خانه » همه » مذهبی » مگر انسانها طبيعتاً موجودات شرور و خلافكاري هستند كه به اين بهانه حق آزادي را از آنها سلب كنيم؟

مگر انسانها طبيعتاً موجودات شرور و خلافكاري هستند كه به اين بهانه حق آزادي را از آنها سلب كنيم؟

در پاسخ به اين شبهه بايد گفت: اولاً نمي‏توان انسان را لوح سفيدي پنداشت كه صرفاً با عوامل و عناصر غير ذاتي شكل مي‏گيرد، بلكه در بُعد بينش و گرايش، انسان از عناصر سرشتي و فرا حيواني برخوردار است.
ثانياً طبيعت انسان را سراسر پست و شرور دانستن و به تعبير «هابز» انسان را گرگ انسان دانستن، با بسياري از اميال تعالي طلب انسان و شناختهاي متعالي او مانند عدالت طلبي، فطرت الهي و كمال خواهي‏اش ناسازگار است و نسبت دادن همة شرور انساني به محيط اجتماعي و تاثير آن در تصميم گيريهاي نادرست افراد و نيز انكار نقش هرگونه عامل يا زمينه‏هاي پيشيني ـ حتي در حد زمينه سازي و علل ناقصه ـ نيز نوعي تفريط به شمار مي‏رود. مجموعه عناصر سرشت مشترك انسان از منظر هستي شناسي به دليل آن كه از نوعي دارايي و برخورداري از امكانات حكايت مي‏كند كمال محسوب مي‏شود و جنبة منفي ندارد، اما از منظر ارزش شناختي، مسأله مهم اين است كه از اين امكانات در چه جهتي استفاده مي‏شود. بخشي از عناصر طبيعت انسان به سوي خير و صلاح جهت‏گيري دارند ولي در صورت برخورد انفعالي يا غفلت آميز انسان، طبيعت مشترك و ساير عوامل مؤثر در رفتار انساني حتي اين بخش نيز كارآيي لازم خود را از دست مي‏دهد. فرستادن پيامبران الهي و نزول كتابهاي آسماني و لزوم اجراي دستورات خداوند و برقراري حكومت ديني همه در راستاي فعّال ساختن انسان و استفاده برنامه ريزي شده از مجموعه عناصر طبيعت مشترك اعم از جهت دار و بي جهت و ساير عوامل است و شرور انساني معلول برخورد غفلت آميز و منفعلانه و خير و نيكيهاي انساني برخاسته از برخورد فعّالانه و آگاهانه تحت تعاليم اخلاقي و ديني است.[1]انسان آزاد است كه حتي در برابر حق تسليم نشود و تن به دين خدا نسپارد اما علي رغم اين آزادي انتخاب، انسان مسئول رفتار و كردار خويش است، هرگونه قانون ستيزي و قانون گريزي و تجاوز به حدود الهي و حقوق انساني، مستوجب سزا و جزاست، تحقق آزادي در جامعه انساني، همواره با موانع، آسيب‏ها و تهديدهايي روبه‏رو بوده است، بي‏ترديد اين امور ريشه در طغيان غرائز و تمايلات نفس انسان دارد. از اين رو، اسلام براي مهار شهوات و فزون طلبي نفس اماره، عوامل پالايشگر و بازدارنده‏اي را به مؤمنان توصيه كرده است. كنترل خواهش‏هاي نفساني و تهذيب نفس از آلودگي‎ها، آزادي معنوي را به ارمغان مي‎آورد. بدون برخورداري از آزادي معنوي، آزادي‏ها اجتماعي ناممكن و ناپايدار خواهد بود.[2]اصولاً هيچ حقي بدون تكليف متقابل معنا ندارد مثلا وقتي مي‏‎‏گوييم هر كسي حق دارد از هواي آزاد استفاده كند معنايش اين است كه ديگران حق ندارند هوا را آلوده كنند و الا اگر بگوييم همه حق دارند و آزادند هوا را آلوده كنند، ديگر حق استفاده از هواي آزاد بي‏معنا خواهد بود. همينطور اگر گفته مي‏شود من حق دارم كه از اموال خود بهره ببرم، معنايش اين است كه ديگران مكلّفند كه به اموال من تجاوز نكنند و حق من را محترم شمارند و اگر ديگران هم حق استفاده از اموال خود را دارند، من نيز مكلّفم كه به اموال ديگران تجاوز نكنم. پس حق و تكليف در تلازم به يكديگر و اثبات حقي براي كسي به معناي اثبات تكليفي براي خود او و ديگران است.
اگر هركسي در جامعه هرجوري دلش مي‎خواهد رفتار كند، هركس را خواست كتك بزند و هر سخني را ـ هرچند اهانت و ناسزا به ديگران باشد ـ بتواند بر زبان بياورد و … ديگر از زندگي بر پاية خرد و هوشمندي خبري نخواهد بود، آدمي از قوّه عاقله برخوردار است و همين امر موجب جدايي و تمييز او از ساير حيوانات است و لازمة عقل داشتن مسئوليت داشتن و پذيرش قانون است. اگر قانون نباشد مدنيّتي نيست و اگر مسئوليت نباشد انسانيّتي نخواهد بود. معناي آزادي و اختيار انسان به عنوان فصل مميّز، داشتن قدرت تكويني بر اختيار و انتخاب است، اما از بعد تشريعي بايد مسئوليت و قانون پذير باشد و حدودي براي اعمال و گفتار خويش قائل شود، زيرا آزادي مطلق و بي‏قانوني منجر به هرج و مرج و توحّش مي‏شود حاصل آنكه انسانها ذاتاً شرور و خلافكار نيستند بلكه هم اختيار و اقتضاي اعمال نيك را دارند و هم اقتضاي اعمال بد را، خداوند براي رسيدن انسانها به سعادت اخروي و رفاه دنيوي قوانيني وضع كرده است تا انسانها با اختيار خود سعادت و صلاح اخروي و دنيوي خود را پي‏ريزي كنند، اما بعضي‏ها به خاطر ضعف ايمان و كمبود شناخت، توجّه‏شان به لذتهاي پست مادي معطوف مي‏شود در نتيجه دست به كارهايي مي‎زنند كه عذاب اخروي و يا حتي عقوبت دنيوي هم دارد. بنابراين حدّ آزادي در اسلام مصالح واقعي (اعم از مادي و معنوي) انسانها است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ پرسشها و پاسخها، محمد تقي مصباح يزدي، ج 3، چاپ چهارم، قم، مؤسسه امام خميني، 1379.
2ـ اخلاق در قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، ج 2، چاپ 3، قم، مؤسسه امام خميني.

پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: رجبي، محمود، انسان شناسي، قم، مؤسسه امام خميني، چاپ اول، 1379، ص105ـ107.
[2] . ر.ك: موسوي، سيد جمال الدين، عدالت اجتماعي در اسلام، چاپ اول، مؤسسه دانش و انديشه معاصر، 1380 ، ص136.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد