حديث مورد نظر در سوال را ابوهريره از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: «خداوند براي اين امّت در هر صد سال، كسي را برميانگيزاند تا دين آنان را برايشان تجديد كند.»[1] اين حديث در خيلي از منابع اهل سنّت آمده و در احوال علماي مختلف به مناسبت به آن اشاره كردهاند. در بين علماي شيعه نيز در زندگينامة برخي از علماي به آن تمسك شده و آن را مروي از اهل سنّت قلمداد كردهاند.
شهيد مطهري ـ رحمة الله عليه ـ در كتاب اسلام و مقتضيات زمان، جلد اول به اين بحث پرداخته، و در ضمن بحث از انحرافاتي كه در دين ايجاد شده، اين روايت را ردّ ميكند.[2] البته ايشان ميفرمايند: «در ميان اهل سنّت هم فقط ابي داود آورده، ولي با توجّه به اشارهاي كه به منابع آنان نموديم، خيلي از آنان متعرض اين حديث شدهاند. بنابراين در منابع شيعه چنين روايتي با اين تعبير وجود ندارد. براي توضيح بيشتر بايد گفت: عنوان مجدّد در مورد انبياء الهي صادق است، كه هر پيامبري ميآيد، دين و شريعت پيامبر قبلي را تجديد ميكند، و با آمدن آخرين پيامبر الهي، چنين مسألهاي نيز پايان پذيرفته است، زيرا پيامبري نخواهد آمد، تا دين فعلي را تجديد كند. در عوض، احاديث برخي از افراد را حاملان دين كه حافظان آن هستند، معرفي ميكنند.
اسماعيل بن جابر از امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: حاملان اين دين در هر قرني انسانهاي عادلي ميباشند كه تأويل مبطلات و تحريف و انحراف افراطيان و غاليان، و نسبتهاي نارواي جاهلان را از بين ميبرند، چنانچه آتش، كدر و ناخالصيها آهن را از بين ميبرد.[3]چنانچه روشن است در اين روايت سخن از حاملان دين است؛ نه مجدّدان، در بعضي روايات نيز تعبير عالمان را در مقابله با بدعتها دارد، اين افراد عادل حامل دين هستند و نقش دفاع از دين در مقابل شبهات و انحرافات را دارند. و در مقابل هر تهديدي كه بخواهد چارچوب دين را مورد تعرض قرار دهد، و يا آموزهها و فرامين آن را خدشهدار كند ميايستند كه در تعبير شهيد مطهري «اصلاحگري و مصلح بودن»آمده است.
البته در مورد حديثي كه اهل سنّت نقل كرده اين توضيح ذكر شده كه: «معني تجديد، احياء چيزيكه مندرس و كهنه گرديده است.[4] يعني در واقع تجديد اصل دين منظور نيست. بلكه عمل به دين ميباشد كه مورد غفلت و فراموشي قرار گرفته است» لذا اين تعبير نيز مانع از سوء استفاده از روايت خواهد شد. و يا تعابير ديگري دارند كه: منظور جماعتي از بزرگان مشهور در هر صد سالاند كه دين مردم و مذهبشان را حفظ ميكنند.[5]بنابراين از اين تعابير و توضيحات نيز ميتوان استفاده كرد كه منظور اهل سنّت نيز دورتر از آنچه در روايات شيعه آمده نيست، و بحث در عالمان مدافع دين است و در اين صورت نيز غلام احمد نميتواند از اين روايت بهره جويد و پيروانش وي را مجدد بنامند.[6]با توجه به اين كه غلام احمد ادعاي نبوت كرده، و طبق آية: «و مبشّراً برسول يأتي من بعدي اسمه احمد»[7] خود را حاصل و انعكاس يافتة پيامبر – صلي الله عليه و آله – مي داند[8] در صورتي كه خاتميت نبوت از ضرويات دين اسلام مي باشد و علماء مسلمين منكر آن را مرتد قلمداد مي كنند، لذا نمي توان ايشان را مصلح دين معرفي كرد، چرا كه اين عقيده در محدودة دين صورت نمي گيرد تا نقش اصلاحگري داشته باشد، بلكه مدعايي خارج و فراتر از دين است.
هر چند كه قاديانيه ادعا مي كنند، هدفشان اصلاح اسلامي است، و تلاش هاي غلام احمد نيز با همين انگيزه بوده است، ولي بايد گفت: همين كه غلام احمد خان ادعاي نبوت و وحي مي كند و خاتميت را انكار مي نمايد و هم چنين بر خلاف مصالح مسلمين با استعمار همكاري كرده[9]، نمي تواند حتي اصلاحگر نيز قلمداد شود، مضافاً كه اصلاحگري با حفظ كليات و اصول دين و فرامين و آموزه ها است، هر چند در نحوة بيان و اجراء آن ها در اجتماع مسلمين، و تازه هايي كه نيازهاي جديد جامعه را پاسخگو باشد، نظريات جديدتري ارائه گردد.
بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه:
1. روايتي به عنوان تجديد دين و مجدّد در منابع شيعه نداريم، و در منابع اهل سنّت هم كه آمده، منظور علمايي است كه در دفاع از مذهب و دين مسلمين، تلاش ميكنند، و عمل به فراموش شدههاي كتاب و سنّت را زنده ميكنند.
2. در روايات شيعه، از اصلاح حاملان و مدافعان دين از انحراف و بدعتها استفاده شده است و نقش اين ها مبارزه با انحرافات و بدعتهايي است كه از سوي دشمنان در دين وارد ميشود. اينان حاملان دين و حافظان كتاب و سنّت ميباشند.
به هر حال مجدد بودن قادياني مردود ميباشد، چرا كه روايتي از شيعه در اين مورد وجود ندارد و اگر اهل سنّت روايتي آوردهاند منظور مجدد دين نيست، بلكه دفاع از مذهب و عمل به آن است.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسلام و مقتضيات زمان، ج1، شهيد مطهري.
پي نوشت ها:
[1] . متقي هندي، كنز العمال، بيروت، نشر مؤسسة الرساله، 1409 هـ ق، ج12، ص193، ح 34623.
2. حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، طبع حيدرآباد، 1344 هـ ق، ج4، ص 552.
3. شيباني،محمد بن حسن, الجامع الصغير، طبع مصر، 1356 هـ ق، ج 2، ص 281.
4. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، بيروت، نشر: دار الكتب العلميه، سال نشر 1417 هـ ق، ج 2، ص 59 ـ 60.
و از شيعه نيز ميرزاي نوري در خاتمه المستدرك، طبع آل البيت ـ عليهم السّلام ـ ، سال نشر: 1416 هـ ق، ج3، ص 273.
[2] . مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، انتشارات صدرا، ج1، ص 387 ـ 388.
[3] . كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، ج1، ص 190، باب ان الائمة شهداء الله عزوجل.
[4] . عزيزي، السراج المنير، در شرح جامع الصغير سيوطي، طبع مصر، سال نشر: 1304 هـ ق، ج1، ص 411.
[5] . حرعاملي، وسائل الشيعه، ج 27، ص 150 باب وجوب الرجوع في القضاءو الفتوي الي رواة الحديث من الشيعه.
[6] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 2، ص 90 باب من يجوز اخذ العلم منه.
[7] . صف/6.
[8] . عاملي، سليمان ظاهر، قاديانيه، قم، نشر مركز الغدير، 1420 ق.
[9] . نقل از همان.