شناخت ناسخ و منسوخ قرآن از همان عهد نخست اسلام در ميان مسلمانان اهميت ويژهاي داشت؛ زيرا آگاهي به آن، از جمله مقدمات لازم براي فهم كتاب خدا و استنباط احكام الهي به شمار ميآمد.
نسخ در لغت
واژه نسخ در لغت به معاني مختلفي آمده است. از جمله به معني زايل ساختن، از بين بردن و تبديل كردن[1] چنانكه ميگويند: «نسخت الشمس الظل» يعني آفتاب سايه را از بين ميبرد.
واژه «نسخ» در ميان صحابه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و مسلمانان دوران بعد، بيشتر به همين معني استعمال شده است.
بنابراين، ممكن است نسخ در پديدههاي طبيعت و اديان هم اتفاق بيفتد[2]. به عنوان مثال اگر ديني از بين برود و دين ديگري جايگزين آن شود، نسخ است. يا اگر پيامبري وفات كند و نبي ديگري جايگزين او شود، نسخ است.
واژه نسخ به همين معني (تبديل كردن و جايگزين نمودن و از بين بردن) در قرآن آمده است: « مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[3] ؛ هر حكمى را نسخ كنيم، و يا نسخ آن را به تأخير اندازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را مىآوريم. آيا نمىدانستى كه خداوند بر هر چيز توانا است؟!».
نسخ در اصطلاح
نسخ در اصطلاح ،رفع و برداشتن حكمي از احكام ثابت ديني در اثر سپري شدن وقت و مدت آن است.[4] به عبارت ديگر نسخ در اصطلاح، رفع و برداشتن يك حكم است ـ كه بر حسب ظاهر، اقتضاي استمرار و دوام داشته است ـ و جايگزين كردن حكم ديگر، به گونهاي كه اجتماع آن دو حكم با هم ممكن نباشد؛ خواه تنافي بين دو آيه حكم، ذاتي باشد و يا به خاطر دليل خارجي.[5]به عنوان مثال يك معلم در جلسه امتحان ميخواهد به دانشآموزان 2 ساعت وقت بدهد، ولي براي اينكه سرعت عمل آنها بيشتر شود ميگويد: تا يك ساعت ديگر برگههاي امتحاني را تحويل دهيد، امّا خودش ميداند كه بعد از يك ساعت اين دستور خود را لغو و زمان را تمديد خواهد كرد.
علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد:
نسخ در قرآن مجيد بيان انتهاي زمان حكم منسوخ است، به اين معني كه مصلحت جعل و وضع حكم اولي، مصلحتي موقتي و محدود باشد و طبعاً اثر آن نيز ـ كه حكم است ـ محدود و موقت ميشود، پس از چندي حكم دومي پيدا شده و خاتمه يافتن مدت اعتبار حكم اولي را اعلام ميكند.[6]به عبارت ديگر، نسخي كه به خدا نسبت داده ميشود چيزي است كه به حسب نگرش ظاهري ما نسخ شمرده ميشود، ولي قانون نسخ شده از نظر علم الهي از همان آغاز موقت و محدود بوده، لكن مصالح ايجاب ميكرده كه خداوند پايان زماني آن حكم را تا اعلام حكم بعدي پنهان دارد.
از اين روي، حقيقت نسخ از ناحيه خداوند تأخير در بيان زمان پايان يك حكم و قانون است كه به خاطر حكمتهايي صورت ميگيرد، نه پيدايش رأي جديد؛ چرا كه تبدل رأي در ذات خدا محال است.
امّا اگر قانون و تشريع از همان آغاز محدود به زمان معيني معرفي شده باشد، رفع اين حكم پس از انقضاي مدت آن، نسخ محسوب نميشود. همانگونه كه برداشتن حكم در موارد ضرر، حرج و اضطرار و يا مصالح و ضرورتهاي ديگر نيز نسخ شمرده نميشود؛ زيرا تعريف نسخ بر آن صادق نيست و همة اين موارد از قبيل تبديل موضوع است و نه رفع حكم[7].
به عبارت ديگر، در اين موارد حكم جديد براي موضوع جديد آمده، و موضوع قبلي به كلي از بين رفته است؛ به عنوان مثال اگر روزه واجب است، براي شخص مريض حرام شود، اين عنوان نسخ نيست، بلكه موضوع وجوب روزه «انسان مكلف سالم» است و موضوع حرمت روزه «انسان مريض» است. پس موضوع عوض شد، نه اينكه حكم نسخ شده باشد.
پي نوشت ها:
[1] . لسان العرب، ج 3، ص 61.
[2] . ر.ك. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج1، ذيل آيه 106 از سوره بقره.
[3] . بقره/ 106.
[4] . خويي، سيد ابوالقاسم، شناخت قرآن، تلخيص و ترجمه هاشم هريسي، ص 353. ؛ ر.ك. خويي، سيد ابوالقاسم، البيان في علوم القرآن، بي جا، انتشارات كعبه، ج2، صص 450.
[5] . سعيدي روشن، محمد باقر، علوم قرآن، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره)، چاپ اول، 1377، ص 302.
[6] . طباطبايي، سيد محمد حسين، قرآن در اسلام، انتشارات اسلامي، ص 49.
[7] . ر.ك. خويي، شناخت قرآن، تلخيص و ترجمه هاشم هريسي، ص 351؛ و طباطبايي، سيد محمد حسين، قرآن در اسلام، انتشارات اسلامي، ص 48؛ و سعيدي روشن، محمدباقر، علوم قرآن، چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني (ره)، ص 301.