براي رسيدن به جواب چند تا شاخص وجود دارد:
1. بايد ديد كه رهبران كدام يك از مذاهب از طرف رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي رهبري امت اسلامي معرفي شده اند؟
2. اعمال و رفتار كدام يك از پيروان مذاهب همسو با روح اسلام و قرآن مي باشد؟
3. منابع روايي و مدون كدام مذهب با سنت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطابقت دارد و تاريخ تدوين آنها چگونه بوده است؟
4. كدام يك از مذاهب با حكّام جور رابطه داشته و احكام فقهي و عقايد آنها متأثر از افكار و اعمال آن حكّام مي باشد؟
مذهب شيعه كه منتسب به اهل بيت _ عليهم السلام _ مي باشد و راه و خط آنان را پيروي نموده و مورد تأييد صد در صد پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ بوده است تا جائيكه در حديث معروف و مشهور بين اهل سنت و شيعه بنام حديث ثقلين، اهل بيت _ عليهم السلام _ عدل قرآن قرار گرفته است و آن حديث از زبان مبارك پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ اين گونه صادر شده كه: «من در ميان شما دو امانت نفيس و گرانبها مي گذارم، يكي كتاب خدا و ديگري عترت من است شما مادامي كه به اين دو تمسك مي جوئيد گمراه نمي شويد و اين دو يادگار من هيچگاه از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند»[2].
ابن حجر يكي از علماي برجسته اهل سنت مي گويد: پيامبر در آخر حديث فرمود: هذا علي مع القرآن و القرآن مع علي لايفترقان؛ اين علي است كه پيوسته با قرآن است و قرآن نيز با علي همراه بوده و از هم جدا نمي شوند.[3]در حديث ديگر آمده است كه: علي مع الحق و الحق مع علي[4]؛ علي با حق است و حق با علي.
و به طور كلي ائمه دوازده گانه شيعه در كلام پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ ذكر شده است و همه آن بزرگواران از طرف خداوند، به عنوان امام، خليفه، امير و ولي براي مسلمين تعيين گرديده اند. روايات فراوان در اين زمينه در منابع روايي شيعه وجود دارند. ولكن آنچه در منابع اهل سنت آمده است و از نظر سند هم مشكل ندارد روايت معروف «اثني عشر خليفه» است، بخاري در صحيح خود از جابر بن سُمره از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كند كه فرمود: پس از من دوازده امير خواهند بود كه همه آنها از قريش هستند.[5] سؤال اين است كه اين دوازده امير كيست؟ از ديدگاه شيعه جواب معلوم است كه اول آنها امام علي _ عليه السلام _ و آخرشان حضرت مهدي (عج) مي باشد. از ديدگاه اهل سنت تا به حال جواب قانع كننده اي براي اين سؤال پيدا نشده است، اگر چه افراد همچون ابن تيميه دست و پا زده اند تا مصاديقي براي اين حديث بيابد، او حتي يزيد ابن معاويه قاتل امام حسين _ عليه السلام _ را جزء خلفاي دوازده گانه پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ ذكر كرده است! چه كسي مي تواند پاسخ حديث را بيان نمايد در حالي كه در سند آن نمي توان خدشه نمود. پس بايد، دنبال مصداق حديث گشت و خود را قانع نمود. آيا غير از امامان اهل بيت _ عليهم السلام _ مصاديق ديگري مي توان براي اين حديث پيدا كرد؟
اما شاخص دوم:
اعمال و رفتار پيروان كدام يك از مذاهب همسو با روح اسلام است؟
اين مطلب از تحقيق در متون اعتقادي و احكام عملي دو مذهب شيعه و اهل سنت بدست مي آيد: از باب نمونه در مورد مقام امامت، مذهب شيعه بر اساس آيات و روايات اين منصب را الهي مي داند، زيرا در قرآن در مورد امامت حضرت ابراهيم _ عليه السلام _ چنين مي فرمايد: «به ياد آر هنگامي كه خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و او همه را بجا آورد خداوند به او گفت من تو را به امامت و پيشوايي خلق برگزيدم ابراهيم عرض كرد، اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا مي فرمايي؟ گفت آري اگر صالح و شايسته آن باشند»[6].
اين آيه صراحت دارد كه منصب امامت، يك منصب الهي است و خداوند بايد امام و راهنماي مسلمانان را تعيين كند، و اين امر مهم برخلاف آنچه كه اهل سنت معتقدند. به خود مردم واگذار نشده است و بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ، امامت و پيشوايي به امام علي _ عليه السلام _ كه از هر جهت داراي شرايط لازم براي احراز مقام امامت بوده واگذار شده است. و پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بارها در طول حيات مبارك و در مكانهاي مختلف اين مطلب را به مردم تذكر داده است كه از همه مهمتر در حجة الوداع، سال آخر زندگي پيامبر، در غدير خم كه مردم از نقاط مختلف جهان حاضر بودند، پيامبر خطاب به مسلمانان فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[7]؛ هر كس من مولا و پيشواي او هستم علي مولا و پيشواي اوست.
اين حديث مفصل است و در بسياري از كتابهاي اهل سنت ذكر شده و از نظر سند هيچگونه مشكلي در آن نيست.
اما متأسفانه به سفارشات پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ عمل نگرديد و در حاليكه هنوز پيكر پاك و مطهر آن حضرت دفن نگرديده بود امامت را با توطئه اي كه در سقيفه بوجود آورده بودند از مسير اصلي منحرف نموده و با اهل بيت پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ و خصوصاً امام علي _ عليه السلام _ برخورد خشن و تندي نمودند تا جائيكه آن بزرگواران را به انزوا كشانيدند. اگر مقداري تاريخ صدر اسلام بررسي شود و حوادث بعد از سقيفه با يك نگاه بي طرفانه و بدور از حبّ و بعض مطالعه گردد، اين سؤال پيش خواهد آمد كه چرا فاطمه زهرا (س) سيدة زنان دو عالم، پاره تن رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ تا زنده بود با ابوبكر و عمر حرف نزد و در حال غضب نسبت به آن دو به ملاقات پدر رفت؟[8] آيا اين احتمال وجود دارد كه زهرا (س) بر اساس اغراض شخصي نسبت به شيخين غضبناك شده باشد و يا مطلب مهمتري در ميان بوده است؟ و اگر چنين بوده آن مطلب مهم چيست كه فاطمه (س)حاضر شد به خاطر آن وصيت نمايد كه شبانه او را دفن كنند و به آن دو اجازه نداد كه در تشييع جنازة دختر رسول خدا _ صلّي الله عليه و آله _ شركت نمايند، و از همه مهمتر چرا قبر مبارك حضرت زهرا (س) نامعلوم است؟ در حاليكه بيشتر صحابه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ و تابعين قبر و جايگاه مشخصي دارند؟
حديثي معروف در كتاب هاي روايي شيعه و سني از پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ نقل شده است كه فرمودند: «كسي كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است»[9]. با توجه به اين حديث اين سؤال مطرح مي گردد كه فاطمه (س) هيچگاه با ابوبكر بيعت ننمود و او را امام نمي دانست، پس امام فاطمه (س) چه كسي است؟ اگر جواب اين پرسش پيدا گردد، بسياري از حقايق آن زمان روشن خواهد شد.
اما شاخص سوم:
منابع روايي كدام مذهب با سنت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطابقت دارد و تاريخ تدوين آنها چگونه بوده است؟
پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ كه تا هنوز در قيد حيات بودند، جناب عمر در مخالفت با حديث گفت: «حسبنا كتاب الله» كتاب خدا ما را بس است و نگذاشت پيامبر چيزي بنويسد و مانع از نوشتن وصيت نامه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ گرديد.[10]پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مبارزه با حديث رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ به شدت ادامه پيدا نمود و تا صد سال اين مبارزه ادامه داشت تا اينكه در زمان عمر بن عبدالعزيز اجازه داده شد كه احاديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در يك جا گردآوري شود و اولين كتابي كه تدوين گرديد موطّأ مالك مي باشد.[11] اينكه ابوحنيفه در فتاواي خويش از احاديث استفاده نكرده جاي سؤال است. با توجه به اين مطلب اين سؤال پيش مي آيد كه وقتي حكومت با تمام قدرت با حديث به مدت صد سال مبارزه نمايد آيا چيزي از آن باقي خواهد ماند؟ آيا احاديث مدون در جامع روايي اهل سنت كه بعد از مدت ها مبارزه با حديث، تدوين يافته، واقعاً سخنان پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ است؟ يا بيشتر آنها بافته هاي جاعلين حديث مي باشد كه با گرفتن پول از حاكمان وقت، به نفع آنها حديث جعل مي كرده اند؟
امّا رواياتي كه از طريق شيعه نقل شده اند به بركت وجود اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هيچگاه از مصدر اصلي خود منقطع نگرديده است. و اشكال سندي بعداز امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ با علم رجال قابل حل مي باشد.
در مورد شاخص چهارم:
خوب است بدانيم كه مذاهب چهارگانه اهل سنت، سالها بعد بوجود آمده و هيچ يك از آنان نه جزء صحابه بوده و نه تابعين، لذا گفتار و فتاواي آنها بر مسلمانان حجت نيست، آنچه بر مسلمانان حجت است قرآن و احاديث صحيح پيامبر اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ مي باشد و مسلمانان را به همين دو چيز سفارش نموده است يكي قرآن و ديگري اهل بيت _ عليهم السلام _ كه بيانگر احاديث صحيح پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ مي باشند. اينكه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هميشه مورد تعدي و ظلم و ستم حاكمان بوده[12] اما سران مذاهب چهارگانه اهل سنت آزادانه به فعاليت خويش ادامه مي داده اند و مذهب رسمي حاكمان جور بوده، خود دليل بر رابطة مستحكم آنها با حكومت هاي وقت بوده است. در حاليكه مذهب شيعه هيچگاه دست بيعت به حكومت هاي جور نداده و حاضر به جلب حمايت آنها نگرديده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ترجمة المراجعات، سيد شرف الدين.
2. آنگاه هدايت شدم، دكتر تيجاني.
3. امامت، شهيد مطهري.
4. از آگاهان بپرسيد، دكتر تيجاني.
5. فروغ ولايت، آيت الله سبحاني.
پي نوشت ها:
[1] . سبحاني، جعفر، ملل و نحل، مركز مديريت حوزة علمية قم، چاپ اول، 1410، ج1، ص21.
[2] . مسلم، صحيح مسلم، بيروت، دارالكتب العربي، 1407 هـ.ق، ج 7، ص 122.
[3] . ابن حجر، هيثمي، صواعق المحرقه، مكتبة القاهره، 1385 هـ.ق، ص 135.
[4] . هيثمي، ابوبكر، مجمع الزوايد، بيروت، دارالكتب العربي، 1407 هـ.ق، ج7، ص235.
[5] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، كتاب الاحكام، باب 51.
[6] . بقره/125.
[7] . احمد، حنبل، مسند، ج 4، ص 281، تفسير قرطبي، قاهره، دارالشعب، 1372، ج1، ص266، و مستدرك علي صحيحين، بيروت، دارلكتب العلميه، 1411ه ق، ج3، ص118.
[8] . صحيح بخاري، ج 5، ص 177.
[9] . ابن سعد، طبقات الكبري، ج 5، ص 107، متقي هندي، كنزالاعمال، چاپ بيروت، ج 1، ص 103.
[10] . صحيح مسلم، ج 3، ص 1259.
[11] . سيوطي، جلال الدين، تدريب الراوي، قاهره، اول، 1379، ج 1، ص 40.
[12] . ر.ك: مقاتل الطالبين، ابن ابي الفرح اصفهاني.