خانه » همه » مذهبی » نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)

نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)

نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)

دکارت در پنج سال آخر عمر خود، بيشتر به مسائل روانشناختي و خلقيات انسان توجه داشت. اين مقاله برخي از اصول متعارف نظريه اخلاق دکارت را مورد بازبيني قرار مي دهد؛ به اين معنا که اذعان مي دارد اخلاق دکارت، بر مبناي علم بنا شده است، و شواهد اين حکم را نيز ارائه مي دهد؛ همچنين به اين سؤال که آيا نظريه اخلاق دکارت به مفهوم سقراطي آن مي باشد، جواب مثبت مي دهد؛ سپس با تشريح اين که اساس اخلاق، اختيار است و اين امر با مشيت الهي و وجود خطا در انسان هم منافاتي

03fc4c9e 0582 4547 ba7e 0b9d4015bb5f - نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)
21519 - نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)
نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (1)

نويسنده:صالح حسن زاده

چکيده:

دکارت در پنج سال آخر عمر خود، بيشتر به مسائل روانشناختي و خلقيات انسان توجه داشت. اين مقاله برخي از اصول متعارف نظريه اخلاق دکارت را مورد بازبيني قرار مي دهد؛ به اين معنا که اذعان مي دارد اخلاق دکارت، بر مبناي علم بنا شده است، و شواهد اين حکم را نيز ارائه مي دهد؛ همچنين به اين سؤال که آيا نظريه اخلاق دکارت به مفهوم سقراطي آن مي باشد، جواب مثبت مي دهد؛ سپس با تشريح اين که اساس اخلاق، اختيار است و اين امر با مشيت الهي و وجود خطا در انسان هم منافاتي ندارد، ماهيت خير از نظر دکارت، اخلاق موقت دکارت و اصول آن را تحليل و شرح مي کند و در پايان، از انديشه هاي اخلاقي دکارت نقد و جمع بندي ارائه مي دهد.
واژگان کليدي: نفس، احساسات، عواطف اميال، انفعالات، آزادي انسان، مشيت الهي، خير و فضيلت اخلاق.

پيشينه تاريخي

معمولاً دکارت شناسان ادعا دارند که اين متفکر در اواخر عمر خود بيشتر به مسائل روانشناختي و خلقيات انسان توجه داشته است، به ويژه آن که اليزابت (شاهزاده) که با دکارت در مکاتبه بود، در نامه هاي خود بارها از او در اين زمينه سؤالاتي کرده است. تحقيقات دکارت در اين زمينه نهايتاً به نگارش رساله معروف «انفعالات نفساني» منجر شد.
گرچه پاره اي از مطالب اين رساله دکارت را در نوشته هاي قبلي او به ويژه در رساله «انسان» نيز مي توان يافت، با اين همه اين رساله نوآوري هايي دارد که نمي توان آنها را ناديده گرفت؛ گذشته از آن که در آن عصر به طور کلي به مسائلي از قبيل نفسانيات انسان زياد پرداخته مي شد و آثار مختلفي هم در اين زمينه منتشر شده بود. بدون شک دکارت، در بيان مطالب خود ردّاً و اثباتاً به آنها توجه داشته است – که البته اين امر به اصالت و جنبه بديع اثر او خدشه اي وارد نمي کند. (فروغي، ج1، ص197و مجتهدي، ص206)

بعضي از اصول متعارف نظريه اخلاق دکارت

1. ما در خود احساس آزادي مي کنيم. (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل 6)؛
2. قدرت بر فعل اختياري بزرگترين کمال انسان است و با به کار بردن آن به نحو خاصي مستوجب مدح و ذم مي شويم (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، مفاد اصل 39)؛
3. انکار اختيار انسان، به جهت قول به مشيت الهي، نامعقول است؛ ضمن آن که فهم تطبيق تقدير خدا و اختيار انسان نيز براي ما مقدور نيست (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل41)؛
4. ما از احساسات؛ عواطف و اميال خود شناخت داريم، گرچه اغلب در احکامي که درباره آنها صادر مي کنيم، به خطا مي رويم. (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل 42)؛
5. ادراکات و احساسات يا عواطف، انفعالات نفس اند که توسط بعضي حرکات ارواح ايجاد، ابقاء و تقويت مي شوند و ما آن ها را به عنوان امور خاص به نفس نسبت مي دهيم (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 27، 28، 29)؛
6. نفس با تمام اجزاء بدن متصل و متحد است ( دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 30)؛
7. تأثير اصلي تمام انفعالات در نفوس بشري اين است که نفس را متمايل به اموري کنند که انسان خود را براي آنها مهيا کند؛ مثلاً احساس ترس، ميل به فرار و احساس شجاعت، ميل به مبارزه را در انسان بر مي انگيزد (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول بند 40)؛
8. هر نفسي اگر درست هدايت شود مي تواند بر انفعالات مسلط شود (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 50)؛
9. فقط شش انفعال اصلي وجود دارد (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول بخش دهم، بند 69)؛
10. انفعالات در طبيعت خود خوبند و فقط بايد از استعمال نادرست و افراط کاري در آنها اجتناب کرد (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 211)؛
11.تمام خير و شر زندگي فقط مبتني بر انفعالات است (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 212)؛
12.پهنه اراده، گسترده تر از قلمرو فاهمه است و خطاهاي ما از همين جا ناشي مي شود (دکارت، اصول فلسفه، بخش 1 اصل 35)

اساس اخلاق دکارت، علم است

يکي از انتظارات دکارت از درخت حکمت، علم اخلاق بود. اما علم چيست؟ دکارت مي گويد که علم عبارت است از مفاهيم صريح و متمايز. اين ضابطه موجب مي شود که علم به معني رياضيات عام تلقي شود که همان فن اندازه گيري باشد. پس با اين تعريف، علم اخلاق در آرمان دکارت، علمي به دقت مکانيک و پزشکي، و ماهيت آن اساساً داخل در رياضيات عام دکارتي خواهد بود. (دکارت، اصول فلسفه، نامه دکارت به مترجم فرانسوي.) دکارت در کتاب انفعالات نفس معتقد است که کار علم اخلاق بحث و بررسي در مورد مباني رفتار بوده و رفتار ما زير سلطه انفعالات يا تأثرات مي باشد؛ پس کار علم اخلاق عبارت است از شناخت انفعالات و چگونگي دخالت آنها در رفتار ما. او در اين کتاب ابتدا از چگونگي گردش خون و عملکرد اعصاب سخن مي گويد (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند 8و9) و سپس به چگونگي شکل گيري انفعالات در بدن مي پردازد که با گردش خون و اعصاب ارتباط دارد (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند11، 12، 13) و در مرحله سوم درباره چگونگي تاثير انفعالات در رفتار و روش اصلاح آنها بحث مي کند.
از نظر وي، اساس بحث در انفعالات، قبول فعل و انفعال يا تأثير متقابل نفس و بدن است. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند2)
دکارت با استفاده از الفاظ «ادراک حسي» «احساس» و «عاطفه» مي گويد: «ادراک حسي حاصل تأثير اجسام در انفعال نفس است و هرگاه انفعالات از اين جهت که وارد نفس شده اند مورد توجه باشند، احساس؛ و هرگاه معناي افکار و انديشه هايي لحاظ شوند که نتيجه نفس اند، ادراک حسي؛ و هرگاه از اين جهت که ايجاد هيجان مي کنند مورد ملاحظه قرار مي گيرند، عاطفه ناميده مي شوند. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند27).
کار علم اخلاق، آن است که احساسات، عواطف و ادراکات را- که اقسام انفعال اند- طبقه بندي کرده و تأثيرآنها را در رفتار انسان معين کند.
در انفعالات، في النفسه هيچ شري وجود ندارد، فقط بايد آنها را درست به کار برد. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند211)
علت انفعالات و تفسير آنها، نه نفس بلکه نظام فيزيولوژيکي است. حال اگر دستوري اخلاقي براي هدايت انفعالات موجود باشد، اين بدان معني است که بايد علت اصلي آنها را اصلاح کرد. مثلاً انسان خشمگين را نمي توان با نصيحت به صبر دعوت کرد بلکه بايد علت خشم او را شناخت- و اين است معني «اخلاق» با شأن علمي اخلاق از نظر دکارت. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند46)
دکارت دو اصل متقابل قديمي يعني قوه شهوانيه و غضبيه را که از زمان افلاطون انفعالات نفساني را براساس آنها مورد مطالعه قرار مي داده اند، کنار مي گذارد و انفعالات را صرفاً به نحو طبيعي و مکانيکي خاص خود مورد مطالعه قرار مي دهد. بنابراين مي توان گفت در اين امر، روش او بيشتر بر علم وظايف الاعضاء مبتني است. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند68)
دکارت معتقد است که اتحاد نفس و بدن در واقع ريشه انفعالات و عواطف انساني را تعيين مي کند و در اثر تکرار امور، موجب پيدايش عادات و رفتارهاي خاصي در او مي شود؛ به سخن ديگر او اعتقاد دارد اين امور صرفاً اکتسابي اند و لذا مي توان راهي براي تغيير رفتار افراد پيدا کرد و وضع خلقي آنان را بهبود بخشيد. وي در واقع مي گويد که هر کسي عادات و رفتار خود را از تجارب قبلي خود اخذ مي کند و هيچ ضرورت ما بعدالطبيعي از اين لحاظ بر انسان حاکم نيست و لذا دکارت تصور مي کند با اعمال نوعي فن کاربردي، هر آنچه را که زندگي فردي از طريق عادت در انسان به وجود آورده است، مي توان تغيير داد و شخص را اخلاقاً متحول ساخت. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند45)
انفعالات، در نهايت به صورت اميال يا تمايلات متبلور مي شوند. اميال را از لحاظ اخلاقي مي توان به دو گروه خوب و بد تقسيم کرد. (دکارت، انفعالات نفس، بخش اول، بند88، 87، 86و بخش دوم، بند 144) سؤال عمده ي اخلاقي اين است که ميل خوب کدام است و ميل بد کدام؟ جواب دکارت اين است که ميل خوب، از «شناخت»؛ و ميل بد، از جهل يا خطا نشأت مي گيرد. آيا در اينجا دکارت به مفهوم سقراطي اخلاق رسيده است؟

مفهوم سقراطي اخلاق

اين که دکارت ميل خوب را ناشي از شناخت و ميل بد را ناشي از خطا مي داند، تعبير ديگري از اين اصل سقراطي است که فضيلت را عين شناخت و رذيلت را عين جهل مي داند. دکارت در يکي از نامه هاي خود به اليزابت به اين مطلب اشاره کرده و مي گويد: «فضايل حقيقي از قبيل حکمت و شجاعت داراي ماهيت مشترک هستند، يعني حقيقت اين فضايل يک چيز است.» او در اين نامه حکمت را به عنوان حقيقت ساير فضايل معرفي کرده و فضيلت شجاعت را به اين معني گرفته است که انسان بداند چگونه اقدام کند. (دکارت، اصول فلسفه، مقدمه، ص222)
دکارت در نامه خود به مترجم فرانسوي کتاب اصول فلسفه مي نويسد: «مقصودم از اخلاق، عاليترين و کامل ترين علم اخلاق است که چون مستلزم آشنايي کامل با علوم ديگر است، آخرين درجه حکمت است» (دکارت، اصول فلسفه، ص217)
بنابراين، اين نظريه مطابق با نظريه سقراط است که خطا و گناه را ناشي از جهل مي دانست و کمال و فضيلت را در پرتو علم جستجو مي کرد. (بعداً عده اي با مطرح ساختن علم بي تقوا براين نظريه ايراد وارد کردند.)
اما دکارت هرگز اين علم کامل اخلاقي را به تفضيل تدوين نکرد؛ هر چند طبق برنامه اي که طرح کرده بود لازم مي آمد اين علم در رأس همه علوم باشد. (کاپلستون ج4، ص182)

آگاهي انسان از اختيار و خداوند

به اعتقاد دکارت، اين که انسان داراي اختيار است، از اوليات مي باشد و انسان براي اختيارات خود دواعي اي دارد و همواره مي خواهد نيکي و صلاح را برگزيند و از بدي بپرهيزد و اين قيد منافي آزادي نيست و بي طرف بودن اراده ي انسان را نمي توان بر اختيار حمل کرد، بلکه بايد گفت که اين بي طرفي، عين سرگرداني است. (فروغي، ص198) او مي گويد: «براي اين که مختار باشم لازم نيست که انتخاب اين يا آن يک از دو ضد براي من علي السويه باشد» (دکارت، تأملات، 4، به نقل از کاپلستون، همان، ص179)
در اين جا با توجه به علم ازلي و ابدي خداوند، اين سؤال پيش مي آيد که چگونه اختيار انسان با تقدير الهي قابل تطبيق است؟
دکارت در کتاب اصول فلسفه براي احتراز از مشاجرات کلامي، از ارائه راه حل قطعي خودداري مي کند. او در عين اظهار اين که «انکار اختيار انسان به جهت قول بر مشيت سابقه الهي نامعقول است» (دکارت، اصول فلسفه، بخش يک، اصل 41) مي گويد:
«عاقلانه ترين کار اين است که اذعان کنيم راه حل اين مسئله وراي قدرت فهم ما است» (دکارت، اصول فلسفه، بخش يک، اصل 41) و در ادامه مي نويسد» اما ما از دو چيز اطمينان داريم: اولاً از اختيار خويش و ثانياً به وضوح و تمايز درمي يابيم که خداوند قادر مطلق است و همه حوادث را از پيش مقدر مي کند. (دکارت، اصول فلسفه، بخش يک، اصل 41؛ کاپلستون، ص178و فروغي، ص198)
اما در واقع دکارت خود نيز از اين عدم قاطعيت خويش راضي نبود و لذا در مشاجره اي که ميان پروتستان هاي هلند در گرفته بود، در يک جانبگيري اعلام نمود که با پيروان گومار (Gomar) موافق است نه با پيروان آرمينيوس (Arminias) اين بدان معنا بود که او نظريه تقدير ازلي به معني اخص را ترجيح مي دهد؛ به اين معني که لطف الهي مقاومت ناپذير است و اختيار مساوي با نوعي صرافت طبع مي باشد. (نقل به معني از: کاپلستون، ص179، به نقل از گفتگو با يورمان، ص81؛ و نيز دکارت، تأملات، ص4)
همچنين دکارت در نامه به مرسن (Mersenne) مي گويد: «من متناسب با دلايل و جهات بيشتري که مرا وادار به فعلي مي کند، با اختيار بيشتر به سوي آن فعل حرکت مي کنم، زيرا مسلم است که در آن صورت اراده ي من با سهولت و صرافت بيشتري به حرکت در مي آيد.» (دکارت، کليات، سوم، 382-381 به نقل از کاپلستون، ص181)

اساس اخلاق، اختيار است

بحث درباره اختيار وقتي صحبت از رفتار اخلاقي باشد، بيش از آنچه ذکر شد لازم است؛ زيرا اساس اخلاق بر مبناي تکليف مي باشد و تکليف نيز بدون اختيار ممکن نيست. در فلسفه دکارت، جايگاه اختيار محفوظ است و از لوازم کوجيتو مي باشد؛ اما اين که او اختيار را براي حفظ اخلاق مراعات مي کند يا اختيار از قضيه کوجيتو برخاسته است، جاي بحث دارد و چون وي نظام اخلاقي جامعي تدوين نکرده است، بحث اختيار بيشتر به زمينه تفکر فلسفي او مربوط است نه اخلاق. همچنين با توجه به تأکيد دکارت بر «احساس آزادي» (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل6) به نظر مي رسد در فلسفه او، نه فقط خدا، که اختيار نيز شأن بحث المعرفتي دارد؛ يعني وي اختيار را در واقع براي محکم کردن پايه شناخت مي خواهد و چندان نگران اخلاق نيست.
دکارت در اين بخش، علاوه بر اصل 6، در اصول 37و39 نيز به اثبات اختيار مي پردازد. او در اصل 37 قابليت ستايش افعال پسنديده را دال بر وجود اختيار مي داند و در اصل 39 دو دليل ديگر براي اختيار ذکر مي کند که در واقع دو روايت از يک دليل مي باشند: «1. در تمام افعال آگاهانه ما به نحو شهودي، اختيار مشهود است؛ 2. در جريان شک دريافتم که ملزم نيستم وجود چيزي را بپذيرم که شناخت کاملي از آن ندارم.» (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل 29)
دکارت در تأمل چهارم، ضمن اثبات عدم محدوديت اراده ي ما، بين اختيار و ارداه ي جزافيه فرق نهاده است که اختيار ما به معني اراده ي جزافيه نيست: «اگر من در شرايطي قرار داشته باشم که فعل و ترک برايم يکسان باشد (اراده جزافيه) اين حداقل و نازل ترين مرتبه اختيار است اما هر قدر گرايش من به يک طرف بيشتر باشد، آزادي بيشتري احساس مي کنم.» (دکارت، تأملات، تأمل چهار، ص72)

اراده منشأ خطا است

دکارت معتقد است که منشأ خطا، اراده است نه عقل و فاهمه؛ به اين دليل که پهنه اراده گسترده تر از قلمرو فاهمه مي باشد. (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل35) او همچنين مي گويد: نمي توان خطا را به دليل اين که خدا به ما فاهمه اي که داناي مطلق باشد نداده است، به او نسبت داد؛ زيرا فاهمه هر آفريده اي محدود است و فاهمه محدود طبيعتاً بر همه چيز آگاه نيست. دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل36) به اعتقاد دکارت، در هر صورت، کمال اصلي انسان در آن است که وي اراده ي مختار دارد و شايستگي او براي ستايش يا سرزنش نيز در واقع از همين جا ناشي مي شود. (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصل37).
منبع: فصلنامه آينه معرفت

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد