خانه » همه » مذهبی » نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)

نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)

نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)

افزون بر دانشنامه‏هاى فلسفى كه در آنها به بحثها و مقوله‏هاى اصولى طبيعيات پرداخته شده است، پژوهشهاى بسيارى در زمينه‏هاى تاريخ، جغرافيا، طب، نجوم، هيئت، علوم رياضى به خامه دانشوران مسلمان نگاشته شده به جامعه بشرى تقديم گرديده كه تا قرنها مايه‏هاى اصلى علم در شرق و غرب بوده است.

a8e19524 6ce1 4895 ad59 78696515f764 - نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)

0010518 - نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)
نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (2)

 

نويسنده:محمد على رواستان

 

ب. پژوهشهاى علمى مسلمانان :
 

افزون بر دانشنامه‏هاى فلسفى كه در آنها به بحثها و مقوله‏هاى اصولى طبيعيات پرداخته شده است، پژوهشهاى بسيارى در زمينه‏هاى تاريخ، جغرافيا، طب، نجوم، هيئت، علوم رياضى به خامه دانشوران مسلمان نگاشته شده به جامعه بشرى تقديم گرديده كه تا قرنها مايه‏هاى اصلى علم در شرق و غرب بوده است.
پژوهش در اين زمينه، كه ريشه در سخنان و رهنمودهاى معصومان (ع) و بزرگان دين دارد، از عصر امامان (ع) آغاز شده است و با تلاش و پى‏گيرى و تكاپوهاى اصحاب امامان، (26) همچون جابربن حيان، در زمينه‏هاى گوناگون، بويژه شيمى و كيميا، (27) ادامه مى‏يابد.
ابن سينا (370 ـ 428) در كنار آثار فلسفى و رسايل تفسيرى خود (28) ، به نگارش كتاب ارجمند قانون پرداخت. زكرياى رازى (250 ـ 313) در كنار كتاب العلم الالهى، به نگارش كتاب «الحاوى» پرداخت. (29)
بيرونى (362 ـ 421) كتابهايى چون: آثار الباقيه و كتاب: الصيدنه فى الطب را نگاشت. (30)
ابن مسكويه (م: 421) در كنار تهذيب الاخلاق، كتابهاى: ادويه مفرده و «تجارب الامم» را نوشت. (31)
و آثار ابن هيثم (354 ـ 430) را در نورشناسى (32) نيز مى‏توان نام برد كه تا قرنها غرب را در پرتو خود داشت.
فاضل نراقى نيز، كه از پيروان فلسفه صدرايى است، در كنار آثار فقهى، فلسفى و اخلاقى مانند: تجريد الاصول، جامع الافكار، اللمعة الالهيه، قرة العيون و جامع السعادات، به نگارش كتابهايى در زمينه رياضيات هيئت و فلك‏شناسى پرداخت، همچون: توضيح الاشكال (33) در هندسه و المستصقى در هيئت، رساله حساب و اصول جبر و مقابله. (34) و نيز كتاب: مشكلات العلوم را نگاشت.
محقق نراقى نيز، در كنار نگارش آثار گوناگون فقهى، اصولى و اخلاقى، مانند: مستند الشيعه، معراج السعاده، مناهج الاحكام و تفسير، به شرح آثار رياضى و نجومى پدرش پرداخت و كتاب مشكلات العلوم و خزائن را نگاشت. (35)
اين تلاشها در عصر ما نيز ادامه يافته است كه تلاشهاى علامه شعرانى و استاد حسن زاده آملى را مى‏توان از اين دست تلاشها ياد كرد.

ج. نسبت علم و دين از نگاه نراقى
 

درباره نسبت علم و دين، به چهار نظريه در ابتداى نوشتار، اشاره كرديم. در اين جا، ابتدا به گونه فشرده و خلاصه از نظريه مكتب صدرايى، كه فاضل نراقى بدان وابسته است، سخن مى‏گوييم، سپس ، مى‏پردازيم به ديدگاه فاضل و محقق نراقى در اين باب:
از آثار فلسفى به جاى مانده از فاضل نراقى به دست مى‏آيد كه وى از پيروان مكتب حكمت متعاليه است (36) و پاى‏بند به اصول و مبانى آن (37) . از اين روى بيان ديدگاه صدرالمتالهين در اين باب، ما را در شناخت نظريه نراقى يارى مى‏رساند.
هر چند در فرهنگ اسلامى بحث از نسبت عقل و دين يا حكمت و شرع ديرپا و با سابقه است و دانشمندان بزرگ اسلامى، چه متكلمان و چه فيلسوفان، درباره هماهنگى آن دو سخن گفته و در گاه ناسازگارى، حكم عقل قطعى را مقدم دانسته‏اند. (38) اما هيچ مكتب فلسفى مانند حكمت متعاليه كه بنيان آن بر اين باور اساسى نهاده شده، به اين نكته نپرداخته است.
صدرالمتالهين، مخالف حكمت و شرع را از پندارها و گمانهاى كم‏خردان دانسته است (39) و بر يگانگى حكمت و شرع تأكيد ورزيده ، مى‏نويسد:
«بارها ، اشاره كرده‏ايم كه حكمت، با شريعتهاى حقيقى الهى، مخالف نيست، بلكه مقصود هر دو يكى است و آن، شناخت خداوند و صفات و افعال اوست كه گاه از راه وحى و رسالت به دست مى‏آيد و نبوت ناميده مى‏شود و گاه از راه سلوك نظرى و اكتساب ، به دست مى‏آيد و حكمت و ولايت ناميده مى‏شود و از اين روى، كسى حكمت و شرع را ناسازگار مى‏پندارد كه از برابر سازى خطابهاى شرعى بر برهانهاى حكمى ناتوان است.» (40)
روشن است كه حكمت، هم حكمت نظرى و هم عملى را فرا مى‏گيرد. وى همه‏علوم را داراى مبدء قدسى مى‏داند و اسباب ظاهرى كسب علم را تنها زمينه‏ساز بهره رسانى و فيض رسانى علم از جانب حق مى‏شمرد. (41) از اين روى، حواس علم‏آور نيستند؛ بلكه علم شأن عقل است. (42) برابر اين ديدگاه، جهان داراى وحدت و پيوستگى است و تجلى واحد حق به شمار مى‏آيد؛ از اين روى علوم نيز، به هم پيوسته و در يكديگر اثر گذارند.
پژوهش در علوم طبيعى، جز با تسليم شدن به مبانى ثابت شده در علم الهى ممكن نيست (43) و ديدگاه الهى، حتى در روش آموزش علوم نيز اثر گذار است و علوم را در يك نظام ارزشى طبقه‏بندى مى‏كند. (44)
از ديدگاه ملاصدرا، معلول در ذات، بستگى به علت دارد، بلكه عين پيوستگى و بستگى به علت است (45) و عالم، فيض الهى است و ذات حق از بسيارى تمام بودن و كمال، در آينه آفريده‏ها، جلوه‏گر مى‏شود (46) و پيرو عالمهاى بالاتر است.
«هر قوه و كمال و صورت و جمالى كه در اين عالم يافت مى‏شود، سايه و تمثالى از پديدگان و آفريده‏هاى عالم بالا است كه فرود آمده تيرگى و زنگار گرفته است .» (47)
از اين رو خداوند را در كاستيهاى طبيعت نبايد جست. جهان كامل است و با همه سامان‏مندى و استوارى خويش، منسوب به اوست و در عين وابستگى و پيوستگى.
ملا صدرا در مسأله حدوث و قدم عالم و چگونگى پيوند حادث به قديم، در پى‏هماهنگ سازى حكمت و شرع الهى بر آمده است (48) كه از اين جهت كه قديم بودن عالم را مانع استناد به آفريدگار دانسته‏اند، همانندى نزديكى با اتقان صنع دارد كه در غرب مانع استناد عالم به خداوند تلقى شده است. اولى مقتضاى حكمت الهى است و دومى مقتضاى كشف قوانين جديد علمى در طبيعت .
ملا صدرا، كسانى را كه قديم بودن عالم و دوام فيض الهى را مانع استناد آن به خداوند پنداشته‏اند، كم خرد مى‏خواند و با ثابت كردن حركت جوهرى نو گرديدن ذاتى طبيعت، استناد عالم به حق را ممكن دانسته، آن را در عين قديم بودن برخودار از نو پيدايى و آن به آن نو شدن دانسته، مى‏نويسد:
«جمع بين حكمت و شريعت در اين مسأله بزرگ، جز به موجب آنچه خداوند ما را بدان هدايت فرموده و براى ديدن آن پرده از ديده ما برداشته است، ممكن نيست و آن نو شدن وجودهاى طبيعى جسمانى و عدم خلق آنها از حوادث است، بنابراين فيض خداوند هميشگى و ماندگار است و عالم در هر آن در حال دگرگون شدن و نابودشدن است و ماندگارى طبيعت با در پى آمدن امثال ممكن است، چنان كه نفوس هر يك از آدميان در مدت حيات چنين است، ولى خلق از همانندى امثال و در پى آمدن پيوسته آنها غافل هستند.» (49)
خلاصه برابر اين ديدگاه، خداوند همراه با طبيعت است و با آن همراهى قيومى دارد و طبيعت با فيض دمادم او باقى است و يك لحظه بى‏فيض او وجود نتواند داشت، و نظم و سامان‏مندى طبيعت نيز، مستند به دوام فيض الهى است، نه عامل جدايى طبيعت از خالق.

هماهنگى عقل و دين
 

فاضل نراقى، در باب مسأله عقل و دين، همچون ملا صدرا بر هماهنگى عقل و دين تاكيد مى‏ورزد .
وى گرفتن اصول عقايد را از عقل واجب مى‏داند وعقل و نقل را همراه و با هم باشنده شمرده است:
«عقل و شرع مؤيد و پشتيبان يكديگرند و آنچه يكى بدان حكم كند، ديگرى نيز حكم مى‏كند.
چگونه ممكن است مقتضاى شرع با آنچه جهت قاطعى چون عقل اقتضاء مى‏كند، مخالف باشد… . تخالفى كه در برخى مواضع بين آن دو به نظر مى‏رسد، به خاطر قصور عقل است يا ثابت نبودن آنچه شرع بدان نسبت داده شده است؛ زيرا هر عقلى كامل نيست و هر چه به شريعت نسبت داده شده است، شرعى نيست، بلكه ملاك و ميزان، عقل صحيح است و ثابت صحيح شرعى.» (50)
محقق نراقى نيز، در احكام تكليفى، عقل را مخاطب مى‏داند و پيروى از احكام آن را لازم مى‏شمرد:
«در مطالب تكليفيه، ملجأ و مناصى، به جز حكم عقل نيست و مستدل و خصم را بجز انقياد او چاره و خلاصى نه، خواه حكم او به محض ترتيب مقدمات عقليه باشد، يا به توسط راهنمايى مقدمات حسيه يا عاديه، يا نقليه كه عقل بعد از ترتيب آنها استخراج حكمى نمايد.» (51)
هر دو نراقى، در جاهاى بسيار، عقل و نقل را همگام انگاشته و بسيارى از مسائل اخلاقى را حكم مشترك آنها دانسته‏اند. (52) از مسأله عقل و نقل كه بگذريم، در پاره‏اى از موردهاى ديگر نيز، در هماهنگ نشان دادن دستاوردهاى علمى و امور الهى و دينى كوشيده‏اند، تا آن جا كه معجزه خلقت حضرت عيسى (ع) را برابر با دستاوردهاى علم طبيعى دانسته و ناسازگار بين علم و دين ندانسته‏اند:
«هر گاه باشد كه مزاج زن را قوتى تام، قريب به قوت ذكوريت بوده، مزاج جگرش را حرارتى كامل باشد و منى كه از كليه راست جدا شد، حرارت آن اشد از آنچه از كليه چپ مى‏شود بوده باشد، به نوعى كه جذب و امساك قوى باشد؛ در اين صورت، ممكن است هرگاه از خارج هم قوتى به بدن زن رسد، از نطفه او به تنهايى فرزند متكون گردد، همچنانكه مريم بتول (ع) كه بعد از آن كه روح‏القدس خود را در نزد او به صورت بشر متمثل كرد و امداد روحانى از او به جميع قوايش رسيد، حضرت مسيح به وجود آمد.» (53)
بنابراين، از ديدگاه فاضل و محقق نراقى بين دين و علم ناسازگارى وجود ندارد و ناسازگاريهاى مطرح شده حاصل اعتماد بى‏جا به علم و قطعى دانستن علوم غير قطعى و انتظارهاى بيش از حد علم، از آن داشتن است. چنانكه در آغاز عصر جديد، در غرب علم بر كرسى خدايى نشست. يا فهم ناتمام از شريعت و نسبت دادن حكمى به شرع، بدون جست‏و جوى كافى است، آن گونه كه ظاهرگرايان اروپايى و اخبارى مسلكان مسلمان، گرفتار چنين دشواريهايى شدند. از اين روى، بايد در مواردى كه بين علم و دين، ناسازگارى پنداشته شده، بيش‏تر انديشه كرد و علت ناسازگارنمايى را كشف كرد. ما در اين جا به يكى از مهم‏ترين مسايلى كه در بحث ناسازگارى علم و دين در اروپا ، مجال طرح يافته اشاره مى‏كنيم و راه حل فاضل و محقق نراقى را در اين‏مسأله پى‏جويى مى‏كنيم:

اتقان صنع و معماى تعارض علم و دين
 

«تأثير انديشه علمى بر انديشه دينى، در هيچ زمينه ديگر، به اندازه تعديل آراى مربوط به نقش خداوند در رابطه با طبيعت نبود.»
از اين رو كه خداى دين، هميشگى و دايم بود كه همواره حضور دارد و فعال است و اما در دوره جديد با كشف قوانين طبيعت و با اين پيش انگاره كه طبيعت از خداوند جدا و مستقل است، خداوند به عنوان سازنده صرف و آفريننده ابتدايى طبيعت، شناخته شد و تبيين غايت‏شناختى جهان، يكسره جاى خود را به «تبيين توصيفى» وانهاد.
«با كوششهاى گاليله، اين برداشت پرورده‏تر شد كه خداوند، صرفا آفريننده اصلى اتم‏هايى است كه با يكديگر هم كنشى دارند و همه علت و معلولهاى بعدى در آنها مأوا دارد. طبيعت پس از آفريده شدنش ديگر مستقل و مكتفى به نفس به نظر مى‏آمد.»
قانون مندى طبيعت را، عامل بى‏نيازى آن از خداوند دانستند. از اين روى دانشمندان متدين، قلمروهاى خاصى را از حوزه قانون‏مندى طبيعت جدا كردند و در حوزه قدرت الهى قرار دادند، تا حضور خداوند توجيه‏پذير شود يا به قراءت ديگرى، از شخصيت خداوند روى آوردند .
دكارت ، خداوند را حاصل دخالت ذهن انسان در حوزه مفاهيم دانست.
اسپينوزا، نظام دگرگون ناپذير و نامشخص كيهانى را، خدا ناميد.
نيوتون، مسير گردش سيارات را از حوزه علل طبيعى خارج و قلمرو قدرت نمايى خداوند، شمار آورد.
از اين روى با روشن شدن قوانين محدوده سيارات، لاپلاس خود را از فرضيه دخالت هميشگى خداوند بى‏نياز دانست.

و خلاصه اين‏كه:
 

«نقش اصلى خداوند در طبيعت، از «خير اعلى» به «علت اولى» و سپس «ساعت سازلاهوتى» تحول يافت، بدين سان برداشت مكانيكى يا ماشينى از طبيعت بر شناخت رايج پيشين از خداوند تأثير نهاد، نقش اصلى خداوند به عنوان رهايشگر، تا حدود زيادى ناديده گرفته شد و فعاليت او را فقط محدود به آفرينش‏گرى انگاشتند.»
«خداوند رخنه پوش نيز، با كشف و تعميم قانون‏مندى و اذعان به اين‏كه آن‏چه قانون‏مند ندانسته‏اند، حاكى از نقص علم ما به قوانين است، نه بى‏قانونى، بازنشسته گرديد و عالم در ادامه حيات بى‏نياز به خداوند اعلام شد، به دليل ناسازگارى خداوند دنياى علم با خداوند دينى بودكه روشنگران نسلهاى بعد به تخطئه وحى و تأييد دين طبيعى و سرانجام تخطئه انواع صور دين روى‏آوردند و شكاف دين و دانش گسترش يافت.» (54)
در انديشه نراقى، اتقان و قانون‏مندى صنع، نه تنها دليل بى‏نيازى عالم از خداوند نمى‏شود كه خود دليل اثبات صانع به شمار مى‏آيد. (55) قانون‏مندى پديدگان عالم‏نمايانگر حكمتها و مصلحتهاست:
«هر كه تأمل كند در حكمتها و مصلحتهايى كه در مخلوقات الهى است و تدبر كند و به نظر ظاهر و باطن مشاهده نمايد كه هر يك از موجودات عالم، مشتمل است بر حكمتهاى غريبه و مصلحتهاى عجيبه، مى‏داند كه خالق آنها دانا بوده است به آنها، همه را در نهايت حكمت و مصلحت ايجاد كرده است و جميع را در غايت اتقان و استحكام خلق كرده است.» (56)
بدين ترتيب اتقان صنع، دليل اثبات صفت علم الهى مى‏گردد. (57)
نقش هميشگى خداوند در آفرينش نيز، با تحليلى كه محقق و فاضل نراقى از عليت خداوند، معلول بودن عالم و فاعليت طبيعت ارائه مى‏دهند، با وجود اتقان صنع و قانون‏مندى تمام اجزاى طبيعت قابل توجيه است.
در انديشه فاضل نراقى معلول، افاضه علت است و وابسته به او:
«بازگشت عليت به استتباع است و معلول با قطع نظر از علت، معدوم است و با ملاحظه علت موجود . بنابراين، علت، حقيقت معلول است؛ يعنى آنچه معلول بدان تحقق مى‏يابد.» (58)
و عالم بدون افاضه هميشگى و همه آنى او موجود نيست؛ زيرا معلول همواره وجودش نو و تازه مى‏شود و همين كه پيوستگى آن با علت قطع شد، نيست مى‏شود:
«و چون دانستى كه وجود ممكن، در هر لحظه غير وجود سابق اوست و تفكيك دو وجود، با تعدد امتدادها و زمانهاى متعاقب، ممكن مى‏گردد، نيازمندى ممكن در هر لحظه از وجود در بقا، به علت، روشن مى‏شود. از آن جهت كه توقف وجود ممكن بر ايجاد كننده ضرورى است و ايجادكننده، افاضه حق است در هر آن، ممكن قيام به حق دارد و خداوند قيوم اوست.» (59)
و چون قيام و قوام ممكن به حق تعالى است، هر فعل ممكن نيز متقوم به اوست و در حقيقت فعل اوست، نه از آن جهت كه خداوند آنها را آفريده است، بلكه از آن رو كه اراده، توان، علم و حركت، ممكنها، همه، مستند به خداست و فاعليت آنها تسخيرى است:
«فاعل، فقط خداست و غير او مسخر اويند و قدرت استقلال بر تحريك ذره‏اى در ملكوت آسمانها و زمين ندارند.» (60)
و از اين روست كه نراقيها، مراحل تطور در آفرينش انسان از نطفه را به خداوند نسبت مى‏دهند كه نطفه رادر اين مراحل مى‏نهد. (61)
فاضل نراقى ، برخلاف دانشمندان غربى، طبيعت را از خداوند جدا نمى‏داند، تا قانون‏مندى آن عامل بى‏نيازى از حق تعالى گردد و انديشه غربى را خطا مى‏داند و مى‏نويسد:
«از منكرين صانع، دهريه‏اند كه مى‏گويند: مبدء اشياء دهر است كه عبارت از طبيعت باشد … فى الحقيقه، اين جماعت دهريه قائل به مبدء و صانع هستند، ليكن، در صفات اشتباهى كرده‏اند و از اين جهت از زبان وحى ترجمان شريعت وارد شده است كه:
«لا تسبوا الدهر فان الدهر هو الله .» (62)
و اين همان نظريه اسپينوزا است كه طبيعت را خداوند ناميد و نقش خداوند را به طبيعت سپرد .
نراقى، اين انديشه غلط كه طبيعت را اثرگذار مستقل مى‏دانند و باران را به ابر و رويش گياهان را به باران نسبت مى‏دهند، در پى غفلت از توجه به نحوه فاعليت طبيعت و انسان مى‏داند و مى‏نويسد:
«شكى نيست كه امثال اين التفاتها، جهالت به حقيقت امور است و هر كس كه شيطان را فرصت دهد و او را بر خود مسلط سازد، تا چنين وسوسه‏هايى در قلبش اندازد، جاهل به ابواب معرفت است؛ زيرا آن‏كه امر عالم چنانكه هست، بر او كشف گردد، مى‏داند كه آسمان، ستاره‏ها، باد، باران، انسان، حيوان و مخلوقات ديگر همه مقهور و مسخر حق تعالى است. اين‏ها همه در قبضه قدرت او مسخرند، چنان كه قلم در دست كاتب و كاتب در دست سلطان، بلكه بالاتر خداوند كاتب است و از اين رو، آن كه كشف كند كه جميع آسمانها و زمين مسخر حق تعالى است، مؤثرى جز او و در عالم وجود نمى‏بيند.» (63)
هر چه عالم قانون‏مند و نظام‏مند باشد، بيش‏تر نمايشگر علم بى‏نهايت حق و حكمت بى‏پايان و حضور هميشگى و پيوسته اوست.

پی نوشت ها :
 

.26 كتابهاى طبى كه بر اساس روايات ائمه (ع) نگاشته شده، نشان‏گر توجه ائمه (ع) به طبيعت است. افزون بر توحيد مفصل كه نمايان‏گر اين معناست، كتابهايى چون: طب‏الائمه، سيد عبدالله شبر، انتشارات الاعتصام، طب الرضا وطب الصادق، مرتضى عسكرى، ترجمه كاظمى خلخالى، انتشارات رئوف، مى‏توانند در اين باب مفيد باشند.
.27 براى آشنايى با آثار جابر در علوم طبيعى، هيئت، نورشناسى، كيميا و… ر.ك: جابربن حيان، نوشته الدكتور زكى، نجيب محمود، مكتبة مصر.
.28 رسائل، ابوعلى سينا، ترجمه صيادالدين درى 153/ .173
.29 و كتابهايى مانند: الشكوك على جالينوس، به اهتمام دكتر مهدى محقق، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك‏گيل، تهران.
.30 كتاب الصيدنه فى الطب، ابوريحان بيرونى، تصحيح دكتر عباس زرياب خويى، مركز نشر دانشگاهى .
.31 تاريخ فلسفه در اسلام، ميان محمد شريف، تهيه و گردآورى ترجمه فارسى، زير نظر نصرالله پور جوادى، ج‏1/666، مركز نشر دانشگاهى.
.32 براى آشنايى با آثار ابن هيثم، ر.ك: ابن‏هيثم، فيزيكدان اسلامى، صالح طباطبايى‏61/ 71، 219 200، روزنه؛ الاتجاه العلمى والفلسفى، عند ابن الهيثم، الدكتوره دولت‏25/ 34، الهيأة المصرية العامةللكتاب.
.33 نسخه خطى، كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى، به شماره .12202
.34 شرح الالهيات من كتاب الشفا، مهدى بن ابى‏ذر نراقى، مقدمه حسن نراقى.
.35 مستند الشيعه فى احكام الشريعه، احمدبن محمد مهدى، ج‏1/24 19 مؤسسه آل‏البيت. براى آشنايى بيش‏تر با دستاوردهاى علمى مسلمانان و اثرگذارى آن در غرب، ر.ك: تاريخ فلسفه در اسلام، ميان محمد شريف، ج‏ .3
.36 قرة العيون، ملا مهدى نراقى، درج شده در منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، سيد جلال‏الدين، آشتيانى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
استاد آشتيانى در مقدمه به اين نكته اشاره مى‏كند كه: نراقى از پيروان ملاصدراست كه به مسائل نظرى توجه داشته است‏424/.
افزون بر اين، توجه به فهرست بحثهاى كتابهاى فلسفى فاضل نراقى، مانند قرةالعيون و المطالب العاليه، روشن مى‏سازد كه اين دو اثر، با مبانى صدرايى نگارش يافته‏اند.
.37 فاضل نراقى، در قرة العيون، از ملاصدرا، با عبارتهايى مانند: بعض افاضل المحققين، بعض افاضل المتأخرين والعارف الشيرازى ياد مى‏كند و بخش گسترده‏اى از اين كتاب را، ذكر عين عبارات صدرالمتألهين تشكيل مى‏دهد. ضمن اين كه مبانى صدرايى را پذيرفته است. خلاصه اين مبانى‏602/ .604
.38 به عنوان نمونه، مى‏توان از تلاش ابن‏سينا در هماهنگى فلسفه با شريعت نام برد و نيز اخوان‏الصفا در رسائل و شيخ طوسى در تمهيد الاصول فى علم الكلام، تصحيح دكتر عبدالمحسن مشكوة الدينى‏314/، دانشگاه تهران.
.39 الحكمة المتعاليه، صدرالدين شيرازى و جمال‏الدين مقدادبن عبدالله در الانوار الجليه فى شرح الفصول النصريه، تحقيق على حاجى‏آبادى و عباس‏جلالى نيا154/ 155، الآستانة الرضوية المقدسه مجمع‏البحوث الاسلاميه.
.39 الحكمةالمتعاليه، صدرالمتألهين شيرازى، ج‏7/ .283
.40 همان‏236/ .327
.41 همان، ج‏3/ .384
.42 همان‏.498 ابن‏سينا به اين نكته اشاره كرده است: التعليقات‏178/، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى در قم.
.43 الحكمة المتعاليه، ج‏5/ .249 248
.44 همان.
.45 الشواهد الربوبيه فى المناهج السلوكيه، تصحيح و تعليق سيد جلال‏الدين آشتيانى‏49/، مركز نشر دانشگاهى.
.46 الحكمة المتعاليه، ج‏2/ .357
.47 همان‏77/.
.48 همان، ج‏7/ .332 326
.49 همان‏328/.
.50 جامع‏السعادات، ج‏1/ .110
.51 سيف الامه، ملا احمد نراقى‏64/، چاپ سنگى، تبريز.
.52 جامع‏السعادات، ج‏1/286؛ ج‏2/11، .411
53.معراج السعادة، ملا احمد نراقى‏65/، اعلمى؛ جامع‏السعادات، ملامهدى نراقى، ج‏1/ .172 171
.54 علم و دين، ايان باربور37/ .77
.55 انيس الموحدين، ملامهدى نراقى، تصحيح و پاورقى قاضى طباطبايى‏44/، الزهرا.
.56 همان‏75/.
.57 اللمعة الالهيه والكلمات الوجيزه، ملامهدى نراقى، تصحيح و تعليق سيد جلال‏الدين آشتيانى‏76، انتشارات انجمن فلسفه.
.58 همان‏57/.
.59 مشكلات العلوم، ملامهدى نراقى‏355/ 366، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
.60 جامع السعادات، ج‏1/ .131
.61 همان‏171/، 186؛ معراج السعادة65/، 71، اعلمى.
.62 انيس الموحدين‏56/. طبيعت را دشنام ندهيد كه او خداست. (يعنى به خطا، خالق را طبيعت دانسته‏اند) .
.63 همان‏132/.
 

منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد