اصل این سخن به گونه ای قابل توجیه است ولی استفاده از آن به همین صورت به عنوان مقدمه ای برای اثبات وجود خدا نادرست است. این درست است که در مورد عدم محض نمی توان سخن گفت به قول فلاسفه « المعدوم المطلق لایخبر عنه» برخی بر این قضیه اشکال کرده اند که خود همین قضیه که می گویید: « از معدوم مطلق خبر داده نمی شود» خود یک خبر است. در جواب گفته می شود: این جمله بیانگر این است که از معدوم حقیقی نمی توان خبر داد ؛ ولی« معدوم مطلقی »که در این قضیه، موضوع واقع شده است ، وجود ذهنی دارد؛ و وجود ذهنی، خود قسمی از وجود است. یعنی ذهن ما وقتی عدم را تصور می کند، عدم را چیزی تصور می کند.
بنابراین وقتی می گوییم: « درباره چیزی که وجود ندارد نمی توان صحبت کرد». منظور این است که درباره عدم نمی توان صحبت کرد؛ اما بسیاری از چیزهای معدوم وجود ذهنی دارند، لذا می توان در مورد آنها حرف زد مثلا دیو، سیمرغ، اژدهای هفت سر و امثال این امور با اینکه در خارج از ذهن وجود ندارند ولی وجود ذهنی دارند؛ لذا می توان از آنها سخن گفت. وقتی منکر خدا، خدا را انکار می کند، وجود خارجی خدا را انکا ر می کند نه وجود ذهنی او را ؛ لذا با این روش نمی توان بر ضد او استدلال نمود. اما راه های مشابه این راه وجود دارد که برخی از آن طرق بر ضد منکر خدا استدلال کرده اند. بررسی تفصیلی این راهها بحث های دامنه داری دارد که از حوصله یک نامه خارج است.
بنابراین وقتی می گوییم: « درباره چیزی که وجود ندارد نمی توان صحبت کرد». منظور این است که درباره عدم نمی توان صحبت کرد؛ اما بسیاری از چیزهای معدوم وجود ذهنی دارند، لذا می توان در مورد آنها حرف زد مثلا دیو، سیمرغ، اژدهای هفت سر و امثال این امور با اینکه در خارج از ذهن وجود ندارند ولی وجود ذهنی دارند؛ لذا می توان از آنها سخن گفت. وقتی منکر خدا، خدا را انکار می کند، وجود خارجی خدا را انکا ر می کند نه وجود ذهنی او را ؛ لذا با این روش نمی توان بر ضد او استدلال نمود. اما راه های مشابه این راه وجود دارد که برخی از آن طرق بر ضد منکر خدا استدلال کرده اند. بررسی تفصیلی این راهها بحث های دامنه داری دارد که از حوصله یک نامه خارج است.