خانه » همه » مذهبی » ميرزا حسينعلى بهاء كه بود؟ و چه ادعايى داشت؟

ميرزا حسينعلى بهاء كه بود؟ و چه ادعايى داشت؟

ميرزا حسينعلى فرزند ميرزا عباس نورى معروف به ميرزا بزرگ متولد 1233 هـ ق از اهالى «تاكر» يكى از روستاهاى شهر نور مازندران بود.
او در كودكى علوم مقدماتى را تحصيل كرده و سپس به متصوفه ارادت و علاقه زيادى پيدا كرده از مكتب آن ها استفاده نمود و از اين جهت در زِىّ درويشى بود به طورى كه مثل دراويش زلف و گيسوى بلندى داشت و چنان كه از كلمات و نوشته هايش كاملا هويدا است، اساس باورهاي او همان عقايد صوفيه بوده است.
در زمانى كه على محمد باب زنده بود او (ميرزا حسينعلى بهاء) يكى از مريدان او بود به طورى كه در سن 27 سالگى به باب گرويد. بعد از قتل على محمد باب هم مدتى مريد برادر خود ميرزا يحيى صبح ازل جانشين منصوص على محمد باب بود، بعداً از اطاعت برادرش ميرزا يحيى صبح ازل سرپيچى كرده و ادعاى «من يظهره اللهى» و شارعيت و رجعت حسينى و رجعت مسيحى و ادعاى الوهيت نمود و سيد على محمد باب را هم مبشر ظهور خويش دانست.
شرح مختصرى از اين اجمال بر حسب آن چه از كلمات بعض مورخين بدست مى آيد اين است كه ميرزا حسينعلى و ميرزا يحيى صبح ازل ، دو برادر پدرى هر دو مريد على محمد باب شيرازى بودند.
سيد على محمد باب شيرازى، ميرزا يحيى نورى را به جانشينى بلا فصل خويش برگزيد و او را مأمور كرد كه بعد از وى هشت واحد ديگر «بيان» [1]را كه ناتمام مانده بود بنويسد.
صورت توقيع سيد على محمد باب در امر وصايت و نيابت ميرزا يحيى نورى چنين بوده:
(الله اكبر تكبيراً كبيراً هذا كتاب من عند الله المهمين القيوم الى الله المهمين القيوم قل كلّ من اللّه مبدؤن قل كل الى الله يعودون هذا كتاب من علىّ قبل نبيل[2] ذكر الله للعالمين الى من يَعِدُّ اسمه اسم الوحيد (يعنى يحيى كه از نظر عدد با وحيد مطابق است يعنى عدد 28) ذكر الله العالمين قل كل من نقطة البيان ليبدئون ان يا اسم الوحيد فاحفظ ما نزل فى البيان و اُمِر به فانّك لصراط حقّ عظيم.)
لذا بعد از قتل باب عموم بابيه بلا استثناء ميرزا يحيى نورى را به سمت نيابت و جانشينى باب شناخته و اطاعت از او را واجب دانستند.
ميرزا يحيى نورى در آن زمان تابستانها را در شميران تهران و زمستانها را در نور مازندران مى گذرانيد و اوقات خود را به نشر و تعليم آثار باب و تشييد و استوار و برافراشتن دين جديد او مى پرداخت، تا اين كه چند نفر از بابى ها به قصد قتل ناصرالدين شاه به طرف او تيراندازى كردند، اين عمل باعث شد تا اين كه حكومت وقت قريب به چهل نفر از مشاهير بابيه از جمله ميرزا حسينعلى را دستگير نمود و بيست و هشت نفر آنها را با انواع عذاب و شكنجه به قتل رساند.
ميرزا يحيى صبح ازل در آن وقت در نور مازندران بود، بعد از شنيدن اين خبر فوراً با لباس درويشى و عصا و كشكول به بغداد گريخت و شايد در اواخر سال 1268  يا اوايل سال 1269 وارد بغداد شد. چهل ماه بعد برادرش حسينعلى هم در نتيجه توصيه و سفارشات شديد سفير روس در ايران از زندان تهران آزاد و به بغداد تبعيد شد، كم كم بابيه از هر گوشه ايران به بغداد روى آورده و آن جا را قريب به ده سال مركز عمده خويش قرار دادند، در اين مدت با اين كه چند نفر از بابيها ادعاى «من لا يظهر الهى» كردند، ميرزا حسينعلى و ساير بابيها همه در تحت لواء صبح ازل جمع بودند و هيچ گونه تفرقه و انقسامى بين ايشان مشهود نبود، ولى در اواخر آن اوقات كم كم بعضى از آثار تجدد و شاهل در ميرزا حسينعلى ديده مى شد. ولى بعضى از بزرگان باب از مشاهده اين احوال مضطرب گشته و او را تهديد نمودند و به طورى به او سخت گرفتند كه او قهر كرد و از بغداد بيرون رفت و دو سال در كوههاى اطراف سليمانيه بسر برد تا اين كه صبح ازل نامه اى به وى نوشته و او را به بغداد بازگرداند. در آن زمان ميرزا اسداللّه تبريزى ملقب به ديّان كه سيد على محمد باب او را كاتب آيات صبح ازل قرار داده بود و زبان عربى سريانى نيز مى دانست، دعوى «من يظهر اللهى» كرد. ميرزا حسينعلى با او مباحثه و مجادله بسيار نمود، بالاخره ديّان بدست بابيه كشته شد.
روز به روز به جمعيت بابيه در بغداد افزوده مى شد، از طرفى علماء كربلا و نجف به خاطر نزديك بودن بابيه به مشاهد مشرفه، همچنين جنگ و جدال بين آنها و مسلمين به دولت ايران شكايت كردند. دولت ايران هم اوامر لازمه را به سفير خود در استانبول صادر نمود تا از دولت عثمانى خواهش كند بابيه را از بغداد به نقطه ديگرى انتقال دهد، دولت عثمانى اين خواهش را پذيرفت و آن ها را از بغداد به استانبول انتقال داد پس از چند ماه از استانبول به ادرنه انتقال داد، و شايد ورود آنها به ادرنه سال 1280  هـ ق بوده است و تقريباً پنج سال هم در ادرنه بسر بردند.
در همين اوقات ميرزا حسينعلى پرده از روى كار خود برداشته و خيالات مكنونه خود را كه از قبل در سرش مى پروراند اسبابش را فراهم ساخته و در معرض نمايش قرار داد، و آشكارا دعوى «من يظهره الهى» نمود و رسل و كتب به اطراف و جوانب روانه گردانيد و عموم بابيه را به سمت خود دعوت نمود و انقلاب و هيجان و نزاع و فساد شديدى بين او و برادرش ميرزا يحيى صبح ازل برپا شد.
اين اختلاف باعث شد تا دولت عثمانى آن ها را از ادرنه به جاى ديگرى انتقال بدهد در نتيجه حسينعلى و اتباعش را به عكا، و صبح ازل و اتباعش را به جزيره قبرس فرستاد و بابيها از اينجا به دو فرقه بهائى و ازلى منقسم شدند.[3]

پي نوشت ها:
[1] بيان، نام يكى از كتابهاى سيد على محمد باب شيرازى است.
[2] نبيل يعنى محمد، چون نبيل از نظر عدد مطابق با محمد است يعنى عدد 92.
[3] تهراني، جواد، بهائى چه مى گويد؟ چاپخانه حيدرى، 1334، تهران، ص 4 و 5 و 6.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد