نراقيان : ستارگان درخشان سپهر نجوم (2)
نراقيان : ستارگان درخشان سپهر نجوم (2)
نجوم از ديدگاه فقيهان و متكلمان
1. شيخ مفيد رحمه الله
شيخ مفيد رحمه الله از چند سو به نجوم نظر افكنده است:
الف) خداوند، خورشيد، ماه و ساير ستارگان را آفريد تا بندگانش از آنها سود ببرند و آنها را مايه آرايش و زينت آسمانها قرار داد، مانند آيه 5 سوره يونس; آيه 97 سوره انعام; آيه 16 سوره نحل; آيه 4 سوره فصلت.
ب) احكام نجوم را عقل و خرد منع نمىكند و ما نمىتوانيم بگوييم: خداوند به برخى از پيامبرانش نياموخته و نشانهاى بر صدق پيامبرى او قرار نداده; گر چه ما فعلا به استمرار آن قطع نداريم و چه بسا آن احكامى كه منجمان خبر مىدهند و درست از آب در مىآيد تجربى باشد، گر چه احيانا خطا مىپذيرد، چون امور تجربى دليل عقلى قطعى ندارند و از نوع براهين كتاب و اخبار پيامبران نيستند.
اين نظر را جمهور متكلمان اهل عدل، و خاندان «نوبخت» از اماميه و ديگران پذيرفتهاند. (41)
2. شيخ بهايى رحمه الله
شيخ بهايى به عنوان شخصيت ممتاز و ذوالفنون جهان اسلام به استادى تمام اين مسئله را مورد كنكاش قرار داده و نظر خود را طى بخشهايى، اينگونه ابراز داشته است:
الف) اگر رخدادهاى آينده را به ستارگان نسبت دهند و بگويند: اجرام فضايى مستقلا تاثير مىگذارند و يا شريك در تاثيراند، بدون اين كه آنها را به خداوند استناد دهند، چنين اعتقادى باطل و كفر است. و رواياتى كه از علم نجوم نهى مىكند منظورش همين بخش است.
ب) اگر حركات افلاك و اجرام فضايى به عنوان نشانه و علامتبر رخدادهاى عالم قرار گيرند به گونهاى كه دست توانمند و قدرت و اراده خداوند متعال مؤثر واقعى باشد، چنين عقيدهاى صحيح است، و هيچ مانعى ندارد، درست مانند حركات نبض انسان كه پزشك توسط آن، حال بيمار و يا صحت او را مىفهمد; بنابراين رواياتى كه به صحت علم نجوم دلالت دارند ناظر به همين بخش هستند; از اين رو:
1. رخدادها و حوادث آيندهاى كه منجمان بدانها حكم كردهاند، داراى اصولى است كه از اصحاب وحى گرفته شده است;
2. پارهاى از اصول آنان از امور تجربى است;
3. برخى از آنها امورى هستند كه فهم و قوه بشر بدانها دست نمىيازد، چنان كه امام صادق عليه السلام اين نكته را تذكر فرمود.
براين اساس اگر منجم برپايه اصول صحيح قدم بر دارد، كلام او صحيح است و احكام او درستشمرده مىشوند. (42)
3. علامه مجلسى رحمه الله
1. اگر اعتقاد به تاثير نجوم استقلالا و بدون استناد به اراده و قدرت خداوند باشد، چنين عقيدهاى مخالف ضروريات دين است;
2. تاثير اجرام فضايى از قبيل علت ناقصه و معدبه شمار مىروند، و علت تامه آنها خداوندى است كه آنها را آفريده و تاثيرگذار كرده است;
3. هيچ بعيد نيست كه اجرام فضايى از قبيل علامت و نشانه باشند بر رخدادهاى زمينى; چنان كه بسيارى اخبار خاندان وحى براين مطلب دلالت دارند;
4. آن بخشى كه متعلق به پيشگويىها است جايز به حساب نمىآيد، و نهى به آن تعلق گرفته است;
5. بخشهايى كه از علم هيئت محسوب مىگردند و فرآيند آن نظر و دقت در هيئت افلاك و حركات اجرام فضايى است جايز هست در صورتى كه با آيات و اخبار مخالف نباشد. براين اساس «شهيد» فرموده است مستحب است توجه و تلاش در علم يئتبراى شناسايى كردن و يافتن كسوف، خسوف، هلال، محاق، معرفت و شناخت اوقات نماز، قبلهشناسى و… . (43)
4. ملااحمد نراقى
نراقى دوم، با نگرشى همه سويه و با دقت در مسئله نجوم آن را شكافته و در «مستند الشيعه» مورد ارزيابى قرار داده كه ما در اين نوشته خلاصه آن را از قلم مىگذرانيم وى مىنويسد: فراگيرى نجوم را برخى حرام دانستهاند; ولى گروهى حرام نمىدانند.
اما آن كه حرام مىشمرد نه بهخاطر خود نجوم است، بلكه به گفته «سيدبن طاووس» در «فرج المهموم» و علامه در دو كتاب «منتهى و تحرير» ، و محقق ثانى در «جامع المقاصد» به خاطر آن است كه بودهاند منجمانى كه نجوم را مؤثر مستقل در تاثير مىدانستهاند و يا بدين خاطر بوده كه سخنانشان براساس ظن، تخمينى و گفتار بدون علم صورت گرفته و يا براى آن است كه اخبار، بر نهى دلالت دارند، و يا براى آن است كه مانند سحر و كهانت عمل مىشود.
اما گروهى كه فراگيرى نجوم را جايز مىشمرند مانند «سيدبن طاووس» مىگويند: در صورتى جايز است كه با شرع انور منافات نداشته باشد.
نراقى مىگويد: حرام بودن نجوم اگر به خاطر فساد عقيده منجم باشد دليلى ندارد; زيرا اعتقاد منجم تاثيرى در نجوم ندارد، چون منجم مثلا در گزارش خود مىگويد: فلان پديده هنگام فلان وضع فلكى رخ مىدهد. اگر معتقد باشد كه فلان رخداد از تاثير ستاره است مستقلا، يا به اشتراك ستاره و شىء ديگر همچون خدا، فرشته و… اعتقاد به اين انديشه مسلما حرام است، اما اگر از باب نشانه و علامتباشد بدين معنا كه خداوند در پى فلان وضع فلكى فلان رخداد را عادتا پديد مىآورد. مسلما حرام نيست; اما اگر از قبيل اثر وضعى فلك باشد مانند گرما بخشى آتش، خورشيد و يا سرما بخشى آب…. اين بخش هم از قبيل مسائل نجوم و متفرعات آن شمرده نمىشود; بلكه از مسائل طبيعى است.
بنابراين، نجوم مانند طب است، با اين توضيح كه اساس دانش پزشكى براين نيست كه اثر فلان دارو آيا از خود داروستيا از خدا، نجوم نيز اين چنين است.
بنابراين، فساد مذهب برخى از منجمان سبب شده بعضى فكر كنند كه تنجيم حرام است، اگر گفته شود: علت تحريم آن است كه منجم گزارشى مىدهد كه بدان علم ندارد، مىگوييم: اين دليل مخصوص تنجيم نيست و سبب تحريم هم نمىشود; بلكه منجم سخن خود را برپايه ظن مىگويد. و در مواردى كه تجربه شده براساس قطع مىگويد، و در هر دو صورت سبب تحريم نمىگردد.
شايد گفته شود دليل تحريم نجوم روايات است از جمله:
1. در نهجالبلاغه مىخوانيم: برحذر باشيد از فراگيرى نجوم جز آن مقدارى كه در خشكى و دريا سبب راهنمايى شما مىشود; زيرا نجوم انسان را به سمت كهانت فرامىخواند. و در اين صورت منجم هم مانند كاهن است، و كاهن هم مانند ساحر است، و ساحر هم مثل كافر است و كافر هم داخل آتش است; (44)
2. امام صادق عليه السلام به كسى كه دست اندر كار علم نجوم بود، فرمود: آيا طبق نجوم حكم هم مىكنى؟ پاسخ داد: آرى. امام فرمود: كتابهايت را بسوزان «احرق كتبك» ; (45)
3. امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از نظر در نجوم نهى فرموده است; (46)
4. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كس كاهن منجم را تصديق نمايد، به آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله وسلم نازل فرموده كافر گرديده است (47) و چند حديث ديگر.
اما ادله مزبور از چند طريق مخدوش است و مورد اشكال قرار مىگيرد و به تعبير ديگر از آنها پاسخ مىدهيم:
اولا: به گفته شيخ صدوق منجم ملعون كسى است كه قائل به قديم بودن فلك باشد و اعتقادى به فلك آفرين (خداوند متعال) نداشته باشد.
ثانيا: دلالت اكثر اخبار ياد شده ضعيف است; زيرا ايمان به نجوم غير از تنجيم است. و اين كه امام صادق عليه السلام فرمود كتابهايت را آتش بزن به خاطر حكم قطعى نمودن توسط نجوم است.
ثالثا: روايات مزبور معارض دارند، و معارضهاى آنها در «حكم به جواز» صريحتر از اين دسته روايات است در «نهى» ، شاهد سخن ما اين دست روايات هستند:
1. عبدالرحمان سيابه به امام صادق عليه السلام عرض مىكند: فدايت گردم! مردم مىگويند: نظر در نجوم حلال نيست; ولى من دوست دارم در آن نظر كنم. اگر اين كار به دين من ضرر مىرساند نظر نيفكنم; زيرا به چيزى كه به دين من زيان آور است نيازى ندارم و اگر زيان وارد نمىكند به خدا خيلى خرسند مىشوم وقتى در آن نظر مىكنم. امام عليه السلام فرمود: اين گونه نيست كه مردم مىگويند، و به دين تو ضرر نمىزند «ليس كما يقولون، لا تضر بدينك» . (48)
2. امام كاظم عليه السلام به هارون الرشيد فرمود: خداوند نجوم را ستايش كرده و اگر دانش صحيحى نبود، مدح نمىكرد. پيامبران به اين علم آگاه بودند… «و بعد علم القرآن ما يكون اشرف من علم النجوم و هو علم الانبياء و الاوصياء و ورثة الانبيا» . (49) بعد از دانش قرآن هيچ دانشى شريفتر از علم نجوم نيست، علم نجوم، علم پيامبران، اوصيا و وارثان پيامبران است.
3. در فقه الرضا عليه السلام درباره ياد گرفتن انواع فنون و پيشهها مىخوانيم: مانند كتاب [نوشتن، سواد آموزى و… ] حساب [رياضيات…] تجارت، نجوم و طب و همه اينها آموزش دادن و آموزش گرفتنشان حلال است، و توسط اينها كاركردن و اخذ اجرت نيز حلال است. (50)
4. امام رضا عليه السلام در «رساله ذهبيه» به برخى از احكام نجوم تصريح كرده مىفرمايد: آميزش در وقتى كه قمر در برج حمل يا دلو باشد، افضل است و بهتر از آن اين است كه هنگام آميزش، قمر در برج ثور باشد، چون شرف قمر است. (51)
5. روايات فراوانى وجود دارد كه مفاد آنها اين است كه علم نجوم، علم پيامبران است، و على عليه السلام اعلم الناس به نجوم است و علم نجوم حق است و… مانند: روايتخقاف، و روايت معلى، و روايت جميل بن صالح و روايت ابن شهرآشوب. (52)
بنابراين، اخبارى كه بر نهى و منع از نجوم دلالت دارند بايد حمل شود بر وقتى كه منجم اعتقاد به تاثير مستقل آنها دارد، و يا به وقتى كه برطبق آنها حكم قطعى نمايد، و در غير اين صورت، هيچ دلالتى برمنع و نهى ندارند. (53)
5. شيخ انصارى رحمه الله
شيخ انصارى نيز مانند ساير فقيهان مسئله نجوم را طى بخشهايى بررسى كرده كه خلاصه آن چنين است:
1. خبر دادن از اوضاع فلك و حركات آنها كه براساس سير كواكب است همچون خسوف و كسوف حرام نيست; بنابراين، وقتى اساس گزارش او را برهان و ظن مستند به امارات تشكيل دهند، مىتواند حكم قطعى صادر كند و گزارش يقينى بدهد.
2. گزارش منجم درباره حكم فلان پديده هنگام فلان وضع فلكى اگر بر پايه ظن مستند به تجربه باشد – تجربهاى كه خود منجم تحصيل كرده و يا از ديگران نقل شده است – حرام به حساب نمىآيد.
3. اگر به پديده و رخدادى خبر دهد و حكم نمايد – طبق تاثيرى كه فلان وضع فلكى دارد – و تاثير آن را بالاستقلال بداند; يعنى از قبيل علت و معلول و بدون استناد و ارتباط به خداوند قادر، همه فتواها و نصوص و متون دينى كه دلالتبر حرمت دارند و همه رواياتى كه از تنجيم نهى مىكنند، اين بخش را نشانه رفتهاند. و اعتقاد به آن كفر است.
4. اگر اعتقاد به ارتباط حركات فلكى با رخدادها از قبيل كاشف و مكشوف باشد. – يعنى علامت و نشانههايى باشند كه خداوند متعال قرار داده – كفر نيستبلكه از قبيل حركت نبض است در دلالتبرصحتيا بيمارى انسان، چنان كه شيخ بهايى نيز فرموده است. (54)
6. صاحب جواهر رحمه الله
صاحب جواهر پس از بررسى آيات قرآن، اخبار اهلبيت عليهم السلام و نظر فقيهان، متكلمان و منجمان مىگويد: تحقيق آن است كه آموزش، آموختن، پژوهش و نظر در اين علم هيچ اشكالى ندارد.
همچنين پيشگويى و خبردادن از رخدادها اگر بر سبيل قطع نباشد، بلكه بدين معنا باشد كه جريان عادت خدا اين گونه قرار گرفته كه در فلان وضع فلكى فلان رخداد به وقوع مىپيوندد; بنابراين; انسان حتى در فتوا به كراهت داشتن نجوم متوقف مىگردد، چه رسد به اين كه بخواهد فتوا به حرمت دهد. بررسى نجوم چه بسا سبب ترقى معرفت، درجات ايمان و دين انسان گردد; بنابراين، اشكالهاى وارده همه ممنوعاند و نمىتوانند سبب قول به حرمت گردند. براين اساس، نظر و توجه به نجوم همانند كنكاش و بحث در فن هيئت است كه اطلاع از آن مايه دانش و علم به قدرت عظيم خداوند و حكمت واراده او مىشود.
براين پايه «احتياط» آن است كه آن چه اهل اين فن (نجوم) مىگويند عمل شود، لذا بسيارى از دانشمندان و محدثان شيعه و غير شيعه در زمينه نجوم كار كرده و صاحب تاليفاند. (55)
پی نوشت ها :
41. سيدبن طاووس، فرج المهموم، (نشر رضى، قم، 1363ش) ص 37.
42. بحارالانوار، ج 58، ص 291.
43. همان، ص 308 و بعد.
44. نهج البلاغه، ج 77 و وسائل الشيعه، ج 11، ص 373، ابواب آداب السفر.
45. همان، ج 11، ص 37.
46. همان، ج 17، ص 143- 144 ابواب «ما يكتسب به» .
47. همان.
48. كافى، ج 8، ص 195 و وسائل الشيعه، ج 17، ص 141.
49. بحارالانوار، ج 55، ص 252 و 360.
50. فقه الرضا، ص 301 و مستدرك الوسائل، ج 13، ص 64، ابواب «ما يكتسب به» .
51. بحارالانوار، ج 55، ص 52 و 268.
52. كافى، ج 8 ، ص 330 و 351; وسائل الشيعه، ج 17، ص 141 و 142، بحارالانوار، ج 55، ص 135 و 249.
53. ملااحمد نراقى، ، مستندالشيعه، (تحقيق مؤسسه آل البيت عليهم السلام مشهد، ط 1، 1418ه.ق) ج14، ص 118 به بعد.
54. مكاسب محرمه (چاپ، تبريز، 1375ق) ص 25.
55. محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، (نشر داراحياء تراث عربى، 1981م) ج 22، ص 106 و بعد.
منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد…