهر مذهبی تری داشته باشد خانواده من او را راحتر می پذیرد. من این مشکل را باهاش مطرح کردم ولی در عین ناباوری دیدم که گریه می کند و می گوید من همینم و اعتقادم این است و نمی تونم عوض شم.مطمئن بودم که برای خاطر من هر کاری رو می کنه ولی این یک کار را نکرد.از جنبه ای هم خوشحال شدم که راحت اعتقادش را عوض نمی کند ولی توقع داشتم کمی گذشت بخرج دهد. شاید او واقعآ مشکلی ندارد و من زیاده خواهم. اعتقادات خاصی دارد. مثلآ چند روز قبل که برای کاری یک روز می خواست بره مسافرت می گفت که نمی تونم روزه نگیرم. وقتی من گفتم این روزه باطل است می گه چرا باطل باشه؟چه فرقی داره؟ من دارم برای تفریح میرم و نمی خوام روزه ام رو بخورم. ولی معلوم بود که خودش هم بر سر دو راهیه و نمی دونه چه کار کنه.خیلی دلش می خواد بدونه که داره چکار می کنه و مثلآ برای چی عبادت می کنه و این خیلی خوبه ولی من این طوری نیستم و یه چیزایی رو پذیرفتم و بهشون عمل می کنم و خیلی روی جزئیاتشون کنجکاو نمیشم. خانواده او تا حدودی از ارتباط ما خبر دارند ولی خانواده من نه. البته یه چیزای خیلی کمی میدونن.گاهی فکر می کنم خیلی برای هم خوبیم و گاهی این احساس به من دست می دهد که اصلآ به درد هم نمی خوریم. از این موضوع فرار می کنم و فکر می کنم اگر بهش بگم که خداحافظ ممکنه که دوتایی تا مدت ها مشکل روحی پیدا کنیم.ما خیلی به هم وابسته ایم و عاشقانه هم را دوست داریم. من سنگ صبور او هستم و خیلی از مسائل رو به من میگه که حتی به پدر مادرش هم نمیگه. حتی نکات منفی خانوادگی اش را هم گفته که می توانست آنها را پنهان کند. من چند وقت او را زیر نظر داشتم و از روی آگاهی انتخابش کردم و واقعآ دختر ساده و سالمی است و ما با هم تفاهم داریم و فقط ترس من از این است که این مشکلات کوچکی که با هم داریم در آینده مشکل ایجاد کند. آیا ارتباط ما که واقعا سالم است و به قصد ازدواج است گناه دارد؟ البته فکر می کنم باباش راضی نباشد که او با یک پسر ارتباط داشته باشد. لطفا مرا بطور کامل راهنمایی کنید و توجه داشته باشید که من نمی خوام اونو از دست بدم. بسیار ممنونم. خدانگهدار…؟

من دانشجوام و چند وقت قبل با یکی از دختران دانشکده آشنا شدم. از همان روز اول که دیدمش احساس خوبی نسبت به او داشتم و به نظرم او هم نسبت به من چنین احساسی داشت.بعد ازمدتی ارتباط ,در یک کار دانشجویی ارتباطمان بیشتر شد و کم کم بحث ازدواج مطرح شد. در طول این مدت, ارتباط واقعآ سالمی داشتیم ولی درچند وقت اخیر تقریبآ هر روز هم را می دیدیم و گاهی تلفنی با هم صحبت می کنیم و به جرات می توانم بگویم که ارتباطمان واقعآ سالم بوده ولی به جایی رسیده که طاقت دوری هم را نداریم. شاید در تمام لحظات بیداری به یادش هستم و با او بودن را تصور می کنم و حتی اگر کار خیر و ثوابی را انجام دهم به نیت او هم انجام می دهم. در مورد خیلی از مسایل با هم تفاهم داریم ولی بر سر یک سری مسایل با هم مشکل داریم. خوشبختانه و یا متاسفانه او خیلی به اعتقاداتش پایبند است . ما از نظر خانوادگی یک خانواده اصیل و مذهبی هستیم.خانواده او هم مذهبی است ولی خودش اعتقادات خاصی دارد. مثلآ به نظر او آرایش دختر هیچ اشکالی ندارد و لازم است.یا مثلآ میگه اینکه چند دونه مو بیرون باشه هیچ اشکالی ندارد. البته او با حجاب است و آرایشش هم ملایم است ولی من به دو علت می خوام که با حجابتر باشه:یکی از بچگی آرزو داشتم که طرفم مذهبی تر از خودم باشد. دیگراین که اگر او ظاهر مذهبی تری داشته باشد خانواده من او را راحتر می پذیرد. من این مشکل را باهاش مطرح کردم ولی در عین ناباوری دیدم که گریه می کند و می گوید من همینم و اعتقادم این است و نمی تونم عوض شم.مطمئن بودم که برای خاطر من هر کاری رو می کنه ولی این یک کار را نکرد.از جنبه ای هم خوشحال شدم که راحت اعتقادش را عوض نمی کند ولی توقع داشتم کمی گذشت بخرج دهد. شاید او واقعآ مشکلی ندارد و من زیاده خواهم. اعتقادات خاصی دارد. مثلآ چند روز قبل که برای کاری یک روز می خواست بره مسافرت می گفت که نمی تونم روزه نگیرم. وقتی من گفتم این روزه باطل است می گه چرا باطل باشه؟چه فرقی داره؟ من دارم برای تفریح میرم و نمی خوام روزه ام رو بخورم. ولی معلوم بود که خودش هم بر سر دو راهیه و نمی دونه چه کار کنه.خیلی دلش می خواد بدونه که داره چکار می کنه و مثلآ برای چی عبادت می کنه و این خیلی خوبه ولی من این طوری نیستم و یه چیزایی رو پذیرفتم و بهشون عمل می کنم و خیلی روی جزئیاتشون کنجکاو نمیشم. خانواده او تا حدودی از ارتباط ما خبر دارند ولی خانواده من نه. البته یه چیزای خیلی کمی میدونن.گاهی فکر می کنم خیلی برای هم خوبیم و گاهی این احساس به من دست می دهد که اصلآ به درد هم نمی خوریم. از این موضوع فرار می کنم و فکر می کنم اگر بهش بگم که خداحافظ ممکنه که دوتایی تا مدت ها مشکل روحی پیدا کنیم.ما خیلی به هم وابسته ایم و عاشقانه هم را دوست داریم. من سنگ صبور او هستم و خیلی از مسائل رو به من میگه که حتی به پدر مادرش هم نمیگه. حتی نکات منفی خانوادگی اش را هم گفته که می توانست آنها را پنهان کند. من چند وقت او را زیر نظر داشتم و از روی آگاهی انتخابش کردم و واقعآ دختر ساده و سالمی است و ما با هم تفاهم داریم و فقط ترس من از این است که این مشکلات کوچکی که با هم داریم در آینده مشکل ایجاد کند. آیا ارتباط ما که واقعا سالم است و به قصد ازدواج است گناه دارد؟ البته فکر می کنم باباش راضی نباشد که او با یک پسر ارتباط داشته باشد. لطفا مرا بطور کامل راهنمایی کنید و توجه داشته باشید که من نمی خوام اونو از دست بدم. بسیار ممنونم. خدانگهدار…؟

همان گونه که خود مى دانید و جو دوستى اقتضا مى کند، روح حاکم بر این دوستى ها عشق ورزیدن است، در حالى که براى تصمیم گیرى در مورد ازدواج با فرد خاص، جز بر عقل تکیه نمودن خطا است. ابتدا باید تعقل نمود و فارغ از دوستى و محبت، مشورت و تحقیق کرد و فرد مورد نظر را برگزید و آن گاه خالصانه ترین عشق و ناب ترین دوستى ها را بدون منت به دوست برگزیده (همسر خود) تقدیم نمود. دوستى هاى قبل از انتخاب همسر و تصمیم گیرى در مورد ازدواج با فرد خاص، راه عقل را سد و چشم بصیرت را کور مى سازد و اجازه نمى دهد تا یک تصمیم صحیح و عارى از خطا گرفت و فرد صد در صد مناسب را برگزید. این نوع انتخاب موجب دردسر و گرفتارى شده و زندگى را تلخ و آینده را تیره و تار مى سازد. تجربه و سرگذشت انسان هاى مجرب نشان مى دهد که علاج ماجرا غیر از این را مى طلبد. بنابراین اگر قصد ازدواج هم در کار باشد، ابتدا باید دوستى و محبت را کنار گذاشت و همچون یک بیگانه، او را موضوع تحقیق خود قرار داد و از برخوردارى وى از شرایط مثبت کسب اطلاع کرد. آن گاه که او را همسرى ایده آل و مورد پسند براى خود یافت باید شرایط او را نیز جویا شد و بعد از پذیرش شرایط وى با عقد رسمى به پاى یک دوستى پایدار و عشق ناب جان ببازند. در این زمان هر عملى جز عشق ورزى و محبت خطا است. پس تا قبل از انتخاب، تعقل، تدبیر، تحقیق و شناخت و آن گاه انتخاب را سرلوحه کار خود قرار دهید و بعد از انتخاب عشق و محبت بى چون و چراى خود را ارزانى یکدیگر سازید. تعقل و تفکر به جاى خود و عشق و دوستى به جاى خود که هر نکته در جاى خود نکو است؛ وگرنه زندگى جز زندان و گرفتارى ثمره اى ندارد.
بدون تردید از دیدگاه تربیتى و روان شناختى و بر اساس مقررات دینى اسلام، دوستى با جنس مخالف صحیح نیست؛ چه هر ارتباطى که بین انسان ها برقرار مى شود، به هدف انجام مبادله اى خاص صورت مى پذیرد. حال سخن آن است که دوستى با جنس مخالف، چه نوع ارتباطى است؟ و چه چیزى در این دوستى و ارتباط مبادله مى گردد؟
یقیناً رابطه اقتصادى برقرار نشده و کالا خرید و فروش نمى شود و یا ارتباط آموزشى در بین نیست و پیام آموزشى مبادله نمى گردد و…؛ بلکه تنها چیزى که در این میان مبادله مى شود، محبت و دوستى و عشق ورزى خاص – فراتر از دوستى با جنس موافق – است و پایه این ارتباط بر این نوع مبادله ها تکیه دارد وگرنه دوستى شکل گیرد و محبتى ارزانى نمى گردد.
در نزد تمام مکاتب و نظام هاى فکرى عرضه و مبادله محبت و دوستى خاص – که از دست دوست موافق بر نمى آید – بعد از اعمال شرایطى خاص باید انجام پذیرد که یکى از شرایط اساسى آن، اعتماد سازى است؛ به گونه اى که هر یک از طرفین در ابراز محبت و عشق خود به دیگرى، وى را فردى مورد اعتماد بیابد و الا عشق را نثار بیگانه نمى سازد تا چه رسد به افراد غیر قابل اطمینان. این اعتماد تنها و تنها از طریق محرم بودن دوست فراهم مى گردد. لذا به میزان محرمیت این محبت و عشق، تعمیق و خالص ترشود. لذا این روابط شرایط خاص خود را اقتضا مى کند و این شرایط باید رعایت گردد تا مجاز شمرده شود. از جمله آن شرایط انحصارى و بى چون و چرا «اعتماد سازى» است که کامل ترین شکل آن از رهگذر محرم بودن دو دوست فراهم مى گردد. از این رو تا عقد ازدواج انجام نپذیرفته است، این دوستى با این احساسات و ثمره خاص مجاز شمرده نمى شود؛ چرا که شرط لازم را ندارد و چه بسا با تردید یکى از دو دوست در دوستى خویش، حسرتى در پى داشته باشد. حتى اگر قصد ازدواج با دوست دخترتان را داشته باشید؛ باز هم هرگز این دوستى براى رسیدن به یک ازدواج موفق، مؤثر نیست.؛ بلکه چه بسا تأثیر منفى هم به جاى بگذارد. ازدواج موفق از مسیر دوستى قبلى با همسر آینده نمى گذرد؛ بلکه از مسیر شناخت، فارغ از احساسات عاشقانه و عواطف ارزانى شده بعد از اندیشه و شناخت و اعتماد فراهم آمده مى گذرد.
مطمئنا شما خوب مى دانید که ازدواج بزرگ ترین و مهم ترین حادثه زندگى انسان است و موفقیت یا شکست در آن سرنوشت ساز خواهد بود.
دختران و پسران میوه هاى باغ زندگى انسان هایند و دست آفرینش نوعى جاذبه و کشش درونى در آن ها به ودیعت نهاده است . اضطراب و ناآرامى آنان در این سنین از طریق ازدواج به سکونت و آرامش تبدیل مى گردد و قرآن که راز آفریدن همسر را (لتسکنوا الیها) مى داند، بدین نکته اشاره دارد . البته ازدواج و زندگى مشترک وقتى ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که عقربه روحیه ها، غرایز و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد . در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگى به ضعف و سستى مى گراید و سرانجام گسسته مى شود . ما در زندگى خود شاهد پدیده هاى تلخ و درد آورى هستیم که دختران و پسران و خانواده هاشان را مى آزارد و کاخ زندگى مشترک زوجین را فرو مى پاشد . بى تردید محاسبات غلط، احساسات زودگذر، خیالات و توهمات بى اساس عامل اصلى تحقق این پدیده ها به شمار مى آید . بنابراین، اگر در گزینش همسر اصول صحیح رعایت شود، بخش عظیمى از ناگوارى ها و نابسامانى ها و مشکلات از میان مى رود و زندگى جوانان پربارتر و زیباتر مى شود .
اسلام درباره ازدواج و انتخاب همسر آن قدر قانون و مطلب و تاکید دارد که انسان در شگفتى فرو مى رود . استاد محمد تقى جعفرى مى فرمود: «برتراند راسل، فیلسوف مشهور اروپایى، به من نوشت: چرا اسلام این قدر به ازدواج بها داده و براى آن قانون وضع کرده است؟ در جواب نوشتم: مساله انسان است . با ازدواج مى خواهد انسان به وجود آید» . بنابراین، پیش از هرگونه تصمیم گیرى توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1 . اگر اندیشه ازدواج با کسى در سر مى پرورانید، قبل از ابراز علاقه به وى، درباره معیارهاى ازدواج و شرایط همسر ایده آل شناخت کافى پیدا کنید . بدین منظور مى توانید از راهنمایى هاى افراد با تجربه و خبره و مشاوران مورد اعتمادتان.
2 . سعى کنید، بر اساس اطلاعات دقیق، به شناخت کافى و صحیحى از فرد مورد نظر دست یابید و دقت را فراموش نکنید . مبادا عشق چشم اندیشه تان را کور سازد و شما را از تحقیق کامل و همه جانبه درباره وى باز دارد .
3 . اگر بر اساس بند 1 و 2 پس از بررسى ها و مشورت هاى لازم فرد مورد علاقه را فردى صالح و مناسب تشخیص دادید، بهترین راه آن است که به طور رسمى و از طریق خانواده محترمتان از وی خواستگارى کنید تا ان شاء الله هر چه زودتر با توافق شما و وى و خانواده هاى محترمتان مقدمات ازدواج فراهم شود . از هرگونه ارتباط مستقیم و دور از نظارت بزرگ ترها جدا بپرهیزید.
4 . اگر با بررسى هاى به عمل آمده فرد مورد نظرتان را مناسب تشخیص ندادید احساسات خود را کنترل و از ابراز محبت خوددارى کنید; زیرا علاقه یک سویه راه به جایى نمى برد .
خوش آن بى مهربانى هر دو سر بى که یک سر مهربانى درد سر بى
5 . اگر تمام فکرهاتان درباره علاقه شما به وی نادرست بود و متناسب با ملاک های ازدواج موفق نبود علاقه خویش به ازدواج با وى را نادیده بگیرید . گمان نکنید چیز بسیار گرانبهایى را از دست داده و زیانى جبران ناپذیر را تجربه کرده اید; زیرا چه بسا خداوند فردى مانند وى یا بهتر از او به شما ارزانى دارد . بنابراین، به او دل نبندید; هر چند فکر مى کنید تمام شرایط مورد نظرتان در او جمع است .
بنابراین و با تمام این مقدمات طولانی و با توجه به اینکه فرموده اید نمی خواهید او را از دست بدهید به عرضتان می رسانیم اگر گمان می کنید بتوانید با ازدواج و ایجاد روابطی عاطفی پس از ازدواج و تقویت رابطه دوستی و محبت آمیز (که به طور قهری ایجاد می شود) نسبت به برخی افکار و اعمال وی تأثیر گذار باشید و در جهت رشد و اصلاح وی تلاش کرده و حرف ها و ایده های شما را خریداری کند و ضمنا شرائط و ملاک های کافی و لازم برای همسری شما را دارد با صلاحدید خانواده محترمتان اقدام نمائید و از خداوند متعال نیز استمداد کرده و مطمئن باشید از طریق رابطه عاطفی مثبت می توانید برخی افکار و اندیشه ها و اخلاق و رفتار وی را اصلاح نمائید و با خود هم سو و هم جهت کنید. به امید موفقیت و خوشبختی شما و ایشان.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد