ناکثین از دیدگاه امام علی علیه السلام (4)
3- ایجاد شبهه
یکی از حقایقی که قرآن مجید مکرراً به آن تصریح کرده است عبارت است از پایداری حق و نابودی باطل.
قرآن حق را از آن جهت که منطبق با فطرت و سرشت آدمی است ماندنی دانسته و باطل را امری عارض و رو به زوال می داند:
«بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون» (1)
بلکه حق را محکم بر فرق باطل کوفته و آنگاه باطل را نابود ساخته و از بین می برد و وای بر شما از توصیفهایی که می نماید.
«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً» (2)
و بگو حق آمد و باطل تباه شد همانا باطل از بین رفتنی است.
و در آیه ای دیگر حق را تشبیه به درختی نموده است که ریشه آن در اعماق زمین است و باطل را به درختی که ریشه ندارد:
«الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السما تؤتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون و مثل کلمه خبیثه کشجره اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار» (3)
آیا نمی بینی که چگونه خداوند مثال زده است برای کلمه حق مانند یک درخت سالم و پاک میوه داری که ریشه آن در زمین فرو رفته است و شاخه هایش سر به بالا کشیده و میوه و برگ دارد و میوه اش فصلی نیست بلکه درختی است که در همه فصل میوه می دهد و همیشه بهار است و مثل عقیده باطل مانند درخت پلیدی است که بی میوه و بی ریشه است و دوام و ثباتی ندارد.
و در سوره رعد آیه 17 می فرماید:
«انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و مما یوقدون علیه ابتغاء حیله او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل. فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال».
خداوند آبی از آسمان نازل نمود و از هر سرزمین رودهایی به اندازه گنجایش آن به راه افتاد (رودها به هم پیوستند و سیلابی تشکیل دادند) سیلاب کفهایی را به روی خود حمل کرد (نه تنها بر روی سیلاب کف ظاهر می گردد بلکه در روی فلزاتی که برای زینت یا وسایل زندگی زیر فشار آتش ذوب می شوند این گونه کفها آشکار می گردد، این چنین خداوند حق و باطل را مجسم می سازد اما کف به زودی از بین می رود، ولی آنچه به مردم سود می رساند در زمین باقی می ماند)
نکته بسیار لطیفی که در آیه شریفه هست این است: از آنجا که حق مطابق با فطرت و باطل برخلاف سرشت آدمی است، باطل با وصف بطلانش نمی تواند ظاهر شود، بلکه بر روی آب پدید می آید و خیلی پرزرق و برق و زیباست. باطل آنگاه می تواند نفوذ کند که لباس حق بپوشد. (4) و این همان چیزی است که در اصطلاح نهج البلاغه نام آن شبهه است یعنی چیزی که شبیه به حق است.
علی علیه السلام در خطبه 38 می فرماید:
«انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق فاما اولیاء الله فیضاءهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدی و اما اعداء الله فدعاء هم فیها الضلال» شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا نوری که آنان را در تاریکیهای شبهه راهنمایی کند یقین آنهاست و راهنمای آنها مسیر هدایت است، ولی دشمنان خدا گمراهیشان آنها را به شبهات دعوت می کند.
و در مورد دیگر می فرماید:
«فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و او ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجوا الذین سبقت لهم من الله الحسنی» (5)
پس اگر باطل از حق کاملاً جدا می گشت بر آنان که در پی حقیقت هستند پوشیده نمی ماند. و چنانکه حق از باطل خالص می شد زبان معاندان از آن قطع می گردید ولی قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند. اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می شود و تنها آنها که مورد رحمت خدا بوده اند نجات می یابند.
برای مردمی که به حقایق واقف نیستند بزرگترین خطر «شبهه» است، زیرا عامه مردم آنقدر قدرت تجزیه و تحلیل ندارد که باطل را تشخیص داده و لباس حق را از تن باطل بر کنند و از اینجاست که خائنان در پی همین اند.
اینان باطلشان را در جامعه با لباس حق به خورد مردم می دهند تا آنجا که گاه حتی بر نزدیکترین نزدیکان هم حق مشتبه گردد، کار شبهه گاه به آنجا می کشد که حتی «حق ناطق» و «تبلور راستین حق» هم باید تلاش زیاد برای معرفی حق بکند تا شبهه داران باور کنند که لباس حق بر باطل پوشانیده اند.
به هنگامی که امام علی علیه السلام نزدیک بصره رسید کسی را نزد حضرت فرستادند تا حقیقت حال را جویا شود که شورشگران (ناکثان)چگونه رفتار خواهند نمود تا شبهه از دلشان زدوده گردد. امام علی علیه السلام چگونگی رفتار خویش را به نحوی بیان فرمود که بر این شخص روشن گردید حق با آن حضرت است، در این هنگام که امام اعتراف او را نسبت به حقانیت خویش یافت از او خواست بیعت کند، اما او پاسخ داد: من فرستاده گروهی هستم و از پیش خود کاری نمی کنم. امام علیه السلام فرمود: اگر آنها تو را گسیل می داشتند که محل ریزش باران را برایشان بیابی و سپس به سوی آنها باز می گشتی و از مکان سبزه و آب آگاهشان می کرد اگر مخالفت می کردند و به سرزمین های بی آب و علف روی می آوردند تو چه می کردی؟ گفت آنها را رها می ساختم و به جایی که آب و گیاه بود می رفتم. امام علیه السلام فرمود: پس دستت را دراز کن و بیعت نما، آن شخص می گوید سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من توانایی امتناع را نیافتم و با آن حضرت بیعت نمودم. (6)
آری، بزرگترین خطر برای یک انقلاب این است که در میان انقلابیون «شبهه» پدید آید زیرا مردم تا آنگاه وفادار به انقلاب می مانند که انقلابشان را بر حق ببینند ولی اگر وسواسان خناس با ایجاد شبهه انقلاب را باطل جلوه دهند و بر باطل خود پوششهایی از حق بپوشانند، طبیعی است که دیگر مردم در صحنه نبوده و به کنار می روند، و این آغاز خطر است.
و این تجربه تلخی است که از انقلابهای گذشته و مخصوصاً انقلاب بزرگ پیامبر گرامی اسلام و امیرمؤمنان علیه السلام می گیریم.
هنوز آب غسل بدن پیامبر نخشکیده است و پیامبر دفن نگشته که فرصت طلبان در سقیفه بنی ساعده جمع می شوند و با استدلالهای بسیار سست و واهی، علی علیه السلام را کنار می زنند و اسلام را از مسیر خود منحرف می سازند.
و می بینیم علی علیه السلام این چهره پرافتخار تاریخ اسلام و اولین گروندگان به مکتب، در حکومت معاویه آنقدر چهره تابناکش تیره جلوه داده می شود که وقتی در محراب به شهادت می رسد انگشت حیرت به دندان گرفته و می گویند: «مگر علی علیه السلام هم نماز می خواند؟!
و هشدارمان باد که دیگر این تجربه تلخ تکرار نگردد، و برماست که حق را شناخته و پوششهای باطل آن را به دور ریزیم.
4- استفاده از چهره های وجیه
شخصیت ها و چهره های وجیه همان گونه که یکی از عوامل مهم پیروزی فرد و جامعه بوده اند و به همین ترتیب گاه بزرگ ترین عامل انحطاط نیز گشته اند و باعث انحراف مردم شده اند.
گاه شخصیت آنها به حدی بزرگ است که مردم خودشان را می بازند و تابع محض می شوند و اگر جنابان راه راست بروند مردم هم به راه راست می روند و اگر به راه کج بروند اینها هم به راه کج می روند از اینجاست که قرآن شخصیت پرستی و قهرمان پرستی را به شدت کوبیده است. قرآن مجید از زبان مردمی که از راه گمراه شده اند نقل می کند که اینان در روز قیامت می گویند:
«ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراء نا فاضلونا السبیلا»(7)
پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را اطاعت و پیروی کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.
و به خاطر نقشی که شخصیتها در جامعه دارند همیشه دشمنان سعی می کنند که یک یا چند تن از این چهره های «وجیه المله» را با خود یدک بکشند تا بتوانند توده ناآگاه را به سوی خود بکشانند. علی علیه السلام درباره این تاکتیک ناکثان چنین می فرماید:
«فخرجوا یجرون حرمه رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم» کما تجر الامه عند شرائها متوجهین بها الی البصره فحبسا نساءهما فی بیوتهما و ابرزا حبیس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سلم لهما و لغیرهما» (8)
پس اینان شورش کردند در حالی که همسر رسول خدا را همچون کنیزی که برای فروش می برند به دنبال خود کشاندند در حالی که همسران خود را در خانه پشت پرده نگهداشتند (تا از نظر بیگانگان دور باشند) و پرده نشین حرم پیامبر را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند.
عالی ترین نحوه تبلیغ برای طلحه و زبیر این است که عایشه ام المؤمنین را با خود داشته باشند زیرا که مردم برای همسران پیامبر احترام خاصی قائلند. و راه جلوگیری از این خطر این است که باید معیاری که حق است را به مردم شناساند. در جنگ جمل (جنگی که ناکثین به راه انداختند) مردی دچار تردید می شود و با خود می گوید چطور ممکن است شخصیتهایی از قبیل طلحه و زبیر بر خطا باشند؛ درد دل خود را با علی علیه السلام در میان می گذارد و از خود علی می پرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهایی عظیم بی سابقه ای بر خطا روند؟ علی علیه السلام می فرماید:
«انک لملبوس علیک ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال. اعرف الحق تعرف اهله و اعرفا لباطل تعرف اهله»
یعنی تو سخت در اشتباهی، تو کار واژگونه کرده ای، تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیت قرار دهی، عظمت ها و حقارت ها را که قبلاً با پندار خود فرض کرده ای مقیاس حق و باطل قرار داده ای، تو می خواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی؟ برعکس رفتار کن، اول خود حق را بشناس آن وقت اهل حق را خواهی شناخت.
آن وقت دیگر اهمیت نمی دهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل. و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود. (9)
5- استفاده از ناآگاهی مردم
از دیرینه ترین نقشه های دشمن برای استعمار انسان همین حیله است.
بزرگترین خطر برای دزد غارتگر، آگاهی و بیداری صاحب خانه است. این است که دشمنان همیشه سعی می کنند که مردم را در نادانی و جهالت نگه دارند.
و برای شورش علیه انقلاب نیز از این تاکتیک بهره های فراوان می برند. طلحه و زبیر شورش خود را از بصره آغاز می کنند، چرا؟ زیرا مردم بصره آگاهی کافی ندارند.
علی علیه السلام در این باره می فرماید:
«ارضکم قریبه من الماء بعیده من السماء خفت عقولکم و سفهت حلومکم فانتم غرض لنابل و اکله لاکل و فریسه لصائل»(10)
سرزمین شما به آب نزدیک است و آسمان دور. (11) عقلهایتان سبک و افکار شما سفیهانه است پس هدف خوبی برای تیراندازان هستید و لقمه چربی برای مفتخواران و صیدی برای صیادان.
و در جای دیگر می فرماید:
«کنتم جند المراه و اتباع البهیمه رغافاً جبتم و عقر فهربتم اخلافکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نقاف و ماء کم ذعاق و المقیم بین اضهرکم مرتهن بذنبه و الشاخص عنکم متدارک برحمه من ربه» (12)
شما سپاه زن بودید و پیروان حیوان. تا زمانی که شتر صدا می کرد به پا می خواستید. و با پی شدندش فرار کردند. اخلاق شما پست، پیمانهایتان از هم گسسته، دین شما دورویی و آب شهرتان شور است. آن کس که بین شما اقامت گزیند در دام گناه گرفتار آید، و اگر از شما دوری گزیند رحمت حق را دریابد.
و اینها که علی علیه السلام می فرماید حقایقی است که بعد از چهارده قرن آن را تجربه کردیم و همانگونه که فرمود یافتیم زیرا که دیدیم بعد از انقلاب ضد انقلاب چگونه از ناآگاهی مردم بهره ها جست، و شورش را از جاهایی آغاز کرد که مردم در آگاهی کامل نبودند همانند کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و … نمی گویم تنها عامل، این مسئله بود، مقصودم در اینجا بیان تنها یکی از عوامل است.
و وظیفه ما در قبال انقلاب اسلامی این است که با تمام قوایمان در آگاهی دادن و آگاهی یافتن بکوشیم که تداوم انقلابمان در گرو این مسئله است.
پینوشتها:
1. انبیا: 18.
2. اسراء: 81.
3. ابراهیم: 24.
4. نکات زیر را نیز می توان از آیه شریفه استفاده کرد:
طرفداران باطل متکبر و خودپسند و بلندی طلبند (زبداً رابیاً=کف بالا رونده)
– باطل بی دوام و بی فایده و بی خاصیت است همانند کف. ولی آب رمز حیات است.
– باطل ممکن است به شکلهای گوناگون در هر لباس و صحنه ای خودنمایی کند، همانطور که کفها بر روی آب و فلزات ذوب شده و هر دو آشکار می گردد (و مما یوقدون …)
– هر کس به اندازه استمداد و وسعت روح خود می تواند این مواهب جهان استفاده کند، همانطور که هر زمینی به اندازه وسعت خود قطرات باران را به خود می پذیرد (فسالت اودیه بقدرها)
– مبارزه حق و باطل همیشگی است همچنانکه همیشه کف بر سر آب (وقتی که در سیلاب حرکت می کند) پدید می آید.
– بقاء و دوام هر موجودی در سایه سود رساندن به اجتماع مردم است «و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض»
– حتی باطل در بقاء خود مدیون حق است و بدون استفاده از حیثت حتی لحظه ای دوام نخواهد آورد همانطور که کفها را همیشه آب بر روی خود حمل می کند «فاحتمل السیل زبداً رابیاً».
– باطل همیشه بازار آشفته می گردد همانطور که کفها معمولاً هنگامی روی آب آشکار می شوند که سیلاب از سرآشیبی تند کوهها با هیجان و شور به پایین سرازیر می شود اما همین که در میان جلگه صاف و همواری قرار گرفت کفها از بین می روند و آب صاف ظاهر خواهد شد. «قرآن و آخرین پیامبر ص 93-91».
5. نهج البلاغه، خطبه 50.
6. نهج البلاغه، خطبه 170.
7. احزاب: 67.
8.نهج البلاغه، خطبه 172.
9. سیری در نهج البلاغه، ص 18.
10. نهج البلاغه، خطبه 14.
11. می دانیم که برای تعیین پستی و بلندی زمین آن را با سطح دریا اندازه می گیرند و بصره تقریباً هم سطح آبهای خلیج فارس است و پیداست که سرزمینی که هم سطح آب باشد از زمینهای دیگر تا آسمان فاصله بیشتری دارد. «ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص 290».
12. نهج البلاغه، خطبه 13.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.
/ج