خانه » همه » مذهبی » نشانه‌های علم حقیقی و عالم حقیقی

نشانه‌های علم حقیقی و عالم حقیقی

نشانه‌های علم حقیقی و عالم حقیقی

ای ابوذر، کسی که به او علم داده شود که او را به گریه واندارد، شایسته است که گفته شود علم غیر نافع به او داده شده، زیرا خداوند علما را بدین صفات ذکر کرده و فرموده است: کسانی که پیش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامی که

Elm11 - نشانه‌های علم حقیقی و عالم حقیقی
Elm - نشانه‌های علم حقیقی و عالم حقیقی

 

نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

یَا اَباذَر، مَن اُوتِیَ مِنَ العِلمِ مَا لایُبکِیهِ لَحَقیقٌ اَن یَکونَ قَد اُوتِیَ عِلمَ مَا لایَنفَعُهُ لِأَنَّ اللهَ نَعَت العُلَماءُ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِهِ إذَا یُتلَی عَلَیهِم یَخِرُّونَ لِلأَذقَانِ سُجَّداً* وَ یَقُولُونَ سُبحَانَ رَبِّنَا إن کَانَ وَعدُ رَبِّنَا لَمَفعُولاً* وَ یَخِرُّونَ لِلأذقَانِ یَبکُونَ وَ یَزیدُهُم خُشُوعاً). (1)
ای ابوذر، کسی که به او علم داده شود که او را به گریه واندارد، شایسته است که گفته شود علم غیر نافع به او داده شده، زیرا خداوند علما را بدین صفات ذکر کرده و فرموده است: کسانی که پیش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامی که این آیات بر آنان خوانده می‌شود، سجده‌کنان به خاک می‌افتند – و می‌گویند: منزّه است پروردگار ما، که وعده‌هایش به یقین انجام شدنی است! – آنها بی اختیار به زمین می‌افتند و گریه می‌کنند و تلاوت این آیات، همواره بر خشوعشان می‌افزاید.
بحارالانوار، ج 77، ص 79

نور هدایت

در حدیث مورد بحث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از نشانه‌های علم حقیقی و علمای حقیقی را بیان و استفاده‌ی بسیار لطیفی از قرآن می‌کند می‌فرماید: علمی که تو را به گریه واندارد علم نیست. سپس از آیات سوره‌ی اسراء که درباره‌ی برخی علمای یهود و نصارا استنباط می‌کند، زیرا گروهی از یهود و نصارا وقتی خدمت حضرت رسیدند، همین که آیات قرآن را شنیدند گریه کردند و به سجده افتادند و باخوشحالی گفتند: خداوند وعده داده بود که پیامبری برانگیزد و این وعده‌ی الهی تحقّق یافت و ما به محضر آن پیامبر رسیدیم. در اینجا تعبیر به (یَخِرُّونَ لِلأذقَانِ) کرده است. «ذَقَن» به معنی چانه است و آن چیزی نیست که در سجده به خاک بیاید، امّا کسانی که با تمام صورت سجده می‌کنند، آخرین محلّی که ممکن است به سجده بیاید چانه است و این نهایت خضوع در سجده را می‌رسانَد.
اینان به گریه افتادند و شاد شدند و سپس به سجده افتادند و شکر کردند که معبود و مطلوبشان را پیدا کرده و پیغمبر موعود را یافته‌اند. حضرت می‌خواهد در این بخش از سخنان گهربارش بفرماید که علم حقیقی حالت خضوع و گریه به همراه دارد.

انواع گریه:

گاه گریه به سبب غم و غصّه و اندوه است.
گاهی گریه به سبب خوشحالی است که از آن به «گریه‌ی شوق» تعبیر می‌شود.
زمانی گریه به علّت ترس است که از آن به «گریه‌ی خوف» تعبیر می‌کنند.
گاه انسان کاری کرده سپس شرمنده و پشیمان شده که از آن تعبیر به «گریه‌ی ندامت و شرم» شده است.
گاهی انسان از روی محبّت و عاطفه‌ای که نسبت به بعضی دارد همین که او را می‌بیند، ناگهان اشک‌هایش جاری می‌شود، اگر چه چیزی هم ضایع نشده و از بین نرفته است که به آن «گریه‌ی محبّت و ترحّم» می‌گویند.
علما و کسانی که علم حقیقی و معرفت به خداوند سبحان پیدا کرده‌اند به معنای حقیقی همه‌ی این گریه‌ها را در مقابل خداوند دارند. مثلاً وقتی به مناجات می‌روند گریه‌ی عشق به خدا و در عین حال گریه‌ی ترس و غم و محبّت و ندامت و شرمساری است.
مرحوم فشارکی (رحمه الله) در عنوان الکلام می‌گوید: بهترین گریه‌ها چهار قِسم است:
گریه از شوق رحمت الهی، گریه از ترس عذاب الهی، گریه در فضائل و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام).
در فضیلت این چهار قِسم همین بس که گریه نماز را باطل می‌کند، ولی این چهار قسم از گریه مبطل نماز نیستند.
گفته‌اند چون آیه‌ی (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ‌)؛ البتّه وعده‌گاه جمیع آن مردم گمراه نیز آتش دوزخ خواهد بود». (2) نازل شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل درباره‌ی طبقات جهنّم پرسید، گفت تا به طبقه‌ی هفتم رسید ساکت شد. حضرت فرمود: درباره‌ی طبقه هفتم نیز به من خبر بده! جبرئیل گفت: آن جای مرتکبان گناه کبیره از امّت تو خواهد بود که بدون توبه بمیرند. با شنیدن این سخن، حضرت غمگین و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد فرمود: ای جبرئیل، مصیبت مرا بزرگ کردی، آیا امّت من داخل جهنّم خواهند شد؟ عرض کرد: آری. گریه‌ی آن بزرگوار بیشتر شد و چنان گریه می‌کرد که جبرئیل هم به گریه افتاد. پس جبرئیل رفت و آن حضرت تا چند روز گوشه‌گیر شد و فقط برای نماز از خانه بیرون می‌آمد و با کسی سخن نمی‌گفت و مرتّب گریه و تضرّع می‌کرد، تا جایی که اصحاب هم بر حال آن حضرت گریستند و نمی‌دانستند که چه واقع شده است. سرانجام به حضرت فاطمه‌ی زهرا ((علیها السلام)) پناه آورد که هر وقت حضرت او را می‌دید شاد و مسرور می‌شد. وقتی به در خانه‌ی فاطمه (علیها السلام) آمد صدای آسیا کردن آن مظلومه را شنید که جو آسیا می‌کرد و می‌فرمود: «(وَ مَا عِندَاللهِ خَیرٌ وَ أَبقَی)؛ آنچه نزد خداست بسیار برای شما بهتر و پایدارتر است». (3) از آن مظلومه خواهش کردند که از پدر بزرگوارشان جریان را بپرسد. حضرت چادر بر سر کرد و روانه شد، چون از خانه بیرون آمد اصحاب دیدند که دوازده موضع چادر آن مظلومه از لیف خرما وصله دارد. سلمان گفت: سبحان الله، دختر پادشاهان کفر، لباس از حریر و دیباج پوشیده‌اند، ولی چادر دختر پادشاه دین و دنیا از پشم و لیف خرماست و وصله دارد.
این سخن در قلب آن مظلومه اثر کرد، چون بر پدر بزرگوارش وارد شد نخست گفت: آیا می‌بینی که سلمان با دیدن چادر من تعجّب کرد، به خدایی که تو را به حق فرستاده، پنج سال است که من و علی جز یک پوست میش نداریم که با آن روزها شتر خود را علف می‌دهیم و شب فرش خود می‌سازیم و بالش ما پوستی است از لیف خرما. پس آن جناب فرمودند: ای سلمان، دختر من را واگذار، شاید با صبر رستگار شود. آنگاه دید که پدر بزرگوارش به قدری گریه کرده که در سجده، زمین از اشک آن جناب گِل شده است. آن مظلومه علّت آن را پرسید، حضرت فرمود: ای نور دیده‌ام، چگونه گریه نکنم در حالی که جبرئیل خبر داده که امّت من به جهنّم می‌روند! فاطمه (علیها السلام) گفت: جهنّم را برای من وصف کنید. حضرت فرمود: هفتاد هزار کوه از آتش، در هر کوهی هفتاد هزار وادی از آتش و در هر وادی هفتاد هزار شکافی از آتش و در هر شکافی هفتاد هزار قصر از آتش و در هر قصری هزار خانه از آتش و در هر خانه هفتاد هزار تابوت از آتش و در هر تابوتی هفتاد هزار نوع از عذاب.
حضرت زهرا (علیها السلام) با شنیدن این سخن صیحه زد و افتاد و بیهوش شد. چون به هوش آمد، عرض کرد: ای بهترین خلق خدا، این عذاب‌ها برای کیست؟ حضرت فرمود: برای هر که نماز را تباه کند و از نفس امّاره پیروی کند. و این کیفیّت کمترین طبقات آن است. هنگامی که اصحاب این سخن را از حضرت شنیدند گریه‌کنان و ناله کنان بیرون رفتند. یکی می‌گفت: کاش از مادر زاییده نشده بودیم. عمّار می‌گفت: کاش مرغی بودم در بیابان‌ها و بر من حساب و عقابی نبود. سلمان رو به بقیع نهاده، بر سر می‌زد و می‌گفت: آه از دوری سفر و کمی توشه.
خلاصه همه‌ی اصحاب صیحه‌زنان و گریه‌کنان، مضطرب شدند. سرانجام حضرت زهرا (علیها السلام) عرض کرد: ای پدر، حال چه باید کرد؟ حضرت فرمود: علی و حسنین را خبر کن. وقتی پنج تن مکرّم آل عبا جمع شدند، در برخی اخبار وارد شده است که آن جناب سر خود را برهنه کرد و فرمود: ای علی، تو هم عِمامه از سر بردار. ای فاطمه، مقنعه از سر بردار. ای نور دیدگان، شما هم سر خود را برهنه کنید. وقتی ابی عبدالله خواست سر را برهنه کند جبرئیل از سدرةالمنتهی نازل شد عرض کرد: مگذار حسین سرش را برهنه کند که در ملکوت اعلا شورش می‌شود. خداوند می‌فرماید: «(وَ لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضَی)؛ به زودی پروردگارت به تو چندان عطا می‌کنی تا راضی شوی». (4)
آیا غیر از این است که این سر مطهّر غیر از آن سرهای منوّر باشد، بلکه خداوند خواست که حجّت را بر مردم تمام کند که مقامش را بدانند و او را بر روی خاک کربلا نگذارند و پیشانیش را از تیر نشکافند و از سنگ نشکنند. (5)
اکنون این پرسش مطرح است که چرا در روایت بر موضوع گریه تأکید نشده است؟ در پاسخ می‌گوییم: گریه خصوصیّت ندارد، بلکه پدیده‌ای است که اوج حالتی روانی را در انسان می‌رسانَد، همان‌گونه که خنده چنین است. یعنی وقتی خوف عشق، شرمساری، غم و ندامت به اوج می‌رسد حالت گریه به انسان دست می‌دهد. گریه یک هدف بالذّات و مطلوب نیست. گفته‌اند: چشم دریچه‌ی دل انسان است. یعنی حوادثی که در دل رخ می‌دهد از این دریچه
نمایان می‌شود و لذا به عنوان دریچه‌ی قلب، روح و احساسات روی چشم تکیه می‌کنند. پس اگر یک جمع‌بندی ساده‌ای کنیم، علم موجب پیدایی این حالات در انسان می‌شود و گریه هم اوج و مظهر و بیانگر آن حالات است. بنابراین حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بخش از جملات گهربارش، روی نقطه‌ی حسّاسی انگشت می‌نهد که ای ابوذر، علمی که تو را به گریه در نیاورَد علم نیست. علمی که محبّت‌آفرین، شرم‌آفرین، خوف‌آفرین نباشد علم نیست. دانشی است تو خالی، بی محتوا و فقط دارای مشتی اصطلاحات.
علم آن است که در عمق جانت نفوذ کرده و قلب تو را تسخیر کند و احساساتت را به اوج رسانده و سزاوار است این حالات نیکو را در تو ایجاد کند.

گریه از ترس خداوند در روایات اسلامی

امام صادق (علیه السلام) از پدرش و او از پدرانش روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «طُوبی لِعَبدٍ نَظَرَ اللهُ إِلَیهِ وَ هُوَ یَبکی عَلی خَطیئَتِهِ مِن خَشیَةِ اللهِ لَم یَطَّلِع عَلی ذَلِک الذَّنبِ غَیرُهُ؛ خوشا به حال بنده‌ای که خدا به او نظر کند، در حالی که وی از ترس خدا بر گناه خود که غیر خدا کسی از آن آگاه نشده، گریه می‌کند». (6)
در حدیث دیگری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِذَا بَکَی العَبدُ مِن خَشیَةِ اللهِ تَحاتَّت عَنهُ الذُّنُوبُ کَما یَتَحاتُّ الوَرَقُ فَیَبقی کَیَومٍ وَلَدَتهُ اُمُّهُ؛ هرگاه بنده از ترس خدا گریه کند گناهانش مانند برگ درخت فرو می‌ریزد و مانند روزی می‌شود که مادرش او را به دنیا آورده بود». (7)
از عبدالله بن مسعود نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «عَلَیکَ بِخَشیَةِ اللهِ وَ أداءِ الفَرائِضِ فَإِنَّهُ یَقولُ: (هُوَ أَهلُ التَّقوَی وَ أَهلُ المَغفِرَةِ) (8) وَ یَقولُ: (رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ ذَلکَ لِمَن خَشِیَ رَبَّهُ) (9) ؛ بر تو باد ترس از خدا و انجام دادن واجبات، زیرا خداوند می‌فرماید: او اهل تقوا و آمرزش است و می‌فرماید: خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند. این مقام کسی است که از پروردگارش بترسد». (10)
امام صادق (علیه السلام) از پدرش امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کُلُّ عَینٍ بَاکِیَةٌ یَومَ القِیامَةِ اِلَّا ثَلاثٌ اَعیُنٍ: عَینٌ بَکَت مِن خَشیَةِ اللهِ وَ عَینٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللهِ وَ عَینُ باتَت ساهِرَةً فی سَبیلِ اللهِ؛ همه‌ی چشم‌ها روز قیامت گریان است، مگر سه چشم؛ چشمی که از ترس خدا گریسته و چشمی که از محرمات خدا پوشیده شده و چشمی که در راه خدا شب را به بیداری به سر برده است». (11)
در حدیثی علی (علیه السلام) فرمود: «بِالبُکاءِ مِن خَشیَةِ اللهِ یُطفِئُ بِحاراً مِن غَضَبِ اللهِ؛ گریه از ترس خدا، دریاهایی از خشم خدا را خاموش می‌کند». (12)
در روایتی امام حسین (علیه السلام) فرمود: «مَا دَخَلتُ عَلی أبی قَطُّ اِلّا وَجَدتُهُ باکِیاً؛ هیچ‌گاه بر پدرم وارد نشدم مگر اینکه او را گریان دیدم». (13)
در حدیثی از امام علی (علیه السلام) می‌خوانیم که فرمود: «بِالبُکاءِ مِن خَشیَةِ اللهِ تُمَحَّصَ الذُّنُوبُ؛ با گریه از ترس خدا، گناهان پاک می‌شوند». (14)
در حدیثی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن بَکی مِن ذَنبٍ غُفِرَ لَهُ وَ مَن بَکی مِن خَوفِ النَّارِ أعاذَهُ اللهُ مِنها وَ مَن بَکی شَوقاً اِلی الجَنَّةِ أسکَنَهُ اللهُ فیها وَ کَتَبَ لَهُ أماناً مِنَ الفَزَعِ الأکبَرِ وَ مَن بَکی مِن خَشیَةِ اللهِ حَشَرَهُ اللهُ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ اُولَئِکَ رَفیقاً؛ هر کس بر گناهی گریه کند آمرزیده شود و هر که از ترس آتش بگرید خداوند از آتش به او پناه دهد و هر که از شوق بهشت گریه کند خداوند او را در بهشت جای دهد و امانی از ترس بزرگ برای او می‌نویسد و هر کس از ترس خدا بگرید خداوند او را با پیامبران و راستگویان و شهدا و نیکوکاران که نیکو رفیقانی‌اند، محشور می‌کند». (15)
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کَم مِمَّن اَکثَرَ ضِحکَهُ لاعِباً یَکثُرُ یَومَ القِیامَةِ بُکاؤهُ وَ کَم مِمَّن أکثَرَ بُکاءَهُ عَلی ذَنبِهِ خَائِفاً یَکثُرُ یَومَ القِیامَةِ فی الجَنَّةِ سُرورُهُ وَ ضِحکُهُ؛ بسا کسانی که زیاد می‌خندند و بازیگرند و روز قیامت گریه‌ی فراوان می‌کنند و بسا کسانی که از ترس گناه خود می‌گریند و روز قیامت در بهشت خنده و شادی فراوان دارند». (16)
قطب راوندی نقل کرده که خداوند به داوود (علیه السلام) فرمود: «اُدعُنی بِهَذَا الإسمِ یا حَبیبَ البَکّائینَ؛ مرا با این نام: ای دوست گریه کنندگان بخوان». (17)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی اسراء، آیات 107- 109.
2. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 43.
3. سوره‌ی قصص، آیه‌ی 60.
4. سوره‌ی ضحی، آیه‌ی 5.
5. فشارکی، عنوان الکلام، ص 278 و 289.
6. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 242.
7. همان، ص 247.
8. سوره‌ی مدّثر، آیه‌ی 56.
9. سوره‌ی بیّنه، آیه‌ی 8.
10. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 230.
11. بحارالانوار، ج 93، ص 329.
12. ارشاد القلوب، ج 1، ص 96.
13. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 295.
14. غرر الحکم، ج 338.
15. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 295.
16. بحارالانوار، ج 76، ص 59.
17. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 293.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد