ناخنهای خود را کوتاه کنید: بررسی روایتی کهن
ترجمهی: عبدالحسین کافی
منابع اسلامی عموماً حکم به لزوم کوتاه کردن ناخنها را از جملهی تکالیفی شمردهاند که انبیای پیش از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن عمل، و به امتهای خود توصیه کردهاند. این عمل را از همینرو، یکی از اعمالِ فطرت دانستهاند. (1) پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از این دستورات پیروی و آنها را به امّت خود توصیه کرده است. روایتی بسیار مشهور (رایج) منقول از پیامبر، ضمن سفارش به کوتاه کردن ناخنها، تأکید میکند که شیطان درون چرک میان ناخن و گوشت سُکنا میگزیند. (2) آشکار است که مؤمن باید نسبت به خطرات مرتبط با حضور شیطان هوشیار باشد؛ سهلانگاری یا بیاعتنایی به گرفتن ناخنها نه تنها برای شخص بیمبالات، بلکه حتی برای دیگر افراد جامعهی اسلامی نیز زیانآور است و حتی ممکن است مانع نزول پیوستهی موهبت الهی گردد. یا مؤمن را از انجام صحیح به فرایضِ دینی باز دارد. مورد خاصی که میگویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدگاه خود را دربارهی آثار زیانبار ناخنهای کثیف بیان کرده، در حدیثی به نقل از زُهری روایت شده و در پاپیروسی که آن را نبیة عبود تصحیح نموده نقل شده است. عبود حدیث را چنین خوانده است: (3)
10. [قال و] حدثنی اللیث قال حدثنی عقیل عن ابن شهاب قال بلغنا ان رسول الله علیه السلام.
11. کان یسأل عن الرؤیا فیجبه (4) الرجل فاذا ابوا یسألهم مراراً فلم یخبره احدمنهم بشیء.
12. فرأ أظاهرهم قد طالت ودخلها وسخ فقال تر [و]ن و تر [و]ن هذا فی
أظفارهم.
پروفسور عبود متن فوق را ترجمه نکرده است. وی در تعلیقات (5) خود فقط اظهار میکند که «در مجموعههای رسمی حدیثی، مشابهی برای این روایت نیامده است». و برای اثبات دلمشغولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و معاصرانش نسبت رؤیاها و تعبیر آنها به تعداد چشمگیری از منابع استناد میکند.
پروفسور عبود در بیان این که روایت فوق نظیری در مجموعههای رایج ندارد جداً محق است. افزون بر این، به دلیل وضعیت آسیب دیدهی پاپیروس، در قرائت متن روایت، دشواریهای فراوانی هست؛ برخی اشتباههای جزئی در قرائت دستیابی به متن صحیح را تقریباً غیرممکن ساخته و معنای روایت را مبهم نموده است.
از متن روایت، چنانکه خواندیم بر میآید که تقابلی ضمنی میان ناخنهای کثیف و رؤیاها در میان است. میتوان این هشدار را از روایتی که ابن ابیحاتم رازی نقل کرده است دریافت:
– عن النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أنّه قال: کیف تصدق رؤیاکم و أظفارکم مملؤءة و سخاً.
ابوحاتم این روایت را «منکَر» دانسته، (6) زیرا منابع رجالی فضل بن مختار، راوی حدیث را «مجهول» میشمارند (7). مراد حدیث آشکار است: افراد با ناخنهای کثیف نمیتوانند رؤیاهای «صادق» داشته باشند؛ میتوان نتیجه گرفت که آنها تنها میتوانند رؤیاهای نادرست (باطل و أضغاث الأحلام) ببینند. (8)
خبر دیگری که خرگوشی نقل میکند، در معنا مشابه با روایت منقول در پاپیروس است، گو اینکه لفظاً متفاوت از آن است:
فقد روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه کان یسأل أصحابه کلّ یوم هل رأی أحد منکم رؤیا فیقصّون علیه رؤیاهم فیعبرها لهم، ثمّ سألهم أیاماً فلم یقص أحد منهم رؤیا، فقال لهم: کیف ترون و (9) فی أظفارکم الرفغ (10) و ذلک أن أظفارهم قد طالت و تقلیمها من الفطرة. (11)
البته این نقلی است که در تألیف ابنسیرین گزارش شده است. (12)
به کمک این نقلها و روایات، میتوان خطاهای چندی را در شیوهی قرائت خانمِ عبود از متن پاپیروس تصحیح کرد. نتیجتاً تعبیر دقیق روایتی که زُهری نقل کرده است، چنین میشود:
10. [قال و] حدثنی اللیت قال حدثنی عقیل عن ابن شهاب قال بلغنا ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
11. کان یسأل عن الرؤیا فیجبه الرجل [ث-] م [انّه-]م أتو [او] سألهم مراراً فلم یخبره أحد منهم بشیء.
12. فرأ أظفارهم قد طالت و دخلها و سخ فقال تر[و]ن و تر[و]ن و هذا فی أظفارکم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره (از اصحابش) راجع به خوابهایشان میپرسید و آنان پاسخ میداند. سپس (یک بار وقتی که) آنها آمدند (12) و او چند بار از آنان سئوال کرد، هیچ یک خبری (دربارهی رؤیای خود) به او نداند؛ پس چون پیامبر دید که ناخنهای آنان بلند شده و چرک در آنها نفوذ کرده است. پرسید:
چگونه (خواب-k) (13) ببینید یا (خواب) [به شما] نشان داده شود، (14) در حالی که (15) این (یعنی چرک) در زیر ناخنهایتان هست؟!
مقصود روایت روشن است: مؤمنان با ناخنهای بلند (16) از دیدن خوابهای راست و صادق محروم میشوند.
وجود چرک زیر ناخنهای مؤمنان گاه حتی ضررهای بیشتری برای اعمال دینی خود پیامبر دارد که به این مطلب در حدیثی دیگر اشاره شده است. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غافل شده، مرتکب سهو در نماز گردید؛ او علّت خطای خود را عمل برخی از شرکت کنندگان در نماز- که ناخنهای خود را تمیز نکرده بودند- بیان نمود. (17)
پیامد مهم دیگر- که ممکن است تداوم وحی نبوی را به مخاطره اندازد- بنا به روایتی دیگر، با فرمان کوتاه کردن ناخنها ارتباط دارد. هنگامی که فرشته، جبرئیل مدتی از ابلاغ وحی به پیامبر باز ایستاد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مؤمنان نگران خویش توضیح داد که این امر نتیجهی بیتوجهّی آنان در کوتاه کردن ناخنها، اصلاح شاربها و تمیز نگهداشتن مفصل انگشتانشان بوده است. (18)
با این همه، باید توجه داشت که روایت فوق ناقص، و جزئیات زمان و شرایط حادثه در آن تبیین نشده است. نقلهای رایج دربارهی تأخیر در [نزول] وحی معمولاً به سورهی کهف، آیات 22-23 (19) باز میگردد:
ولا تقولونّ لشیء إنّی فاعل ذلک غداً إلا أن یشاء الله واذکر ربّک إذا نسیت: وزنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد، مگر آن که خدا بخواهد، و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن….
و آیهی سوم سورهی ضحی:
ما ودعّک ربّک و ما قلی: «پروردگارت نه تو را وانهاده و نه از تو رنجیده است».
این روایات در چینش و تفاصیلشان متفاوتاند. طبق یکی از این نقلها، علت تأخیر [در نزول] وحی، بیمار شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدت دو یا سه شب بود. سپس زنی آمد و با گفتن این که خداوند او را وانهاده است، پیامبر را به سخره گرفت. برخی روایات نام آن را مشخص کردهاند: امّجمیل، همسر ابولهب.
یکی از این روایات ارتباط میان داستان امجمیل و آیات سوره «مسد» دربارهی او «وامرأته حمّالة الحطب… و زنش ان هیمهکش…» با آیات سورهی ضحی را چنین بیان میکند:
اندکی پس از گفتگوی امّجمیل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، وحی به تعویق افتاد. در آن گفتگو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأکید کرده بود که این آیات (سورهی مسد) دربارهی امجمیل از سوی خدا نازل شده است. هنگامی که [نزول] وحی به تأخیر افتاد، وی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده، ریشخندکنان گفت که شیطان وی، او را رها کرده است. سپس آیات سورهی ضحی نازل شد. روایتی دیگر نظرگاه مخالف را مطرح میکند:
وقتی توقف در [نزول] وحی رخ داد، خدیجه بود که نگران آن حضرت شد و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید که آیا خداوند او را وانهاده است؛ آیات سورهی ضحی به عنوان پاسخی محکم فرود آمد. روایتی دیگر، آیات سورهی ضحی را با سورهی کهف، آیههای 22-23 با نقلی متفاوت مرتبط میسازد: کفار مکه با یهودیان دربارهی پیامبر مشورت کردند؛ یهودیان به آنان توصیه کردند که سؤالات ویژهای از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپرسند تا او را بیازمایند که آیا پیامبری راستین است یا نه. همین که آمدند و پرسشها را نزد او طرح کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وعده داد که پاسخ را روز بعد بدهد، بیآنکه عبارت «ان شاء الله» را بدان بیفزاید. سپس وحی به تأخیر افتاد، اما پس از زمانی [نزول وحی] از سر گرفته شد. روایتی خاص هم میگوید سنگی به پیامبر زده شد و خون از انگشت وی جاری گشت؛ وی بیت معروف را خواند:
هل أنت إلاّ إصبع دَمِیتِ *** [و فی سبیل الله ما لَقیتِ]
آنگاه خداوند از ارسال وحی دریغ کرد. اما پس از اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را زنی در این باره مورد تمسخر قرار داد، وی آیات نازل شده را بر زبان راند.
و سرانجام روایتی است دایر بر اینکه جبرئیل نتوانست وارد منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شود و وحی را به او ابلاغ نماید، زیرا توله مردهای در زیر بسترش افتاده بود. مدت به تعویق افتادن وحی، براساس نقلهای متناقض، دو، سه، دوازده، پانزده و یا چهل روز روایت شده است. (20)
حدیثی را که مقاتل در تفسیر خود، در بیان سبب نزول آیات سورهی ضحی نقل کرده، گونهای دیگر است. این روایت در واقع همان روایت مذکور در بالا (پانویس هفدهم را ببینید)، همراه برخی جزئیات اضافی است. پیامبر چهل روز (یا طبق نقلی دیگر، سه روز) جای خالی جبرئیل را- که پیوسته وحی را به او ابلاغ میکرد- احساس میکرد و دلتنگ او شده بود. کفّار مکه مدعی شدند که وحی محمد از سوی خدا نبوده و او از دریافت وحی محروم شده است و این نشان میدهد خداوند او را رها کرده و از او بیزار است. وقتی که مسلمانان (در مکه- مؤلف) از پیامبر پرسیدند، او پاسخ داد که [نزول] وحی بدان سبب متوقف شده است؛ که برخی از آنان مفصلهای انگشتان خود را تمیز نکرده و ناخنهای خود را کوتاه نکردهاند. (21)
این حدیث که در تفسیری قرن دوّمی نقل شده و در برخی از تفاسیر بعدی انعکاس یافته (22) به روشنی اهمیت پرداختن به کوتاه کردن ناخنها در دورهی آغازین اسلام را نشان میدهد؛ سهلانگاری برخی مؤمنان ممکن است استمرار نزول آیات وحیانی از سوی خداوند بر پیامبر را به مخاطره اندازد.
مجاهد (م 104 ق) دربارهی آیهی 64 سورهی مریم: «و ما نتنزّل إلاّ بأمر ربّک؛ و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمیشویم»، میگوید که وحی به تأخیر افتاد و جبرئیل برای پیامبر بیان کرد که سبب آن بوده که مؤمنان نسبت به کوتاه کردن ناخنها، اصلاح شارب، تمیز نگهداشتن دندانها با مسواک و پاکیزه کردن مفصل انگشتان خود بیتوجه بودهاند. (23)
به نظر عالمان مسلمان شأن و رتبهی گرفتن ناخنها در ردیف سایر اعمال مربوط به نظافت و پاکیزگی از قبیل اصلاح شارب، ازالهی موهای زیر بغلها و اسافل اعضا طبقهبندی گردد. اما لازم است به روشنی تعیین کنیم که آیا این عمل واجب است و بخشی از سنّت را تشکیل میدهد. وجوب این عمل از روایتی منسوب به پیامبر و منقول در کتابی از احمدبن حنبل استنباط شده است:
کسی که اسافل اعضای خود را پاکیزه نساخته، ناخنهای خود را کوتاه نکرده و شارب خود را اصلاح نکند، از ما نیست. (24)
به این همه، این روایت را عالمان مسلمان شدیداً نقل کردهاند. به گفتهی ایشان یکی از راویان، ابن لَهیعة، (25) غیرموثّق ارزیابی شده است و در نقل دیگر این روایت به نقل ترمذی، (26) ذکری از گرفتن ناخنها نیست (این نقل تنها کوتاه کردن شاربها را ذکر کرده است). حتی اگر بپذیریم که حدیث، موثق است، تعبیر «فلیس منّا» صرفاً نشان میدهد که شخص از سنّت پیامبر پیروی نکرده است. مُناوی به این نتیجه رسیده است که روایت فوق وجوب و الزام را برای این عمل اثبات نمیکند. این کار، مستحب مؤکّد است (مندوبّ ندباً مؤکّداً)، و کوتاهی در اجرای آن را تنها میتوان بیاعتنایی به سنّت ارزیابی کرد. (27)
در این میان، مسئلهای فقهی راجع به کوتاه کردن ناخنها نیز سبب اختلاف دیدگاه در میان عالمان مسلمان شده است: اگر آب وضو به محل پوشیده از چرک نرسد، آیا مکلّف باید وضوی خود را تجدید کند؟ (28) شافعی نظری صریح در پاسخ به پرسشی خاص دارد: چنانچه شخصی وضو بگیرد، و سپس ریش خود را اصلاح کند و ناخنهای خود را بگیرد، آیا باید وضو را اعاده کند؟ طبق نظر شافعی، پاسخ منفی است. (29)
علما دربارهی دورهی مقررّ شده از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای انجام اعمال فطرت (اصلاح شارب، تمیز ساختن اسافل اعضاء، کوتاه کردن ناخنها و زدودن موهای زیر بغل) متفّق القول نیستند. مطابق روایتی مشهور، این امور در هر چهل روز توصیه شده است. (30) مسئلهی مورد بحث این است که آیا چهل روز، مدت قطعی است یا این عدد، حداکثر زمانی است که فرد نباید از آن تخطی کند؛ اما براساس نیاز میتواند کاهش یابد. (31) روایتی که بخاری نقل کرده است میگوید ابنعمر عادات داشت که هر دو هفته یکبار ناخنهای خود را کوتاه کند (32) و میگفت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز این کار را به همین شیوه انجام میداد. نقلی دیگر میگوید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره شارب خود را اصلاح میکرد و هر جمعه، قبل از بیرون رفتن برای انجام نماز جمعه، ناخنهای خود را کوتاه میکرد. (33) روایت اخیر در تناقض است با نظری که در کتاب فتاوی تاتار خانیة نقل شده و گرفتن ناخنها را قبل از نماز صبح روز جمعه جایز نمیداند. دلیل این حکم، امری ذوقی یا مصلحتی است: نماز، بخشی از حقیقت حج است؛ همچنان که تراشیدن مو و کوتاه کردن ناخنها در حال حج، حرام است و فقط بعداً جایز میشود، این اعمال نیز باید پیش از نماز، حرام تلقی شود. مؤید این دیدگاه روایت دیگری است که میگوید: هر کس ناخنهای خود را پس از نماز جمعه کوتاه کند، چونان کسی است که با انجام حج و عمره، موی خود را تراشیده و ناخنهای خود را کوتاه کرده باشد. (34)
در مقابل حدیثی که فاصلهی انجام این اعمال را چهل روز معین میسازد، روایتی بسیار مطنطن (35) منسوب به پیامبر در دست است: هر یک از این اعمال دورهای زمانی دارند: تمیز کردن اسافل اعضا در هر چهل روز، کندن موهای زیر بغل هرگاه دیده شود، اصلاح شارب وقتی بلند شود، کوتاه کردن ناخنها در هر جمعه و تمیز کردن مفصلهای انگشتان در هر وضو. (36)
روایت بسیار مشهور کوتاه کردن در روزهای جمعه با روایاتی که به گرفتن ناخنها در روز پنجشنبه توصیه میکنند، در تعارض است. (37)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آشکار اعلام کرده است که هر کس بخواهد از فقر، چشم درد، جذام (38) و جنون در امان باشد، باید بعدازظهر پنجشنبه ناخنهای خود را کوتاه کند، (39) نظر صریح در برابر کوتاه کردن ناخنها در روز جمعه از ابوحنیفه نقل شده است: او با جمعه به عنوان روز [ناخن] گرفتن مخالف بوده است؛ شارب باید اصلاح و ناخنها باید گرفته شود هرگاه که نیاز باشد. (40)
حدیث تضمین کننده پاداش برای کسانی که ناخنهای خود را در روز جمعه کوتاه کنند، چیزی بسیار سخاوتمندانه است؛ با این همه انجام آن، اندکی به تأخیر افتاده است. حدیثی منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید:
کسی در روز جمعه دندانهای خود را تمیز، سبیل خود را اصلاح و ناخنهای خود را کوتاه کند، موهای زیر بغلش را بکَند و شستشو (غسل معین شده) کند، سزاوار بهشت است. (41)
ذخیره بیشتر، حدیثی بود که به کسانی که ناخنهای خود را در روز جمعه کوتاه میکنند وعده میداد که خداوند بیماری را از ایشان دور کرده و درمان به ایشان اعطا خواهد کرد. (42)
حدیث وفق دهندهی منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان میکند که ناخنها باید در روز پنجشنبه و جمعه کوتاه شوند چون این کار رفاه فرد را تضمین میکند. (43)
به نظر میرسد که تطبیق دهنده کامل، حدیثی باشد که به کوتاه کردن ناخنها، اصلاح سبیل، کندن موی زیر بغل و تراشیدن اسافل اعضا در روز پنجشنبه دستور میدهد؛ و در روز جمعه، مؤمن باید بدن خود را شستشو (غُسل) داده، خود را معطّر کرده و لباسهای زیبا بپوشد. (44)
حدیثی آزاد به روایت ابوهریرة نقل شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاداشهای بسیاری [وعده] میدهد که به مؤمنانی داده خواهد شد که در هر روز هفته، ناخنهای خود را کوتاه کنند؛ روز خاصی برای کوتاه کردن ناخن معین نشده است. (45)
اهمیتی خاص برای ترتیب گرفتن ناخنهاست. (46) حدیثشناسان تأکید دارند که حدیث صحیحی در زمینهی ترتیب کوتاه کردن ناخنها وجود ندارد، (47) اما اقوالی ویژه از علمای پیشین و برخی آثار منظور شبیه علایمی یادداشتگونه برای دانستن ترتیب صحیح وجود دارد. (48)
اختلاف نظرهایی عالمانه دربارهی مشکل چگونگی دور ریختن چیدههای ناخن وجود دارد. طبق فرمایشات پیامبر، نظر مقبول این است که چیدههای ناخن باید دفن شود. با این که گناهی در دور ریختن آنها نیست، انداختن آنها در مستراح یا حمام نکوهیدنی است. (49) دلیل این امر به دفن چیدههای ناخن این بوده که به جادوگران اجازه داده نشود تا با آنها بازی کنند. ابنحجر دلیلی دیگر برای دفن قایل شده است: چیدههای ناخن، بخشی از جسد آدمی است و باید مانند خود بدن دفن شود. (50) براساس یکی از تفسیرها، آیات 26-27 سورهی مرسلات (ألم نجعل الأرض کفاتاً أحیاء و أمواتاً) «مگر زمین را محل اجتماع نگردانیدیم؟ چه برای مردگان چه زندگان» شامل چیدههای ناخن و مو [هم] میشود. (51) حکیم ترمذی روایتی را به نقل عائشة آورده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دفن هفت چیز از جسد آدمی امر فرمودند: مو، چیدههای ناخن، [خون] حیض…، دندانهای (افتاده)، پوست حشفه و جُفت. حرمت بدن مؤمن به اجزاء او [هم] گسترش مییابد. (52)
به هرحال، کوتاه کردن ناخنها عموماً به عنوان سنّتی پسندیده پذیرفته شده [که] باید به طور خصوصی انجام شود؛ کوتاه کردن ناخنها در مساجد، [کاری] نکوهیده است. (53)
نقل است که ابراهیم (علیه السلام) اولین نفر از نوع بشر است که ناخنهای خود را کوتاه کرده است. (54) این عمل که یکی از کارهای مربوط به اعمال فطرت است تاکنون به طور دقیق به وسیلهی مؤمنان مراعات شده است.
کتابنامه :
1. إتحاف السادة المتقین بشرح أسرار إحیا علوم الدین، مرتضی زبیدی، قاهرة، 1311.
2. أحکام القرآن، جصّاص، استانبول، 1355.
3. أسباب النزول، واحدی، قاهره، 1388.
4. الإسفار عن قلم الأظفار، سیوطی، نسخه خطی، دانشگاه حبرو، یهودا عربی.
5. الأمّ شافعی، قاهره، 1388.
6. البرکة فی فضل السعی و الحرکة، وصابی، قاهرة، 1354.
7. البِشاره و النِذارة، خرگوشی، نسخهی خطی Br. Mus. Or
8. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم، حیدرآباد، 1361.
9. الحدائق الناظره، بحرانی، نجف، 1384.
10. الخصال، ابنبابویه، تصحیح: علی اکبر غفّاری، تهران، 1389.
11. الظفر بقلم الظفر، سیوطی، نسخهی خطی، بادلی، والگر.
12. الفردوس بمأثور ثورالخطاب، شیرویه ابن شهردار، بیروت، 1406.
13. الفوائد المجموعهی فی الأحادیث الموضوعه، شوکانی، تصحیح عبدالرحمن المعلمی الیمنی، بیروت، 1392.
14. الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف، ابنحجر، قاهره، 1345.
15. النهایة فی غریب الحدیث، ابناثیر، بیجا، بیتا.
16. الوفا بأحوال المصطفی، ابن جوزی، تصحیح مصطفی عبدالوحد، قاهره، 1386.
17. بحارالأنوار، مجلسی، بیروت، 1403.
18. بررسیهایی پیرامون پاپیروسهای ادب عربی، نبیة عبود، شیکاگو، 1967.
19. برهان فی تفسیر القران [هاشم بن] سلیمان بن اسماعیل البحرانی التوبلی الکتکانی، قم، بیتا.
20. تاریخ الخمیس، دیار بکری، قاهره، 1283.
21. تعطیر الأنام فی تعبیر المنام، عبدالغنی نابلسی، قاهره، 1384.
22. تفسیر (لباب التأویل فی معانی التنزیل)، خازن، قاهره، 1381.
23. تفسیر الأحکام الکبیر، ابن سیرین، قاهره، 1382.
24- تفسیر القرطبی (= الجامع لأحکام القرآن)، قرطبی، قاهره، 1387.
25- تفسیر الکبیر (= مفاتیح الغیب)، رازی، قاهره، 1357.
26- تفسیر، ابنکثیر، بیروت، 1385.
27- تفسیر، مقاتل، نسخهی خطی، ترکیه، استانبول، احمد سوم.
28- جُزء فیه احادیث أبی محمد سفیان بن عیینة، نسخهی خطی، ظاهریة، حدیث.
29- خلق الإنسان، ثابت بن أبی ثابت، تصحیح عبدالستّار، فرّاج، کویت، 1965.
30. دایرة المعارف اسلام، ویرایش دوم.
31. زاد المعاد، ابنقیّم جوزیه، بیروت، بیتا.
32. سنن الکبری، بیهقی، حیدرآباد، 1344.
33. سنن، دار قطنی، تصحیح عبدالله هاشم یمانی، مدینه، 1386 م.
34. شرح المواهب اللّدنیه، زقانی، قاهره، 1328.
35. علل الحدیث، ابن ابیحاتم، قاهره، 1343.
36. عمدة القاری، عینی، قاهره، بیتا.
37. غِداء الألباب لشرح منظومة الآداب، محمد سفارینی، قاهره، 1324.
38. غرائب القرآن، نیسابوری، تصحیح ابراهیم عطوه عوض، قاهره، 1393.
39. غنیة، جیلانی، قاهره، 1322.
40. قائق، زمخشری، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم و علی محمّد بجاوی، قاهره، 1971.
41. فتح الباری، ابنحجر، قاهره، 1031.
42. فردوس الأخبار، دیلمی، نسخهی خطی، چستر بینی.
43. الصمد فی توضیح الادب المفرد، فضل الله الجیلانی، حمص، 1388.
44. فیض القدیر، مناوی، بیروت، 1391.
45. قوت القلوب، ابوطالب مکی، قاهره، 1351.
46. کامل فی ضعفاء الرجال ابنعدی، بیروت، 1405.
47. کتاب الدین و الدولة، علی بن ربن الطبری، تصحیح عادل نویهض، بیروت، 1393.
48. کنزالعمال، متقی هندی، حیدرآباد، 1377.
49. لباب النقول فی أسباب النزول، سیوطی، قاهره، 1373.
50. لسان المیزان، ابنحجر، حیدرآباد، 1330.
51. مجمع الزوائد، نورالدین هیثمی، بیروت، 1967.
52. محاضرات الأدباء، راغب الاصفهانی، بیروت، 1961.
53. مدخل، حاج بیروت، 1972.
54. مصنف ابن ابیشیبه، تصحیح عبدالخالق افغانی، حیدرآباد، 1387.
55. مصنّف، عبدالرزاق، تصحیح حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، 1390.
56. معرفة السنن و الآثار، بیهقی، تصحیح احمد صقر، قاهره، 1390.
57. مکارم الأخلاق، رضی الدین طبرسی، قاهره، 1374.
58. منح المنّة فی التمسّک بالشریعة و السنّة، الشعرانی، قاهره، بیتا.
59. موضح أوهام، خطیب بغدادی، حیدرآباد، 1379.
60. موضوعات، ابنجوزی، تصحیح عبدالرحمن محمّد عثمان، قاهره، 1386.
61. میزان الاعتدال، ذهبی، تصحیح علی محمّد بجاوی، قاهره، 1382.
62. نزهة الناظرین، تقیالدین عبدالملک بن أبی المُنی، قاهره، 1373.
63. نسخهی خطی مجهول المؤلف، دانشگاه استانبول ش 6258 برگ 9 پشت- 10 رو.
64. نوادرالأصول، حکیم ترمذی، استانبول، 1293.
65. نیل الأوطار، شوکانی، قاهره، 1372.
پینوشتها:
1- به عنوان مثال، نک. السنن الکبری، ج1، ص149؛ معرفة السنن و الآثار: ج1، ص390-391؛ نیل الأوطار، ج1، ص130-133؛ کنزالعمال، ج6، ص371-374، ش2648-2652، 2654، 130-133؛ عمدة القاری: ج22، ص44-46 و [نیز]، نک. تعریف «فطرت»، ص45: «الفطرة خمس أی خمسة أشیاء و أراد بالفطرة، السنة القدیمة التی اختارها الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) واتفقت علیها الشرائع فکأنها أمر جبلی فطروا علیها»؛ [فطرت، پنج یعنی پنج چیز است و مقصود حضرت از فطرت، سنتی کهن است که انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را برگزیدهاند و شرایع بر آن اتفاق دارند، گویا که این سنت، امری فطری است که بر آن آفریده شدهاند]؛ فتح الباری، ج10، ص282-285؛ فضل الله الصمد فی توضیح الأدب المفرد، ج2، ص680، ش1257؛ قوت القلوب، ج4، ص8-9؛ منح المنّة فی التمسک بالشرایعة و السنة، ص21؛ نزهة الناظرین، ص59؛ الظَفَر بقَلم الظُفر، نسخهی خطی، برگ 368 ر؛ الإسفار عن قلم الأظفار، نسخهی خطی، دانشگاه حبرو، یهودا عربی ج4، ص749، برگهای 1پ-2ر؛ فیض القدیر، ج3، ص455، ش2953. مقایسه کنید با استدلال متفاوتی که وصابی بیان نموده است؛ البرکة فی فضل السعی و الحرکة، ص214-215: «پاکیزگی، یکی از شرایط دینداری است (و قال- صلی الله علیه و سلم-: بنی الدین علی النظافة)؛ یکی از لوازم نظافت کوتاه کردن ناخنهای خود است. این دستورات مشتمل بر کوتاه کردن ناخنها، در تفاسیر قرآن، ذیل سورهی بقره، آیهی 124 آورده شده است: «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیامورد»؛ برای نمونه، نک. تفسیر الطبری، ج2، ص9-10، ش1910-1914؛ الدر المنثور، ج1، ص111-112؛ تفسیر القرطبی (=الجامع لأحکام القرآن)، ج2، ص98؛ أحکام القرآن، ج1، ص66؛ تاریخ الخمیس، ج1، ص208؛ سنن دارقطنی، ج1، ص94-5؛ مُوضح أوهام، [الجمع و التفریق]، ج2، ص199، ج1، ص14؛ جُزء فیه أحادیث أبی محمد سفیان بن عینیة، نسخهی خطی، ظاهریة، حدیث 18، برگ 264پ، مقایسه کنید با الخصال، ص271، ش11؛ کنزالعمّال، ج9، ص170، ش1375؛ غِداء الألباب لشرح منظومة الآداب، ج1، ص381.
2- برای دیدن نقلهای مختلف، نک. فردوس الأخبار، نسخهی خطی، چستربیتی 30377، برگ 116 پ، ذیل «قلّم أظفارک فإنّ الشیطان یقعد علی ما طال منها»؛ اتحاف السادة المتقین بشرح أسرار إحیاء علوم الدین، ج2، ص410 ذیل (شیطان در این حدیث به «ابلیس» تفسیر شده با تعبیر دیگر [مضمون] این حدیث، چنین است: «قُصوّا أظافیرکم فإن الشیطان یجری ما بین اللحم و الظفر»، همان، ص410 پایین)؛ الظفر، برگ368ر؛ الدرّ المنثور، ج1، ص113، فوق؛ الحدائق الناظرة، ج5، ص570 (عن ابیجعفر (ص) قال: «إنّما قصّ الأظفار لأنّها مقیل الشیطان و منه [یکون] النسیان…»؛ …. عن ابی عبدالله (ص) قال: إنّ أتسروا أخفی ما یسلّط الشیطا من ابن آدم ان صار یسکن تحت الأظافیر….)؛ مقایسه کنید با مکارم الأخلاق، ص25، پایین.
3- بررسیهایی پیرامون پاپیروسهای ادب عربی، ج2؛ تفاسیر قرآن و حدیث، ص166، مدرک 6، ش6، 11، ص10-12.
* این کلمه در متن اصلی این چنین ضبط گردیده است، گرچه ظاهراً صحیح آن «فیجیبه» است. (م)
4- همان، ص168.
5- علل الحدیث، ج2، ص282، ش2349.
6- برای نظرات منفی دربارهی او، نک. الجرح و التعدیل، ج7، ص69، ش391 (احادیثه منکرة، یحدث بالأباطیل)؛ میزان الاعتدال، ج3، ص358-359، ش6750؛ لسان المیزان، ج4، ص449، ش1374.
7- دربارهی تمایز میان رؤیاهای صادق و کاذب، بطور نمونه، نک. تعطیر الأنام فی تعبیر المنام، ج1، ص3-4.
8- «و» در نسخه، مفقود است.
9- در نسخه «الرفع» است.
10- البشارة و النِذارة، خرگوشی، نسخهی خطی Br Mus. Or 6262، برگ 6 الف.
11- تفسیر الأحکام الکبیر، ص23.
12- به نظر میرسد که قرائت خانم عبود: «أبوا؛ آنها خودداری کردند»، بیوجه است.
13- احتمالاً مقصود از این حرف، «قِسطر» (نویسندهی مقاله) است.
14- این تعبیر دربارهی خوابها را مقایسه کنید با: الدر المنثور، ج3، ص311-312 (یراها المؤمن أو تری له)؛ محاضرات الأدبا، بیروت: 1961، ج1، ص149 (یراها الرجل أو تری له)؛ شرح المواهب اللدنیة، ج7، ص163.
15- این «و» در قرائت خانم عبود، مفغول و مبهم است، البته [در] معنای حدیث.
16- برخی از مختصرات شیعی مرزی آشکار میان مردان و زنان ترسیم کردهاند: «در حالی که مردان مأمور به کوتاه کردن ناخنهای خود هستند، زنان مأمورند که ناخنهایشان را وا نهند تا رشد کند؛ زیرا «این برایشان زیباتر است»، نک. الحدائق الناظره، ج5، ص571، پایین تا ص572، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) للرجال: «قصوا أظفارکم و النساء اترکن فأنّه أزین لکن»؛ مکارم الأخلاق، ص 26، (اما با کمال تعجب: «و قال للنساء: «لاتترکن* من أظفارکن» که خطا به نظر میرسد).
* در هیچ یک از نسخهها و چاپهای موجود «لاتترکن» نیست و ممکن است این عبارت، ا ز تصحیفها و تحریفهایی باشد که در چاپ دیگر این کتاب یافت میشود. برای اطلاع بیشتر، نک. مکارم الاخلاق، طبرسی، قم، 1414 ق، ج1، ص155، ح20 و مقدّمهی همین جلد. (م)
17- نک. خلق الإنسان، ص29؛ نوادر الاصول، ص45: (… انه سها فی صلاته فقال: «مالی لا اوهم و رفع أحدکم بین ظفره و أنملته….)؛ القائق، ج4، ص83. (فأوهم فی صلاته…. و کیف لا اوهم، أوهم را چنین معنا و تفسیر کردهاند: أوهم فی کلامه و کتابه إذا اسقط منه شیئاً)؛ کنزالعمّال، ج6، ص375، ش2682-2683؛ مجمع الزوائد، ج1، ص238؛ فتح الباری، ج10، ص291؛ الدّر المنثور، ج1، ص113؛ ذیل ماده «رفغ»، «وهم» (شکلهای نقل شده را، نک. «لا أهِم، لا اَیهم، لااُهیم»)؛ النهایة فی غریب الحدیث، ذیل مادههای «وهم» [و] «رفغ»؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص102؛ الأحکام القرآن، ج1، ص66 ذیل.
18- الدر المنثور، ج1، ص112؛ إتحاف، ج2، ص399؛ الفائق، ج4، ص83؛ الحدائق، ج5، ص569؛ کنزالعمال، ج6، ص375، ش2681؛ کتاب الدین والدولة، ص62؛ مکارم الأخلاق، ص25 ذیل.
19- مؤلف بنا به رسم قدیمی مستشرقان در شمارهی آیات قرآن به سیستم شمارهگذاری قرآن فلوگل ارجاع میدهد که گاه با مصحف قاهره (سیستم شمارهگذاری رایج در جهان اسلام کنونی) متفاوت است. در متن مقاله، آیات فوق 24-25 از سورهی کهف آمده که در ترجمه به صورت 22-23 تصحیح شده است.
20- نک. تفسیر (بولاق)، طبری، ج30، ص148؛ تفسیر، القرطبی، ج20، ص92-93؛ تفسیر ابنکثیر، بیروت، 1385 ج4، ص356-366، ج7، ص313؛ أسباب النزول، واحدی، قاهرة: 1388، ص301-302؛ لباب النقول فی أسباب النزول، سیوطی، قاهره: 1373، ص144-145 و ص237-238؛ الدر المنثور، همو، ج6، ص360-361؛ ابن حجر، الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف، قاهره: 1345، ص102، ش306؛ ص185، ش325-326؛ تفسیر، سمرقندی، نسخهی خطی، چستربیتی 3668، ج2، 326 روز؛ تفسیر (لباب التأویل فی معانی التنزیل)، خازن، قاهره: 1381، ج7، ص214-215؛ التفسیر الکبیر رازی، (=مفاتیح الغیب)، قاهره: 1357، ج31، ص210-211؛ غرائب القرآن، نیسابوری، تصحیح: ابراهیم عطوهی عوض، قاهره: 1390، ج30، ص115-116.
21- تفسیر، مقاتل، نسخهی خطی، ترکیه، استانبول، احمد سوم، II/74، برگ 242 پشت.
22- نک. تفسیر القرطبی، ج20، ص93 ذیل، التفسیر الکبیر، رازی، ج31، ص211؛ غرائب القرآن، نیسابوری، ج30، ص115 ذیل.
23- نک، أسباب النزول، ص203؛ تفسیر القرطبی، ج11، ص127؛ الدر المنثور، ج4، ص279، و ج2، ص9-14.
24- إتحاف، ج2، ص411 و 413؛ فیض القدیر، ج6، ص223، ش9021: «من لم یحلق عانته و یقلّم أظفاره و یجُزّ شاربه فلیس منّا».
25- نک. دایرة المعارف اسلام، ویرایش، دوم، مدخل ابن لَهیعة (ف. روزنتال).
26- نک. فیض القدیر، ج6، ص222، ش9016.
27- نک. فیض القدیر، شرح مُناوی، ج6، ص223؛ اتحاف، مرتضی زبیدی، ص411 و 413.
28- نک. فتح الباری، ج10، ص291؛ اتحاف، ج2، ص411 فوق؛ فضل الله جیلانی، فضل الله، ج2، ص685.
29- الأمّ، چاپ مجدد، قاهره، 1388، ج1، ص18.
30- برای نمونه. نک. الدر المنثور، ج1، ص112؛ الإسفار، برگ2رو؛ السنن الکبری، ج1، ص150؛ زادالمعاد، چاپ مجدد: بیروت: بیتا، ج1، ص45؛ اتحاف، ج2، ص399 فوق.
31- نیل الأوطار، ج1، ص131-132؛ فتح الباری، ج10، ص292.
32- فضل الله، ج2، ص685، ش1258.
33- نک. الوفا بأحوال المصطفی، تصحیح مصطفی عبدالواحد، قاهره: 1386، ص591؛ الظَفَر، برگ 368 پشت، پایین و ص369رو؛ الدرّ المنثور، ج1، ص12 پایین؛ أحکام القرآن، ج1، ص66 پایین؛ تاریخ دیار بکری، ج1، ص208؛ فیض القدیر، ج5، ص238، ش7131 (و احادیث متناقض را در این شرح ببینید)، قیاس کنید با: بررسیها، عبود، ج2، ص200، ش9 (و نک. یادداشتهای ویراستار، ص203-304).
34- نک. نسخهی خطی، مؤلّف مجهول، دانشگاه استانبول، 6258، برگ 9 پشت-10رو (نقل شده از رساله الاحکام الإسلامیة).
35- نک. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج1، ص259.
36- اتحاف، ج2، ص399 و 413 فوق، فتح الباری، ج10، ص292 ذیل؛ الدّر المنثور، ج1، ص113، ج2، ص1-2؛ الإسفار، برگ 2رو (و قیاس کنید با همان اثر، برگ 3 پشت، جدول زمانبندی دیگر برای انجام این اعمال)؛ میزان الاعتدال، ج1، ص33، ش59.
37- نک. به طور مثال: اتحاف، ج2، ص313-314؛ الظفَر، برگ 370رو و پشت.
38- در متن حدیث، «بَرَص» (پیسی) هست. نک. الفردوس بمأثور الخطاب، ج3، ص594، ح 5865؛ بحارالانوار، ج73، ص123، ح12.
39- البرکة، ص216؛ الظفر، برگ 369 پشت، فوق.
40- مجهول المؤلف، نسخهی خطی، دانشگاه استانبول 6258، برگ 9 پشت.
41- الظَفَر، برگ 369رو؛ مکارم الأخلاق، ص25.
42- المصنف، ابن أبی شیبة، تصحیح عبدالخاق افغانی، حیدرآباد: 1387، ج2، ص159؛ قوت القلوب، ج1، ص98؛ الغنیة، قاهره: 1322، ج1، ص17؛ الظفر، برگ 369 پشت، اما این پاداش بزرگ به کوتاه کنندگان ناخن در روز شنبه وعده داده است؛ عمدة القاری، ج22، ص46 فوق.
43- البرکة، ص216.
44- اتحاف، ج2، ص414.
45- عمدة القاری، ج22، ص46 فوق؛ الظفر، برگ370 پشت- 371 رو؛ الإسفار، برگ 3 رو؛ الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة، چاپ مجدد: بیرووت: 1392، ص197، ش569 (موسوم به عنوان جعلی بودن، «موضوع»)؛ الموضوعات، تصحیح عبدالرحمن محمد عثمان، قاهره: 1386، ج3، ص53 (موسوم به «موضوع»)؛ قیاس کنید با: مکارم الأخلاق، ص25: … خذها ان شئت فی الجمعة و إن شئت فی سائر الأیام.
46- البرکة، ص216؛ الغنیة، ص17؛ مکارم الأخلاق، ص25.
47- به طور نمونه، نک. اتحاف، ج2، ص 411.
48- به طور نمونه، نک. البرکة، ص316.
49- فضل الله، ج2، ص685؛ قیاس کنید با: مکارم الأخلاق، ص26 فوق؛ الحدائق، ج5، ص573.
50- فتح الباری، ج10، ص292 پایین- 293، ج2، ص1-3.
51- البرهان فی تفسیر القرآن، سلیمان** بن اسماعیل بحرانی توبلی کتکانی، قم، ج4، ص417؛ الحدائق، بحرانی، ج5، ص573.
** مؤلف «برهان»، «هاشم بن سلیمان بن اسماعیل….» است. نگاه کنید به مقدمهی کتاب: ص45.
52- نوادر الاصول، ص45؛ تفسیر، ج2، ص102 (به نقل از نوادرالاصل).
53- المصنّف، عبدالرزّاق، تصحیح حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، 1390، ج1، ص439، شماره 1718، نک. المدخل، ابن الحاج، بیروت: 1972، ج2، ص240.
54- الظفر، برگ 368 رو.
منبع مقاله :
موتسکی، هارالد، (1394)، حدیث اسلامی: خاستگاهها و سیر تطوّر، قم: پژوهشگاه قرآن و حدیث، چاپ دوم.