خانه » همه » مذهبی » من مشغول تحقيق درباره اديان و مذاهبم تا به يكي از انها ايمان بياورم .شما پيروان شيعه اثني عشري معتقديد 1. كاملترين نسخه رستگاري در دستان شماست ؟ 2. پيروان اديان ديگر نجسند؟ 3. پيروان اديان ديگر بهره كاملي از حقيقت ندارند، در حاليكه …… 1. شما تنها سهم اندكي از بندگان خداوند را تشكيل ميدهيد و سخت است باور كنم نظام افرينش به گونه اي سامان يافته كه اين تنها نسخه كامل به گروه اندكي برسد 2. پيروان اين مذهب در طول تاريخ به واسطه پيروي از اين مذهب درخششي نداشته اند و اينگونه نبوده كه نشان دهند صاحب برترين برنامه زندگي بوده و با انسانهاي ديگر متفاوتند 3. ميان پيروان اين مذهب تفسيرهاي متعدد و گاه متناقضي از مباني اين مذهب وجود دارد كه به اختلاف نظرهاي جدي انجاميده است ؟ با اين وصف ….. من چگونه بپذيرم كاملترين نسخه رستگاري در دستان كساني است كه فقط اندكي از انسانها را تشكيل ميدهند و در ميان همان اندك هم بسياري به دستورات مذهب عمل نميكنند و باز ميان اندك افراد باقيمانده اختلاف نظر جدي درباره ان مذهب وجود دارد(از بعضي مراجع شيعه در ايران حتي اسمي برده نميشود …) آيا اين با حكمت خداوند سازگار است ؟ خواهشمندم خود را به جاي كسي بگذاريد كه مذهب شما را موروثي نپذيرفته و از شما براي گرويدن به تشيع استدلال ميخواهد.

من مشغول تحقيق درباره اديان و مذاهبم تا به يكي از انها ايمان بياورم .شما پيروان شيعه اثني عشري معتقديد 1. كاملترين نسخه رستگاري در دستان شماست ؟ 2. پيروان اديان ديگر نجسند؟ 3. پيروان اديان ديگر بهره كاملي از حقيقت ندارند، در حاليكه …… 1. شما تنها سهم اندكي از بندگان خداوند را تشكيل ميدهيد و سخت است باور كنم نظام افرينش به گونه اي سامان يافته كه اين تنها نسخه كامل به گروه اندكي برسد 2. پيروان اين مذهب در طول تاريخ به واسطه پيروي از اين مذهب درخششي نداشته اند و اينگونه نبوده كه نشان دهند صاحب برترين برنامه زندگي بوده و با انسانهاي ديگر متفاوتند 3. ميان پيروان اين مذهب تفسيرهاي متعدد و گاه متناقضي از مباني اين مذهب وجود دارد كه به اختلاف نظرهاي جدي انجاميده است ؟ با اين وصف ….. من چگونه بپذيرم كاملترين نسخه رستگاري در دستان كساني است كه فقط اندكي از انسانها را تشكيل ميدهند و در ميان همان اندك هم بسياري به دستورات مذهب عمل نميكنند و باز ميان اندك افراد باقيمانده اختلاف نظر جدي درباره ان مذهب وجود دارد(از بعضي مراجع شيعه در ايران حتي اسمي برده نميشود …) آيا اين با حكمت خداوند سازگار است ؟ خواهشمندم خود را به جاي كسي بگذاريد كه مذهب شما را موروثي نپذيرفته و از شما براي گرويدن به تشيع استدلال ميخواهد.

قبل از بيان هر چيزي ذکر چند نکته ضروري است.
نکته اول: تمام مسلمانان جهان دين اسلام را يک دين کامل و نسخه نجات بخش بشريت مي دانند و به تعبيري نسخه رستگاري توسط آخرين پيامبر خدا براي جهانيان ابلاغ شده است. فمن اوحي اليّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ. لذا از ميان فرق اسلامي تنها شيعه نيست که معتقد باشد که نسخه رستگاري در دستان آنهاست.
نکته دوم: اما اين که پيروان اديان ديگر نجسند يک بحث فقهي است و مجال طرح آن در يک نوشتار کوتاه نيست ولي از باب روشن شدن شما بحث کوتاهي را طرح مي کنيم؛
فقهاي اسلام بر اساس آيات قرآن و روايات رسيده از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ معتقدند انکار کسي که نبوت او با معجزه ثابت شده است تالي فاسد مهمي که دارد همانا کفر است بدليل اين که انکار نبوت آن پيامبر  انکار خداي متعال است يعني انکار اين است که خدا چنين رسولي را نفرستاده است. لذا وقتي پيروان اديان ديگر معتقد به نبوت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نباشند در حقيقت انکار آن حضرت را نموده­اند و بر آن کافر شده­اند و در اسلام نجاسات متعددي مطرح است که يکي از آنها کفر و انکار نبوت پيامبر اسلام است و به همين خاطر نجاسات آنها يک نجاست ذاتي نيست بلکه به خاطر انکار نبوت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است و نجاست عرضي است.
نکته سوم: حقانيت يا غير حقانيت دين و آئيني دائر مدار قلت و کثرت افراد و مؤمنان به آن نيست و ربطي به نظام آفرينش ندارد به دليل اين که نظام آفرينش عالم بر اساس حکمت الهي جريان دارد نه بر اساس مقولاتي هم چون کثرت و قلت اين اولاً و ثانياً نظام آفرينش در دعوت به احاديث نژاد پرستانه عمل نمي کند بلکه معتقد است که به حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن بايد مردم را به آئين حق دعوت کرد و ثانياً فرمايش شما يادآور اين فکر زمان انبياء است که باور کردنش سخت بود که يک نفر از ميان آنها با سهم يکي به نبوت مبعوث شود. اين که از ميان خيل مردم يک نفر به نبوت مبعوث شود آيا بايد گفت باور کردنش سخت است که نظام آفرينش به گونه اي سامان يافته که تنها يک نفر از ميان آن همه قوم به رسالت مبعوث شود و يا در طول تاريخ ظالمان و ستمگراني بر امت هاي پيشين ظلم رانده اند آيا نظام آفرينش نقشي دارد. لذا نمي توان اقبال و عدم اقبال به آئيني را متوقف به نظام آفرينش ساخت و ثالثاً کثرت و قلت نمي تواند ملاکي براي تشخيص حقانيت يک دين و مذهبي قلمداد شود.
نکته چهارم: پيروان مذهب شيعه در طول تاريخ به واسطه پيروي از امامان خود آن قدر درخشش داشته و دارند كه انکار آن بسان انکار خورشيد در روز روشن است که به عنوان نمونه مواردي را ذکر خواهيم کرد و ثانياً نبايد گمان برد که آئين اسلام و تشيع بسان يک المپيک است که بايد در تمام رشته‎ها دنبال مقام و رتبه بود در عين حالي که انتظار شيعيان از مذهب خود در اين موارد نيست بلکه آنها به دنبال کسب سعادت دنيوي و اخروي خود هستند. و از مذهب خود چنين انتظاري دارند. با اين حال هم درخششهاي زيادي را به ثبت رسانده اند و ثالثاً در طول تاريخ ستم هاي خلفاي بني اميه و بني عباس بر شيعه را فراموش نکنيد که صفحات تاريخ از آن ستم ها پر است. کساني که به جرم شيعه علي ـ عليه السلام ـ بودن دار زده شدند و شيعيان علي ـ عليه السلام ـ از حق اولي خود و سهم بيت المال هم ممنوع بودند. گذري کوتاه بر تاريخ تشيع گواه صادقي بر اين مدعا است. هزاران منبري که دشنام بر امير المؤمنان را جايز مي‎شمردند و كسي حق نداشت به عنوان شيعه علي(ع) فضائل رسيده از پيامبر را در مورد آن حضرت نقل كند! چرا اينک برخي انتظار دارند حقانيت تشيع را به کثرت پيروان آن گره بزنند.
نکته پنجم: شيعه بدليل تأسي از پيامبر اسلام و عمل به دستورات قرآن در مورد اهل بيت به آنها اقتدا كرده و از كمي ياران خود و هراس به دل راه نخواهند داد چرا كه در مسير سعادت تأسي از كساني كه درب شهر پيامبرند نگراني ندارد.
در اين جا به يک نمونه معاصر از درخشش اين مذهب که به خاطر پيروي از اين آيين به دست آورده اند اشاره اي کوتاه مي نماييم.
مطالعه انقلاب هايي که در جهان به وقوع پيوسته است و تاريخ به عنوان يک انقلاب و رويداد مهم در عرصه بين الملل به حافظه خود سپرده است اندک و از انگشتان يک دست تجاوز نمي کند که انقلاب فرانسه و روسيه از همين باب است يکي از انقلاب هاي بزرگي که تاريخ هم اکنون شاهد جريان آن است و هنوز بر تلاطم امواج آن افزوده مي شود.
انقلاب بزرگ اسلامي ايران است که به رهبري يک شخصيت شيعي به وقوع پيوست و طوفاني به راه انداخته است که با تسخير تمام سنگرهاي کليدي جهان در انتظار برپايي حکومت صالحان بر زمين است و ثمرات مبارکي که از اين انقلاب براي تمام آزادي خواهان رسيده است استقلال و آزادي است و مبارزه با طاغوت هاست و از جمله ثمرات آن شکوفايي علم و دانش در اين سرزمين مقدس است که فناوري هسته اي و سلول هاي بنيادي و صدها درخشش علمي از ثمرات توليد علم اين کشور شيعي است و جهانيان امروز اين کشور شيعي را به عنوان يک ابر قدرت منطقه اي و تأثير گذار بر جريان هاي سياسي و اسلامي مي شناسند.
در اين جا دلايل نقلي عقلي حقانيت شيعه و اسلام را باز گو مي کنيم و قضاوت را به عهده شما پرسشگر گرامي مي گذاريم و از اطاله كلام عذر مي‎خواهيم.
و اما دلايل عقلي حقانيت مذهب شيعه؛
 حكم كلي عقل اين است هر مذهبي كه پيشوايش به پيامبر و منبع وحي نزديك باشد به حق هم نزديك است، قرآن و سنت مي گويند اهل بيت (ع) چنين بوده ‏اند، پس مذهب شيعه كه برگرفته از صميم اسلام و پيامبر و اهلبيت است برحق است.
پاسخ تشريحي:
 عقل بطور كلي چنين حكم مي‏كند كه هر مذهبي كه امام و پيشواي آن از جانب وحي معرفي شده باشد، معصوم و به پيامبر نزديك باشد مؤيد به علم الهي و صالح براي امر امامت باشد. چنين مكتب و مذهبي بر حق است؛ اين كبري كلي را قرآن كريم و روايات بسياري از منابع اهل سنت و شيعه در مورد مذهب شيعه دوازده امامي تأييد مي‏كنند: به تعدادي از آيات و رواياتي كه حكم كلي عقل را منطبق بر عقيده شيعه در مورد امامت و پيروي از معصوم و اينكه پيشوايان اين مذهب مورد عنايت خاص الهي و منصوص و معرفي شده از جانب وحي اند اشاره مي‏شود و منابعي از اهل سنت در پاورقي جهت مطالعه و تحقيق مطلب ذكر مي‏شود.
 1- “اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً”(1)
 2- “يا ايّها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم…”(2) فخر رازي از علماي  معروف اهل سنت از اين آيه معصوم بودن اولوالامر را استفاده كرده(3) كه كاملاً صحيح است؛ اما اينكه اولوالامر معصوم چه كساني هستند قرآن و سنّت ائمه اهل بيت‏عليهم السلام را معرفي مي‏كنند؛ اما قرآن آياتي متعدد دارد كه شأن نزول  و يا مصداق آن ائمه اهل بيت‏عليهم السلام است. به عنوان مثال “انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت…(4) كه به تفسير ابن كثير، ج 3، ص 491، شواهد التنزيل: حاكم حسكاني، ج 2، ص 18. المستدرك علي الصحيحين: حاكم نيشابوري، ج 3، ص 148 و… مراجعه فرماييد تا معلوم شود كه امامان اهل بيت معصوم‏اند.
 اما در سنت نيز روايات متعددي وارد شده است به عنوان مثال حديث منزلت(5)، حديث اطاعت(6) مي‏گويند. علي‏عليه السلام به منزله هارون به موسي نسبت به پيامبرعليه السلام است و اطاعت علي‏عليه السلام اطاعت از پيامبر و اطاعت از پيامبر اطاعت از خداست كه مضمون آيه شريفه اطاعت را تفسير و بيان مي‏كند.
 روايتي را فخر رازي نقل مي‏كند كه بهترين شاهد و مؤيد براي حكم عقل است كه بايد از علي‏عليه السلام پيروي و تبعيت كنيم چون مورد اطمينان و تأييد وحي است. “…فقد ثبت بالتواتر، و من اقتدي في دينه بعلي بن ابيطالب فقد اهتدي و الدليل عليه قوله (ص) اللهم ادر الحق مع علي حيث دار… ومن اتخذ عليّاً اماماً لدينه فقد استمسك بالعروة الوثقي في دينه و نفسه”(7) يعني…. به تواتر ثابت شده و هر كسي در امور دينش به علي بن ابي طالب اقتدا كند هدايت يافته است و دليل اين گفتار حديثي از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: خدايا حق را به دور علي بچرخان هر جا علي‏عليه السلام بچرخد… و هر كسي كه علي‏عليه السلام را امام و پيشواي ديني خود قرار دهد به ريسمان محكمي در دين و در نفسش چنگ زده است.
 سبط بن الجوزي از ابي سعيد خدري نقل مي‏كند كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به علي‏عليه السلام نگاه مي‏كرد و مي‏فرمود: اين مرد و شيعيان او در قيامت از نجات يافتگان هستند.(8)
 آيت الله جعفر سبحاني دو دليل عقلي مي‏آورند كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم امام و پيشواي مسلمين را معرفي كرده است و حق انتخاب رهبر و پيشوا را به عهده مردم نگذاشته است و مسلم است كه مذهبي بر حق خواهد بود كه از شخصي معرفي شده از ناحيه وحي متابعت و پيروي كند.
 عقل بديهي حكم مي‏كند كه اگر فرد مصلحي با زحمات زياد طرحي و روش جديدي را براي جامعه بشري ابداع كند حتماً براي حفظ و استمرار آن چاره مي‏انديشد. پيامبر كه از بيان كوچكترين مسايل مربوط به سعادت بشر دريغ نكرده چگونه معقول است در مورد رهبري كه سرنوشت ساز است سكوت كند (و يا اينكه انتخاب را به مردم واگذار كند در حالي كه خودش از همه بهتر به شخص واجد شرايط آگاهتر است).
 خطر سه گانه مثلث دوم، ايران و منافقين به اضافه نظام قبيله عرب متعصب به روشني لزوم معرفي و نصّ منصب امامت را اثبات مي‏كند. لذا بوعلي سينا(9) مي‏گويد: تعيين جانشين از طريق نص پيامبر بر آن به واقع نزديكتر است چون با تعيين جانشين هر نوع نزاع و اختلاف ريشه كن مي‏شود.(10)

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
 – راهنماشناسي آيت اللّه مصباح يزدي؛
 – شناخت امام فقيهي ايماني، منشور جاويد بخش امامت، آيت اللّه سبحاني.
 
پي نوشت ها:
1) مائده: 3. ابراهيم بن محمد مؤيد جويني: فرائد السمطين، ج 1، ص 312 (مؤسسه محمودي، بيروت) ايضاً ايضاح المكنون در ذيل كشف الظنون، اسماعيل پاشا، ج 4، ص 182 (دارالفكر).
 مضمون حديث از پيامبر چنين است: خداوند پيامبرش را امر فرمود تا مرا (علي‏عليه السلام) را در غدير نصب كند و پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه… و آنگاه اين آيه نازل شد كه اليوم اكملت…
2) نساء: 59 .
3) التفسير الكبير: امام فخر رازي (چاپ دوم، دارالكتب العلميه، تهران) ج 10، ص 144، سطر 2 .
4) احزاب: 33 .
5) شواهد التنزيل: حاكم حسكاني، ج 2، ص 190 (مؤسسه الطبع و النشر، حديث منزلت را شيخ ما ابو حازم حافظ به پنج هزار سند تخريج كرده است).
6) المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، ج 3، ص 195 (مؤسسه طبع و نشر).
7) امام فخر رازي: تفسير كبير، طبع سوم، ذيل سوره حمد، ج 1، ص 205. ايضاً المستدرك علي الصحيحين: ابي عبداله حاكم نيشابوري (دار المعرفة، بيروت، كتاب معرفة الصحابه)، ج 3، ص 124. أيضاً سنن ترمذي: كتاب مناقب، ج 5، ص 633، ح 3714 (بيروت).
8) نظر النبي (ص) الي علي بن ابيطالب فقال: “هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه” تذكرة الخواص: سبط ابن الجوزي (موسسه اهل بيت، بيروت، 1401 ه) ص 56 .
9) شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل پنجم، ص 565 .
10) منشور عقايد اماميه، آيت الله سبحاني (مؤسسه امام صادق‏عليه السلام، اعتماد، زمستان 1376) ص 152 .
 اما لايل نقلى (سنت) حقانيت مذهب شيعه؛
جواب: روايات و احاديث فراوانى در منابع مهم اهل سنت و تشيع داريم كه صريحاً دستور داده ‏اند از امامان اهل بيت‏عليهم السلام پيروى كنيد و راه نجات را منحصر در پيروى از آنها كرده است به ذكر چند نمونه آنهم از منابع اهل سنت بسنده مى‏شود.
 اول – حديث ثقلين: در منابع متعدد اهل سنت به عباراتِ مختلف وارد شده كه مفاد تمام آنها يكى است و مى‏گويند نجات و سعادت و نيفتادن در شقاوت و گمراهى در تمسك به قرآن و اهل بيت است. يعنى قرآن به تنهايى كافى نيست بلكه مفسر و مبيّن معصومى كه مورد تأييد وحى باشد (قرآن ناطق) لازم است.
 قال رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: “انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى اهل بيتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً وانهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض”(1).
 در اينكه مراد از عترت و اهل بيت‏عليهم السلام على‏عليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام و يازده فرزندشان مى‏باشد جاى شك نيست. در منابع مهم اهل سنت تفسير اهل بيت وارد شده است كه به عنوان نمونه به يك مورد اشاره مى‏شود.
 فخر رازى مى‏گويد: هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با آن عباى موئين سياه بيرون آمد (براى مباهله) حسن‏عليه السلام را نيز در آن داخل ساخت و حسين‏عليه السلام آمد او را نيز داخل ساخت و على‏عليه السلام و فاطمه‏عليها السلام آمدند سپس فرمود: “انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً” فخر رازى در مورد صحت اين حديث مى‏گويد: گويا اين حديث مورد اتفاق علماى تفسير و حديث است.(2)
 ابن حجر هم مى‏گويد: آيه شريفه “انّما يريد اللّه ليذهب…” را اكثر مفسرين در حق على‏عليه السلام و اولادش مى‏دانند(3)
 چنانكه در منابع متعدد اهل سنت از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده كه فرمودند: “انّ وصيّىّ و الخليفة من بعدى علىّ بن ابى طالب‏عليه السلام و بعده سبطاى: الحسن ثم الحسين يتلوه تسعة من صلب الحسين ائمة ابرار… اذا مضى الحسين فابنه علىّ فاذا مضى علىّ فابنه محمد فاذا مضى محمد فابنه جعفر فاذا مضى جعفر فابنه موسى فاذا مضى موسى فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد ثم ابنه علىّ ثم ابنه الحسن ثم الحجة ابن الحسن فهذه اثنا عشر ائمة عدد نقباء بنى اسرائيل”(4)
 ابن جوزى شر معروفى را مى‏آورد كه در آن اسامى دوازده امام بصراحت آمده است و شعر مذكور برگرفته از احاديث نبوى است.(5) همينطور در كتاب ينابيع المودة از اكثر صحاح ستة حديث پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم كه خلفاى بعد از خود را دوازده تن معرفى مى‏كند را نقل مى‏كند و بدنبال آن احاديثى را كه به صراحت اسامى دوازده امام مورد قبول شيعه دوازده امامى را بيان مى‏كند آورده است.(6)
 دوم – قرآن كريم دستور مى‏دهد كه “يا ايّها الذين آمنوا اتقوا اللّه وكونوا مع الصادقين”(7) با راستگويان باشد لازمه آن وجود صادقين در هر زمانى است.(8) حاكم حسكانى(9) احاديثى آورده كه صادقين در آيه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و على‏عليه السلام و يا خاندان گرامى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هستند كه به عنوان نمونه به يك حديث اشاره مى‏شود: از مالك بن انس از نافع از عبداللّه بن عمر روايت كرده در قول خداى تعالى: “اتقوا اللّه و كونوا…” گفت خداوند تمامى‏اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را فرمان داده كه از خدا بترسيد. سپس به آنان گفت: با صادقان يعنى با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت گرامى وى باشيد.(10).
 همراهى با اهل بيت يعنى اطاعت و پيروى از آنها مخصوصاً در امور دين و مذهب.
 سوم – قرآن كريم در مقام معرفى بهترين اهل عالم مى‏فرمايد: “ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية جزاؤهم عند ربّهم جنات عدن من تحتها الانهار خالدين فيها ابداً رضى اللّه عنهم و رضوا عنه”(11) احاديث وارده كسانى را كه خداوند از آنها راضى است و آنها از خدا راضى‏اند على‏عليه السلام و شيعه او را معرفى مى‏كنند به عنوان نمونه خوارزمى از علماى اهل سنت در باب آيات نازله در حق على‏عليه السلام اين حديث را ذيل آيه فوق از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند… “انت و شيعتك و موعدى و موعدكم الحوض اذا جثت الاممم للحساب تدعون غراً محجلين” يعنى يا على مراد از خير البريه در آيه شريفه تو و شيعيان تو اند وعده‏گاه من و شما كنار حوض كوثر است در وقتى كه خلايق براى حساب جمع شوند و شما سفيد رويان باشيد.(12)
 اين حديث را تعداد زيادى از علماى اهل سنت در كتاب هايشان نقل كرده ‏اند به عنوان نمونه شواهد تنزيل(13)، كفاية الطالب(14)، تذكرة الخواص(15) و… علامه سبط بن جوزى نقل مى‏كند كه رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم به على‏عليه السلام نگاه مى‏كرد و مى‏فرمود: “هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة”(16).
 بديهى است كه تا مذهب و امام و رهبر انسان در دنيا به حق و رستگار نباشد، امكان ندارد در آخرت از فائزون باشد.
 خلاصه: احاديث و روايات به تبع قرآن مذهب و روش كسانى را تأييد مى‏كند كه از امامان و پيشوايان معرفى شده از جانب وحى پيروى كنند و مذهب شيعه پيرو پيامبر و ائمه اهل بيت هستند. حديث ثقلين، حديثى ذيل آيه “كونوا مع الصادقين”، حديث ذيل آيه خير البرية و صدها حديث ديگر تأييد مطلب مى‏كنند.
 
پي نوشت ها:
1) پيامبر فرمودند: دو چيز گرانبها نزد شما گذاشتم قرآن و عترتم (اهل بيتم) مادامى‏كه به آن دو چنگ زده ‏ايد هرگز گمراه نمى‏شويد و اين دو هرگز جدا نمى‏شود تا روز قيامت كه نزديك حوض كوثر بر من وارد شوند.
 احمد بن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه، محشى عبدالوهاب عبداللطيف (جامعة الزهرا، مكتبة قاهره، چاپ دوم، 1385) ص 150. مى‏گويد: وسنده لا بأس به (سندش اشكالى ندارد) اضافه مى‏كند كه حديث تمسك طرق كثيره دارد كه از بيشتر از بيست صحابى نقل شده كه از ترمذى و احمد بن حنبل و طبرانى و مسلم نقل مى‏كند.
 صحيح مسلم، ج7، ص 122 (ميدان الازهر مصر، مكتبة و مطبعه، محمد على جسيم و اولاده باب فضايل مسند الامام احمد بن حنبل با حاشيه از منتخب كنز العمال، ج 3، ص 17، دارالفكر) عين مضمون چنين است: عن ابى سعيد الخدرى، عن النبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم… وانى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى و ان اللطيف الخير اخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظرونى بم تخلفونى فيهما.
 مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 109 و 148 .
 تفسير كبير، امام محمد فخر الدين رازى، حاشيه ابى مسعود (مطبعة الازهر، چاپ اول، سال 1308 ه) جزء 3، ص 18 ضمن آيه اعتصام .
2) امام محمد فخر الدين رازى، تفسير كبير (دار احياء التراث العربى) ج 8، ص 80 .
3) احمد بن حجر هيثمى، الصواعق المحرقه (قاهره، چاپ دوم) ص 143 .
4) شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن المؤيد… الجوينى، فرايد السمطين، تحقيق شيخ محمودى (موسسه محمودى، بيروت – لبنان، چاپ اول 1400 ه) ج 2، ص 133 و 134 .
5) علامه سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص (موسسه اهل البيت، بيروت – لبنان، 1401) ص 327 .
6) سيد السند شيخ سليمان حسينى بلخى قندوزى، ينابيع الموده (اسلامبول مطبعة اختر، 1301) باب 77، ص 444 .
7) توبه: 119 .
8) تفسير كبير، ذيل آيه مورد بحث .
9) ذهبى رجال بزرگ اهل سنت درباره او مى‏گويد: استاد داراى اتقان و استوارى و عالم به علم حديث است. تذكرة الحفاظ (دار الكتب العلمية، بيروت) ج 3، ص 1200 .
10) شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، ج 1، ص 341، حديث 357 .
11) البينه: 98 .
12) المناقب، الموفق بن احمد بن محمد الخوارزمى، تحقيق شيخ محمودى (مؤسسه نشر اسلامى، قم) ص 265 .
13) شواهد التنزيل لقواعد التفصيل، عبيداله بن عبدالله، حاكم حسكانى، تحقيق محمودى (موسسه طبع و نشر، تهران، چاپ اول، 1411 ه ) ج 2، ص 459، ح 1125 .
14) كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب‏عليه السلام، ابى عبداللّه محمد بن يوسف قرشى كنجى شافعى (تحقيق امينى، چاپ چهارم، شركت كتبى بيروت) ص 214 .
15) تذكرة الخواص، سبط بن جوزى (مؤسسه اهل بيت، بيروت، 1401 ه) ص 27 .
16) همان، ص 56. “اين على‏عليه السلام و پيروانش روز قيامت از نجات يافتگان محسوب مى‏شوند”.
 ü پيروان همة اديان از آموزه‌هاي ديني و كتاب مقدس خود دفاع مي‌كنند، زردشتي‌ها، مسيحي‌ها، يهودي‌ها، هم چنين بودايي و هندو و غير اينها، هر يك همانند مسلمان‌ها دين خودشان را حق مي‌دانند و بقيه را باطل و خرافه مي‌پندارند، با توجه به اين موضوع به چه دليل مي‌توان گفت: تنها اسلام دين حق و مورد رضايت خدا است و ساير اديان باطل است؟ چون اگر گفته مستند به آيات و روايات باشد مورد قبول غيرمسلمان نيست.

حقانيت دين اسلام
حقيقت‌‌جوئي و حق‌طلبي يكي از ويژگي‌هاي مهم بشريت است. دستيابي به حق معلول عوامل و شرايطي است كه بايد انسان حق‌طلب همواره درصدد فراهم كردن آن باشد. معيارهايي كه حقانيت دعاوي را اثبات مي‌كند، بايد شناخت. و ادعاي خود را با آن سنجيد. اسلام به عنوان دين حق و تأمين كننده سعادت و خير حقيقي انسان‌ها، با معيارهاي خردپذيري، جامعيت و كمال، مورد ارزيابي و سنجش قرار گرفته است. و با شاخصه‌هاي مزبور مطابقت دارد و منطقاً از حقانيت برخوردار است. براي اينكه بتوانيم حقانيت دين اسلام را به گونه مختصر به اثبات برسانيم، بحث خود را در محورهاي: خردپذيري گزاره‌ها و آموزه‌هاي دين اسلام، جامعيت دين اسلام و كمال و خاتميت اين دين متمركز مي‌كنيم.
الف. خردپذيري دين اسلام:
آموزه‌هاي هر ديني كه با خرد و عقل همساني داشته باشد، نشانه آن است كه از حقانيت برخوردار است. زيرا عقل و دين هر دو از سوي خداوند متعال به انسان عطا شده است و خداوند كه عالم به نيازهاي او است، ‌عقل و دين را تأمين كننده سعادت و خير حقيقي او قرار داده است و لذا معنا ندارد كه ديني از سوي خداوند تشريع شود و با عقل، كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده است، در تنافي و تعارض باشد. بر اساس حكمت خداوند و قدرت بي‌پايان او در مي‌يابيم كه آموزه‌ دين حق، همواره بايد با عقل و خرد هماهنگ و همساز باشد.
وقتي آموزه‌هاي دين اسلام در پيش آفتاب عقل قرار مي‌گيرند، مشخص مي‌شود كه هيچگونه تعارض و تضادي ميان آنان وجود ندارد.
چنان كه برخي از خاورشناسان معترف‌اند كه: «اسلام از مطالبي كه با عقل و خرد سالم در ستيز است، كاملاً منزه است. در حالي كه مطالب عقل‌ستيز در ميان اديان نمونه‌هاي زيادي دارد.»[1]در اسلام مزيد بر اينكه تمام اصول اعتقادي اسلام خردپذيراند، هيچ گزاره و آموزه‌اي در سراسر قرآن و متون ديني آن يافت نمي‌شود، كه با عقل در ستيز و تضاد باشد به همين جهت عده‌اي از مستشرقان اذعان كرده‌اند كه قرآن اضافه بر همة محسنات، دو نكته اساسي و قابل توجه دارد: الف. هيچگاه در قرآن صفات نقص و جنبه‌هاي اغراض و هواهاي نفساني، به خداوند نسبت داده نشده است. ب. هيچ بياني كه با اخلاق و تقوي معارض باشد؛ در قرآن وجود ندارد. قرآن به حدي از اين نواقص منزه است كه به كوچكترين تصحيح و اصلاحي نيازي ندارد. برخلاف كتب يهود.»[2]ب. جامعيت دين اسلام
1. ب. تبيين جامعيت: «جامعيت دين اسلام، نسبت به اهداف و رسالت آن قابل بررسي است؛ بنابراين معناي جامعيت اسلام، اين نيست كه تمام نيازهاي مادي و معنوي بشر از قبيل صنعت و تجارت و توليد و… از متون ديني قابل استحصال است. و انسان از تدبر و تفكر در شيوه‌ها و روش‌هاي زندگي بي‌نياز باشد. اسلام نيامده است كه انديشه و تلاش بشري را در راه كسب تجربه و مهارت افزون، جهت آسايش و رفاه بيشتر، تعطيل كند، و برنامه ثابت و غيرقابل تغيير براي امور متعارف بشر، تحميل كند. بلكه اسلام براي هدايت و تأمين سعادت واقعي بشر، برنامه دارد. و براي اينكه هدايت و سعادت واقعي بشر فراهم شود؛ هيچ چيزي را فروگذار نكرده است».[3] روي اين حساب، دين اسلام در زندگي دنيائي چه در مسائل فردي، و چه در مسائل اجتماعي دخالت مي‌كند؛ ولي دخالت دين هرگز به معني نفي و طرد، علوم تجربي و فنون مختلف در ابعاد گوناگون نيست. بلكه دخالت اسلام براي آن است كه انسان هم در مسائل فردي خود جهت‌دار و هدفمند حركت كند و هم در مسائل اجتماعي خود به سوي اهداف متعالي و كمال‌بخش به پيش برود.
بنابراين در جامعيت دين اسلام، نكات ذيل را مي‌توان معيار قرار داد.
1. قرآن و اسلام، شعار و قانون جهاني و عمومي داشته باشد. مخصوص يك ملت و يك نژاد نباشد، بلكه گسترة وسيع جغرافيايي انسانيت را شامل باشد.
2. تمام نيازهاي اصيل فطري و طبيعي انسانها را در برگيرد.
3. قانون و دستورات اسلام و نيز آموزه‌هاي معرفتي او واقع بينانه، عادلانه و مفيد باشد.
2. ب. ارزيابي جامعيت اسلام: الف. قرآن خود را كتاب جهاني معرّفي مي‌كند: «و ما هو الا ذكر للعالمين»؛[4] قرآن جز يادآوري براي جهانيان نيست: «جاويد و پربركت است خدايي كه قرآن را بر بنده‌اش فرو فرستاد؛ تا براي تمام جهانيان هشدار و انذاري باشد.»
اين قرآن به من وحي شده است. تا با اين قرآن، شما را و كساني را كه پيام قرآن به آنان مي‌رسد، بيم دهم.[5] آياتي كه شعاع هدايت و مسئوليت قرآن را روشن مي‌كند، فراوان است. از همين آيات فوق به دست مي‌آيد كه قرآن كتاب جهاني است. نه مخصوص يك نژاد و قوم. پس يكي از معيارهاي جامعيت قرآن جهاني بودن است، و قرآن خود را جهاني معرفي مي‌كند.
ب. قرآن شامل نيازهاي فطري و طبيعي بشر است. قرآن قانون كلي هدايت است و براي هدايت و سعادت انسان تمام ابعاد وجودي انسان را مدنظر قرار داده است، «قرآن به سوي حق و به راه راست هدايت مي‌كند».[6] و بر جامعيت خود گواهي مي‌دهد: اين كتاب را كه شامل همه امور است، بر تو فرستاديم. قرآن كتاب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.»[7]«اسلام دين فطري است، خصوصيت دين فطري، اين است كه تجهيزات وجودي انسان لغو نگردد، بلكه حق هر يك از آنها ادا شود. و جهازات مختلف و متضاد، مانند قواي گوناگون عاطفي و احساسي، كه در هيكل وي قرار داده شده است؛ تعديل شده و به هر كدام از آنها، در حدي كه مزاحم حال ديگران نباشد، رخصت عمل داده شود. در نتيجه بر انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس»[8]؛ با اين فرض، اسلام دين فطري است. چنان كه فرموده: «پس روي خود را متوجه آيين خالص و حق‌گراي پروردگارت كن. اين فطرتي است، كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اين است آيين استوار.»[9]پس دين حق هم جامع است، و هم جاودانه. در واقع به رسميت شناختن انواع نيازهاي انسان، اعم از مادي و معنوي و تعديل و پرورش آنها، اسباب وعوامل جاودانگي يك دين را ممكن مي‌سازد. روي اين حساب، اسلام با رسميت دادن به تمام نيازهاي بشري و تعديل آنها، از حقانيت برخوردار است. به همي جهت «ژول لابوم فرانسوي»[10] مي‌گويد: اسلام بر اساس قوانين جاري در طبيعت، اميال غريزي و فطري را رسميت بخشيده و به آن در حد اعتدال و تا مرز ضرورت جسمي و روحي، اهميت داده است. و حتي دستور صريح داده است كه اميال و غرايز خود را اعمال كنيد،‌ برخلاف زهد و اعراض از دنيا كه شيرازه اغلب مذاهب دنيا است. از اين قبيل است، اصل قصاص، براي تشفّي غريزه خشم و انتقام معقول و مباح بودن جنگ براي ادامه بقاء، طلاق و تعدد زوجات و محكوم كردن فقر و اجازه دادن به افراد براي مبارزه عليه فساد و ظلم، زيرا تمام اين اميال از نيازهاي فطري و طبيعي نشأت مي‌گيرد. اسلام براي پيروانش تمام ويژگي‌هاي ملل زنده و جوامع شايسته را در عروج به مراحل تكامل انساني درنظر گرفته است.»[11]تناسب آموزه‌ها و گزاره‌هاي اسلام با نيازهاي اصيل بشري:
حيات انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است. و هر بعد وجود انسان ويژگي‌هايي دارد كه بر اساس آن مي‌توان گفت نيازهاي اصيل انساني سه دسته است:
1. تفكر؛ 2. غرايز؛ 3. عواطف و احساس. و هر كدام از اينها در قالب و نمادهاي خاصي ظهور و بروز مي‌كند و مي‌توان آنها را به صورت ذيل مطرح كرد:
1. نيازهاي عقلاني و اخلاقي، از قبيل عدالت‌خواهي، راستي‌ستائي، حق‌خواهي و حقيقت‌جوئي.
2. نيازهاي طبيعي و غريزي مانند خوراك، پوشاك، مسكن و علاقه به جنس مخالف.
3. نيازهاي عاطفي و احساسي، مانند دوستي و محبت، انس و الفت، همكاري و ابراز همدردي.
مهمترين و شاخص‌ترين تعاليم اسلام، در توصيه به تفكر و تعقل است. در واقع از نظر اسلام، وقتي شايستگي براي انسانيت پيدا مي‌شود كه وي اهل فكر و انديشه باشد، «بدترين جنبندگان در نزد خدا افراد كر ولالي‌اند، كه نمي‌انديشند».[12] و در موارد متعددي تفكر را غايت و مقصد نزول قرآن، معرفي مي‌كند «و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها، روشن سازي!  شايد آنان بيانديشند.»[13] جايگاه عقل و خرد در اسلام در بلندترين موقعيت ممكن است. لذا علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: به سبب عقل، ژرفاي حكمت به دست مي‌آيد، و با حكمت ژرفاي عقل به دست مي‌آيد. و با تدبير و سياست نيكو، ادب شايسته ايجاد مي‌شود و انديشيدن، زندگيِ دلِ آگاه است.»[14]

اسلام و عدالت
قرآن يكي از بنيادي‌ترين اهداف رسالت و بعثت پيامبران را ايجاد قسط و عدالت معرفي مي‌كند.[15] و درجايي ديگر صريحاً مي‌گويد: «به درستي كه خداوند بر عدل و احسان فرمان مي‌دهد.»[16]

اسلام و راستي‌گرايي
آياتي كه در تمجيد صدق و در مذمت ونكوهش كذب وارد شده است، بسيار فراوان است. امّا در اين ميان از باب نمونه به اين آيه اكتفا مي‌كنيم: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، تقواي خدا را پيشه كنيد و با راستگويان باشيد.»[17]مهم اين است كه در رأس هر اخلاق عدالت و صداقت نهفته است، قرآن و ساير منابع اسلامي تأكيد تمام بر اخلاق دارد. لذا خداوند وعده داده است كه حق را ياري و تثبيت خواهد كرد و منكران حق را نابود خواهد كرد.[18]

اسلام و نياز طبيعي
«بهره‌ات را از دنيا فراموش مكن، و احسان بورز، چنان كه خداوند بتو احسان ورزيده است…».[19]

اسلام و نيازهاي عاطفي و احساسي
از نشانه‌هاي او اين است كه از نوع خودتان برايتان همسران آفريده تا با آنها آرامش بگيريد. و ميان‌تان دوستي و رحمت برقرار كرد. و اين براي گروه خردورزان، نشانه‌اي است.»[20] اسلام توصيه اكيد به همكاري و تعاون دارد.[21] و حتي تلاش جهت نجات يك انسان به منزله نجات تمام مردم تلقي شده است. چنان كه تجاوز و قتل انسان بي‌گناه به منزله قتل همه مردم، مذموم و محكوم شناخته شده است.[22] و بلندي عاطفه و احساس انساني در تعاليم اسلامي به چشم مي‌خورد. اسلام در عين اينكه بهره گيري از دنيا را حلال كرده است، امّا هميشه حد و مرز بهره‌وري و لذت‌‌جوئي را با عدالت و فضائل اخلاقي تعيين كرده است. و انسان در سايه چنين تدبيري به آرماني‌ترين وضع ممكن رشد خواهد كرد.
ج. خاتميت و كمال دين اسلام
1/ج. تبيين خاتميت و كمال دين اسلام
مقصود از كمال و خاتميت دين اسلام، اين است كه آموزه‌ها و گزاره‌هاي اسلام، مزيد بر اينكه خردپذير، و جامع مي‌باشند، در كمال نهائي هم قرار دارند، يعني هيچ قانون و ديني بالاتر و برتر از دين اسلام قابل تصور نمي‌باشد. اگر واقعا ثابت شود كه احكام و دستورات ديني و معارف اسلامي از همه مكاتب و اديان الهي و هم چنين از انديشه‌ها و مكاتب انساني برتر است؛ منطقاً حقانيت دين اسلام هم ثابت خواهد شد. به نظر مي‌رسد كه براي قناعت الزام همگان دليلي روشنتر و مقبول‌تر از كامل بودن و بهتر بودن تعاليم و احكام اسلام، نتوان پيدا كرد.
معناي خاتميت دين اسلام اين است، كه اين دين تمام ساز و كار لازم و كامل را براي هدايت و سعادت انسان فراهم كرده است. پس نيازي نيست كه دين و شريعت جديد، براي انسانها از طرف خداوند آورده شود. در اين صورت مي‌توان گفت ميان كمال و خاتميت دين رابطه تلازم برقرار است. هر گاه دين و شريعتي در نهايت مطلوب و كمال خود باشد، آخرين شريعت هم خواهد بود.[23]زيرا يكي از دلائل تجديد شريعت عدم كمال آن است. در اسلام چون مزيد بر حقايقي كه در شرايع قبلي وجود دارد، حقايق و تعاليمي مناسب با سطح درك و استعداد بشري براي هميشه مطرح شده است. از اين رو اين دين، به دليل قابليت افراد زمان نزول قرآن، مبني بر حراست و حفاظت از متون، خطاناپذيري وحي، دستخوش تحريف و تغيير بدخواهان نخواهد شد. پس دليلي از اين جهت كه بايد پيامبر ديگر براي خالص كردن و تهذيب دين بيايد، وجود ندارد. و از سوي ديگر بر اساس ملائمت دستورات ديني با فطرت و طبع انساني و نيز عمق و ژرفاي آن، امكان شريعت جديد منتفي مي‌شود.
2/ج. دليل خاتميت و كمال دين اسلام
براي اثبات خاتميت و كمال شريعت اسلامي مي‌توان به عقل و نيز تصريحات متون ديني استدلال كرد.
1/2/ج. دليل عقلي خاتميت و كمال دين اسلام
اسلام تعاليمي را در حوزه‌هاي مختلف، كه سعادت و هدايت انسان به آن بستگي دارد، بيان كرده است كه عقل صريح، امكان وجود معرفت برتر و بالاتر از  آن را ناممكن مي‌داند. مثلاً درباره صفات ذات باري و توحيد آن، آموزه‌هاي اسلامي در حد نهائي كمال است. زيرا در توحيد الهي تنها شريك و مانند نفي نشده است بلكه حتي تركيب خارجي و عقلي از خداوند نفي شده است. توحيد الهي در اسلام به گونه‌اي تصوير شده است، كه متفكرين از فلاسفه اسلامي آن را به وحدت حقه حقيقيه تعبير كرده است.[24] چنين آموزه‌اي در باب توحيد ذات باري نه تنها در اديان ديگر بلكه مافوق تصور افراد آن زمان بوده و نيز برتر از آن ممكن نيست.
و اينكه خداوند يگانه به وحدت حقه است و بسيط، و صرف الوجود است. و هيچ كمالي در عالم نيست مگر اينكه در خداوند آن كمال برتر و بهتر موجود است. و كمالات ذاتي خداوند در عين اينكه بي‌نهايت است، امّا از هم متمايز نمي‌باشد، زيرا او صرف وجود، ‌و بساطت محض است.[25]توحيد الهي شامل توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد افعال، توحيد در خالقيت و ربوبيت و توحيد در عبادت و طاعت است. و منشأ انديشه توحيدي اسلام بساطت ذات و صرافت وجود باري تعالي است. و معروف است كه «صرف الشيء لا يتثنّي و لا يتكّرر». وجود صرف، و خالي از هر نقص و عدم تكرارپذير و تعددپذير نيست. و سخنان امام علي ـ عليه السّلام ـ در خطبة اول نهج البلاغه، اوج بيان توحيد قرآني است.»[26]جان ديون پورت، در عظمت توحيد قرآني گفته است: ديني كه به وسيله قرآن تأسيس شده است، عبارت از يك توحيد تام و تمام است و در توضيحاتي مقدماتي قرآن راجع به خداشناسي هيچ نوع جمود و غموضي وجود ندارد. خدايي كه قرآن وصف مي‌كند، جهان را با قانون وضع شدة خود اداره مي‌كند، ‌در عين حال خودش بنفسه با عظمت و غيرقابل درك و قائم بالذّات است. و قوه‌اي است هميشه حاضر و نيروئي است هميشه خودكار.[27]وقتي بر آموزه‌هاي توحيدي اسلام، هيچ بيان بهتر و برتر قابل تصور نباشد، به تعبير قرآن «فماذا بعدالحق الا الضّلال» فراتر از حق جز گمراهي نخواهد بود.[28] پس بايد به حكم عقل، ‌بر حقانيت توحيد اسلامي اذعان كرد. و هر بياني كه در تعارض با خداشناسي و توحيد قرآني باشد، ضرورتاً نادرست و باطل خواهد بود.

معاد قرآني
ضرورت، وجود معاد مقتضاي حكمت و عدالت الهي است. و بدون معاد سعادت واقعي و خير حقيقي انسان فراهم نمي‌شود. قرآن بر ضرورت معاد تأكيدات فراوان دارد. و نيز براهين متعدد بر حتميت آن ارائه كرده است.[29]از نظر قرآن، معاد هم جسماني و هم روحاني است، قيامت و معاد، براي آن است كه عدالت واقعي الهي عملي شود. بشارت‌هاي الهي براي بهشت، و هشدارهاي تكان دهنده براي احتراز از جهنم همگي در نهايت مطلوب مطرح شده است. مكاتب بشري يا منكر معاداند،‌ يا اينكه درباره معاد سكوت مي‌كنند. طبيعي است كه تعاليم بدون معاد نه عادلانه است و نه ضمانت و تعهد در اجرا دارند. امّا ساير اديان هيچ گاه توصيف‌شان از معاد به شفافيت و صراحت قرآن نمي‌رسد: هيچ انساني نمي‌داند چه چيزهايي كه مايه روشني چشم اوست، براي او پنهان نگهداشته شده».[30]پس مي‌توان گفت كه معاد قرآني كاملترين و زيباترين صورت ممكن براي سعادت و سرنوشت جاوداني انسان است و حقانيت اسلام عقلا و منطقاً در اين باره ترديدپذير نيست.[31]پيامبران از منظر قرآن: جايگاه پيامبران در امر ديانت، ‌جايگاه رفيع و بلندي است. آنها حاملان وحي و شريعت‌اند. به همان اندازه كه شريعت و وحي بايد، سعادت‌آفرين عادلانه و هدايتگرانه باشد؛ بايد رسانندگان آن هم پاك و منزه از خطا و اقدامات ضد هدايت باشند. و اولاً پاكي و بلندي وحي و شريعت صدمه مي‌بيند.
از نظر قرآن، پيامبران، انسان‌هاي شايسته صبور، شكور و مطيع خداوند‌ند. برگزيدگان از ميان بشرند، لحن قرآن در بيان اوصاف انبياء، لحن تعظيم و تكريم، اعتمادانگيز و اطمينان‌بخش است، ‌به طوري كه انسان به سخنان انبياء به عنوان مضمون وحي الهي توجه مي‌كند و هرگز با وصفي كه قرآن درباره انبياء دارد يا در حراست و امانت‌داري پيامبران نسبت به ابلاغ صحيح و درست پيام الهي هيچ ترديدي منطقي نيست. امّا در ميان اديان ديگر آنچه كه اكنون در متون مقدس آنها موجود است، هيچ اعتمادي و اطميناني به انبياء نمي‌شود، واقعاً گزارشات كتاب مقدس نسبت به انبياء شرم‌آور و دور از منطق است.[32]روي اين حساب توصيف و تكريم انبياء در قرآن به گونه‌اي است كه بالاتر از آن نادرست است، زيرا از عبوديت خارج مي‌شوند و فروتر از آن هم نادرست است، زيرا منطقاً به گفتار و كردارشان به عنوان پيام‌آور وحي اعتماد نمي‌شود. پس قرآن در اين مورد از حقانيت برخوردار است.

قرآن و اصول اجتماعي
اساس اصول اجتماعي اسلام، عدالت و فضيلت انساني است. بيان قرآن در مسائل اجتماعي در عين اينكه جامع است. كامل هم مي‌باشد و به گونه‌اي روابط اجتماعي را تقرير و تبيين كرده است، ‌كه هم اخلاق و عدالت را تأمين مي‌كند و هم بهره‌وري انسان از امكانات مادي را، و نيز روحيه همكاري و تعاون و حفاظت از حقوق افراد را. عدالت اسلامي در اين است كه در تعارض ميان حقوق جمع و فرد جانب جمع را اولويت مي‌دهد. به صورت كلي برنامه اجتماعي اسلام حد وسط ميان عدالت و اخلاق از يك سو و حقوق و بهره‌وري مردم از امكانات و لذائذ مادي، ‌از سوي ديگر است. و حق جز همين اعتدال نيست، قرآن فرموده: «شما را اين چنين، امت وسط قرار دادم تا شما گواهان بر ساير مردم باشيد…»[33]بحث تفصيلي اصول اجتماعي اسلام خارج از حوصله اين نوشتار است. امّا توجه به آيات قرآن در اين باره به دست مي‌آيد كه اسلام به قضاوت خرد راه معتدل ارائه كرده است. و عقل مي‌گويد: جز اين راه هر راه ديگر باطل است.[34]گوستاولوبون فرانسوي مي‌گويد: «.. مسيو هو تينجر، ‌فهرست كاملي از اخلاق كريمه و آداب پسنديده‌اي كه در اسلام موجود است، تدوين كرده است،‌كه صرفنظر از بحث طرفداري از اسلام، به راستي اين فهرست، ‌شامل آخرين دستوراتي است كه ممكن است براي تهذيب اخلاق و جلوگيري از رفتار ناپسند يك انسان، ‌تدوين كرد.»[35]پروفسور مارسل بوازار مي‌گويد: اسلام با هدفهاي والا و متعالي خود حقوق و آزادي انسان را به بهترين صورت رعايت كرده است، و به دنبال جامعه‌اي است كه در آن از برتري و امتياز طبقاتي و نژادي اثر و نشانه‌اي نيست. عدالت اسلامي پديده فراگيري است… هنوز ارزشهاي قرآن … بدون كوچكترين ترديد، دست نخورده باقي مانده است و فعليت نيافته است. بدين ترتيب مسلمانان مي‌توانند در روزگار ما، براي ساختن جهاني بهتر و انساني‌تر همكاري ارزنده را برعهده گيرند.[36]2/2/ج. تصريحات متون اسلامي بر خاتميت و كمال دين اسلام
قرآن درباره اين كه پيامبر اسلام آخرين پيامبر آسماني است با صراحت مي‌گويد: محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه فرستاده خدا و پايان دهنده پيامبران است.[37] و نيز درباره كمال دين اسلام با صراحت مي‌گويد: امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.[38] علاوه بر اين، آياتي كه رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را جهاني و قرآن را نيز كتاب جهاني معرفي مي‌كنند، هيچ قيدي از نظر زماني و مكاني ندارد. بالالتزام خاتميت و كمال دين اسلام از آنها به دست مي‌آيد.[39]

احاديث اسلامي
روايات دال بر خاتميت دين اسلام در منابع شيعه و سني فراوان است و در اينجا به حديث منزلت كه از احاديث متقن و صحيح السند فريقين مي‌باشد اكتفا مي‌كنيم:
هنگامي كه پيامبر اسلام جهت غزوه تبوك با ياران و مجاهدان مدينه را ترك مي‌كرد، امام علي ـ عليه السّلام ـ را جانشين خود در مدينه قرار داد. امام علي به پيامبر عرض كرد آيا ما را در ميان كودكان و زنان وا مي‌نهي؟ پيامبر اسلام فرمود: «آيا نمي‌پسندي كه تو جايگاهت نسبت به من مانند جايگاه هارون نسبت به موسي ـ عليه السّلام ـ است، مگر اينكه بعد از من پيامبري نيست.»[40] همان طوري كه حضرت هارون وصي و خليفه حضرت موسي بوده است، علي نيز خليفه و وصي پيامبر بعد از پيامبر اسلام است. امّا تفاوت فقط در يك نكته است. و آن ختم نبوت توسط حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و علي ديگر پيامبر نيست.

ارزيابي اديان ديگر
واقعيت اين است كه تمام اديان آسماني دين حق‌اند و سعادت افراد زمان خود را فراهم مي‌كرده‌اند. امّا اديان آسماني ديگر شبيه برنامه بوده‌اند تا قانون و نيز به دليل عدم رشد انسانها محفوظ از تحريف و تبديل نمانده‌اند، به همين دو دليل دين اسلام كه دين كامل است و صورت برتر از اديان سابق است، امروزه تنها دين حق به حساب مي‌آيد. و نيازي نيست كه ديگر بعد از آن دين و شريعت جديد بيايد.[41] امّا آنچه از اديان سابق در قالب كتاب‌هاي مقدس در دسترس بشر است، هرگز نمي‌تواند حق باشند، زيرا:
اولاً آموزه‌هاي اصلي آن خردستيز است: مثلاً تثليث، و تجسد خداوند در آيين مسيحيت فعلي، دنياگرايي افراطي در يهوديت، ثنويت در دين مجوس، مزيد بر اينكه كتاب مقدس تصوير بسيار نادرست ناقص از خداوند كه مبدأ و منتهاي كمال است، ارائه مي‌دهد كه عقل سليم از پذيرش آن امتناع مي‌كند. داستانهاي خلاف تقوي و عفت و طهارت، و ملوث كردن انبياء به گونه‌اي بسيار زننده و شرم‌آور، همگي حكايت از آن دارد كه چنين تعاليمي الهي نيست و هرگز از حقانيت برخوردار نيست.[42]ثانياً، اديان ديگر جامع نيستند يعني آنچه به عنوان مسيحيت و يهوديت و مجوسيت، مطرح است دستورات يك جانبه تك بعدي ناهماهنگ و ناقص است. كه نمي‌تواند راهگشاي دنيا و ديانت باشد. پس سخن حق ندارند.[43] مثلاً رهبانيت در مسيحيت براي بشر فعلي كه در متن اجتماع عظيم زندگي مي‌كند، اصلاً سازگاري ندارد.
ثالثاً، برخي از اديان فعلي مانند يهوديت يك آيين جهاني نيست، ‌مخصوص نژاد خاص است. لذا تبليغ ندارند.[44]بنابراين، انسان حق‌گرا و حق‌طلب، جز از اسلام كه آيين خردساز و جامع و كامل است هيچ دين ديگري را بر حق نمي‌يابد و جز به آن تسليم نمي‌شود.

پي نوشت ها:
[1] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، نشر كتابفروشي اسلاميه، سال 1358، چ سوم، ص 141، ترجمه سيدهاشم حسيني، با مقداري تلخيص و تصرف.
[2] . جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، نشر دار التبليغ، بي‌تا، ص 111، با اندكي تلخيص و تصرف.
[3] . رباني، ‌علي گلپايگاني، جامعيت وكمال دين، ص 16، نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ اول، 1379.
[4] . قلم، 52.
[5] . انعام، 19.
[6] . احقاف، 30.
[7] . نحل، 89.
[8] . مراجعه شود به طباطبايي، علامه، سيد محمدحسين، قرآن در اسلام، نشر طلوع، چ مشهد، بي‌تا، ص 13 ـ 14.
[9] . روم، 30.
[10] . ژول لابوم فرانسوي، (1791 ـ 1868) مستشرق و اسلام شناس مشهور كه سه سال درباره قرآن تحقيق كرده است.
[11] . اسلام از ديدگاه ژول لابوم، ترجمه و اقتباس محمد رسول درياباني، نشر ميثم، سال 1361، ص 49، و بعد از آن.
[12] .
[13] . نحل، 44.
[14] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 1، كتاب العمل و الجهل، ص 76، حديث 34، نشر دارالاضواء، چ اول، 1413 ق، بيروت.
[15] . حديد، 25.
[16] . نحل، 90.
[17] . توبه، 119.
[18] . انفال، 8.
[19] . قصص، 77.
[20] . روم، 21.
[21] . مائده، 2.
[22] . مائده، 32.
[23] . جامعيت و كمال دين، رباني گلپايگاني، ص 56.
[24] . وحدت حقه و حقيقيه آن است كه ذات باري تعالي م

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد