این شبهه یکی از عمده ترین شبهات در باب معاد جسمانی است که از دیرباز مطرح بوده و در اصطلاح متأخران شبهه آکل و مأکول نام گرفته و بیشتر مفسران در ذیل آیه 260 سوره بقره وجود همین شبهه را برای حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می کنند. امروزه تقریرات جدیدتر و علمی تری از این شبهه شده مثل این که گفته می شود امکان دارد جزئی از بدن انسان مؤمنی از طریق تغذیه به بدن کافر منتقل شود یا بالعکس که در صورت اول لازم می آید که با عذاب کردن کافر دست کم بخشی از بدن شخص مؤمن مورد تعذیب قرار گیرد که این امر مصداق ظلم است و جدیدترین تقریر این شبهه تقریری است که بعضی براساس قانون لاوازیه بیان کرده اند که در این زمینه می توانید به کتاب معاد در نگاه وحی و فلسفه از محمد باقر شریعتی مراجعه فرمایید.
البته پاسخ های متعددی فلاسفه و متکلمان اسلامی به این شبهه داده اند. بخشی از جواب حضرت امام خمینی رحمه الله را به عینه ذکر می کنیم، می فرمایند: «یک هویت انسانی داریم که صورتش نفس ناطقه [فصل و صورت انسان] و ماده اش بدن است. اگر فقط بدن انسانی را ملاحظه کنیم [نه خود انسان که صورتش نفس ناطقه بود] صورت بدن صورت جسمیه است و مراد آخوند [ملا صدرا] این است که صورت بدن یعنی صورت جسمیه در روز حشر عینا خواهد آمد و باقی است… البته هیچ مانعی ندارد که صورت جسمیه باقی باشد و هیولا و [ماده] از بین برود و با وجود باقی نماندن هیولا صورت جسمیه همان باشد که با هیولا همراه بوده چرا که هیولا در حقیقت صورت جسمیه دخالت ندارد… و شیئیت شی به صورتش است نه به ماده اش… و [جسم در آن عالم] همان جسمی است که در این عالم بوده و عینا دارای همان هویت است به طوری که اگر آدم دارای چشم بصیر باشد و بتواند مراتب و نهایت عالم طبیعت و افق ورای عالم طبیعت را ببیند می بیند که همان جسم که در طبیعت بوده به تدریج کامل می شود و هم سنخ با اجسام آنجا می شود که دیگر ماده ندارد [و گفتیم که ماده در حقیقت شیء دخیل نیست] (معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 241).
و ملاصدرا در جواب این شبهه می گوید: «… و لازم نمی آید از این که مثلا بدن زید محشور می شود آن جسمی که مأکول حیوان درنده یا انسان دیگری واقع شده است محشور گردد… آنچه در اعتقاد به حشر بدن ها در روز قیامت لازم است آن است که بدن هایی که از قبر برانگیخته می شوند به طوری باشد که اگر کسی یکی از آنها را ببیند بگوید این فلان کس است و لازم نمی آید کسی که دستش بریده یا کسی کور و پیر باشد با همان نقصانها محشور گردد (اسفار اربعه، ج 9، بحث معاد، ص 200).
خلاصه کلام این که این پندار که بدن انسان در قیامت باید دقیقا از همین مواد این عالم باشد پندار باطلی است و شاهد هم چنانچه گفته شد در این دنیا در کمتر از حدود هفت سال کل سلول های بدن عوض می شود بنابراین اگر قرار باشد با همان ماده بدن دنیایی که حین ارتکاب جرائم یا اطاعت داشته محشور شود باید یک انسان هشتاد ساله با بدنی حدود یازده برابر بدن معمولی محشور شود و کوهی ازگوشت ها و سلول ها روی هم انباشته باشند و آیاتی هم که تصریح به زنده شدن مردگان دارند هیچ یک تصریح نکرده اند که حتما بدن از همان اجزاء دنیای ساخته می شود بلکه همگی دلالت دارند که خداوند مانند همین را می تواند بار دیگر بسازد و ما گفتیم که صورت محفوظ و به نسبت ماده لابشرط است و آیه شریفه ای هم که به آن تمسک فرموده اید. «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه؛ آری قادریم که حتی (خطوط سر) انگشتان او را مرتب و موزون کنیم» (قیامت، آیه 4) و نمی گوید همان ماده و جرم هم بر می گردد.
جهت مطالعه جواب های دیگر علاوه بر منابع مذکور می توانید به کتاب های زیر مراجعه نمایید:
1. الهیات، آیت الله سبحانی، ج 4
2. معاد و جهان پس از مرگ، آیت الله مکارم شیرازی
3. و آثار دیگر در معاد شناسی
عقیده صحیح در مورد معاد آن است که آن هم روحانی و هم جسمانی است .در این میان نظرات دیگری نیز وجود دارد . مرحوم علامه مجلسى مى گوید: معاد جسمانى از امورى است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب مى شود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمى باشد.(1)
اینان مى گویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولى ما می دانیم که روح، بسیارى از لذّت ها و آلام را از طریق چسم دریافت مى کند. بنابراین، باید معاد جسمانى باشد همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد آیاتى از قبیل:
1- « أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلى قادرین على ان نسوّى بنانه ؛ آیا انسان مى پندارد که استخوان هاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(2)
2- بگو همان کسى آن را زنده مى کند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است».(3)
3-خداوند کسانى که در قبرها هستند را زنده مى کند.(4)
4-در صور دمیده مى شود پس همه از قبرها به سوى پروردگارش شتابان مى روند.(5)
مراد از جسمانى بودن معاد:
بعضى ها جسمانى بودن معاد را به معناى این مى دانند که جسم انسان با همین خصوصیات مادى که براى این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهى استخوانش مى شکند، دیوانه مى شود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما مى خورد، گرمازده مى شود، خسته مى شود، پیر مى شود و… در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروى عین بدن دنیوى است.
اما جسمانى بودن به این معنا که قابلیت براى بقا و جاودانگى ندارد بدون شک هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانى ملتزم نمى شوند، جسمى که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمى گردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود به طورى که از جهت شباهت عین جسد اول باشد و از جهتى مثل آن است. به طورى که هر کس این قالب را ببیند بگوید این، فلانى است، آن فلان شخص دیگر است. به تعبیر دیگر مادى بودن در قیامت و آخرت مادیتى خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد به نحوى که قابلیت جاودانگى داشته باشد و فضولات نداشته باشد و موجب خستگى و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین می گوید:
آن چه در اعتقاد به حشر بدن ها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مى شوند به طورى که اگر کسى تک تک آن ها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن همان است.(6)
علامه تهرانى(ره) مى نویسد:
جمهور اهل اسلام و تمام فقهاء و اصحاب حدیث قائل شده اند که معاد فقط جسمانى است. بنابراین، روح در نزد آنان عبارت است از جسمى که در بدن سارى و جارى است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شده اند که معاد فقط روحانى است؛ یعنى فقط عقلى است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم مى شود و اعاده معدوم امرى محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقى مى ماند .
بسیارى از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعى از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالى و کعبى و حلیمى و راغب اصفهانى و بسیارى از اصحاب امامیه ماند شیخ مفید و شیخ طوسى و سید مرتضى و علاّمه حلّى و خواجه نصیر الدین طوسى قائل به هر دو قسم از معاد شده اند و محقق سبزوارى هم همین قول را متین و استوار مى داند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن، به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته است، بنابراین، براى بدن کمالى است و براى نفس هم کمالى. و هم چنین اکثر نصارى و تناسخیه نیز به همین قول معتقدند فقط فرق در این است که محققین از مسلمین و پیروان آنان معتقدند، که ارواح حادث اند و به بدن عود مى کند، ولى تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مى نمایند.
در گفتار کسانى که معتقد به معاد روحانى و جسمانى هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان مى فرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگرى دارد .بدنى ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنى مثل این بدن تعلق مى گیرد و محشور مى شود. از جمله: «على ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) ما در میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثل هاى شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایى که نمى دانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودى و کیان آن ها استوار نمودیم و زمانى که بخواهیم مثل هاى آنان را تبدیل مى نماییم».(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معناى احوال و اطوار است، یعنى ما بدن هاى آنان را به احوالات و اطوار مختلف در مى آوریم. البته با اطوار عالیه محشور مى شود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتى که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت هاى آن جا استفاده خواهد کرد.
و نیازهاى انسان در بهشت هم برآورده مى شود، «ما تشتهیه الانفس».(10) در بهشت هست شخصى بهشتى هر چه را اراده کند نزدش حاضر مى شود.
پى نوشت ها:
1. همان، پاورقى به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس (36) آیه 51.
6. علامه تهرانى، معادشناسى، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسى، علامه تهرانى، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.
http://eteghady.mihanblog.com/Cat/3.aspx
البته پاسخ های متعددی فلاسفه و متکلمان اسلامی به این شبهه داده اند. بخشی از جواب حضرت امام خمینی رحمه الله را به عینه ذکر می کنیم، می فرمایند: «یک هویت انسانی داریم که صورتش نفس ناطقه [فصل و صورت انسان] و ماده اش بدن است. اگر فقط بدن انسانی را ملاحظه کنیم [نه خود انسان که صورتش نفس ناطقه بود] صورت بدن صورت جسمیه است و مراد آخوند [ملا صدرا] این است که صورت بدن یعنی صورت جسمیه در روز حشر عینا خواهد آمد و باقی است… البته هیچ مانعی ندارد که صورت جسمیه باقی باشد و هیولا و [ماده] از بین برود و با وجود باقی نماندن هیولا صورت جسمیه همان باشد که با هیولا همراه بوده چرا که هیولا در حقیقت صورت جسمیه دخالت ندارد… و شیئیت شی به صورتش است نه به ماده اش… و [جسم در آن عالم] همان جسمی است که در این عالم بوده و عینا دارای همان هویت است به طوری که اگر آدم دارای چشم بصیر باشد و بتواند مراتب و نهایت عالم طبیعت و افق ورای عالم طبیعت را ببیند می بیند که همان جسم که در طبیعت بوده به تدریج کامل می شود و هم سنخ با اجسام آنجا می شود که دیگر ماده ندارد [و گفتیم که ماده در حقیقت شیء دخیل نیست] (معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 241).
و ملاصدرا در جواب این شبهه می گوید: «… و لازم نمی آید از این که مثلا بدن زید محشور می شود آن جسمی که مأکول حیوان درنده یا انسان دیگری واقع شده است محشور گردد… آنچه در اعتقاد به حشر بدن ها در روز قیامت لازم است آن است که بدن هایی که از قبر برانگیخته می شوند به طوری باشد که اگر کسی یکی از آنها را ببیند بگوید این فلان کس است و لازم نمی آید کسی که دستش بریده یا کسی کور و پیر باشد با همان نقصانها محشور گردد (اسفار اربعه، ج 9، بحث معاد، ص 200).
خلاصه کلام این که این پندار که بدن انسان در قیامت باید دقیقا از همین مواد این عالم باشد پندار باطلی است و شاهد هم چنانچه گفته شد در این دنیا در کمتر از حدود هفت سال کل سلول های بدن عوض می شود بنابراین اگر قرار باشد با همان ماده بدن دنیایی که حین ارتکاب جرائم یا اطاعت داشته محشور شود باید یک انسان هشتاد ساله با بدنی حدود یازده برابر بدن معمولی محشور شود و کوهی ازگوشت ها و سلول ها روی هم انباشته باشند و آیاتی هم که تصریح به زنده شدن مردگان دارند هیچ یک تصریح نکرده اند که حتما بدن از همان اجزاء دنیای ساخته می شود بلکه همگی دلالت دارند که خداوند مانند همین را می تواند بار دیگر بسازد و ما گفتیم که صورت محفوظ و به نسبت ماده لابشرط است و آیه شریفه ای هم که به آن تمسک فرموده اید. «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه؛ آری قادریم که حتی (خطوط سر) انگشتان او را مرتب و موزون کنیم» (قیامت، آیه 4) و نمی گوید همان ماده و جرم هم بر می گردد.
جهت مطالعه جواب های دیگر علاوه بر منابع مذکور می توانید به کتاب های زیر مراجعه نمایید:
1. الهیات، آیت الله سبحانی، ج 4
2. معاد و جهان پس از مرگ، آیت الله مکارم شیرازی
3. و آثار دیگر در معاد شناسی
عقیده صحیح در مورد معاد آن است که آن هم روحانی و هم جسمانی است .در این میان نظرات دیگری نیز وجود دارد . مرحوم علامه مجلسى مى گوید: معاد جسمانى از امورى است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب مى شود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمى باشد.(1)
اینان مى گویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولى ما می دانیم که روح، بسیارى از لذّت ها و آلام را از طریق چسم دریافت مى کند. بنابراین، باید معاد جسمانى باشد همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد آیاتى از قبیل:
1- « أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلى قادرین على ان نسوّى بنانه ؛ آیا انسان مى پندارد که استخوان هاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(2)
2- بگو همان کسى آن را زنده مى کند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است».(3)
3-خداوند کسانى که در قبرها هستند را زنده مى کند.(4)
4-در صور دمیده مى شود پس همه از قبرها به سوى پروردگارش شتابان مى روند.(5)
مراد از جسمانى بودن معاد:
بعضى ها جسمانى بودن معاد را به معناى این مى دانند که جسم انسان با همین خصوصیات مادى که براى این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهى استخوانش مى شکند، دیوانه مى شود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما مى خورد، گرمازده مى شود، خسته مى شود، پیر مى شود و… در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروى عین بدن دنیوى است.
اما جسمانى بودن به این معنا که قابلیت براى بقا و جاودانگى ندارد بدون شک هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانى ملتزم نمى شوند، جسمى که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمى گردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود به طورى که از جهت شباهت عین جسد اول باشد و از جهتى مثل آن است. به طورى که هر کس این قالب را ببیند بگوید این، فلانى است، آن فلان شخص دیگر است. به تعبیر دیگر مادى بودن در قیامت و آخرت مادیتى خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد به نحوى که قابلیت جاودانگى داشته باشد و فضولات نداشته باشد و موجب خستگى و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین می گوید:
آن چه در اعتقاد به حشر بدن ها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مى شوند به طورى که اگر کسى تک تک آن ها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن همان است.(6)
علامه تهرانى(ره) مى نویسد:
جمهور اهل اسلام و تمام فقهاء و اصحاب حدیث قائل شده اند که معاد فقط جسمانى است. بنابراین، روح در نزد آنان عبارت است از جسمى که در بدن سارى و جارى است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شده اند که معاد فقط روحانى است؛ یعنى فقط عقلى است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم مى شود و اعاده معدوم امرى محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقى مى ماند .
بسیارى از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعى از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالى و کعبى و حلیمى و راغب اصفهانى و بسیارى از اصحاب امامیه ماند شیخ مفید و شیخ طوسى و سید مرتضى و علاّمه حلّى و خواجه نصیر الدین طوسى قائل به هر دو قسم از معاد شده اند و محقق سبزوارى هم همین قول را متین و استوار مى داند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن، به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته است، بنابراین، براى بدن کمالى است و براى نفس هم کمالى. و هم چنین اکثر نصارى و تناسخیه نیز به همین قول معتقدند فقط فرق در این است که محققین از مسلمین و پیروان آنان معتقدند، که ارواح حادث اند و به بدن عود مى کند، ولى تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مى نمایند.
در گفتار کسانى که معتقد به معاد روحانى و جسمانى هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان مى فرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگرى دارد .بدنى ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنى مثل این بدن تعلق مى گیرد و محشور مى شود. از جمله: «على ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) ما در میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثل هاى شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایى که نمى دانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودى و کیان آن ها استوار نمودیم و زمانى که بخواهیم مثل هاى آنان را تبدیل مى نماییم».(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معناى احوال و اطوار است، یعنى ما بدن هاى آنان را به احوالات و اطوار مختلف در مى آوریم. البته با اطوار عالیه محشور مى شود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتى که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت هاى آن جا استفاده خواهد کرد.
و نیازهاى انسان در بهشت هم برآورده مى شود، «ما تشتهیه الانفس».(10) در بهشت هست شخصى بهشتى هر چه را اراده کند نزدش حاضر مى شود.
پى نوشت ها:
1. همان، پاورقى به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس (36) آیه 51.
6. علامه تهرانى، معادشناسى، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسى، علامه تهرانى، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.
http://eteghady.mihanblog.com/Cat/3.aspx