موانع معرفت
وقتی مجهولی داشته باشیم، از معلومات دیگری استفاده و آن ها را به گونه ای تنظیم می کنیم که آن مجهول برایمان کشف شود و این به اصطلاح منطق، همان تفکّر است که بدون آن، علم صحیح برای انسان حاصل نمی شود و به دنبال آن، ایمان تحقق می یابد. براین اساس با نبود ایمان، زمینه ای برای رویش و رشد فضایل اخلاقی در انسان فراهم نخواهد شد. از اینجا روشن می شود که چرا در قرآن و سخنان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) آن همه برای اندیشیدن تأکید شده است.
باید توجه داشت که برخی از عوامل روانی مانع می شوند انسان صحیح بیندیشد و به نتیجه درست و معرفت واقعی دست یابد؛ یعنی از آن جا که مسائل مادی برای انسان محسوس تراست – مثل ثروت، قدرت، مقام و موقعیّت اجتماعی – چه بسا که در اندیشه سطحی انسان، جاذبه بیشتری داشته باشند و فکر و ذکر وی را به سوی خود متمایل سازند.
برای پیمودن راه تکامل، نخست باید با موانع اندیشیدن و سپس با موانع درست اندیشیدن یا اندیشیدن درباره موضوعات شایسته و ارزشمند مبارزه کنیم و با اختیار و تصمیم خویش ساعات و اوقاتی از روز را به تفکّر اختصاص دهیم که اگر چنین نکنیم امید خیری نخواهد بود.
قرآن در این زمینه به موانع گوناگون اشاره می کند و ما برخی از این عوامل را در این جا بررسی می کنیم.
به طور کلّی موانع معرفت به دو دسته تقسیم می شوند:
یکم، شناخت هایی که مانع رویش نهال اندیشه با مانع قوّت و یا باعث ضعف آن می شوند؛ یعنی موانعی که از سخن بینش و شناخت اند.
دوم، گرایش هایی که مانع معرفت صحیح یا مانع قوّت و یا سبب ضعف آن می شوند؛ یعنی موانعی که از سنخ گرایش ها هستند.
نخست، از موانع نوع اول تعدادی را در اینجا نام می بریم و بررسی می کنیم:
حس گرایی
از زمره موانع شناختی، حس گرایی است که خود نوعی تعقّل است؛ گرچه به لحاظ دیگری نیز می توان آن را جزء موانع گرایشی به شمار آورد؛ چنان که از تعبیر حس گرایی نیز استفاده می شود. در هر حال، انسان انس زیادی با محسوسات دارد و این انس سبب می شود که در موضوعات نامحسوس و ماورای محسوسات نیز از حس استفاده کند و به دنبال امور حسّی بگردد.
از قرآن کریم برمی آید در میان برخی اقوام پیامبرانی مبعوث شدند و مردم به انبیاء گرایش یافتند؛ ولی وقتی که می بایست به درستی ایمان می آورند و پایه ی محکمی برای سیر انسانی خویش برمی گزیدند، کوتاه آمدند و از سیر در تعالی انسانی محروم شدند. یکی از این اقوام، بنی اسرائیل بودند که چون حضرت موسی (علیه السلام) سخن از خدا و قیامت و وحی و این گونه حقایق را پیش کشید، در پاسخ به پیامبر خدا گفتند:
لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً؛ (1) هرگز به تو ایمان نیاوریم، جز آنکه خدای را آشکار ببینیم.
و نظیر این آیه:
وَقَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا لوْلَا أنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أوْ نَرَی رَبَّنَا؛ (2) و کسانی که به لقای ما امید ندارند، گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمی بینیم؟»
و این توقع نامعقول و بی جایی بود که از اُنس ایشان به محسوسات و نزدیکیشان با طبیعت برمی خاست و آنان را از اندیشیدن و شناختن صحیح حقایق و خانواده و ایمان آوردن به او باز می داشت. آری، این از نوع نقص در شناخت و تفکّر است که ریشه آن، حس گرایی انسان است.
در این زمینه می توان به آیات دیگری نیز اشاره کرد که بر پایه آن ها دشمنان انبیاء می کوشیدند از همین حس گرایی افراد برای بازداشتن آنان از تفکّر صحیح استفاده کنند. (3)
منظور از آن حس گرایی که مانع معرفت شمرده می شود دو چیز است: یکی، گرایش فکری افراطی به ادراکات حسی؛ آن چنان که برخی در معرفت شناسی، منشأ اصلی همه ادراکات بشری را در ادراکات حسی منحصر کردند. دیگری، گرایش عملی افراطی ادراکات حسّی است تا آن حد که از ایفای نقش خود بازماند؛ به این معنا که این ادراکات حسی به جای این که ما را بالا ببرند و به معارف و عقاید صحیح برسانند، بر عکس، ما را از دست یافتن به آن ها و اندیشیدن صحیح باز می دارند.
تقلید
از دیگراموری که مانع تعقّل و معرفت صحیح می شود، تقلید است. افراد سست خرد به جای آنکه خود بیندیشند و فکرشان را به گونه ای صحیح به کار گیرند، دربست به اعتقاد دیگران اعتماد کرده، باورهای خویش را از ایشان می گیرند. طبیعی ترین تقلید، پیروی افراد از پدران و اجداد خویش یا یک نسل پیشین است. قرآن، در مورد بسیار و با بیان های مختلف تقلید را مانع اساسی تعقّل و درک درست مطلب و تحصیل عقاید و معارف صحیح می داند؛ از جمله:
أمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسُکُونَ *بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَی أمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ* وَکَذَلِکَ مَا أرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍإِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَی أمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ* قَالَ أوَلَوْ جِئْتِکُ بِأهْدَی مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ؛ (4) آیا پیش از این کتابی به ایشان داده بودیم تا [در این اعتقاد باطل] بدان تمسّک جویند؟ [نه] بلکه می گفتند ما پدران خویش بر آیینی یافتیم و ما برآثار [افکار و رفتار و گفتار] آنان هدایت شده ایم و این چنین نفرستادیم پیش از تو در هیچ شهری [رسول] بیم دهنده ای را جز آنکه متنعّمین [و مرفّهین] آن می گفتند ما پدرانمان را بر آیینی یافته ایم و ما [پیروان] و اقتدا کنندگان آثارشان هستیم. گفت: اگرچه برایتان [چیزی] هدایت کننده تر از آن چه پدرانتان را بر آن یافته اید بیاورم؟ [در پاسخ] گفتند: ما به آن چه شما بدان فرستاده شده اید کافریم.
چنان که در بحث حس گرایی اشاره کردیم، پرهیز از افراط و تفریط، لازمه زندگی انسانی و رشد آن است. نکوهش تقلید هرگز به این معنا نیست که در زندگی از هیچ کس بهره فکری نگیریم و همه علوم و باورها و افکار دیگران را – به بهانه طرد تقلید و کسب استقلال – زشت باشد یا زیبا، و حق باشد یا باطل، یکباره دور بریزیم.
از دیدگاه قرآن تقلید نکوهیده، پیروی چشم و گوش بسته است که جلو رشد مادی و معنوی و فکری را می گیرد.
اعتماد به ظن
قرآن کریم ریشه بسیاری از اشکال های مشرکان را دراعتماد بی جا و غیر منطقی بر گمان، می داند و آنان را به این لحاظ که پیرو ظنون و اوهام خویش اند، سرزنش می کند:
-ألا إِنَّ لِلهِ مَن فِی السَّمَاوَات وَمَن فِی الأَرْضِ وَمَا یَتَّبِعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ شٌرَکَاء إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ؛ (5) آگاه باش که آن چه در آسمان ها و زمین است از آنِ خداست و آنان که غیر از خدا را شریکان [او] می خوانند، جز از گمان پیروی نکنند و نیستند جز [کسانی که] تخمین می زنند.
-قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِهُم مَّن یَهْدِی إِلَی الْحَقَّ قُلِ اللهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقَّ أحَقُّ أن یُتَّبَعَ أمَّن لَّا یَهِدِّیَ إِلَّا أن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ *وَمَا یَتَّبِعُ أکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ (6)
بگو آیا از شریکان [مورد اعتقاد] شما کسی هست که به سوی حق هدایت کند؛ بگو خدا به سوی حق هدایت می کند، پس آیا آن کس که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تراست یا کسی که هدایت نکند، جز آنکه [نخست خود وی] هدایت شود، پس [این] چه [وضعی است که] برای شما [پیش آمده] است [و در این باره] چگونه قضاوت می کنید؟ و بیشترشان جز از گمان پیروی نمی کنند. به درستی که گمان به هیچ وجه از حقیقت بی نیاز نمی گرداند.
منظور از اعتماد به ظنّ نکوهیده دو چیز است: یکی، اعتماد براعتقاد خلاف واقع، هرچند باوری جزمی باشد. دوم، اعتماد بر اعتقاد غیر جزمی، یعنی ظنّ و گمان هرچند مطابق با واقع هم باشد؛ چون در مورد نخست، انسان به واقع و حقیقت نرسیده است، یقین هم داشته باشد در مورد دوم، راه و روش و حالتش نامطمئن است، ضمانتی برای صحّت ندارد و انسان را به حق نمی رساند. انسان عاقل زندگیش را بر حقایق استوار می کند، نه بر اوهام و خیالات؛ به ویژه در مسائل اعتقادی و اصول اساسی جهان بینی باید بر درک قطعی واقعیت ها و اعتقاد پایدار به آن ها اهتمام ورزد؛ راهی منطقی که همه انسان ها به مقتضای فطرت انسانی خویش به هنگام کشف حقایق می پیمایند و به مقصد می رسند.
گرایش های معارض
موانع دیگری نیز انسان را از دستیابی به معرفت صحیح بازمی دارند که بیشتر به گرایش ها مربوط اند. مثل این که انسان بپندارد اگر در پیِ کسب معارف حق باشد، از برخی منافع مادّی محروم خواهد شد. به طور کلِّ بر پایه آیات قرآن، اندیشه درست دست کم سه مانع پیش رو دارد:
الف. لذّات آنی و هوس های لحظه ای:
وَالّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلُونَ کَمَا تَأکُلُ الأنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًی لَّهُمْ؛ (7) و کسانی که کفر می ورزند، کامجویی می کنند و همانند چارپایان می خورند و آتش جایگاه آنان است.
ب. آرزوهای افراطی مادّی:
ألْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ*حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ؛ (8) افزون طلبی [در اموال بنا بر یک تفسیر] شما را به خود مشغول داشته است تا آن گاه که [مرگتان فرا رسد و] گورها را زیارت کنید.
ذَرْهُمْ یَأکُلُوا وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛ (9) بگذارشان تا بخورند و کامجویند و آرزو[ی دراز]، آنان را به خود مشغول دارد که به زودی انحراف و اشتباهکاری خود را] می فهمند.
فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ؛ (10) و از مردم کسانی هستند که می گویند پروردگار ما [نعمت های] دنیا را به ما بده و برای او در آخرت نصیبی نیست.
ج. دشمنی با خدا، پیامبر و دین:
ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا *وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُودًا *وَبَنِینَ شُهُودًا * وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِیدًا * ثُمَّ یَطْمَعُ أنْ أزِیدَ * کَلَّا إِنَّهُ کَانَ لآیَاتِنَا عَنِیدًا * سَأرْهِقُهُ صَعُودًا * إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ* فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ* ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ* ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ *فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ* سَأصْلِیهِ سَقَرَ * وَمَا ادْرَاکَ مَا سَقَرُ*لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ؛ (11) مرا بگذار با آن کس که تنها آفریدم و برای وی مال فراوان قرار دادم و پسران حاضر به خدمت و [همه چیز] برای او به طور کامل آماده کردم، سپس طمع می ورزد که [آن ها را] بیفزایم، هرگز [چنین نکنم]، او با آیات ما دشمنی ورزید، به زودی او را در مجازاتی سخت و عذاب دراندازیم، او بیندیشید و نظر داد، پس مرده باد که چگونه نظری داد، سپس مرده باد که چگونه نظری داد، سپس تأمل کرد، سپس روی درهم نمود و اظهار کراهت کرد، سپس پشت کرد و سرپیچی نمود، پس گفت: این نیست جز سحری که [از دیگران] آموخته شده، این نیست جز گفتار انسان، به زودی وی را در سقر اندازیم و نمی دانی که سقر چیست، باقی نگذارد [آن چه را در آن افتد] و رها نکند [هر کس را که داخل شود جز آنکه بسوزاند و رنگ] پوست را بسیار دگرگون سازد.
به هرحال، این سه نوع گرایش کلّی است که هر یک با دیگری متفاوت است، ولی هر سه انسان را از اندیشه صحیح باز می دارند.
گرایش های مزاحم اندیشه درست را به گونه های دیگر نیز می توان تقسیم کرد. قرآن کریم قشری ازجامعه را مترفین، مسرفین، و پیشگامان مبارزه با انبیاء معرفی می کند که هرگاه پیامبری می آمد، اینان در مقابلش می ایستادند و با او مخالفت می کردند. شاید علت مخالفت آنان همین باشد که آنان زندگی خوشی می خواستند که داشتند و در زندگی خویش کمبودی احساس نمی کردند. از سوی دیگر آنان می پنداشتند یا اطمینان داشتند که اگر دعوت پیامبران را اجابت کنند، زندگی لذّت بخششان به خطر می افتد و همین گرایش به رفاه و آسایش، نخستین منشأ مخالفت آنان می شد.
دومین گرایشی که انسان را از کسب معرفت بازمی دارد، گرایش به موقعیت اجتماعی است که اگر انسان فکر کند پذیرش خدا و قیامت و آخرت، موقعیت اجتماعی وی را به خطر می اندازد، این فکر وی را از اندیشیدن درباره موضوعات نامبرده باز می دارد. برخی آیات قرآن به این مطلب اشاراتی دارند یا دست کم از آن ها می توان چنین برداشت هایی کرد؛ مثل:
-وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّاً؛ (12) و برگرفتند غیر از خدا، خدایانی را تا برای آن ها عزتی باشند [و از قبل آن ها موقعیتی در جامعه کسب کنند].
-الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلهِ جَمِیعاً؛ (13) آنان که کافران را برای خود دوست برگرفتند نه مؤمنان را، آیا از نزد آنان عزّت می طلبند؟! [این عزت طلبی بی جاست، زیرا] عزّت همه اش از آنِ خداست.
سومین گرایش و عامل روانی که انسان را از اندیشه ی درست و معرفت صحیح بازمی دارد، خودبزرگ بینی است که در افراد مختلف، شدّت و ضعف دارد؛ به گونه ای که گاه تواضع در برابر دیگری را ننگ خود تلقّی می کند و حتی نمی تواند در برابر خدای متعال آفریننده او و همه موجودات سر خم کند که این بزرگ ترین و خطرناک ترین نوع کبر است.
و سرانجام، خودپسندی و تعصّب نیز شبیه تکبّرازگرایش های مانع اندیشه و مزاحم تخصیل شناخت به شمار می روند مثل تعصّبات نژادی، گروه گرایی و فرقه گرایی همه تعصّب های باطل و بی جا مانع می شوند انسان درباره رفتار خود تردید کند و بیندیشد تا به باورهای درست دست یابد.
پی نوشت ها :
1.بقره (2)، 55.
2.فرقان (25)، 21.
3.مؤمنون (23)، 33، 34، 45 – 47 و یس (36)، 78 و 79.
4.زخرف (43)، 20 – 23.
5.یونس (10)، 66. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 94.
6.یونس (10)، 35 و 36.
7.محمد (47)، 12.
8.تکاثر (102)، 1 و 2.
9.حجر (15)، 3.
10.بقره (2)، 200.
11.مدّثّر (74)، 11 – 29.
12.مریم (19)، 81. ر. ک: عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج 3، ص 356.
13.نساء (4)، 139.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن