آیات مربوط به علم غیب دو دسته اند:
1- آیاتى که علم غیب را مختص خداوند دانسته و آن را از دیگران نفى مى کند مانند:وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو. قل لا
یعلم من فى السماوات والارض الغیب الا اللّه .
2- آیاتى که علم غیب را براى غیر خداوند با اراده و خواست او اثبات مى کند مانند: عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من
ارتضى من رسول.
از آن جا که همه مخلوقات، چه در اصل وجود و ذاتشان و چه در آثار و خصوصیات خود، هیچ گونه استقلالى ندارند بلکه محتاج و وابسته به خداوندند و تنها وجودى که در ذات خود مستقل است، خداوند مى باشد مقصود از دو دسته آیات فوق، این است که
علم غیب بالاصالة و ذاتا از آن خداست و غیر خداوند چنین علمى ندارد مگر به نحو تبعى یعنى به خواست و رضایت و اراده
خداوند. خداوند بالاصالة وبالذات عالم به غیب است و غیرخداوند به تعلیم او از غیب آگاه مى شود. یعنى پیامبر و امام از خود
چیزى نمى دانند، بلکه آنچه خداوند از غیب و اسرار نهان در اختیارشان بگذارد، مى دانند.
نظیر آیاتى که در مورد قبض روح و توفّى آمده است که یک دسته مى گوید: الله یتوفى الانفس حین موتها و دسته دیگر به غیر
خدا اسناد مى دهد و مى گوید: قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم یعنى؛ توفى و قبض روح بالاصالة منسوب به خداوند است و
به نحو تبعى به ملائکه منسوب مى شود چون خداوند آنان را اسباب و واسطه براى این کار قرار داده و آنان به قدرت و اراده و اذن
خداوند این کار را انجام مى دهند.
علم غیب نیز بالاصالة و به نحو استقلالى از آن خداست و غیرخدا با اذن و اراده و تعلیم خداوند از آن مطلع خواهد بود. آیاتى که
علم غیب را از غیرخدا نفى مى کند، ناظر به علم استقلالى و ذاتى است.
اما در خصوص آیه 188 سوره اعراف که اشاره فرمودید: از آنجا که کفار ادعاى نبوت پیامبر اکرم را مساوى با ادعاى علم غیب
گرفته اند و با آن فهم بسیط و ساده خود توان درک (علم استقلالى و تبعى) را نداشتند خداوند پیامبر اکرم را امر فرموده طبق فهم ساده
آنان سخن بگوید، لذا مى فرماید بگو من مدعى علم غیب نیستم من تنها بشیر و نذیرى هستم که براى هدایت شما آمده ام.
براى آگاهى بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان، ج 8، ذیل آیه فوق، ص 388.
T کیفیت علم غیب:
با توجه به دو مطلب قبل، روشن شد، امام(ع) از دو نوع علم برخوردار است: 1- علم عادى، که براى نوع بشر قابل تحصیل
است. 2- علم غیب، که موهبتى الهى است.
امام که برگزیده خداست و مدارج قوس صعودى را پیموده است، به لطف و اذن و اراده الهى با سرچشمه علم الهى تماس پیدا
مى کند و از حوادث گذشته و حال و آینده آگاه مى گردد. بر این اساس:
1- علم غیب امام از سنخ علم الهى است. براى آشنایى با علم غیب باید با علم الهى آشنا شد.
علم خداوند به هر پدیده، از سنخ علم حضورى است که خود شى ء معلوم، با تمام وجودش، نزد عالم حاضر است. علم
حضورى، بدون وجود و تحقق معلوم معنا ندارد بلکه ملازم و همراه با وجود معلوم است. به تعبیر دیگر، علم خداوند به پدیده هاى
عالم هستى، همان گونه که در متن واقع هستند، تعلق مى گیرد. این آگاهى منشأ هیچ تغییر و تأثیرى در حوادث عالم نیست و چون
علم غیب امام از سنخ علم الهى است، علم غیب ائمه نیز علم حضورى است و به پدیده ها به همان شکل که در متن واقع محققند
تعلق مى گیرد و موجب تغییر در حوادث عالم نیست.
2- از آنجا که علم غیب به نحو ذاتى و استقلالى فقط از آن خداست قل لایعلم من فى السماوات والارض الغیب الا الله و غیر خدا
تنها با اذن و خواست الهى و متکى به منبع علم ذاتى الهى، از آن برخوردار است فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول
علم غیب پیامبر و ائمه(ع) محدود است به مقدارى که خداوند اراده کند و بخواهد.
T آیا علم غیب همان علم لدنى است:
1- علم لدنى: علمى است که از راه و طریق عادى به دست نیامده است؛ یعنى، اکتسابى نیست، و از طریق استاد و تعلیم و تعلم
به دست نیامده، بلکه موهبتى الهى است.
2- علم غیب: علم به امورى که براى نوع بشر پوشیده و جزو اسرار الهى و مخزون در منبع علم الهى است. کشف و شهود امرى
که دیده هاى نوع بشر نمى بیند و گوش ها آن را نمى شنود. البته باید توجه داشت که علم، یعنى کشف و شهود بنابراین علم غیب، امر
نسبى است؛ یعنى، علم به چیزى که براى سایرین غیب است. کشف و شهود چیزى که براى دیگران غایب و نامعلوم است.
با توجه به دو تعریف فوق، معلوم مى شود که هر علم غیبى، علم لدنى است. چون غیب بر همگان پوشیده است و کسى جز خدا
آن را نمى داند، مگر کسانى که خداوند بخواهد و چنین علمى را به آنان موهبت کند عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من
ارتضى….
اما هر علم لدنى، علم غیب نیست یعنى ممکن است خداوند علم برخى از امور را که براى نوع بشر از طرق عادى قابل اکتساب و
تحصیل است، به بعضى انسان ها بدون کسب و تحصیل، اعطا کند. چنین علمى موهبتى و لدنى است اما علم به غیب نیست، چون
براى سایرین پوشیده نیست. مثل این که خداوند بر اثر یک عنایت، به شخص بى سوادى سواد خواندن و نوشتن اعطا کند و یا کسى
را حافظ قرآن قرار دهد (مانند جریان کربلایى کاظم که در کتاب داستان هاى شگفت شهید دستغیب مى توانید مطالعه کنید).
حاصل سخن: هر علم غیبى، علم لدنى است اما برخى علوم لدنى، علم غیب نیستند. به اصطلاح منطقى رابطه بین این دو،
عموم و خصوص مطلق است. علم لدنى، عام مطلق و علم غیب، خاص مطلق است.
T آیا سایر مردم هم مى توانند از علم غیب برخوردار شوند:
با توجه به تعریفى که از علم غیب ارائه دادیم و آن را علم لدنى و موهبت الهى دانستیم مى گوییم بله هر انسانى مى تواند از راه
تهذیب نفس و صفاى باطن و سیر و سلوک و در یک جمله، تأسى به سیره و روش پیامبر اکرم و ائمه معصومین(ع) از علم غیب
بهره مند شود. لکن هر کسى به اندازه اوج پرواز خود و سعه وجودى خویش با علم غیب ارتباط برقرار کرده و به حقایق بلند آن عالم
دست مى یابد. هر چند تنها انسان کامل مى تواند اوج بهره را از حقایق عالم غیب ببرد.
حال که سخن از علم غیب سایر انسانهاست، تذکر این مطلب ضرورى است که توانایى اطلاع بر برخى از امور غیبى و خبر دادن
از آنها، اختصاص به معصومین و پیروان آنان ندارد، بلکه ممکن است برخى از افراد با تحصیل برخى مقدمات و از راه هایى مثل
ریاضت هاى گوناگون یا تسخیر جن بتوانند از امور غیبى اطلاع دهند. لکن یک تفاوت اساسى میان اخبار غیبى آنان با اخبار غیبى
معصومان وجود دارد و آن این که اخبار معصومین به سبب اتصال به منبع علم الهى، مصون از خطا و اشتباه است، برخلاف خبرهاى
غیبى دیگران که بنا به تأثیرات برخى از موجودات (مانند اجنه و شیاطین) ممکن است مشتمل بر خطا باشد. علاوه بر این، تفاوت
اساسى دیگر این است که علم غیب معصومین گسترده است و اخبار گوناگونى دسترسى دارند که براى دیگران ممکن نیست مانند
علم به قیامت و بهشت و دوزخ و عوالم عینى مانند ملائکه و… از همین رو على(ع) مى فرماید: سلونى قبل ان تفقدونى فانّى بطرق
السماء اعلم منى بطرق الارضM{؛ اى مردم، قبل از این که مرا از دست بدهید از من بپرسید زیرا من راه هاى آسمان را بهتر از راه هاى زمین مى شناسم}M.
T نکته پایانى: