طلسمات

خانه » همه » مذهبی » موسیقی سنتی-انواع موسیقی-عرفان و موسیقی-موسیقی پاپ-موسیقی عرفانی-تأثیر موسیقی

موسیقی سنتی-انواع موسیقی-عرفان و موسیقی-موسیقی پاپ-موسیقی عرفانی-تأثیر موسیقی

درباره گرایش به آهنگ های دلنشین می توان گفت: چنین گرایشی طبیعی است و نیاز پاسخگویی را می طلبد. اما باید دانست چگونگی پاسخگویی به غرایز ابتدایی و نیازهای درونی تا میزانی مشترک میان تمامی اقوام و فرهنگ ها و پیروان ادیان است . مانند آن که استفاده از ((آب )) برای رفع تشنگی نزد همگان مشترک است . تفاوت از آنجا آغاز می شود که برای رفع این نیاز درونی و مشترک، نوشیدنی های متنوع پیشنهاد می شود. اینجاست که نظریه های انسان شناختی و فاکتورهای اقتصادی , سیاسی , فرهنگی رخ می نماید و کنش ها و واکنش ها بروز می کند. پیچیدگی ها و ابهام ها آنگاه فزونی می یابد که در عصر ارتباطات و دهکده جهانی، تنوع پاسخگویی به نیازها بسیار فراوان می شود و پاسخگویی به نیاز اصیل و طبیعی بدون عوارض جانبی و ضررشان، کاری بس دشوار می باشد و تلاش همگانی را برای انتخاب صحیح و یا پیدا کردن جایگزین می طلبد. جهت شفاف سازی درباره خصوص موسیقی متذکر می شویم : موسیقی به طور کلی دارای دو نوع است:1- موسیقی غنائی: هرگونه آهنگی است که به لحاظ شکل یا محتوا موجب تحریک شهوت و متناسب با مجالس گناه است . این گونه موسیقی , گاهی آرامش تخدیرگونه برای اعصاب دارد و گاهی هیجانات ناهنجار برای روان در پی دارد.2- موسیقی غیرغنایی : شامل صداهای موزون طبیعت، مارش نظامی , صوت قرآنی , آواز حدی (برای تحریک حیوانات و دام ) می شود. این نوع موسیقی میتواند پاسخگوی گرایش طبیعی انسان به زیبایی های سمفونی و موزون باشد و با اجراهای متنوع می تواند جایگزین موسیقی غنایی باشد. با توجه به آنچه گفته شد بررسى متون دینى و آراء عالمان دین نشان مى دهد که موسیقى از نظر اسلام در چند صورت حرام مى باشد:
1 ) موسیقى مطرب یعنى آهنگ هایى که موجب (تحریکات غیرارادى در شنونده شود) و انسان را از یاد خدا غافل مى سازد. منظور از محرک بودن نیز نوعى و شأنى است؛ یعنى، به طور معمول چنین اثرى را دارا باشد نه فقط نسبت به شخص خاص.
2 ) موسیقى همراه با مضامین لهوى که به گونه اى موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانه هاى عاشقانه و اشعارى که در وصف زن، شراب و غیره است و از همین قسم است اشعارى که به هر نحو موجب ترویج باطل و مخالفت با حق باشد مانند توهین به مقدسات و یا در جهت تایید کفر و شرک و نظامهاى فاسد و سردمداران آن باشد.
3 ) موسیقى در مجلس گناه و لهوولعب مانند آهنگهایى که در حال رقص یا نوشیدن شراب و غیره نواخته مى شوند.
در هر صورت معیار در حرمت موسیقى مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامین فساد انگیز و اغوا کننده و طرب انگیز است و فرق نمى کند که از صدا و سیما باشد یا غیر آن. ایرانى باشد و یا غیرایرانى. همین طور فرقى بین رفع خستگى و غیر آن و براى خود یا دیگران در این حکم نیست و ملاک در تحریک شدن نوع مردم است نه شخص انسان.
لازم به ذکر است تشخیص حرام بودن موسیقی از شبهات مفهومیه است لذا تا اطمینان به حرمت آن پیدا نشده اصل برائت و عدم حرمت جاری است به ویژه درباره موسیقی های پخش شده از صدا و سیما حکم به حرمت مشکل است، لذا گوش کردن به موسیقی های صدا و سیما تا اطمینان به حرمت پیدا نشده باشد اشکال ندارد.
نکته دوم؛ آنچه که حرام است استماع , یعنی گوش دادن اختیاری به موسیقی و پیگیری است، ولی شنیدن غیراختیاری و رهگذری اشکال ندارد.
براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک:
1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 19، ص 13، 24، 25 و 26
2- مضرات موسیقى، سید احمد خاتمى، نشر قرآن قم
در باره دیدگاه فقها و تریبون هاى مذهبى نسبت به تأثیرات منفى و زیان بار موسیقى توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:

تأثیرات موسیقى بر عقل

1. کاستی تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگى عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنى با حفظِ استوارى و پختگى اش بتواند از چاشنى هاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره مند باشد؛ اما در این میان، موسیقى آن چنان یکه تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمى دچار حالتِ «طَرب» مى شود.
«طَرب» تأثیرى است فوق العاده! با محوریت موسیقى. این «تأثیر فوق العاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل مى شود. و این پیشامد، باعث مى شود که عقل از محاسبات جدّى، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد.
جوانى که موسیقى گرا و «طَرب خواه» است: براى زدودنِ افسردگى اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مى دهد تا یکى دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگى مشاهده کند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى کند تا با یافتِ آن علت ها، عوامل خوشىِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسیقى گرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمان هاى مجازى و آنى روى مى آورد.
این چنین کسى که خواسته اش را در «موسیقى» مى بیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده اش این زحمت را نمى دهد تا ببیند و بفهمد که کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگى مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگى کشانده؟ یا سستى در انجامِ وظایفِ دینى و الهى او را به افسردگى کشانیده؟
پس: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و براى فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشم ها را بست.
موسیقى عقل را به خواب مى برد: یعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى شود که کم کم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمان ها مى شود.
شما دردى دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولى وقتى مى بینى نوار موسیقى آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت مى بینى و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا مى کند و شما بیشتر به نوار رو مى آورید… و این روند تا آنجا ادامه مى یابد که از آهنگ هاى معمولى به تند و غربى و شرقى اش رو مى کنى.
افلاطون مى گوید: «وقتى ریتمِ موسیقى تغییر مى کند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل مى شود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه مى راند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را مى شناسد و ما را نسبت به آن ترغیب مى کند. به راستى چگونه ما مى خواهیم با موسیقى، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگى کنیم؟
جان کلام اینکه: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد». یعنى: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز مى دارد و «مشغولیت» به موسیقى عاملِ غفلت است؛ و قرآن کریم از «مشغول شدن هاى این چنینى» به «لَهْو» تعبیر مى کند. لهو چیست؟
این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مى باشد و فرهنگ نویسان درباره اش این چنین توضیح داده اند: لهو، آن است که چیزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهاى مهم تر شود. قرآن که مى فرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لاولادکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند.
اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقى باز مى دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان مى فرماید: «و من الناسِ من یشْتَرى لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیل الله(1)» عده اى از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بى راهه، گمراهى و اشتباه مى اندازند؛ این نوعى بازى گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتى عذاب آور و خوارکننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا مى شود.(2)
موسیقى با تأثیراتى که در اَبعادِ شادى آفرینى، خیال آفرینى و تحریک آفرینى دارد، آن چنان به تقویت احساس مى پردازد که عقل را – هر چند به طور موقت – ضعیف مى کند.
کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بى تناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمى دل سپرده ى احساسات و اثراتِ ناشى از موسیقى گردد، جنبه هاى احساسى بودن چندان قوى مى گردد که به سختى مى تواند در دریاىِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمى وقتى مى خواهد چیزى را ارزیابى کند، چون آلوده به شناخت هاى احساسى موسیقیایى شده، در این ارزیابى موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالى این حالت را ملموس تر نمود. بسیار مشاهده کرده ایم که راننده اى جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش مى خواهد بیرون از فضاى عالم مادى دنیا پرواز کند. وقتى دقّت بیشترى مى کنیم درمى یابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقى است. آن هم آهنگى با ریتم هیجان آفرین و تحریک زا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقى اش، تندتر مى گردد او بر تندى سرعتش مى افزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمى راند. او را مى بینى که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص مى دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشترى بنمائید تا ابعادى دیگر برایتان روشن شود.
«وقتى عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکى و سستى در عقل، موجب سبکى و سستى در عمل نیز مى گردد؟ پس وقتى مى بینید که شخصى با شنیدن آهنگ به رفتارهاى سبک دست مى زند، معلوم مى شود که عقلش دچارِ خفّت و سبکى گردیده و این احساس است که بر وى حکم مى راند.(3)
بر اساسِ نظریه کارشناسى «فارابى»؛ کاملترین نوع موسیقى، آن است که نشاط آور، خیال آفرین و هیجان ساز باشد(4).
در هنگام تحلیل و استدلال، آن چه بیشتر محور گفت و گوها قرار می گیرد نشاط آوری موسیقی است اما درباره خیالپردازی و هیجان سازی موسیقی سخنی به میان آورده نمی شود در حالی که این دو پیامد نابهنجار موجب تضعیف عقل انسان است و آثار زیانبار دارد.
در قرآن کریم، توصیه شده که «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(5)»؛ «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید»
حضرت امام صادق علیه السلام پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکى از مصادیقِ «گفتارِ بى واقعیت ولى حق نما»، همین «غنا»ست.(6)
در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقى»؛ و نه «لذّت هاى زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد.
چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقى بر عقل): از مجموع گفتگوهاى پیشین به این نتایج رسیدیم:
1. قانون زیربنایى و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزى را تقویت کند که عقل را تقویت مى کند».
2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنى: «قلعه» براى حفظِ جسم و روحِ آدمى و «پایبند» براى بستن پاى هوى و هوس و تمایلات و شهوات.
3. از این رو چنان چه چیزى (مثلِ موسیقى) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پاى هوى و شیطان و شیطنت ها تأثیرى به سزا؛ دیگر نمى توان آن را «عقلایى» دانست.
موسیقى در حاکمیتش یکه تاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزى «طبقِ ملاک هاى خود رفتار مى کند. یعنى هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانى بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.

تأثیرات موسیقى بر احساس:

شاید بارها شنیده اید که مى گویند: «موسیقى یعنى سکوتِ آهنگین! آن گاه که [سه تار] در دستانِ نوازنده قرار مى گیرد و ارتعاشاتِ صوتى منظم و موزیکالیش در هوا موج مى افکند، روحِ آدمى لحظه هاى سکوتِ طبیعت برایش تداعى مى شود. در این اوقات است که آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مى کند و نیاز روحى انسان در کوتاه ترین مدّت و با کمترین هزینه پاسخ داده مى شود».
با تدبر در گفته بالا مى بینید که انس با موسیقى را با حس زیبایى خواهِ انسان گره مى زنند. یعنى همچنان که ما نمى توانیم هر لحظه که بخواهیم در باغ قدم بزنیم، اما با ایجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و پانسیون) آن خواسته را بر آورده مى سازیم، به همین ترتیب نیز سکوتِ طبیعت را با آهنگ خاطره آفرین موسیقى در محیط کوچکمان بازسازى مى کنیم.
شاید بیانات گفته شده، مغز و ماهیت حرفِ موسیقى خواهان طبیعت گرا باشد. اما این گفته ها را نیز جدی نگیرید. نقدِ سخنان یاد شده را با دقّت مطالعه کنید:
وقتى شما بینِ «فضاى سبز وسیع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز کوچک مثل باغچه و پانسیون» مقایسه مى کنید، چند چیز را مى یابید که مى توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقایسه» بین این دو مکان باشند. اما همین موارد یا مواردى از این قبیل نه تنها در دو عنوانِ «طبیعت و محیط زیست سالم» با «موسیقى» وجود ندارد، بلکه گاه عکس این حالات مشاهده مى شود. از این روست که مى گوییم مقایسه بین موسیقى و فضاى طبیعت بِکر، مقایسه اى است بى ربط و همراه با فرسنگ ها فرق و فاصله:
– عناصر به کار رفته در فضاى سبز وسیع همان عناصر به کار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به کار رفته در محیط طبیعت با عناصرِ استفاده شده در موسیقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاین رو، آهنگ طبیعت، شما را به تفکّر پیرامونِ ذاتِ آن آهنگ که پیامِ فطرت است سوق مى دهد، ولى امواجِ موسیقى شما را – ناخودآگاه – به تفکّر در مورد آن چیزى که مقصودِ خواننده یا نوازنده است وامى دارد.
یکى از خوانندگانِ موسیقى پاپ مى گوید: «موسیقى، زبانِ زبان هاست» و هیچ ابزارى براى انتقالِ خواسته ها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقى نیست. چون در آن واحد سه کار انجام مى دهد: لذّت آفرینى، هیجان افکنى، خیال سازى. و این سه پلى است براى آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده مى گذرد. یک پژوهشگر موسیقى مى گوید: «به وسیله موسیقى، معیارهاى شنوندگان تغییر داده مى شود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه مى کند.(7)
نمونه کاملاً مستندِ این گفتار همان چیزى است که در موسیقى «راک»، «پاپ» و «هوى متال» القاء مى شود. این موسیقى ها که عمدتاً توسط گروه هایى شیطان پرست تهیه و توزیع مى گردد!! این مفاهیم تکرار مى شود: «به جهنّم خوش آمدید، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شیطان گوش بده، شیطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شریر تسخیر شده ایم.(8)
تفاوتِ دیگرى که بین لذّت بردن از فضاى سبز وسیع و کوچکِ خانه اى با طبیعتِ واقعى و فضاى طبیعتِ نماى موسیقى وجود دارد آن است که: براى لذت بردن از محیط طبیعت و چهچه پرندگان و موسیقى ذاتىِ طبیعت، نیازى به تلقین به احساس بردن و تلاش براى ایجاد حسّ لذّت بَرى نیست! ولى آن گاه که مى خواهیم از کنسرت موسیقى و صداى خواننده لذت برده و در نهایت به اوجِ اُنس با موسیقى رسیده (که اثرش در هیجان انگیزى و خیال سازى برمَلا مى گردد) باید خود دست به کار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده کنیم. یعنى نوعى تلقینِ لذّت برى. (از خواننده محترم درخواست مى شود به این قسمت توجّه بیشترى نماید!) اینجاست که ما مى گوییم براى لذت بردن از موسیقى، باید در حسّ زیبایى خواهى دست بُرد. دقیقاً مثل کسانى که براى خندیدن به بعضى جملات باید خود را به حالتِ خنده شبیه کند.

تفاوت احساسات

براى روشن شدنِ بیشتر این قسمت که در واقع، مهم ترین بخش بیانِ تفاوت میانِ احساسِ برخاسته از موسیقى با احساسِ برخاسته از طبیعت است، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نویسنده، شاعر و آهنگساز کانادائى را مى خوانیم: «تقریباً هیچ صدایى در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعى ایجاد نشده باشد و در تملّک کسى نباشد، مثلِ موسیقى، بوق اتومبیل و سر و صداى کارگاه هاى ساختمانى… و این صداهاى مصنوعى به تعبیرى برآیندِ خواست و اراده ى گروه هایى خاص اند که مى خواهند اراده شان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند… و در این هجوم بى امانِ صدا و فریاد و بوق، مجالى براى اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمى ماند».
اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتى میان طبیعت و صداى مصنوعىِ موسیقى وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقى، پلى باشد میانِ انسان و طبیعت؟! در ادامه گفته هاى وى آمده: «… از آن زمان که انسان دشت هاى وسیع و پهناور را به سوى کلان شهرهاى پرجمعیت ترک گفت؛ و از آن هنگام که صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى کارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال کرده و ما به جاى تسلیم شدن به چرت زدن هاى طبیعى با ضرب آهنگِ شتابناکِ زندگى شهرى خو کردیم، تمدّنى بنا نهاده شد که در آن فاصله بسیار کم انسان ها با یکدیگر خطر بروز اختلاف ها را افزایش داده است».
این آهنگساز و شاعر و نویسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، مى پردازد و مى گوید: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بى هیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتى زیبا را با هم سپرى کنند، بى آنکه براى بیان احساساتِ خود به شیوه هاى منحط یا ویرانگر متوسل شوند».
دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که مى گویند «موسیقى روح را پالایش مى کند» و «موسیقى یک ضرورت است» و «موسیقى رازگویى و نیایش انسانِ خاکى با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، آیا با قرآن و مناجات و طبیعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمى کنند که براى نزدیکى و رسیدن به تو (=عرفان) از چه راهى بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهى مى توانید به من نزدیک شوید؟
(چرا به خدا، عملاً این حق را نمى دهند که به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسیقى را عرفانى و آرامش آور نداند؟ بلى، ما منکر نیستیم که موسیقى آن چنان دل و روح را مى لرزاند که اشک جارى مى شود. ولى بحث اینجاست که این حالت، چقدر مورد تأئید خداست؟ چرا مى خواهیم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقیقى و معنادار» حساب کنید؟
در ادامه گفته هاى آهنگساز و شاعرِ کانادایى به این موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجراى کنسرت هاى موسیقى کلاسیک در غرب مى گذرد، خالى از فایده نیست. آن چه در این کنسرت ها بسیار تعجب برانگیز است، جماعت شنونده اى اند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتى که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجراى یک قطعه موسیقى باشد. اما باید یادآور شد که چنین سکوتى بیشتر از عادت ناشى مى شود تا از قدرتِ زیبایى».
جهتِ شناخت و فهم فزون تر این کلام، به ادامه گفته هاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایى) توجه فرمائید، شافِر پس از آنکه تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقى را علّتِ نهفته در رازِ گوش سپارى شنوندگانِ کنسرت ها مى داند، اضافه مى کند که: «من بارها از خود پرسیده ام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمى را در موقعیت هاى دیگرى مثلاً گوش سپارى مشترک به آواز پرندگان و یا جشن هاى تابستانى برپا کرد.(9)
آرى! این است تنها گوشه اى از معناى این سخن ما که: «موسیقى گرایى نوعى تحریف و تغییرسازى است در حسّ زیبایى خواهى و ایجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر». به راستى چرا همان لذّتى را که مى خواهیم با شنیدن صداى مصنوعى موسیقى به دست آوریم با دل سپردن به طبیعت و نواى فطرت تحصیل نمى کنیم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسیار تیره است، بلکه رابطه انسان و طبیعت نیز نگران آور است.
اُنس با طبیعت یکى از خصایص انسانى است و زمانى که خصایص انسانى نابود گردد، حیات انسانى هم به دنبال آن از بین مى رود. اگر حسّ زیبایى خواهى و آسوده طلبى جوان را به موسیقى و طربناکى سوق مى دهد، پس چرا همین حسّ او را به محیط، طبیعت، زمزمه چشمه هاى کوهسار متمایل نمى کند؟ و یا چرا او را به این شدّت سمت و سو نمى دهد؟
کدام مفهوم موزیکالى پرمعناتر از حقیقتى است که در طبیعت و سایر زیبائى هاى فطرى نهفته؟
تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب
عُلماى علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند:
1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیمکره هاى مغز، اَعصاب محیطى.
2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک.
وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مى شود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مى دهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصله ها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانى هاى روانى و اغتشاشات فزون تر مى گردد.
و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگ هاى نشاط انگیز یا نوارهاى حزن آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مى زند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارى ها و امراضى نزدیک مى سازد که طب جدید با تمامِ پیشرفت هایش نمى تواند آسیب هاى پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگى ها و حتى بى خیالى ها)، سکته هاى قلبى و مغزى.(10)
پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دل کش ترین نوارهاى موسیقى شوم ترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مى گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مى شود.
«توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مى دهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتى هاى روحى گردیده اند و عده اى نیز مبتلا به بیمارى شده اند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شده اند.(11)
از آن چه گفته شد، چنین به دست مى آید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگ هاى احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مى آورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مى گردد. آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و… به وجود مى آورد. البته تصور نکنید که مشکل در همین چند مورد اختلال یاد شده خلاصه مى گردد.
دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مى نویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بى نظمى در عادت ناشى مى شود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیم اند».
موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشه اى از واقعیت است:
* در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانى که پیانو یاد مى گرفت، نغمات موسیقى چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(12) «باخ»، موسیقى دانِ اطریشى، به اختلال حواس و کورى گرفتار شد.
«فردریک هندل»، موسیقى دان آلمانى و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایى و «موریس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابینایى مبتلا شدند.
«موزارت» و «شوین» (دو موسیقى دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند.
«مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پریشان فکرى و کشمکش هاى روحى مبتلا گردیدند.
«شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگى شدند.
«بتهون» در سى سالگى کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید.
موسیقى، گذشته از رکود فکرى، رفته رفته انسان را در کارها سُست و تنبل، بى اراده و لااُبالى مى سازد، تا جائى که گاهى کارهاى ضرورى از انسان فوت مى شود و سرمایه جوانى، عمر و نیروى فعالیت خود را به رایگان از دست مى دهد.
«الکسیس کارل» دانشمند معروف در کتاب «راه و رسم زندگى» چنین مى نویسد: «رادیو و سینما و ورزش هاى نامناسب، روحیه فرزندان را فلج مى کند».
تجربه نیز ثابت کرده که اشخاصى که زیاد سرگرم به موسیقى هستند، اغلب افرادى بى اراده و مسامحه کار و در مقام تعقّل و تفکّر راکد و ضعیف اند.

تأثیر موسیقى بر اخلاق و عرفان

انسان، در مسیر «انسان شدنش» و رسیدن به فراز ابرهاى «عرفان» به «شتاب» نیاز دارد. چه اگر تا جوانى باقى است و او کارى، «کارستان» نکند دیگر در کهنسالى دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او مى بیند که پله پله صعودش از زندگى ساده به مدرنیته، جز تحیرآفرینى تأثیر دیگرى نداشته و اینجاست که سعى دارد از پیشرفت صنعتى به نفعُ خود بهره گیرد؛ دست انداختن هاى متعددش به دامنِ ابزارهاى قدیم و جدید نشانى است از شور و شوقش به آن پیشرفت؛ پیشرفتى به سبکِ نوین و روزآمد!
در این گیر و دار، گوشش به آن چیزى بدهکار است که چشم اش را خیره و عقلش را شیفته کرده… «دیده ى چشم»، شاهدِ تأثیرات عمیق و فورى اى است که از آهنگ برمى خیزد. بر دل مى نشیند و در قلب شور و هیجان برپا مى کند تا آنجا که این ارتعاشات، ابرهاى احساسی را به تکاپو انداخته و انتظار دارد که پس از این، آسمان چشمش، رنگین کمانِ «عرفان» و گرمىِ خورشید «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمایشگرى کند.
او در طلب است که از ارتعاشاتِ آهنگ و موسیقى و نواى خوانندگى، تحولى بسازد و بسوزد. ولى دیوارى بین «او» و «آن چه در طلب اش است» خودنمایى و مانع سازى مى کند. مانعِ تردیدافکنى درباره ى «فقدان صلاحیت موسیقى براى سیر عرفانى» برایش علامت سؤال است.
«فارابى» که خود یکى از فیلسوفان و موسیقى شناسانِ نامى است مى گوید: «… روشن شد که موسیقى بر سه نوع تقسیم مى شود:
یکم. موسیقى نشاطانگیز: در ما احساسِ خوش آیندى پدیدار مى سازد. هنگام استراحت و براى رفع خستگى به کار گرفته مى شود.
دوم. موسیقى احساس انگیز: عواطف ما را بیدار مى سازد، و هنگامى به کار برده مى شود که بخواهند شخصى را وادار به افعالى سازند که تحت تأثیر میل خاصّى انجام مى دهد؛ و یا حالت روحىِ خاصى را تحت میل خاصى در او ایجاد کنند.
سوم. موسیقى خیال انگیز: قوه ى تصور ما را تحریک مى کند، به ویژه اگر همراه با گفتارهاى خطابى و منظوم باشد.
موسیقى طبیعى نزد انسان، آن است که عموماً یکى از این سه تأثیر را ایجاد کند، چه براى تمام مردم و همیشه اوقات و چه براى برخی مردم در برخی اوقات(13).
آن چه از آیات و روایات به دست مى آید، نسبت به هیچ یک از انواع موسیقى تشویق نشده و نمى توان شکل هاى گوناگونِ موسیقى هاى موسوم را «مستحب» دانست. یعنى: داراى ثواب و تشویق نیستند. بنابر این: تعبیر «موسیقى قابل قبول از دیدگاه فقه» به معناى این است که «فقه، کدام نوع از انواعِ موسیقى را حرام نمى داند»؛ نه اینکه «فقه، کدام موسیقى را پذیرفته و ما را نسبت به گرایش به آن تشویق مى کند!».
فقها و کارشناسان فقه، موسیقى غیرقابل قبول را «موسیقى غنائى» دانسته و موسیقى «بدون غنا» را حرام ندانسته اند.
غنا چیست؟ آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است؟ مسلماً چنین نیست؛ زیرا آن چه در روایات اسلامى آمده و سیره ى مسلمین نیز آن را حکایت مى کند این است که قرآن و اذان و مانندِ آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید.
«غنا» آهنگ هایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهلِ گناه و فساد باشد.
به تعبیر دیگر «غنا» به صدایى گفته مى شود که قُواى شَهوانى را در انسان تحریک مى نماید.
نکته دیگر اینکه «غنا»، مصادیق مشکوکى نیز دارد که انسان به راستى نمى داند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است یا نه؟ در این صورت به چند شرط، شنیدن آن صدا حرام نیست:
1. داشتن آگاهى و شناختِ کافى از مفهوم عُرفى و فقهى غنا.
2. آن صدا نه تنها براى همان شنونده تحریک نداشته باشد؛ بلکه براى سایر کسانى که مى توانند شنونده اش باشند، تحریک زا نباشد.
3. نداشتن تحریک براى یک نفر شنونده یا تحریک سایر شنوندگان به این خاطر نباشد که آنها آن چنان با موسیقى هاى متنوع انس داشته اند که دیگر این آهنگ برایشان عادى شده باشد.(14)
…………………………………….
پی نوشت ها:
1) لقمان (31)، آیه 5.
2) ر.ک: وسائل الشیعه، ج 12، ص 226 و 228.
3) صدیقین اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حکماً، ص 18.
4) حقیقت موسیقى غنایى، به نقل از اندیشه هاى علمى فارابى درباره موسیقى، مهدى برکشلى، ص 205.
5) حج (22)، آیه 30.
6) وسائل الشیعه، ج 12، ص 227.
7) ر.ک: صفى زاده، فاروق، موسیقى شیطانى در غرب.
8) همان.
9) روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5.
10) ر.ک: تأثیر موسیقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد.
11) ر.ک: همان.
12) روزنامه اطلاعات، شماره 9622.
13) هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقى غنایى (تلخیص و گزینش از کتاب اندیشه هاى علمى فارابى درباره ى موسیقى، تألیف دکتر مهدى برکشلى)، ص 204.
14) تفسیر نمونه، ج 22، ص 117.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد