نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
مُجمل و مُبَیّن
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
به كلمه یا كلامی مجمل گویند، (1) كه معنای آن معلوم نبوده و مردّد بین دو یا چند احتمال باشد، و ندانیم كدام یك مراد گوینده است. مثلاً كلمه قرء (بضمّ اول و سكون دوم) در لغت هم به معنای طهر است و هم حیض. طبعاً وقتی این لفظ به كار رود و معلوم نباشد كدام معنی مراد گوینده است و قرینهای نیز به كار نرفته باشد، این كلمه مجمل خواهد بود. مادهی 778 قانون مدنی میگوید: «اگر شرط شده باشد كه مرتهن حق فروش عین مرهونه را ندارد باطل است.» در این ماده معلوم نیست چه چیز باطل است؟ شرط؟ رهن؟ یا هر دو؟
مبیّن (به فتح یاء) در مقابل مجمل است، و آن هر كلمه یا كلامی است كه مجمل نبوده، بلكه به خودی خود دارای معنای روشنی باشد، و یا اگر خود دارای معنای روشنی نیست، با بیان و مبیّن (به كسر یاء) رفع اجمال شود. مثال 1.حسن امروز به منزل ما آمد. مثال2. مادهی 866 قانون مدنی میگوید: «در صورت نبودن وارث امر تركه متوفی راجع به حاكم است.» این ماده مجمل است چون در این ماده كیفیت مصرف تركه مشخص نشده است اما مادهی 335 قانون امور حسبی میگوید: «اگر از تاریخ تحریر تركه تا ده سال وارث متوفی معلوم شود تركه به او داده میشود، و پس از گذشتن مدت نامبرده باقیماندهی تركه به خزانهی دولت تسلیم میشود.» پس مادهی 335 مبیّن (به كسر یاء) اجمال مادهی 866 است. اجمال و تبیین گاهی در لفظ است و گاهی در عمل و فعل. (2)
اقسام اجمال در لفظ
1.اجمال در لفظ گاهی ذاتی است. مثل حروف مقطعه در قرآن، الم، ق، ن. 2.گاه عامل اجمال اشتراك لفظی است. یعنی لفظی كه برای چند معنی وضع شده، در استعمال بدون قرینه و بیان به كار رفته باشد. مثل لفظ قرء در آیهی مباركه كه میفرماید زنان مطلقه باید به مدت سه قرء از شوهر كردن خودداری كنند. (3) چون لفظ «قرء» مشترك بین طُهر و حیض است، بنابراین مشخص نیست كه عده طلاق سه طهر است یا سه حیض؟ 3.گاهی مراد متكلم از موصول مردّد است. مثل آیهی مباركه كه میفرماید: «یا كسی كه عقد نكاح به دست اوست درگذرد.» (4) كلمهی «الذی» مجمل بوده، و معلوم نیست مقصود شوهر است یا ولیّ آن زن. 4.عامل دیگر جهت اجمال مردّد بودن مرجع ضمیر است. مثلاً از شیعهای پرسیدند: بعد از پیامبر چه كسی افضل است؟ چون در مقام تقیّه بود گفت: كسی كه دخترش در خانهی اوست. (5) این كلام دوپهلوست میتواند عمر یا ابیبكر باشد، و میتواند علی یا عثمان باشد. 5.گاهی اجمال به جهت این است كه خود متكلم در مقام اجمال گویی است.
پژوهندگان به كتاب اصول الفقه، ج1، ص 195 رجوع كنند.
و اما اجمال فعلی و عملی مثل اعمالی كه به صورت تقیّه از ائمه صادر میشد.
چرا اجمال؟
چرا گوینده در بعضی از موارد كلامش را به صورت اجمال بیان میكند. در علم «معانی و بیان» به صورت مشروح به این مسئله پرداخته میشود، ولیكن جواب این سؤال در علم اصول به صورت مختصر این است كه از روایات استنباط میشود كه: 1.از علل عمدهی اجمال گویی عوامل سیاسی بوده است. چون ائمه معصومین (علیهم السلام) تحت نظر بودهاند، و گاهی در جلسهی پرسش و پاسخ آنان مأمورین حكومتی حضور مییافتهاند و برای آنكه بهانه به دست آنها ندهند، آن بزرگواران كلمات را مجمل و مبهم بیان میكردند، و استفاده از كلمات دوپهلو برای حفظ جان خود و شیعیان و پیشبرد اهداف اسلام بوده است، و از این روش پیروان آنان نیز استفاده میكردند. مثلاً معاویه روزی عقیل برادر حضرت علی (علیه السلام) را وادار كرد كه در حضور جمعیت علی را لعن كند. وی در مقابل مردم حاضر شد و فریاد زد: معاویه به من دستور داده كه علی را لعن كنم. هان ای مردم شما او را لعن كنید. (6) در اینجا ضمیر «فالعنوه» «او را» دوپهلوست، میتواند علی باشد یا معاویه باشد. 2.دلیل دیگر اجمال گویی، تدریجی بودن شریعت اسلام است. لذا گاهی شارع در ابتدای جمله اشاره به حكم كرده، و در جملات بعدی یا كلام بعدی آن را تبیین میكند. البته موضوع اجمالی نسبی است، امكان دارد جملهای برای فردی مجمل باشد، اما برای فرد دیگر به دلیل قراینی كه پیش اوست، اجمالی نداشته باشد. مجمل بر چهار قسم است. یا مفهومی است، و یا مصداقی، و هر یك از آنها یا مردّد بین اقل و اكثر هستند و یا بین متباینین.
تكلیف به مجمل
آیا تكلیف به مجمل جایز است یا خیر؟
اگر تا موقع عمل رفع اجمال گردد، طبعاً تكلیف به چنین مجملی جایز است. والا روا نیست. زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت لازم میآید.
پینوشتها:
1.الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 223؛ مبادی الوصول الی علم الاصول، ص153؛ اصول الفقه، ج1، ص 195؛ اجود التقریرات، ص543؛ معالم الدین فی الاصول، ص 161؛ قوانین الاصول، ج1، ص 332.
2.اصول الفقه، ج1، ص 195.
3.«وَ الْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ » سورهی مباركهی بقره، آیهی 228.
4.«أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ» سورهی مباركهی بقره، آیهی 237.
5.من بنته فی بیته.
6.امرنی معاویه ان اسب علیاً الا فالعنوه.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم