خانه » همه » مذهبی » می خواهم در مسیر سیر و سلوک قرار بگیرم، اما با آنکه پیش خدای خود اعتراف به گناه می کنم باز هم مرتکب گناه می شوم، از کجا شروع کنم؟

می خواهم در مسیر سیر و سلوک قرار بگیرم، اما با آنکه پیش خدای خود اعتراف به گناه می کنم باز هم مرتکب گناه می شوم، از کجا شروع کنم؟

این مشکل بدین جهت است که ما به خود نیامده و بیدار نگشته ایم؛ چرا که اگر یقظه و بیدارى بود ما به حقیقت گناه واقف شده و از آن دورى مى کردیم. براى آنکه حقیقت امر بیشتر روشن شود، توجه به مطالب ذیل ضرورى است.برگرفته از: مقالات، نوشته استاد محمد شجاعى. از آثار یقظه، توجه به حقیقت گناه و خطر آن است. آثار یقظه، معرفت گناه و شناخت جرم و به دنبال آن، سعى در دورى از گناه و جرم است. با تابش نور یقظه در دل و جان و با بیدارى از غفلت و جهل، مسأله گناه و گناه کارى و خطر آن، تا حدودى براى سالک مورد توجه قرار مى گیرد و اهمیت آن روشن مى شود. در مرحله بیدارى و انتباه، با کنار رفتن پرده هاى جهل و غفلت و به لحاظ نورانى شدن عقل به نور یقظه، بزرگى گناه و جرم و خطر آن، به اندازه اى که یقظه حاصل شده، معلوم مى گردد و خوف به خصوصى در دل او به وجود مى آید که او را وادار به دورى از آن و اجتناب از آن مهلکه مى کند.
گفتنى است که گناه و جرم – به معناى وسیع آن، از کفر و عناد و شرک جلى گرفته تا طغیان و عصیان با داشتن ایمان و مراتب ناپیداى شرک و گناه -، چیزى نیست که براى ارباب غفلت، آن چنان که باید، شناخته شود و تصور این خطرات براى آنان معلوم گردد!!.
اگر صاحبان غفلت در درجات مختلف – چه کافران و چه مؤمنان گناهکار – مى دانستند گناه یعنى چه و کفر و عناد و شرک یعنى چه و معصیت و مخالفت با حضرت حق و نیز مراتب خفیه شرک و گناه یعنى چه و آن سوى این قضایا چیست نه تنها به این امور نزدیک نمى شدند و از آنها دورى مى جستند بلکه از فرط خوف و وحشت حتى به تصور آنها راضى نمى بودند و از فکر و تصور ذهنى آنها نیز وحشت داشته و فرار مى کردند!.
حق همى گوید که اى مغرور کور!نز زنامم پاره پاره گشت طور
که «لو انزلنا کتاباً للجبل»لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل
ار من از کوه احد واقف بدى پاره گشتى و دلش پرخون شدى
از پدر وز مادر این بشنیده اى لاجرم غافل درین پیچیده اى
مثنوى معنوى، دفتر دوم.
اهمیت و بزرگى هر گناه – چه به معناى معصیت و حرام و چه به معناى عمیق تر و دقیق ترى که در منازل و مدارج مختلف عبودیت و براى ارباب مقامات مطرح است -، در ایمان ابتدایى براى مؤمنان آن چنان که باید، روشن نیست. همان گونه که اهمیت و بزرگى و خطر بالاتر از تصور آن جرم و گناهى که در منازل و مدارج عالى سیر به تناسب همان منازل و مدارج هست؛ مانند اصل آن، براى صاحبان منازل ابتدایى و براى اهل مدارج پایین تر آنچنان که باید، روشن و معلوم نمى باشد.
پس به دلیل اهمیت و بزرگى گناه و خطر آن در ایمان ابتدایى چندان شناخته نیست، مى بینیم صاحبان ایمان ابتدایى – با اینکه به گناه و جزاى اخروى و خطرات آن ایمان دارند – به طور بایسته از گناه و جرم پرهیز نکرده و از آن وحشت نمى کنند و از آینده خود نگران و مضطرب و خائف نمى باشند واز یک سکون و اطمینان کاذب و مبتنى بر جهل و غفلت برخوردارند!
اجتناب سخت و فرار از گناه، خوف و خشیت، نگرانى و اضطراب، ناله ها و گریه هاى سخت و جدى و بالاخره، بر خود پیچیدن ها و تضرّع ها که از بندگان خوب و از برخى صاحبان ایمان – در عین مجاهدت در عبودیت – مى شنویم و مى بینیم، در بیشتر صاحبان ایمان و در عموم مؤمنان نمى بینیم و نمى شنویم. گویا آنچه آنان از گناه و جرم و از خطر آنها فهمیده و دانسته اند، غیر از آن است که اینها فهمیده و دانسته اند و گویا آنان امورى یافته و به چیزهایى رسیده اند که اینها نیافته و نرسیده اند و یا گویى آنان جدى گرفته اند و اینها جدى نگرفته اند.
و حال چرا خوبان از بندگان خدا، گناه و جرم را بهتر شناخته و به خطر آن بیشتر پى برده اند و از آن وحشت داشته و دارند اما عامه مؤمنان با داشتن ایمان آن شناخت و وحشت را ندارند؟! آیا آنان بیدار گشته اند و اینها در خوابند؟! و آیا هر که بیدارتر، هشیارتر؟!
هر که در خواب است بیداریش به مست غفلت عین هشیاریش به
چون به حق بیدار نبود جان ماهست بیدارى چو در بندان ما
جان همه روز از لگدکوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال
نى صفا مى ماندش نى لطف و فرنى به سوى آسمان راه سفر
خفته آن باشد که او از هر خیال دارد امید و کند با او مقال
همان، دفتر اول.
جهل و غفلت و محبوس بودن در وادى اوهام، خیال ها، فریب ها و هواهاى حیات دنیوى است که نمى گذارد ما و همه ارباب غفلت – در عین اینکه ایمان داریم – به لوازم ایمان خود، پایبند باشیم و به حقیقت گناه و بزرگى و خطر آن پى ببریم، تا سعى در نجات از بند آن و تلاش در تطهیر خود و دور کردن آن از خود بکنیم و خود را از خطر آن نجات دهیم.
این جهل و غفلت آن چنان دامنگیر است که در عین قرار گرفتن در پرتگاه آتش و خسران، نه تنها خوف و نگرانى و اضطرابى نداریم و نه تنها گریه و تضرعى نمى کنیم؛ بلکه به لحاظ همان ایمان ابتدایى و عمل جزئى، چنین گمان داریم که در طریق هدایت و از نجات یافتگان هستیم: نه از گناهان و جرم هاى گذشته و حال در اضطرابیم، نه از مکر و استدراج مى ترسیم و نه از عاقبت امر خویش!. مثل اینکه گناهى نبوده و یا گناه ما مهم نبوده و یا از خداى متعال، قول حتمى بر بخشایش گناهان خود گرفته ایم، آن هم بدون توبه صحیح و مثل اینکه از مکر و استدراج در امان هستیم و از گذشته آگاهى داریم و به عاقبت نیز عالم هستیم.
قرآن مى فرماید: «فَرِیقاً هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»؛اعراف (7)، آیه 30. [ خداى متعال ] دسته اى را هدایت [ فرموده ] و دسته اى هم ضلالت براى آنها ثابت گشته است؛ زیرا آنان [ عوض اینکه ]خود را تحت ولایت خدا قرار دهند، شیاطین را اولیاى خود اتخاذ نموده اند و از طرفى گمان مى کنند که هدایت یافته هستند».
کسى که گناه مى کند و در طریق هوا و هوس است – اگر چه ایمان هم داشته باشد و بعضى از لوازم آن را هم به جا آورد – به همان اندازه که در طریق مخالفت با حق و در طریق هواها است، تحت ولایت شیطان و جنود او است و بعید نیست که مشمول همین آیه باشد. و چه بسا در حیات دنیوى خویش از نظر مال و فرزند و سایر امور دنیوى نیز در رفاه و آسایش باشد و براساس گمان نادرست، این امور را به نفع خویش و تفضّل حق ببیند و چنین تصور کند که قرار دادن این امور در اختیار او، از جانب خداى متعال، از باب لطف و عنایت است. در حالى که این چنین نبوده و آنچه براى آزمایش به او عطا شده، به لحاظ استفاده وى در طریق گناه و هواها، به ضرر او و در جهت هلاکت او بوده و براى او نقمت باشد و بدون اینکه متوجه شود، در مکر و استدراج افتاده و گرفتار خسران گردد:
قرآن مى فرماید: «فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»؛ مؤمنون (23)، آیات 54 – 56.؛ «بگذار آنان در غفلت خود تا وقت معینى غوطه ور باشند. آیا گمان مى کنند آنچه به آنان از مال و فرزندان مى دهیم. از باب این است که مى خواهیم خیرها و نعمت ها را از هر سو به آنها برسانیم؟! چنین نیست؛ بلکه آنان شعور به حقیقت امر ندارند».
ارباب غفلت با وضعى که دارند، به حکم غفلت و بى خبرى، نظر خاصى به اعمال و عبادات خود دارند و طاعت هایشان همیشه در نظرشان بوده و در باطن خویش تکیه و امید به خصوصى به آنها دارند! این طاعت ها و عبادت ها با توجه به معناى صحیح طاعت و عبادت، نه تنها کارهاى خوبى نیستند؛ بلکه با قطع نظر از به جا آوردن دستور خداى متعال، نوعى خلاف ادب نیز مى باشند.
براى مثال نمازى که ارباب غفلت به جا مى آورند، از نظر خوبان به جاى خود یک نوع گناه و خلاف ادب است و آنان چنین نمازى را نفاق و دروغ و دعوى بى حقیقت مى بینند و همین طور هم هست. آنان هرگز به چنین طاعت و عبادتى، راضى نمى شوند و از آن شرم دارند و از به جا آوردن چنین نمازى وجودشان متزلزل مى گردد؛ نمازى که حرکات ظاهرى در آن، درست نقطه مقابل حرکات درونى و قلبى است و قلب با حرکات ظاهرى هم گام نیست. این نماز دعوى محض است و همه حرکات و سکنات ظاهرى و باطنى – در غیر وقت نماز – برخلاف ادعاهایى است که در نماز هست.
یک جمله از آن این است: «ایَّاکَ نَعْبُد»؛ «فقط از تو طاعت مى بریم [ و تویى معبود و مطلوب ما]»، در صورتى که از غیر او و از نفس خود طاعت برده و غیر او معبود و مطلوب دل ما است!!
جمله دیگر آن این است: «اِهْدِناَ الصِّراط المُسْتَقیم»؛ «خدایا ما را به صراط مستقیم [ در عبودیت ] هدایت بفرما»، در حالى که سعى ما در همه ساعات، در مسیر خلاف و در طریق هوا و شیطان است.
یکى از حرکات ما در این نماز «سجده» است و ظاهر ما نیز نشان مى دهد که از غیر او فرار و به سوى او اقبال مى کنیم -، آن هم با تذلل و فنا – در صورتى که قلب ما از این فرار کاملاً بى خبر و بلکه در فرار از حق به سوى اغیار است! … و خلاصه اگر نبود دستور خداى متعال و اگر نبود رأفت و رحمت و عفو او، این نماز چندان مطلوب و بلکه اصلاً مطلوب نبود و یا نوعى خلاف ادب به حساب مى آید. البته طبق دستور واجب حضرت حق با همین حال و با همین خصوصیات نیز باید آن را به جا آورد و سرّ این دستور واجب را نیز خود او مى داند.تا این اندازه براى ما معلوم است که رأفت و رحمت خاصى از جانب او، در این بین هست که به انسان غافل و جاهل هم مى گوید: باز به سوى ما روى بیاور که عفو و آمرزش ما گسترده و رحمت ما شامل و بى نهایت است.
عدم توجه به سرّ این دستور است که ارباب غفلت را در خود فریفتگى به این گونه نمازها و عبادت هاى دیگر، به اشتباه بیشتر انداخته و در نتیجه نظرشان به طاعاتشان معطوف گشته است و خیال مى کنند از اهل عبادت هستند و عبادتى انجام داده اند!!.
رو مکن زشتى که نیکى هاى مازشت آید پیش آن زیباى ما
خدمت خود را سزا پنداشتى تو لواى جرم از آن افراشتى
چون تو را ذکر و دعا دستور شدزان دعا کردن دلت مغرور شد
همسخن دیدى تو خود را با خدااى بسا کس زین گمان افتد جدا
گرچه با توشه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
مثنوى معنوى، دفتر دوم.
حضرت سیدالشهدا حسین بن على«علیه السلام» – با آن منزلت عبودى که داشت – به تناسب و به اقتضاى مرتبت خویش، در قسمتى از مناجات روز عرفه مى گوید: «الهى! من کانت محاسنه مساوى فکیف لاتکون مساویه مساوى و من کانت حقایقه دعاوى فکیف لاتکون دعاویه دعاوى»؛ «اى خدا: کسى که خوبى هایش، بدى ها است، پس چگونه بدى هاى وى بد نخواهد بود و کسى که حقیقت هاى وى دعوى هاى باطل است، پس چگونه دعوى هاى بى حقیقت وى، دعوى باطل نخواهد بود!؟».
البته فهم مقاصد والاى امام حسین«علیه السلام» – با توجه به مقام و منزلت آن حضرت و مقام محمود ولایت مطلقه -، براى عقول نارساى ما قابل درک و هضم نیست. همین قدر مى دانیم هر مقامى براى خود وظایفى دارد و گفتار آن حضرت، به تناسب منزلت عبودى خود او است.
عقل جزو از رمز این آگاه نیست واقف این سر به جز الله نیست
عقل را خود با چنین سودا چه کارکرّ ما در زاد را سُرنا چه کار
همان.
با این بیان روشن شد که ارباب غفلت و آنان که بیدار نگشته اند، به حقیقت گناه و بزرگى آن و خطر فراوان آن، آگاهى ندارند و این، یقظه و بیدارى است که چنین آگاهى و شناختى را به وجود مى آورد و انسان را وادار به تطهیر خود از گناهان گذشته و حال و آینده و دورى از گناه و جرم مى کند. یقظه در مراتب مختلف، حقیقت گناه و جرم را در درجات مختلف و در منازل متنوع، براى سالک مى شناساند و خطر آن را در هر مرحله اى معلوم نموده و به دورى از آن وادار مى کند.
امام على«علیه السلام» مى فرماید: «طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عرکت بجنبها بؤسها و هجرت فى اللیل غمضها، حتى اذا غلب الکرى علیها افترشت ارضها و توسدت کفها، فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون»؛ نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج 3، ص 75.؛ «خوشا نفسى که آنچه را از پروردگارش بر او واجب گردیده، ادا کند و بر سختى ها و مجاهدت ها بردبار باشد و در شب، خواب خود را ترک کند و آن وقت که خواب بر او غلبه کرد، زمین را فرش و دست خویش را بالش قرار دهد، در آن جمعى که خوف بازگشت به سوى خدا، چشم هاى آنان را شب ها بیدار داشته است و پهلوهاى آنان از خوابگاه هایشان دور گشته و لب هایشان آهسته به ذکر و یاد پروردگارشان مشغول شده است و بر اثر استغفار و توجه به گناهان و تعمق در آنها، گناهان و جرایم آنان در نظرشان بزرگ و بزرگ تر و افزون و افزون تر گردیده است. آنان هستند حزب خداى متعال و حزب خدا همان هایند که نجات یافتگانند».
خواجه عبدالله در منازل السائرین در این زمینه مى گوید:
«والثانى مطالعة الجنایة والوقوف على الخطر فیها والتشمر لتدارکها و التخلص من ربقها و طلب النجاة بتمحیصها»؛ یعنى، و امر دوم از یقظه، مطالعه جنایت است و وقوف بر خطر در آن و سرعت براى چاره کردن آن و رهانیدن خود از بند آن و نجات جستن با دور کردن و کنار زدن آن.مقالات، ج 2، ص 50 – 44.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد