نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
مُشْتَقّ
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
مشتق (1) در اصطلاح ادبا (علم صرف و نحو) در مقابل جامد است، و آن لفظی است كه از لفظ دیگر گرفته شده، و حروف مشتقّ منه را داشته باشد. مثل، افعال، اسمهای فاعل و مفعول، صفت مشبهه و.. اما در اصطلاح اصولیین مشتق لفظی است كه بر شخصی یا چیزی حمل گردد، و به صفت یا حالتی از او حكایت كند، به گونهای كه آن صفت یا حالت قابل زوال و انفكاك باشد. پس بین مشتقّ در اصطلاح ادبا و اصولیین عموم و خصوص من وجه است. یعنی در بعضی از الفاظ هر دو اصطلاح صادق است. مثل نویسنده و «ضارب» در بعضی از الفاظ مشتق اصولی صادق است، ولی مشتق در اصطلاح ادبا صادق نیست. زیرا جامد است. مثل لفظ زوج و زوجه، شوهر و زن، و در مواردی به عكس صورت قبل فقط مشتق ادبا صادق است. مثل افعال (ماضی-مضارع) (2) عمدهترین مبحث در مسئله اشتقاق این است كه آیا استعمال مشتق در موردی كه مبدأ اشتقاق منقضی شده حقیقت است یا مجاز؟ توضیح اینكه مشتقّات در رابطه با مبدأ اشتقاق و انقضا یا عدم انقضای زمان سه حالت دارند:1.به عقیدهی اصولیین اطلاق مشتق بر افراد یا اشیاء در حال تلبّس به مبدأ اشتقاق، حقیقت است. مثلاً در روایات آمده: «وضو یا غسل یا آبی كه به وسیلهی آفتاب گرم شده باشد مكروه است.» (3) بدیهی است اطلاق «آب گرم با آفتاب» بر چنین آبی كه الآن هم همان وصف را دارد حقیقت است. 2.همان گونه كه اطلاق «آب گرم با آفتاب» بر آبی كه هنوز آفتابی بر او نتابیده بلكه دو ساعت دیگر چنین خواهد شد مجاز است. 3.مورد اختلاف در جایی است كه آب گرم خورشیدی سرد شده باشد. آیا پس از سرد شدن میشود حقیقتاً گفت این آب گرم خورشیدی است؟ یا چنین اطلاقی مجاز است؟ اكثراً اصولیین قائل به مجازیتاند. در نتیجه اگر كسی معتقد باشد كه اطلاق حقیقت است باید حكم كند كه وضو با چنین آبی نیز كراهت دارد. اما اگر بگوید اطلاق مجاز است پس حكم به كراهت نخواهد كرد.
ثمرهی بحث در حقوق و قضا
در مادهی 51 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور كیفری مصوّب 1378 آمده:
دادگاهها فقط در حوزهی قضایی محل مأموریت خود ایفای وظیفه نموده و در صورت وجود جهات قانونی در موارد زیر شروع به تحقیق و رسیدگی میكنند:
الف. جرم در حوزهی قضایی آن دادگاه واقع شده باشد… و در ذیل تبصرهی مادهی 4 الحاقی قانون تشكیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوّب 1381 آمده: رسیدگی به كلیهی اتهامات… استانداران و فرمانداران و … در صلاحیت دادگاه كیفری استان تهران میباشد…
با توجه به مطالب فوق هرگاه شخصی در زمان استانداربودن مرتكب جرمی شده اما الان كه استاندار نیست آیا رسیدگی به جرم سابقش در صلاحیت دادگاه كیفری استان تهران است یا محل ارتكاب جرم؟ جواب این پرسش بستگی به مبنای ما در مشتق دارد زیرا باید دید آیا استعمال الفاظ مشتقی همانند (استانداران- فرمانداران) در مورد كسانی كه زمان تلبّس آنان به مبدأ اشتقاق (استانداری) منقضی شده حقیقت است یا مجاز؟ اگر قائل به حقیقت باشیم طبعاً باید در محاكم تهران رسیدگی شود زیرا مفهوم شمول مییابد و اگر مجاز بدانیم باید در مراجع محلی محاكمه شود. مثال دیگر: كلمهی «تاجر» كه مشتق است، آیا فقط دربارهی شخصی به كار میرود كه در موقع استعمال این كلمه عنوان بازرگان را داشته باشد؟ و اگر كسی در گذشته تاجر بوده، و بعد ورشكسته شده، و از فعالیت تجارتی منع شده، استعمال كلمه تاجر در حق او مجاز است؟ و نباید به دعاوی او به طور اختصاری رسیدگی كرد؟
همچنین كسی كه سابقاً عیال (زوجه) داشته، و فعلاً زوجهاش را طلاق داده، یا زوجهاش فوت كرده، عنوان «متأهل» صدق نمیكند. (مگر به طور مجاز) هر چند كه دارای اولاد و نوه هم باشد. بنابراین مقصود از كلمهی متأهل در شق سوم مادهی چهارم شرایط انتخاب شوندگان خانهی انصاف كسی است كه بالفعل زن داشته باشد و نیز در مادهی 676 قانون آیین دادرسی مدنی كه كلمهی زن و شوهر (یعنی زوج و زوجه) در آن به كار رفته است. مقصود دعاوی زن و شوهر در حال صدق عنوان زوج و زوجه در زمان طرح دعوی است، والا اگر مثلاً بعد از طلاق زوجه سابق به عنوان مطالبه نفقه ایام زوجیت بخواهد طرح دعوی كند، مشمول حكم ماده مذكور نیست؟ (4) البته آنچه بین علمای اصول شهرت دارد قول به مجازیّت است. كسانی كه معتقدند استعمال مشتقّ در مواردی كه مبدأ اشتقاق منقضی شده باشد مجاز است یا به دلیل تبادر، صحت سلب و ارتكاز مضاده (5) تمسك جستهاند و یا منحصراً به دلیل تبادر رو آوردهاند زیرا بحث لغوی است. (6)توضیح بیشتر را در مأخذ مذكور بیابید.
تذكر:
زمان تلبس به مبدأ در الفاظ متفاوت است. زیرا مبدأ گاهی از فعلیّات است، و زمانی از ملكات، و گاهی هم از مشاغل و حرف. بنابراین در فعلیّات اتصاف فعلی شرط است. لذا به كسی كه سابقاً ایستاده بود و اكنون نشسته باشد، «ایستاده» اطلاق نمیشود. اما اطلاق قاضی و طبیب به كسانی كه الساعه اشتغال به قضاوت و طبابت ندارند صحیح است. چون تلبس به مبدأ با وجود ملكه و یا منصب است، یعنی تا ملكه طبابت و منصب قضاوت در او وجود دارد این تلبس حقیقی است. مگر آنكه از منصب قضاوت خلع گردد و یا علم طبابت فراموشش شود. (7)
پینوشتها:
1.كفایةالاصول، ج1، ص 57؛ الوافیه فی علم الاصول، ص62؛ بدایع الافكار، ص155؛ نهایةالاصول، ص65؛ اجود التقریرات، ص52؛ فوائد الاصول، ج1 و2، ص83، تهذیب الاصول، ج1، ص 72؛ اصول الفقه، ج1، ص49؛ اصول الاستنباط، ص71.
2.اصطلاحات الاصول، «المشتق»
3.عن ابی عبدالله قال قال رسول الله: «الماء الذی تسخنّه الشمس الا توضووا به…» فروع كافی، ج1، ص 15.
4.ترمینولوژی، ص785.
5.كفایةالاصول، ج1، ص 57.
6.تهذیب الاصول، ج1، ص 85.
7.اصول الفقه، ج1، ص 55.
منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم