میل به بقا و جاودانگی (1)
خودشناسی و میل به بقا
علم و معرفت در تعیین مصداق و جهت دهی میل به بقا نیز نقشی اساسی دارد. یعنی اگر انسان خودش را درست شناخت و حقیقت هستی و زندگی خود را به خوبی دریافت، این گرایش نیز جهت صحیح خود را می یابد و درغیر این صورت گرفتار اشتباه در مصداق می شود و به سبب نادانی میل به بقا را در جهتی نادرست هدایت کرده، منشأ انحرافات اخلاقی فراوانی می گردد.
انسان که از یک سو در پیِ بقا و دوام زندگی خویش است و از سوی دیگر وجود و زندگی را در وجود مادّی و زندگی دنیایی منحصر می داند، دلش می خواهد همین زندگی مادّی ادامه یابد. در صورتی که اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگی در دنیا خلاصه نمی شود و بالاتر از آن خواهد بود، به این زندگی مادّی دلبستگی افراطی و فسادانگیز نشان نمی دهد و آن را مطلوب اصلی و هدف نهایی خود نمی شمرد و در نتیجه، برای حفظ و ادامه آن، دست به هرکار خلاف نمی زند و هرگونه خطایی مرتکب نمی شود.
اخلاق و میل به بقا
اصل میل به جاودانگی نیز همانند هر گرایش دیگر، از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد؛ زیرا این گرایش ها لازمه جبری و تکوینی وجود انسان اند، از این رو بار ارزشی ندارند و در حوزه اخلاق قرار نمی گیرند؛ آن چه در ارتباط با این میل در اختیار انسان قرار دارد، جهت دادن به آن، تعیین مصداق برای آن، آثار و عوارض آن و طرز رفتاری است که انسان تحت تأثیر آن برمی گزیند و همین هاست که به دلیل ویژگی اختیاری بودنشان، در حوزه اخلاق قرار می گیرند و بار ارزشی مثبت یا منفی دارند.
قرآن و میل به بقا
در قرآن کریم آیاتی بر وجود این گرایش فطری درنهاد انسان دلالت دارند و از آن در راه تربیت و پرورش انسان و رشد و شکوفایی و تکامل او استفاده می کنند. بنابراین، از دیدگاه اسلام، میل به بقا در انسان به لحاظ نقش تربیتی که دارد نامطلوب نیست.
بقا و جاودانگی، گم شده و خواسته فطری انسان است و خداوند حکیم – که پرورش دهنده و مربّی انسان است و خودْ این میل را در نهاد او قرار داده و به آن آگاهی کامل دارد – با معرفی و نشان دادن این گم شده، در واقع می خواهد این میل را در جهت صحیح و فطری خود سوق دهد و می گوید: ای انسان! تو که به دنبال چیزی می گردی که بادوام تر و باقی تر و جاوادنه باشد، باید در پیِ زندگی آخرت بروی. قرآن بدین منظور که انسان را به سوی خدا و آخرت بکشاند در یک آیه می گوید:
إِنَّمَا عِندَاللهِ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * مَا عِندَکُمْ یَنفَذُ وَمَا عِندَاللهِ بَاقِ؛ (1) که آن چه نزد خداست اگر بدانید، برای شما بهتر خواهد بود. آن چه [در نعمت های خدا] نزد شماست تمام می شود و دوامی ندارد؛ اما آن چه نزد خداست پایدار است.
نیز در آیه دیگری همین تعبیر با قیود دیگری آمده است:
وَمَا عِندَاللهِ خَیْرٌ وَأبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونً؛ (2) آن چه نزد خداست بهتر و بادوام تر است برای کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان اعتماد کنند.
قسمت آخر این آیه یعنی « لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونً» در واقع شرایط دستیابی به «ما عندالله» را بیان می کند و می خواهد بگوید آن چه نزد خداست بهتر است ولی دستیابی به آن دو شرط دارد: یکی ایمان، دیگری عمل صالح.
در یکی دیگر از آیات قرآن آمده است:
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا *وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأبْقَی؛ (3) شما زندگی دنیا را برمی گزینید در صورتی که [زندگی] آخرت بهتر و بادوام تر است.
دراین جا تکیه ما روی کلمه «ابقی» است و قرآن برای آنکه مردم را از دلبستگی به دنیا بازدارد و به طرف آخرت بکشاند با این کلمه به آنان می فهماند که آخرت پایدارتر است؛ ولی همه می دانیم که این آگاهانیدن در صورتی در هدایت انسان نقش دارد که شیء پایدارتر گم شده انسان بوده و برای او کششی و جاذبه داشته باشد و هنگامی که ممکن است در انسان تحرّک ایجاد کند که چنین میلی به طور طبیعی در او وجود داشته باشد و با بیرون شدن از جهان احساس به جهان عقل و اندیشه، می توان آن را دریافت.
از دیگر شواهد قرآنی بر این که انسان در جست و جوی جاودانگی می باشد، این است که خداوند در این کتاب آسمانی در یک مورد از روز قیامت با تعبیر «یوم الخلود» یعنی «روز جاودان شدن» یاد کرده است:
ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ؛ (4) به سلامت در آن داخل شوید که آن، روز جاودان شده است.
این نامگذاری که به منظور جلب توجه و علاقه مردم به جهان آخرت صورت پذیرفته، خود گواه بر وجود این تمایل فطری در انسان و پذیرش آن از سوی خدا در قرآن است.
قرآن در مواردی دیگر نیز برای آنکه مردم را به کارهای خوب تشویق کند باز هم از راه نامگذاری وارد شده و از کارهای شایسته با عنوان «باقیات» یاد می کند؛ از جمله:
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَ خَیْرٌ أمَلاً؛ (5) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و اعمال ماندگار و شایسته در پیشگاه پروردگارتو از جهت پاداش، بهتر و از نظر آینده و عاقبت، نیکوتر است.
خلاصه آنکه انسان به ابدیّت میل دارد و این گرایش براساس حکمت آفرینش الهی در نهاد او قرار داده شده است. قرآن هم به وجود آن در نهاد انسان اعتراف دارد و نه تنها درباره آن نظر منفی ندارد، بلکه بسیاری از آموزه هایش را براساس این میل پی می ریزد که چون انسان به جاودانگی گرایش دارد باید در پیِ آخرت و خدا و آن چه نزد خدا هست برود.
در برابر آن چه تاکنون از آیات برداشت کردیم، آیات دیگری در قرآن هست که ممکن است مخالف و معارض با آن چه تاکنون گفته ایم به نظر برسد و برخلاف آیات گذشته ازآن ها چنین برداشت شود که قرآن این میل را غیر قابل تحقق و ارضاناپذیر دانسته است.
خداوند در قرآن می فرماید:
-وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الخَالِدُونَ؛ (6) و پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی قرار ندادیم، پس آیا اگر تو از دنیا رفتی آنان جاودان می مانند؟!
-کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ (7) هرانسانی مرگ را می چشد و شما را با خیر و شرّ می آزماییم و به سوی ما باز خواهید گشت.
از این آیات برمی آید که هیچ کس جاودانه نمی شود و هم می میرند. بنابراین، ابدیّت برای انسان امکان ندارد و نباید بیهوده به دنبال چیزی ناممکن برود و این سخن با آن چه تاکنون از آیات قرآن استنباط کردیم سازگار نیست. در پاسخ به تعارضی که با نظر سطحی میان این آیات با آیات پیشین مشاهده می شود باید گفت که این آیات، جاودانه بودن انسان را به طور کلّی و مطلق نفی نمی کنند، بلکه زندگی مادّی و دنیایی او را فانی می دانند. سیاق این آیات خود گواه بر این معناست. از این رو، پس از آنکه از مردن همه خبر می دهد، در پایان آیه دوم می گوید پس از مرگ به سوی ما باز می گردید که خود، دلیل بر وجود و زندگی انسان پس از مرگ و انتقال از این عالم خواهد بود.
افزون بر این، آن همه آیاتی که درباره جاویدان شدن انسان در بهشت یا در جهنّم با تعبیر «خَالِدِینَ فِیهَا أبَداً» آمده و این که روز قیامت در قرآن «یَوْمُ الْخُلُودِ» نامیده شده، برای دفع چنین توهّمی کافی است.
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
1.نحل (16)، 95 و 96. ر. ک: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 12، ص 88؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 224.
2.شوری (42)، 36.
3.اعلی (87)، 16 و 17. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 18، ص 64.
4.ق (50)، 34.
5.کهف (18)، 46.
6.انبیاء (21)، 34.
7.انبیاء (21)، 35.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن