مواضع سياسى فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت (1)
مواضع سياسى فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت (1)
منبع : اختصاصي راسخون
بررسى تاريخى نشان مىدهد كه پس از درگذشت رسول خدا(ص) در مسأله خلافت و جانشينى آن حضرت در ميان مسلمانان اختلاف شديدى به وجود آمد به گونهاى كه از منظر تاريخى سر منشأ و زمينهى اصلى اختلاف و پراكندگى مسلمانان و ظهور و پيدايش ديدگاه هاى مختلف در جامعه اسلامى گرديد كه بعدها اين ديدگاه شكل كلامى و مذهبى به خود گرفت. اين اختلاف سبب شد كه امت واحده اسلامى به دو گروه عمده شيعه و سنى تقسيم گرديد: گروه اول امام على(ع) و طرفداران و پيروانش بودند كه حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) در رأس آنان قرار داشت که به تصريح رسول خدا(ص)، على(ع) را خليفه و جانشين بر حق رسول خدا(ص) مىدانستند؛ در مقابل، عدهاى بدون در نظر داشت سخنان و سفارشات رسول خدا در امر خلافت، در سقيفه گرد آمده و ابى بكر را به خلافت برگزيدند. پس از ظهور اين اختلاف حضرت صديقه طاهره(س) به دفاع و حمايت از امامت و ولايت امام على(ع) برخاست كه اين نخستين واكنش سياسى اهل بيت بودکه موجب درگيرى بين او و خليفه گرديد. حضرت صديقه طاهره(س) اهداف و آرمانهاى اصيل دينى را با استناد به قرآن و سنت رسول خدا(ص) در قالب موضع گيرى سياسى خود در برابر خليفه بيان نمود كه اين نوشتار به تبيين و تحليل اين مواضع مىپردازد. سوال اصلى: كه در اين پژوهش در صدد پاسخ يابى آن هستيم اين است كه:موضع گيرى سياسى حضرت زهرا(س) در دفاع و حمايت از ولايت و امامت امام على(ع) چه بوده است؟
سؤالات فرعی اینکه:
1-نقش فدك و ارتباط آن با قيام و مبارزات حضرت زهرا(س) چيست؟2- آيا حمايت و دفاع حضرت زهرا(س) از امام على(ع) برخاسته از انگيزههاى عاطفى بوده است؟ 3 -اهميت دفاع حضرت زهرا(س) از امام على(ع)چيست4-چرا امام على(ع) خود به دفاع از خويش نپرداخته است؟5-اصول و مبانى سياسى حضرت زهرا(س) چيست؟6-حضرت زهرا(س) چه نقش و تأثيرى در ترسيم انديشههاى سياسى شيعه داشته است؟ اينها عمده سوال هايى است كه سعى مىشود در اين نوشتار به آنها پاسخدادهشود.
کلید واژه ها: ولایت، دفاع ،سیره سیاسی، امامت ،فدک، سقیفه
مقدمه:
ابعاد مختلف زندگى حضرت صديقه طاهر فاطمه زهرا(س) كه به تعبير رسول خدا(ص) سيده زنان عالم است، بهترين و زيباترين الگوى عملى در زندگى مسلمانان مىباشد كه با الهام گرفتن از زندگى آن حضرت مىتوان در مسير سعادت و نيك بختى گام نهاد و از افتادن در پرتگاههاى سقوط و بد بختى مصون ماند.در ميان ابعاد مختلف زندگى حضرت سيره سياسى و انديشههاى سياسى آن حضرت از اهميت ويژه و جايگاه خاصى بر خور دار است، زيرا: انديشههاى سياسى آن حضرت از نظر زمانى، زمانى شكل گرفت كه جامعه اسلامى در مسأله امامت ورهبرى در هاله از ابهام بسر مىبردند و پس از در گذشت رسول خدا(ص) دچاراختلاف و دودستگى شديدى شده بودند كه اين اختلاف سبب پراكندگى امت اسلامى در همه عصرها و نسلها گرديد. از اين رو پرداختن به ديدگاهها و انديشه سياسى حضرت زهرا(س) و پيروى از آن حضرت مىتواند بسيارى از حقايق را آشكار ساخته و ما را در مسير اسلام ناب وسنت راستين نبوى(ص) حركت دهد. حضرت زهرا(س) كه به تصريح رسول خدا(ص) خشم و رضايت اش ملاك خشم و رضايت خدا است.(1) كه مىتوان گفت آن حضرت پس از رسول خدا(ص) ملاك حق و باطل بوده است، به نظر مىرسد اگر پس از رسول خدا(ص) به ديدگاه و نظريات و انديشههاى سياسى حضرت زهرا(س) در امر خلافت توجه مىشد، بسيارى ازپراكندگيها و گرفتاريها و مشكلات كه جامعه اسلامى گرفتار آن شد، به وجودنمىآمد.امروزه نيز پرداختن به تفكرات سياسى آن حضرت و طرح و تبيين انديشههاى اودر امر خلافت و امامت نه تنها موجب اختلاف در جامعه اسلامى كه از جهت بازنگرى در وقايع تاريخى براى شناخت حقيقت ضرورى به نظر مىرسد و مىتواندراهگشاى ما در شناخت هرچه بهتر دين گرديده بسيارى از اختلافات را ازميانبردارد.نوشته حاضر كه با عنوان: مواضع سياسى حضرت زهرا(س) در دفاع از ولايت مىباشد، جهت طرح و تبيين موضع گيريهاى سياسى حضرت زهرا(س) در دفاع وحمايت از ولايت و امامت امام على(ع) تدوين شده است، در اين نوشته سعى گرديده با توجه به مستندات تاريخى شيعى و اهل سنت، موضعگيريهاى حضرت بيان گرديده و مورد تحليل قرار گيرد.. در اين باره ابتدا با اين رويكرد بحث را آغاز نمودهايم كه آيا اصولاً بر خورد و اعتراضات حضرت زهرا(س)در برابر خليفه اول بر خورد سياسى بوده با اينكه: اعتراضات حضرت بر خاسته از اختلاف و نزاع مالى بوده است چنانچه بسيارى از تاريخ نگاران اهل سنت اينگونه پنداشتهاند! و نزاع حضرت را صرفاً مالی و روى مسأله فدك دانستهاند و ضمن توجيه اين عمل خليفه، از كنار آن بى توجه رد شدهاند. ما پس از ذكر مختصر از سابقه و تاريخچه فدك اثبات نمودهايم كه فدك مال حضرت زهرا(س) بود كه ابى بكر آن را پس از درگذشت رسول خدا(ص) از زهرا(س) گرفت و با استدلال به حديثى كه مخالفت صريح با آيات قرآن دارد اين عمل خويش را توجيه نمود! همچنين اشاره شده است كه مسأله فدك صرفاً يك نزاع مالى نبوده بلكه در وراى اين اختلاف مالى اغراض و اهداف سياسى نهفته بود كه خليفه اول پس از دستيابى به خلافت، انگشت روى آن نهاد و اهل بيت پيامبر(ص) را علاوه بر انزواى سياسى در انحصار اقتصادى قرار داد.
پس از اثبات سياسى بودن نزاع و اعتراضات حضرت زهرا(س) به دو ويژگى مهم در موضعگيرى حضرت زهرا(س) در دفاع از ولايت اشاره نمودهايم كه عبارتند از:
1-جايگاه دينى و اجتماعى زهرا(س) در ميان مسلمانان، به گونه ای كه خليفه اول ودستيارانش در حد ممكن از رويارويى با او پرهيز داشتند.
2- اينكه حضرت زهرا(س) در آغازين لحظات اين انحراف، به پاخاست و مسلمانان را به عمق اين انحراف، توجه داد و ابعاد آن را بازگو نمود. در بيان نمونههاى عينى دفاع حضرت زهرا(س) از ولايت، چهار نمونه مهم را ذكر نمودهايم:
1-سخنرانى حماسى آن حضرت در جمع مهاجر و انصار در حضور خليفه، كه نكتههاى مهم اين سخنرانى چون بيان جايگاه امامت و ولايت در اسلام، معرفی مصداق ولايت، ذكر سوابق دينى و مبارزاتى امام على(ع) در راه پيشرفت اسلام، لياقت و شايستگىهاى آن حضرت براى احراز خلافت، اشاره گرديده و از سخنان حضرت گزينش شده است.
همچنين با پرده بردارى حضرت از اسرار سقيفه، و تبيين چهره و ماهيت سقيفه و بازگو نمودن آن براى مردم، بيان شده است.
2-رفتن به خانههاى انصار در دفاع و حمايت از امام على (ع)و ياد آورى حديث غدير و رد هرگونه عذر و بهانههاى آنان در عدم حمايت از امام على(ع).
3- اعتراض در قالب حزن و اندوه و اعتزال و كنارهگيرى از دستگاه حكومت كه اين استراتژى حضرت توانست مشروعيت دستگاه حكومت را زير سؤال برد.
4- سخنرانى در جمع زنان مدينه و تاكيد مجدد بر اينكه خلافت و رهبرى حق امام على(ع) بود كه پس از رسول خدا از او گرفته شد و حضرت با اين سخنان خويش به عواقب و پيامدهاى اين مسأله اشاره نموده و به مردم هشدار داد.
دراینجا مناسب است درزمینه های فرضیه وضرورت تحقیق وهدف آن وپیشینه ونوآوری که این تحقیق دارد توضیحاتی داده شود :
الف :فرضيه تحقيق:
1-بررسى تاريخى نشان مىدهد كه بسيارى از تحركات و فعاليتهاى حضرت زهرا(س) پس از درگذشت رسول خدا(ص) جنبه سياسى و به دفاع از امامت و ولايت صورت گرفته است.
2- حضرت زهرا(س) نقش عمده در دفاع و حمايت از امامت و ولايت امام على(ع) داشته است، او توانست با دفاع و حمايت خويش از امام على(ع) ياد و نام او را در اذهان و افكار مسلمانان زنده نگهدارد و بدين طريق زمينه خلافت او را به وجود آورد.
3- رفتارهاى سياسى حضرت زهرا(س) مىتواند الگوى رفتارهاى سياسى مسلمانان قرار گيرد.
ب-ضرورت تحقيق
در طول تاريخ كتابهاى فراوانى پيرامون زندگى و فضايل حضرت زهرا(س) نگاشته شده است كه هر كدام در جاى خويش كار شايسته و قابل توجه مىباشد، ولى آنچه در بسيارى از اين كتابها مشهود است اينكه: به جنبه سياسى زندگى حضرت كمتر پرداخته شده و يا آن چنان كه بايد پرداخته نشده است. البته در اين اواخر بخش سياسى زندگى آن حضرت مورد توجه پژوهشگران قرارگرفته و معدود كتابهايى به رشته تحرير درآمده است كه با توجه به اهميت وگستردگى اين بخش از زندگى حضرت، اين موضوع تلاشهاى فراتر از اين نوشتهها رامىطلبد، به ويژه اينكه موضع گيريها و رفتارهاى سياسى حضرت زهرا برگرفته ازكتاب خدا و آموزههاى رسول خدا(ص) مىباشد و مىتواند راهنما و مورد توجه مسلمانان در مواضع سياسى باشد.
ج-هدف تحقيق
هدف ما از اين نوشتار، اول: آشنايى با اين بعد از زندگى آن حضرت بوده، دوم اينكه: با توجه به خلأ كه در اين قسمت از زندگى حضرت احساس مىشود كه سوگمندانه بايد گفت با بررسى كتابهاى مربوط به زندگى آن حضرت در مىيابيم كه بسيارى از كتابهايى نوشته شده پيرامون زندگى آن حضرت از بيان شرح حال وذكر فضايل فراتر نرفتهاند! در حالى كه در مورد ديگران همانندعائشه صدهاكتاب وزين و مقالات علمى به شيوه و ادبيات امروزى نوشته شده.(2) بدين جهت تصميم گرفتم پژوهشى هر چند ناقص، در مورد سيره سياسى آن حضرت بنمايم واميدوارم اين نوشته با همه كمبودهايى كه دارد زمينه و مقدمهاى براى كارهاى بهتر وكاملتر قرار گيرد. و نيز به اين اميد كه در پيشگاه با عظمت صديقه طاهره(س) قبول افتد و ذره از عنايات آن حضرت نصيب ما گردد.
د-سابقه و پيشينه تحقيق
آن گونه كه در بحث ضرورت تحقيق يادآور شديم درباره زندگى حضرت صديقه طاهره(س) كارهاى فراوانى انجام شده است كه در كتابنامههاى چون فاطمه در آينه كتاب(3)گردآورى شدهاند، اما تنها معدودى از اين نوشتهها به سيره و زندگى سياسى آن حضرت به طور خلاصه پرداختهاند و يا ضمن پرداختن به شرح حال و فضايل آن حضرت به گونهاى مختصر به اين بعد از زندگى ان حضرت اشاره داشتهاند.در ميان كتابهاى قديمى مربوط به آن حضرت، كمتر كتابى را مىتوان يافت كه به صورت مستقل و جداگانه در مورد اين بعد از زندگى آن حضرت نوشته شده باشد. كتابهاى چون{ دلايل الامامْ}اثر محمد بن جرير طبرى از علماى شيعى قرن چهارم هجرى،{اعلام الورى}اثرفضل بن حسن طبرسى، عالم شيعى قرن ششم هجرى {مناقب آل ابى طالب }اثرابن شهر آشوب، عالم شيعى قرن ششم هجرى{كشف الغمه }اثرعلى بن عيسى اربلى، از علماى شيعى قرن هفتم، فقط به شرح زندگانى و فضايل آن حضرت پرداختهاند و برخى نيز تنها به خطبه حضرت اشاره نموده و آن را با عنوان خطبه فدكيه ذكر نمودهاند.كتابهاى قديمى اهل سنت چون {حلىْ الاوليأ }تالیف ابى نعيم احمد اصفهانى، عالم سنى قرن چهارم هجرى، {تذكرْ الخواص }عبدالرحمن بن جوزى از علماى سنى قرن هفتم هجرى،{ ذخاير العقبى} محب الدين احمد طبرى، از علماى سنى قرن هفتم هجرى، {الفصول المهمه}على بن محمد بن صباغ مالكى عالم سنى نيمه قرن پنجم هجرى، ضمن پرداختن به شرح حال رسول خدا(ص) و صحابه و تابعين مطالبى را نيز پيرامون تاريخ زندگانى و فضايل حضرت زهرا(س) ذكر نمودهاند.برخى كتابها فقط خطبههاى آن حضرت را ذكر نمودهاند كه از نمونههاى آن{ بلاغات النسأ }احمد بن ابى طيفور، و{ سقيفه و فدك} جوهرى، {شرح نهج البلاغه،}ابن ابى الحديد،معتزلى، و{احتجاج طبرسى} را مىتوان ذكر نمود. در ميان نويسندگان معاصر و نزديك به معاصر، برخى به ترجمه و شرح خطبههاى آن حضرت پرداختهاند كه از نمونههاى مهم آن {اللمعهْ البيضأ}نوشته،سيد هاشم ميلانى و {شرح خطبهاى حضرت زهرا(س)،} علامه مجلسى، در جلد 29 بحار، و {الدرْ البيضأ}سيد محمدتقى رضوى، {شرح خطبه حضرت زهرا(س)}عبدالرحيم ميرزا آقا، {شرح خطبههاى حضرت زهرا(س)،} سيدعزالدين حسينى زنجانى، {شرح خطبه حضرت زهرا(س)} حسين على منتظرى،و{شرح خطبه حضرت زهرا(س)} ناصر مكارم شيرازى را مىتوان نام برد.معدود كتابهايى نيز در اين اواخر به رشته تحرير درآمده است كه تمام و يا عمده مباحث خويش را به سيره سياسى حضرت زهرا(س) اختصاص دادهاند كه نمونههاى آن ذكر مىگردد:
1-دفاع از حريم حق، عمران على زاده، نويسنده پس از ذكر خطبههاى حضرت و ترجمه آن به ذكر دفاع حضرت از حريم امامت اشاره نمودهاند.
2-{فاطمه حامى ولايت}سيد محمد حسينى شاهرودى، در اين كتاب بحث خوبى پيرامون دفاع حضرت از ولايت با الهام از سخنان حضرت بيان گرديده است.
3-{احتجاج بانوى بزرگ} محمد على مردانى، در اين كتاب اتمام حجت زهرا(س) بر عليه خليفه در دفاع از مظلوميت امام على(ع) بيان شده است.
4-{تحليل حوادث ناگوار حضرت زهرا(س)}محمد دشتى، در اين كتاب به تحليل حوادث پس از رسول خدا(ص) به صورت سياسى و جامعهشناسى پرداخته شده و به افشاگريهاى حضرت زهرا (س) اشاره نموده است.
5- {ره آورد مبارزات سياسى حضرت زهرا( س)}احمد دشتى، اين كتاب به ره آورد و نتايج و پيامدهاى دفاع حضرت از امامت و ولايت پرداخته است و اهميت دفاع آن حضرت را بررسى و بيان داشته است.
6-{مأساْ الزهرأ}مرتضى عاملى، اين كتاب ضمن پراختن به شبهات مطرح شده پيرامون زندگى حضرت زهرا(س) به زندگى سياسى حضرت نيز اشاره نمودهاند.
با اين همه كتاب پيرامون زندگى حضرت باز هم خلأهاى زيادى پيرامون زندگى حضرت، به ويژه زندگى سياسى آن حضرت احساس و ناگفتههاى زيادى وجوددارد كه نيازمند تحقيق و پژوهش میباشد. به ويژه اينكه بسيارى از كتابهايى نوشته شده پيرامون زندگى حضرت در مورد فضايل و مناقب آن حضرت بوده و كمتر كتابى را مىتوان يافت كه به زندگى و سيره سياسى آن حضرت آن هم به صورت جداگانه ومستقل پرداخته باشد. معدود كتابهايى نيز كه در مورد زندگى سياسى حضرت پرداختهاند اكثراً در حد يك مقاله بوده تا يك تحقيق تاريخى و تحليلى.
لذا ما در اين نوشتار كوشش خواهيم كرد زندگى سياسى حضرت را بررسى و موضع گیرىهاى آن حضرت را در دفاع از ولايت و اصول سياسى او بيان داشته وبه نتايج دفاع آن حضرت نيز توجه نمائيم.
ر- نوآورى تحقيق:
به نظر مىرسد نوآورى كه اين تحقيق دارد اين است كه سعى شده است موضع گيريها و اعتراضات حضرت زهرا(س) در برابر خليفه، ابتدا با اين رويكردمورد بحث قرار گيرد كه آيا اعتراضات حضرت واقعاً سياسى و به دفاع از امامت بوده است؟ زيرا بسيارى از مورخان اهل سنت اعتراضات حضرت را برخاسته ازنزاع مالى دانسته وحتى نويسندگان شيعى نيز خطبهء حضرت را در مسجد رسول خدا(ص) با عنوان خطبه فدكيه ذكر مىنمايند كه ناشى از اين ديدگاه مىباشد. ماسعى نمودهايم ابتدا سياسى بودن اعتراض حضرت را تثبيت و سپس به دفاع او ازامامت و و ولايت بپردازيم:
1- نمونههاى از مواضع سياسى عملى حضرت زهرا(س)
پس از تشكيل سقيفه و انتخاب ابى بكر، واكنشهاى مختلفى بر عليه آن صورت گرفت كه مهمترين آنها اعتراض اهل بيت رسول خدا(ص) بود كه به وسيله صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) شكل يافت كه علاوه بر جنبه اعتقادى شكل سياسى نيز به خود گرفت.
مسأله يورش به خانهاى حضرت زهرا(س)و سوزاندان خانه آن حضرت از وقايع دردناكى است كه پس از درگذشت رسول خدا(ص) اتفاق افتاد. پس از بيعت با ابى بكر او اطلاع يافت كه على(ع) و عدهاى در خانهى فاطمه تحصن نموده و از بيعت سرباز زدهاند. ابى بكر، عمر و عدهاى را به دنبال آنان فرستاد تا براى بيعت آنان را ازخانهاى فاطمه خارج سازد و به عمر گفت در صورت مخالفت، آنان را به قتل برسان. عمر با قبسى از آتش به خانهاى فاطمه(س)آمد تا خانه را آتش زند، حضرت فاطمه(س) چون عمر را چنين ديد فرمود: آيا آمدهاى تا خانهاى مرا آتش زنى! اوگفت: آرى، مگر اينكه در آنچه امت در آن هستند وارد گرديد.(4) ابن قتيبه در ادامهاى واقعه چنين نوشته، عمر به خانه حضرت فاطمه(س) آمده دستور داد تا على و همراهان اش از خانه خارج گردند، آنان از خانه خارج نشدند، عمر دستور داد هيزم آورده خانه را آتش بزنند، عمر سوگند ياد نمود در صورت خارج نشدن آنان، خانه و اهل آن را آتش خواهد زد، به او گفتند فاطمه(س) در آن است، گفت اگر چه او در آن باشد.(5) فاطمه(س) نزديك درآمده، فرمود: مردمى بدتراز شما نديدهام! بدن پاك رسول خدا(ص) را روى دست ما گذاشته امر خلافت را ميان خويش تقسيم نموديد، ما را در آن به مشورت نگرفتيد و حق ما را برنگردانيديد.(6)
طبرسى نوشته است حضرت فاطمه(س) در ادامه سخنان اش به مهاجمين فرمود: گوياشما هيچ اطلاعى از سخنان رسول خدا(ص) در روز غدير خم نداشتيد! به خداسوگند امر ولايت را در آن روز چنان پابرجا نمود كه جاى طمع و هيچ اميدى رابراى شما باقى نگذاشت ولى شما رعايت ننموده هر گونه رابطهاى را با پيامبر خويش بريديد، به يقين خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد نمود.(7)چنانچه گفته شد اصل يورش به خانهاى حضرت زهرا(س) از مسايل است كه همهاى تاريخ نويسان آن را به گونهاى ذكر نمودهاند، تاريخ نويسان اهل سنت آن را به طور كلى و مبهم و در حد تهديد به احراق ذكر نموده و از ذكر جزئيات آن خوددارى نمودهاند ولى وقتى به منابع تاريخى شيعه مراجعه مىكنيم اين مسأله راواضحتر و گوياتر مىبنيم سليم ابن قيس هلالى حادثهاى هجوم به خانهاى حضرت را به طور مبسوط نگاشته و پرده از چهرهاى حقيقت برداشته است. او گويد مأمورخليفه آتشى بر افروخت و سپس فشارى به در آورد و وارد خانه شد و با مقاومت حضرت زهرا(س) روبرو شد، عمر با غلاف شمشير بر پهلوى حضرت زهرا(س) زدو وقتى حضرت دستانش را بلند نمود با تازيانه بر بازوان حضرت كوبيد.(8) مرحوم ابى جعفر طوسى بحث گسترده در اين مورد دارد از جمله از امام صادق(ع) نقل مىنمايد كه حضرت فرمودهاند على(ع) بيعت نكرد تا آنگاه كه دودغليظى خانهاى آنان را فرا گرفت.(9)اينكه چرا اهل سنت از ذكر جزئيات اين واقعه خود دارى نمودهاند شايد به اين جهت است كه آنان چون ديدند بيان اين مطالب با موقعيت و جايگاه خلفا سازگارى ندارد از ذكر آن خوددارى نمودند ابى جعفر طوسى مىنويسد: در آغاز كار محدثان و تاريخ نويسان از ذكر جسارتهاى كه به ساحت دخت گرامى رسول خدا(ص) وارد شد امتناع نمىكردند و اين مطلب در ميان آنان مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار در را بر حضرت فاطمه(س)زد و او فرزندش را سقط نمود و قنفذ به دستور عمر زهرا(س)را زير تازيانه گرفت تا دست از على(ع) بر دارد، و لى بعدها ديدند نقل اين مطالب با مقام و موقعيت خلفا سازگارى ندارد، لذا از نقل آن خود دارى كردند.(10)اين واقعه بگونهاى در ميان مسلمانان شهرت دارد كه محمدحافظ ابراهيم مصرى شاعر نيمهاى اول قرن چهاردهم هجرى آن را از افتخارات عمر دانسته و در شعرى كه به قصيدهاى عمرىْ شهرت يافته از آن چنين ياد نموده:و قولٌْ لعلىّ قالها عمرُ/اكرم مبايعها و اكرم بملقيها/احرقت بابك لا ابقى عليك بها/ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها/من كان مثل ابى حفص يفوهبها/امام فارس عدنان و حاميها.یعنی:و گفتارى كه عمر به على(ع) گفت و تو گوينده و شنوندهاش را گرامى بدار!اگربيعت نكنى خانه ات را آتش مىزنم و كسى را در آن باقى نمىگذارم، هرچند دخترمصطفى در آن قرار داشته باشد. چه كسى مىتواند مانند عمر چنين سخنى را درمقابل يكه تاز عدنان و حامى آن (على) بر زبان براند.(11)اظهارات ابى بكر خليفهاى اول در واپسين لحظات زندگى اش مىتواند اعتراف بر وقوع اين حادثه باشد او چنين گفت: اى كاش سه كار را انجام نمىدادم:
1- احترام خانهاى حضرت فاطمه را حفظ نموده فرمان حمله را صادر نمىكرد.
2- اى كاش در سقيفه بار خلافت را بردوش نمىكشيدم و آن را به عمر وابوعبيده مىسپردم.
3- اى كاش اياس ابن عبدا… معروف به (الفجاْ) را نمىسوازندم.(12)
از نظر قانون اسلام و تعاليم قرآنى هيچ مسلمانى مجاز نيست بدون اذن و اجازه شخصى وارد خانهاى كسى گردد و اگر صاحب خانه عذر او را خواست بدون رنجش از همانجا بازگردد، آيات 27 و 28 سوره نور بر اين امر تصريح دارد.(13) و نيز از نظراسلام خانههاى كه در آن صبح و شام، نام خدا برده شود و خدا را پرستش كنند مورد احترام قرار داده شده و به مردم دستور داده است آن را تكريم نمايند.(14)احترام اين خانهها به سبب عبادت و پرستشى است كه در آنها انجام مىگيرد و به احترام انسانهاى الهى است كه در آنها به تسبيح و تقديس خدا مشغولند وگرنه خشت وگل هيچ گونه احترام نخواهد داشت.قرآن از ميان همهاى خانههاى مسلمانان در بارهاى خانهاى رسول خدا(ص)دستور خاصى داده است و فرموده: اى افراد با ايمان به خانهاى رسول خدا(ص)بدون اذن وارد نشويد.(15)بدون شك خانهى زهرا(س) از خانههاى است كه آن حضرت و فرزندان و همسرش خدا را تسبيح و تقديس مىكردند و نيز نمىتوان گفت كه خانهى حفصه و عايشه خانهاى پيامبر است ولى خانهى زهرا(س) خانهى پيامبر(ص) نيست. انس ابن مالك از بريده نقل مىكند: چون رسول خدا(ص) آيه فى بيوتٍ اذن الله را بر اصحاب قرائت نمود مردى از جا بلند شده گفت يا رسول الله اين خانههاى كه احترام آنها بر ما واجب شده كدامند؟ فرمود: اين خانهها خانههاى پيامبران است.ابى بكر از جابر خاسته در حالى كه به خانهاى على(ع) و فاطمه اشاره نموده گفت يارسول الله اين خانه نيز از جمله خانههاى است كه احترام آن بر ما واجب شده رسول خدا(ص) فرمود: بلى! بلكه اين خانه از بهترين مصاديق آيه مىباشد.(16)
دفع يك شبهه
پيش از پرداختن به موضعگيرىهاى حضرت زهرا(س) در دفاع از ولايت بررسى اين مسأله ضرورى به نظر مىرسد كه بدانيم آیااعتراض حضرت فاطمه بر عليه خليفه، سياسى و واكنش در برابر حاكميت او بود، يا ناشى از اختلافات مالى بود كه ميان او وخليفه به وجود آمد،؟ دو فرضيه به ذهن مىرسد:فرضیه نخست اينكه: اگر قيام و اعتراض زهرا(س) سياسى و اعتراضى بر عليه حاكميت خليفه نبود و با اگر خليفه فدك را از زهرا نمىگرفت، هيچ اختلافى ميان زهرا(س)و اوپيش نمىآمد، علاوه بر اينكه اگر اعتراض او سياسى نبود، بايست حضرت فقط دربرابر عمل غصب فدك موضع مىگرفت و كارى به جانشينى رسول خدا(ص) وامامت على(ع) نداشت.فرضيه ديگر اينكه: اگر اعتراض حضرت سياسى و واكنشى بر عليه مشروعيت خليفه بود منع و عدم منع فدك هيچگونه تأثيرى در اصل قيام و اعتراض حضرت زهرا(س) نخواهد داشت.مورخان و سيره نويسان اهل سنت سعى دارند اختلاف حضرت فاطمه را با خليفه يك مسأله مالى جلوه دهند، از اين رو پس از پرداختن به وقايع پس از درگذشت رسول خدا(ص) و تشكيل سقيفه و بيعت با ابى بكر، موضوع مطالبه ميراث رسول خدا(ص) به وسيله حضرت فاطمه(س) را مطرح مىكنند و به دفاع بى قيد و شرط ازخليفه اول و توجيه كارهاى او مىپردازند.حضرت فاطمه پس از درگذشت رسول خدا(ص) كسى را نزد ابى بكر فرستاد و فدك و باقيمانده از خمس خيبر را مطالبه نمود و ابوبكر در جواب مطالبات زهرا(س)گفت كه از رسول خدا(ص) شنيده است كه فرمود :انامعاشرالانبیاءلانورث ومَا تَرَكْناه صَدَقَه.يعنى ما گروه پيامبران از خود چيزى به ارث نمىگذاريم، آنچه به جا مىماندصدقه و متعلق به مسلمانان مىباشد، من نسبت به صدقات رسول خدا(ص) هيچ گونه حق تغيير ندارم و نسبت به آنها همانند رسول خدا عمل مىنمايم. او هيچ يك ازاموال رسول خدا(ص) را به فاطمه(س) نداد، از آن پس فاطمه(س) با ابى بكر سخن نگفت و بر او خشمناك بود تا از دنيا رفت.(17) ابى هريره گويد: فاطمه(س) نزد ابى بكر آمد گفت: هرگاه تو از دنيا بروى چه كسى از توارث مىبرد؟ گفت: اهل و فرزندانم! حضرت فاطمه(س) فرمود: پس چرا ارث پدرم را از من باز داشتهاى؟ ابى بكر گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: من پس از خود ميراث به جا نمىگذارم. بدين جهت نمىتوانم اموال رسول خدا(ص) را به شما بدهم؟ (18) با توجه به ارتباط فدك در اعتراض زهرا(س) بر عليه خليفه، و با توجه به جنبهاى مادى و اقتصادى آن كه قابل توجه بوده و مىتوانسته موقعيت خليفه را به خطراندازد و براى روشن شدن اين موضوع كه اعتراض و درگيرى حضرت با خليفه تنهاروى مسألهى فدك بوده يا موضوع فراتر از فدك بوده است، مطالبی پيرامون فدك وپيشينهاى تاريخى و ارزش مادى آن اشاره مىگردد.
فدك و پيشينه تاريخى آن
فدك قريهاى است در حجاز كه تا مدينه دو روز و به قولى سه روز فاصله دارد، خداوند آن را در سال هفتم هجرى از راه مصالحه با يهود به رسول خدا(ص) عنايت نمود، بدين گونه كه رسول خدا(ص) در سال هفتم هجرى خيبر و دروازههاى آن راگشود جز سه در باقى نماند، اهالى آن به رسول خدا(ص) پيام دادند كه با آنها مصالحه كند، آن حضرت نيز با آنان به نصف محصول ساليانه مصالحه كرد. بدينسان فدك ازراه مصالحه مفتوح به صلح، به دست رسول خدا(ص) افتاد. فدك داراى چشمههاى جوشان و نخلهاى فراوان بود كه رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) بخشيد، اما پس از درگذشت آن حضرت، ابى بكر آن را از فاطمه(س) گرفت و وقتى كه فاطمه(س) درپى مطالبه آن برآمد، ابى بكر از او طلب شاهد نمود.(19)درمصباح المنیر آمده است: فدك شهرى است كه تا مدينه دو روز فاصله دارد و خداوند آن را به رسول خدا بخشيد.(20)ابن اثير نيز آن را خالصه رسول خدا ذكر مىنمايد كه از راه مصالحه با يهود ملك مخصوص رسول خدا گرديد.(21)قرآن كريم اموالى را كه از راه صلح نه جنگ و نبرد به دست آمده باشد، ملك خاصه رسول خدا دانسته و فرموده: آنچه كه خداوند از ثروتهاى آنان (یعنی يهود) به رسولش باز گرداند و شما براى آن اسپى نتاخته وشمشير نزديد، اما خداوند پيامبرانش را بر هر كه خواهد چيره مىسازد. خداوند بر هر چيزى توانا مىباشد، آنچه را كه خداوند به عنوان غنيمت از مردم اين آباديها به پيامبرش بازگردانيد، از آن خدا و پيامبر و نزديكان او و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است.(22)علاوه بر آيه فئ،آیه انفال نيز بر اين مسأله دلالت دارد، زيرا يكى از مصاديق انفال، اموال است كه بدون درگيرى از كفار به دست مسلمانان افتد و از نظر قرآن انفال مختص خدا و رسول اوست(23) و فدك نيز از اين چنين اموالى بوده است.دانسته شد كه فدك از راه صلح در اختيار رسول خدا(ص) قرار گرفت، و نيز اموالكه به صلح فتح شد مختص رسول خدا(ص) است و حضرت هر جا مصلحت مىديد،مىتوانست آنرامصرف كند. حالا سوال اين است كه آيا رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه(س) بخشيده است يا نه؟روايات فراوانى وجود دارد كه رسول خدا(ص) فدك را به دخترش فاطمه(س)بخشيده و مفسرين و تاريخ نويسان شيعه و اهل سنت اين روايات را در كتابهاى خود ذكر نمودهاند، هيثمى مىنويسد: چون آيهاى شريفه: و آتِ ذا القربى حقّه.(24) نازل گرديد، رسول خدا(ص) فاطمه(س) را نزد خويش فرا خوانده فدك را به او عطا نمود(25) سيوطى مىنويسد: رسول خدا(ص) پس از نزول اين آيه، فدك را به فاطمه(س) عنايت فرمود.(26) ابان بن تغلب گويد به امام صادق(ع) گفتم: آيا پيامبر(ص) فدك را به فاطمه(س) داد؟ امام فرمود: فدك از طرف خداى متعال براى فاطمه(س) اختصاص يافته بود.(27) از امام رضا(ع)روايت شده که فرمودند چون آيه وآت ذالقربی حقه نازل شد. رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: فدك از اموالى است كه بدون جنگ گرفته شده و به من اختصاص دارد و من آن را به امر خداى متعال براى تو قرار دادم، پس فدك رابگير براى خود و فرزندانت.(28)
همچنين روايات زيادى از رسول خدا و ائمه(ع) نقل شده است كه پيامبر(ص)فدك را به دخترش زهرا(س) عنايت فرمود، كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آنهاخوددارىمىشود.(29)حال با در نظر داشت اينكه: اولاً فدك از اموال مختص رسول خدا(ص) بود و هرجا مصلحت مىديد، مىتوانست قرار دهد،و ثانياً انبوه روايات، حاکی ازآن است كه حضرت آن را به زهرأ(س) داد،و جاى هيچ ترديدى نمىماند كه فدك ملك زهرا(س) بوده كه خليفه اول آن را به ناحق از زهرا(س)گرفته است.از بررسى كتابهاى تاريخى اين نكته نیزبه دست مىآيد كه فدك ملك كوچك و كم ارزشى نبوده، بلكه داراى نخلستان بزرگ با چشمههاى جوشان بوده است كه سالانه درآمد فراوان از آن به دست مىآمده است.(30) اين سخن عمر به ابى بكر، آنگاه كه مىخواست فدك را به زهرا(س) برگرداند كه: عرب با ما در حال جنگ است اگر فدك را به زهرا برگردانى، هزينه سپاه اسلام را ازكجا تأمين مىنمايى؟ (31)، مىتواند ارزش مادى فدك را براى ما روشن سازدابن ابى الحديد، مىنويسد: از متكلم امامى، على بن نفى سوال نمودم آيا فدك جزچند درخت خرما و قطعه زمينى بيشتر بود كه اين همه آن را مهم مىدانند؟ گفت:چنين نيست، بلكه فدك نخلستان بسيار بزرگ و عظيمى بود كه نخلهاى آن به اندازهاى نخلهاى كوفهاى امروز بود.(32)برخى، درآمد ساليانه آن را بيست و چهار هزار دينار و حتى هفتاد هزار دينار ذكرنمودهاند(33) كه شايد مربوط به درآمد هر سال باشد، ولى در مجموع دانسته مىشودكه فدك ارزش مادى معتنابهى داشته كه به قول دكتر شهيدى، بنى هاشم مىتوانستهاند با اعاشه از آن، از بيت المال چشم پوشيده ونيازى به خليفه نداشتتهباشند.(34) مهمترين دليل كه ابى بكر بر مصادره فدك، در برابر فاطمه(س) ارائه نمود حديثى است كه او از رسول خدا نقل نموده است، او گفت: از رسول خدا شنيدم كه گفت: انّالانورث، ما تركناه صدقه. ما گروه پيامبران ارث به جا نمىنهيم آنچه از ما به جامىماند صدقه و به همه مسلمانان تعلق مىگيرد.(35)نيز او گفته است: از رسول خدا شنيدم كه گفت: ما گروهى پيامبران طلا و نقره،ملك و زمين از خود به جا نمىگذاريم، آنچه از ما به جا مىماند ايمان و علم وحكمت و سنت است.(36)احاديثى كه ابى بكر اززبان رسول خدا نقل نموده و با آن در برابرزهرا(س) استدلال كرده است به عبارات مختلفى نقل شده ولى همگى اين معنى رامىرساند كه پيامبران ارث نمىگذارند و اموال آنان متعلق به مسلمانان و صدقه است او با تمسك به اين حديث فدك را مصادره نمود!!.زهراى مرضيه(س)پس از مصادره فدك ابى بكر را مورد خطاب قرار داده فرمود:پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى، و من از ارث پدرمحروم باشم؟ چه دروغى آشكار و سخن ناروايى گفتهاى!! آيا به عمد كتاب خدا راكنار گذاشته و آن را پشت سر انداختهايد!(37)حضرت صديقه(س) با تسلط كامل به قرآن و سنت رسول خدا(ص) اين عمل خليفه را زير سوال برد و با ذكر آيات قرآن در مورد ميراث پيامبران جهالت و نادانى خليفه نسبت به احكام و در نتيجه عدم شايستگى او براى احراز مقام خلافت راتثبيت نمود. حضرت فرمود: قرآن تصريح به ميراث بردن سليمان از پدرش داود پيامبر دارد.(38) و همچنين آنجا كه داستان يحيى ابن زكريا را بازگو مىكند مىگويد:پروردگارا از نزدت جانشينى به من بخش كه از من و خاندان يعقوب ارث برد.(39)حضرت در ادامه به قانون عمومى ارث اشاره نموده به اين آيه استدلال نمود: خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در كتاب خدا اولى و مقدم مىباشند.(40) ونيز قرآن فرموده: خداوند درباره فرزندان به شما سفارش نموده كه پسر دو برابردختر سهم مىبرد.(41) حال با اين همه دليل روشن از قرآن گمان مىداريد كه مرا ازميراث پدرم بهره ای نيست و از اوارث نمىبرم؟ و هيچ رابطه و پيوندى ميان ما نيست؟ آيا خداوند به گونهاى مخصوص براى شما آيهاى فرستاده كه پدرم را از قانون كلى ارث، استثنا نموده است؟ يا گوييد اهل دو ملت از هم ارث نمىبرند و من و پدرم اهل يك ملت و آيين نيستیم؟(42) و این گونه فاطمه (س) سخن ابوبکر را کذب محض دانسته و با آیات قرآن آن را نقض نمود. نزاع در مورد فدك به دو صورت به نقل رسيده:
1- فاطمه(س) آن را به عنوان ارث به جا مانده از پدرش مطالبه نمود.
2- آن را به عنوان نحله و بخشش كه از طرف پدرش رسول خدا(ص) به او داده شده بود. مطالبه نمود. ابن ابى الحديد نوشته است: فاطمه(س) نزد ابى بكر آمد گفت: پدرم رسول خدا(ص) فدك را به من بخشيده و آن را به من بازگردان، ابوبكر از او درخواست شهود نمود، على و ام ايمن به نفع او گواهى دادند.(43) خليفه گواهى آنها را قبول ننمود، بدين جهت كه على شوهر فاطمه و به نفع او گواهى داده و ام ايمن نيز گواهى اش به خاطراينكه يك زن است كامل نيست(44)بررسى ادله ابى بكر بر مصادره فدك، نشان مىدهد كه اولاً او هيچ گونه دليل موجه، براى اين كار نداشته است، و عمده دليل او حديثى است كه از رسول خدا(ص)نقل نموده و خود تنها راوى آن مىباشد و كسى جز او آن را از رسول خدا نقل ننموده است(45)كه اين مسأله ضعف اين روايت را مىرساند.
ثانیاً: مضمون اين حديث با آيات صريح قرآن كه قانون ارث را براى پيامبران ثابت نموده مخالفت دارد، بر فرض بپذيريم چنين روايتى مخصص عموم قرآن باشد،هرگز نمىتواند با آياتى كه ارث بردن انبيا در آنها آمده قابل جمع باشد بلكه به حكم مخالفت باآن آيات، بايد روايت را مردود دانست.(46)در مقام داورى نيز خليفهاى اول اشتباهات فراوان را مرتكب شده است، كه با هيچ یک از قوانينى فقهى و قضايى اسلام سازگارى ندارد(47) علاوه بر اينكه تاريخ بر اين مسأله گواهى مىدهد كه خليفه در مواردى پس از مرگ رسول خدا(ص) ادعاى كسانى را بدون درخواست شاهد قبول نموده است،به عنوان مثال:بخارى مىنويسدجابر نزد ابى بكر آمد گفت رسول خدا(ص) به من وعده مالى داده بود، ابى بكر سخن او را پذيرفته مالى به او داد (48)، ابوبشير مازنى نيز چنين ادعايى نمود، ابوبكر سخن او را پذيرفته چند بسته درهم به او داد چون محاسبه نمود مبلغ هزار و چهار صد درهم در آن قرار داشت.(49)
حال اين سؤال در ذهن نقش مىبندد كه ابى بكر روى چه مبنايى تفاوت قايل شده وادعايى صحابهاى معمولى را بدون شاهد مىپذيرد ولى در برابر زهرا(س) احتجاج نموده واو را كه به شهادت خدا و پيامبرش معصوم از هر لغزش مىباشد،(50) درادعايش تكذيب مىكند.
ثالثاً: تاريخ پر فراز و نشيب فدك نشان مىدهد كه هيچ يك از خلفا به اين سخن ابى بكر عمل نكرده و جالب اينكه خود او نيز در مواردی سخنش را نقص كرده وصيت نمود او را در خانه رسول خدا(س) به خاك بسپارند.(51)و همچنين به روايتى او مىخواست فدك را به زهرا(س) برگرداند و سندى براى زهرا(س) نوشت ولى عمر او را ممانعت كرد.(52) علامه امينى گويد: خلفا در امر فدك هميشه درگير بودند، ابى بكر آن را از اهل بيت گرفت، عمر به آنان برگرداند، عثمان آن را به مروان داد و از آن پس نيز تا زمان معاويه همچنان دست به دست مىشد، هرچه دل شان مىخواست در مورد آن انجام مىدادند.(53)همچنين علامه امينى گويد: ما حقيقت اين اقطاع و اين عمل را نمىدانيم؟ زيرا اگرفدك مال مسلمانان بود آنگونه كه ابى بكر ادعا نمود، پس دليل اختصاص دادن آن به مروان چيست؟ اگر ميراث آل پيامبر(ص) بود، آن گونه كه صديقه طاهره(س) درخطبهاش به آن احتجاج نمود و امامان بعد از او از فرزندانش احتجاج كردند و امام على(ع) نيز احتجاج نمود، مروان كه از آل رسول نبود، خليفه نيز چنين اختيارى نداشت تا هر كجا خواست آن را قرار دهد. اگر به عنوان نحله و بخشش از طرف رسول خدا(ص) براى فاطمه(س) بود، چنانچه فاطمه(س) ادعا نمود، امام على وحسنين و ام ايمن به نفع زهرا(س) گواهى دادند، چرا خليفه آن را برنگرداند وشهادت آنها را قبول نكرد، آيا شهادت كسانى كه اهل آيه تطهير هستند هرگاه رد شود و قبول نيفتد، به چه چيز اعتماد و به چه حجت مىتوان تكيه نمود؟(54)
آيا فدك خود يك مسأله سياسى نبود
از استدلال سست و متناقض خليفه بر ممانعت فدك اين مطلب به دست مىآيد كه هدف او از گرفتن فدك مصادرهى مالى اهل بيت بوده است، او مىخواسته با گرفتن فدك دست آنان را از هرگونه امكانات مالى و اقتصادى كوتاه نمايد. زيرا ممكن بود اين امكانات در آيندهاى نه چندان دور، صرف تشكّل سياسى و بسيج نيرو براى كسب خلافت از سوى آنان شود. بدين جهت با گرفتن فدك خواست خيال خويش را آسوده نمايد. طبق برخى نوشتهها به نظر مىرسد ابى بكر پس از رحلت رسول خدا(ص) بسيارى از امتيازات مادى و معنوى را از اهلبيت گرفته بود تا آنها را از اين طريق كاملا در انزوا قرار دهد. (55) ابن ابى الحديد گويد: مردم گمان دارند نزاع فاطمه با ابى بكر روى ميراث رسول خدا(ص) بود، ولى من در احاديث يافتم كه آن حضرت در سهم ذوى القربى نيز با ابى بكر منازعه داشت ابى بكر آن را نيز از او گرفته بود.(56) مرحوم مظفر نوشته است: غير از فدك و ارث و سهم خيبر كه در زمان رسول خدا(ص)براى فاطمه(س) تعيين شده بود حضرت مطالبهى چهارمى نيز داشت؛ زيرا ابوبكر خمس غنايمى كه پس از رسول خدا(ص) مىگرفت به اهلبيت و زهرا (س) نمىداد، از اين رو فاطمه(س) در اين باره نيز با ابوبكر نزاع داشت.(57)از مطالب بالا استفاده مىشود كه فدك صرفاً يك اختلاف مالى نبوده بلكه دروراى اين اختلاف مالى، مسألهاى سياسى نهفته بوده است. بدين جهت ابى بكر دربرابر استدلال زهرا(ص) تا آخر ايستاد و از بازگرداندن آن امتناع ورزيد. ابن ابى الحديد گويد: از على فارقى استاد مدرسهاى غربى در بغداد پرسيدم، آيا فاطمه(س)در ادعايش راستگو بود؟ گفت: بلى، او راستگو بود! گفتم چرا ابى بكر در حالى كه زهرا(س) در ادعايش راستگو بود فدك را برنگرداند، او تبسم نمود با اينكه اهل شوخى نبود گفت: اگر آن روز به صرف ادعاى فاطمه(س) فدك را به او برمى گرداند، و او را راستگو مىدانست، فردا فاطمه(س) مىآمد خلافت را براى على(ع) طلب مىنمود و او را از مقام و جايگاهاش بركنار مىكرد، ابى بكر نيز بايست سخنان او راقبول مىكرد، زيرا او را راستگو دانسته بود.(58) فدك را مىتوان عنوان دوم خلافت به شمار آورد، از اين رو مشاهده شده كه درتاريخ دوش به دوش با خلافت در حركت بوده و معنى وسيع به خود گرفته است كه تحديد امامان شيعه گواه اين مطلب است.هارون خليفهاى عباسى به امام موسى كاظم(ع) اصرار نمود تا فدك را تحويل گيرد. امام امتناع ورزيد تا اينكه بر اثر اصرار او، امام فرمود: به يك شرط آن را تحويل مىگيرم كه با تمام حدود آن به من برگردانى، او گفت: حدود آن را معين نما، امام فرمود: اگر تعيين نمايم آن را به من بر نمىگردانى! گفت: به حق جدت كه برمىگردانم، آنگاه امام فرمود: حد اول آن عدن مىباشد، چهره هارون تغيير كرد، حددوم سمرقند، چهره هارون تيرهتر گرديد، حد سوم آفريقا، چهره هارون سياه شد،حد چهارم: درياى ارمنستان، و اطراف آن. هارون گفت: پس براى ما چه مىماند!امام فرمود: از اول گفتم اگر حدود آن را معين نمايم آن را بر نمىگردانى.(59)واقعيتهاى تاريخى نشان مىدهد كه اعتراض حضرت فاطمه(س) بر ابى بكرمنحصر به مسألهاى فدك نبوده است، نگاهى اجمالى به سخنان بجا مانده از آن حضرت و موضعگيرىهاى او در برابر خليفه نشان مىدهد كه عمده اعتراض او برجريان به وجود آمده پس از رحلت رسول خدا(ص) در صحنه اجتماعى سياسى،بوده است. او اگر براى بازگرداندن فدك اصرار داشت از اين رو بود كه ميديد ابى بكربا اين كار خويش علناً يكى از احكام مسلم اسلام را زير پا نهاده وبه آن وجهه شرعى ودينى نيز داده است.از اين رو است كه مىبينم حضرت فاطمه(س) بلافاصله پس از سقيفه لب به اعتراض گشود و سخن از حق از دست رفتهاى اهل بيت به ميان آورد كه گروهى از مهاجرين آن را ميان خويش قسمت نمودهاند،(60)او از رهبرى امت پس از رسول خدا و شايستگىهاى اهل بيت كه امام على(ع) در رأس آنها قرار داشت سخن گفت و از حق طبيعى امام براى خلافت دفاع نموده و حتى رهبرى اين كار را در دست گرفت.
دو ويژگى در قيام و اعتراض حضرت فاطمه(س)
بر اساس دو ويژگى مىتوان به اهميت قيام و دفاع زهرا(س) از ولايت امام على(ع)اشارهنمود:
الف: جايگاه دينى و اجتماعى زهرا در ميان مسلمانان.
اينكه او تنها يادگار به جا مانده از رسول خدا بود. همه مسلمانان بر آن اتفاق وقبول داشتند و هر يك بارها از رسول خدا(ص) در شأن و مقام او سخنان زيادى شنيده بودند، او با اين همه فضليت، مىتوانست با مخالفت و اعتراض خويش ضربه سختى بر پيكره حكومت وارد ساخته مشروعيت او را خدشه دارنمايد. جايگاه دينى اجتماعى زهرا(س) به گونهاى بود كه وجود او در گروهى حقانيت آن گروه را تثبيت مىنمود.خليفه و دستيارانش آن حالت خصمانه را كه نسبت به امام على(ع) و بنى هاشم ابراز مىكردند در برابر تلاشها و فعاليتهاى حضرت فاطمه(س) ابراز نمىكردند زيرا: علاوه بر اينكه او يك زن بود و در عرف عرب قابل توجه بود، به مقام و جايگاه دينى و اجتماعى او واقف بودند و هرگونه رويارويى با او را به ضرر و بى اعتبارى خويش مىدانستند، بدين جهت تاريخ نويسان نوشتهاند تا فاطمه(س) در قيد حيات بود على(ع) با ابى بكر بيعت نكرد.(61)ابن قتيبه نوشته است:عمر به ابى بكر گفت: چرا به اين متخلف (على(ع)) دستور بيعت نمىدهى! او گفت:تا زمانى كه فاطمه همراه اوست او را وادار به بيعت نمىكنم.(62) مداراى ابى بكر پس از ايراد خطبه حضرت زهرا(س) (63) در راستاى همين سياست بود و الاّ اينكه تاريخ نويسان اهل سنت او را به صفت انسان معتدل و نرمخو توصيف نمودهاند، با برخى از داستانهاى كه در مورد او در تاريخ نقل شده است منافات دارد.(64)به نظر مىرسد امام على(ع) نيز روى موقعيت دينى و اجتماعى حضرت زهرا(س) توجه داشته و او را به عنوان سخن گوى خويش برگزيده بود و سخنان خويش را از زبان او به گوش مردم مىرساند و براى اتمام حجت زهرا را به خانههاى مهاجر و انصار با خود مىبرد.(65)
ب: الگودهى براى مبارزه
با برنامه ريزىهاى سياسى و فرهنگى كه خليفه و دستيارانش براى دستيابى به خلافت انجام داده بودند به راحتى توانستد خود را خليفه و جانشين رسول خدا(ص)معرفى نمايند، اين مسأله مهم بود كه حضرت زهرا(س) در آغازين لحظههاى اين توطئه قيام نمود و طراح اين مبارزه گرديد، او از اسرار دستگاه حاكم پرده برداشت و خط اسلام ناب و اصيل را از مدعيان اسلام، جدا نموده و ابعاد اين توطئه را توضيح داد كه چگونه خليفه براى دستيابى به حكومت و تداوم آن بسيارى از ارزشهاى اسلامى رازير پا نهاده از اسلام به عنوان ابزارى براى رسيدن به اهداف سياسى خويش سودمىجويد.
نمونههاى از موضع گيرى حضرت زهرا(س):
1- سخنرانى پر شور حضرت فاطمه(س) در اجتماع مهاجر و انصار مهمترين وصريحترين موضعگيرى حضرت فاطمه(س) در دفاع از ولايت و امامت حضرت على(ع) و اعتراض بر عليه خليفه، مىباشد كه خطبه حماسی را در مسجد رسول خدا(ص) و در اجتماع مهاجر و انصار ايراد نموده است. اين خطبه كه به خطبه فدكيه شهرت يافته است، داراى انبوهى از معارف دينى واسلامى مىباشد كه مىتوان آن را يك دوره معارف اسلامى دانست. در طول تاريخ هميشه اهل بيت(ع) به اين خطبه توجه خاص داشته و بزرگان آل ابى طالب آن را از پدران خويش نقل مىنموده و آن را به فرزندان خويش تعليم مىداده است.(66)علاّمه شرف الدين گويد: اهميت اين خطبه چنان است كه اهل بيت(ع) فرزندان خويش را ملزم به حفظ آن مىنمودند آن گونه كه آنها را به حفظ قرآن دستور مىدادند، اين خطبه شاهد گويايى بر احتجاج به امامت امام على(ع)مىباشد.(67) اين خطبه را تاريخ نويسان شيعه و اهل سنت روايت نمودهاند، قديمىترين كتابى كه آن را نقل كرده است بلاغات النسأ نوشتهاى احمد بن ابى طيفور از علماى نيمهاى اول قرن سوم هجرى مىباشد.(68) احمد بن عبدالعزيز جوهرى بصرى از علماى قرن سوم هجرى در كتاب سقيفه و فدك، از چند طريق كه از جمله يكى به زينب دختر على بن ابى طالب و ديگرى به عبدالله بن حسن مىرسد، آن را از كتاب بلاغات النسأ نقل كرده است.(69) و على بن عيسى اربلى آن را از كتاب سقيفه و فدك جوهرى نقل نموده است اوگويد: اين خطبه را از نسخهاى قديمى كه بر مؤلف آن قرائت شده نقل مىنمايم.(70) ابن ابى الحديد معتزلى از علماى قرن ششم هجرى، نيز آن را از جوهرى نقل كرده است و ضمناً گفته است جوهرى عالم و محدث ثقه و مورد اعتماد بوده است.(71) سيد مرتضى در كتاب الشافى (72) و طبرسى عالم شيعى اوائل قرن ششم هجرى اين خطبه را به تفصيل در كتاب احتجاج از عبدالله بن حسن از پدرانش نقل كرده است و در منابع ديگر نيز اين خطبه شريف ذكر شده است.(73) با توجه به جامعيت احتجاج در نقل اين خطبه ما آن را از كتاب احتجاج نقل مىنمائيم(74) عبدالله بن حسن به اسناد خويش از پدرانش مىگويد: آنگاه كه ابى بكر، فدك را از زهرا (س) بازداشت و او اطلاع يافت، چادر بر سركشيده و در حال كه عدهاى از زنان بنى هاشم او را همراهى مىنمودند با كمال آرامش چون رسول خدا گام بر مىداشت، وارد مجلس ابى بكر شد در حالى كه ابى بكر در جمع مهاجرين و انصار قرار داشت. در ورود حضرت فاطمه(س) بر مجلس خليفه نكات چندى قابل توجه است كه بيانگر بينش عميق سياسى آن حضرت مىباشد:
الف: او براى گفتگو با ابى بكر به منزل او نرفت تا اين گفتگو فقط ميان او خليفه باشد بلكه مسجد را كه مركز تجمع مسلمانان و مركز تصميمگيرى آنان بود، برگزيد، تا پيام و سخن خويش را به همه برساند.
ب: او به تنهايى به مسجد نرفت، بلكه جمعى از زنان را با خود همراه نمود، تا مقام و جايگاه خويش را نشان داده و نيز اهميت حادثهى به وجود آمده را بيان دارد.
ج: او از نظر زمانى وقتى را انتخاب نمود كه مسجد مملو از جمعيت مهاجرين و انصار بود و نيز حضرت از درب عمومى مسجد بر ابى بكر وارد شده است كه گزارش نقل شده از نحوه ورود آن حضرت مويد اين مسأله است(75). همه اين مقدمات بدين جهت است كه مردم را از حضور خويش آگاه ساخته و متوجه خود كند و احساسات آنها را برانگيزد و دلهاى آنان را براى شنيدن سخنان خويش آماده ساخته مردم را متوجه حقوق از دست رفته اهل بيت نمايد. صديقه طاهره(س) آنگاه كه مجلس را براى شنيدن سخنانش آماده مىبيند، ابتدا به طرز بى نظيرى به حمد و سپاس خداى پرداخته به رسالت پدرش رسول خدا(ص) اقرار مىنمايد و از خدمات او سخن مىگويد.
ادامه دارد
/ع