خانه » همه » مذهبی » نظریه تکامل تدریجی-نقد نظریه داروین

نظریه تکامل تدریجی-نقد نظریه داروین

در رابطه با آفرینش انسان توجه به چند نکته ضروری است:1. آفرینش اولین فرد انسانی با گسترش انسان دو مسئله متفاوتند و مانعی ندارد که اولی دفعی و دیگری تدریجی باشد.
2. تدریجی بودن خلقت انسان -حتی انسان اولیه- لزوما به معنای پذیرش نظریه تکامل زیستی آن گونه که در نظریه «داروین» آمده نیست. آن چه در نظریه داروین آمده است رهگذر تدریجی تکامل از تک یافته به موجودات پر سلولی و به دنبال آن پیدایش حیوانات و تبدیل نوعی حیوانات تا رسیدن به انسان است. به عبارت دیگر این نظریه معتقد است که انسان اجداد حیوانی دارد و نوعی حیوان تبدیل به انسان شده است. در حالی که گونه های دیگری از تدریج و تکامل در نظام آفرینش نیز قابل تصور است. پس تکاملی و تدریجی بودن خلقت انسان اولیه لزوما مبتنی بر تکامل زیستی مشهور یعنی نظریه تبدیل انواع (ترانسفوریسم) نیست.
جهت آگاهی بیشتر پیرامون نظریه تکامل و نگرش اسلام در این باره به مطالب زیر توجه کنید:
نظریه تکامل (Evolution) دیدگاه هاى گوناگونى را در میان زیست شناسان و عالمان دینى برانگیخته است؛ انگاره هاى موجود در فلسفه علم نیز گمانه هاى متفاوتى را درباره این نظریه رقم مى زند. تکامل باورى (Evolutionism) و به عبارت دقیق تر نظریه تبدل انواع (Transformism) از بدو پیدایش تاکنون، مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتى واقع شده که اهم آنها عبارت است از: 1. داروینیسم، 2. نئوداروینیسم، 3. لامارکیسم، 4. نئولامارکیسم، 5. موتاسیونیسم (Mutationism).
داروین بر آن بود که جانوران و گیاهان، تولید مثل بسیار دارند؛ به طورى که پایایى آنها موجب اشغال همه زمین و کمبود غذا و مسکن براى آنها خواهد شد. در نتیجه هر موجودى براى بقاى خود در برابر دیگر رقیبان، باید بکوشد و در این تنازع مستمر، آنکه اصلح و داراى صفت برترى است، باقى خواهد ماند. این صفت برتر – که موجب بقاى یک فرد مى شود – از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل شده و به این وسیله نسل موجودات ادامه مى یابد.
همچنین براساس نظریه «جهش» (Mutation)، گاهى صفات جدیدى به طور ناگهانى در موجودى پیدا مى شود و جاندار به وسیله آن مى تواند به حیات خود ادامه دهد. تجمع جهش هاى مساعد در طول زمان، موجب دگرگونى انواع جاندار و ادامه حیات به صورت نوع جدید مى شود.
اکنون به اختصار از سه منظر یاد شده، به بررسى نظریه مى پردازیم:

یک. زیست شناسى

از منظر زیست شناختى (Biologic) اشکالات چندى بر نظریه تکامل وارد است؛ از جمله اینکه:
1-1. اینکه چگونه عضو جدیدى به وجود مى آید، یا بعضى سازگارى هاى شگفت حاصل مى گردد، یا چگونه گونه هاى بزرگ جانوران و گیاهان تشکیل شده اند و… هنوز بر جهان دانش روشن نیست.
1-2. وجود نوع پیچیده، پس از نوع ساده و تشابه بعضى از موجودات با یکدیگر – که قائلان تحول انواع به آن استناد مى کنندبهزاد، محمود، آیا به راستى انسان زاده میمون است؟، (بى نا، چاپ سوم، 1354)، صص 117 – 118. – دلیل بر آن نیست که انواع پسین، از انواع پیشین مشتق شده باشندنگا: نصرى، عبداللَّه، مبانى انسان شناسى در قرآن، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول)، ص 68..
1-3. داروین از تفاوت هاى عمده و اساسى بین انسان و اجداد حیوانى مورد ادعا (میمون) غافل بوده است! بعضى از این تفاوت ها – که «والاس» (Wallace)به آنها اشاره کرده – عبارت است از:
الف. فاصله عمیق میان مغز و قواى دماغى انسان و میمون؛
ب. تمایز زبانى آشکار بین انسان و میمون؛
ج. استعداد و توانایى آفرینش هنرى در انسان؛
د. عدم تفاوت مغزى بین انسان متمدن کنونى و قبایل بدوى که داروین آنها را حلقه فاصل بین انسان متمدن و میمون خوانده است.ایان باربور Barbour()lan، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، (تهران: مرکز نشر دانشگاهى چاپ دوم 1375)، ص 141 – 99.
«فیزیکو» (Phisico)طبیعى دان آلمانى و متخصص در تاریخ طبیعى انسان (Antropology)مى گوید: «پیشرفت هاى محسوسى که علم تاریخ طبیعى انسان نموده ، روز به روز خویشاوندى انسان و میمون را دورتر مى سازد»وجدى، فرید، على اطلال المذهب المادى، صص 103 – 108..

دو. فلسفه علم

از منظر فلسفه علم(Philosophy of Science) – که معرفتى درجه دوم است و راهبردهاى علمى، روش هاى برگزیده از سوى دانشمندان، حاصل کار آنها و عوامل دخیل در نظرپردازى هاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مى دهد – دیدگاه هاى گوناگونى در باب چیستى و منطق دانش تجربى عرضه شده که عبارت است از:
الف. پوزیتویسم منطقى (Logical Positivism)،
ب. مینوگروى(ldealism)،
ج. واقع گروى خام (Naive Realism)،
د. واقع گروى نقدى(Critical Realism).
چهارمین نگرش بر آن است که اساساً تئورى هاى علمى، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به داده هاى حسى نیست؛ بلکه اینها برآیند هم کنشى داده هاى حسّى و ساخته هاى ذهنى دانشمند است. بنابراین نظریات علمى، اکتشافات محض نیست و جنبه اختراعى نیز دارد. از این رو نمى توان این گونه نظریات را کاملاً مطابق با واقعیت و عینیت خارجى دانست.ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، صص 169 – 244.

سه. دین

در میان عالمان دینى و دیگر کسانى که در پى تبیین دیدگاه اسلام درباره نظریه تکامل بر آمده اند، روى کردهاى گوناگونى به شرح زیر وجود دارد:
3-1. ادعاى اینکه در قرآن به تکامل تدریجى و تحول انواع و پیوستگى نسلى اشاره شده است سحابى، یداللَّه، خلقت انسان، (تهران: شرکت سهامى انتشار، چاپ 13، 1375).؛
3-2. رد نظریه تحولى خلقت تفسیر المیزان، ج 4، ص 153 ؛ ج 9، ص 8 ؛ ج 16، ص 269.
؛
3-3. در صورت اثبات نظریه تکامل در مورد دیگر جانداران ، انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد و پیوستگى نسلى با دیگر حیوانات نداردر.ک:
الف. سبحانى، جعفر، منشور جاوید، ص 94؛
ب. همو، داروینیسم یا تکامل انواع؛
ج. مکارم شیرازى، ناصر، فیلسوف نماها؛
د. مصباح یزدى، محمد تقى، خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن: خداشناسى، انسان شناسى، کیهان شناسى (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ سوم 1380).؛
3-4. امکان برداشت هر دو نظریه از قرآن.على مشکینى اردبیلى، تکامل از نظر قرآن.
3-5. تفکیک زبانى علم و دین.مطهرى، مرتضى، مقالات فلسفى، علل گرایش به مادیگرى، (قم: صدرا).
براى توضیح بیشتر علاوه بر متون ذکر شده ر.ک :
الف. فرامرز قراملکى، احد، موضع علم و دین در خلقت انسان، (نشرآرایه)؛
ب. مجله «کلام اسلامى»، شماره 31815
پ. نصرى، عبداللَّه، مبانى انسان شناسى در قرآن، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1379)، صص 69 – 87.
اکنون از میان آراى یاد شده، به اختصار دیدگاه علامه طباطبایى بیان مى شود:
یک. اساساً پیوستگى نسلى انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربى ثابت نشده و دلیل علمى قاطع و وفاق و اجماعى بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعى از هیچ یک از دو نظریه ثبات انواع (Fixism)و تحول انواع (Transformism) دم نزده است؛ لیکن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر کتاب و سنت تا زمانى که با حجت برتر دیگرى در تعارض نباشد، به حجیت خود باقى است.
چهار. نمى توان از مدلول ظاهرى آیات قرآن، در این باره دست کشید.
نتیجه آنکه انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایى که نص قطعى و ضرورى نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگى نسلى انسان با اجداد حیوانى در زیست شناسى، مى توان ظواهر آیات قرآن را تأویل کرد؛ لیکن چنین چیزى در علوم اثبات نشده و حجتى معارض ظواهر قرآن وجود ندارد. بنابراین در حال حاضر دلیلى بر تأویل آیات دلالت کننده بر استقلال نسلى انسان وجود نداردطباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، بى چا، بى تا)، ج 16، صص 382 – 391..
ذکر چند نکته در این باره بایسته است:
یکم. اینکه خداوند آفرینش خود را از طریق نظام علیت و اسباب و مسببات به انجام مى رساند، دلیل بر این نیست که لزوماً از طریق روند تحولى و از تک یاخته به سوپر سلولى یا از حیوان به انسان باشد؛ بلکه آن مسأله، قاعده اى فلسفى و کلى است که به انحاى گوناگون، قابل تصور و تحقق است. بنابراین قاعده علیت، به تنهایى نه اثبات کننده نظریه تکاملى داروین است و نه رد کننده آن.
دوم. مستفاد از ظاهر قرآن این است که انسان هاى کنونى، همه از نسل آدم علیهم السلام و حوا مى باشند و هیچ واسطه نسلى دیگرى بین آنها نیست، بنابراین حتى اگر انسان هاى دیگرى پیش از آدم بر زمین مى زیسته اند، آنان بین حضرت آدم و انسان هاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند.
سوم. نفى نظریه تکامل داروین، لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نیست؛ چنان که تدریجى بودن آفرینش نیز منحصر به نظریه تحول انواع نمى باشد. از سوى دیگر آیات قرآن بر اصل تدریجى بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولى انطباق آنها نظریه تبدل انواع، نیازمند تأویل و دست کشیدن از ظواهر است و چنان که گذشت تا زمانى که این نظریه، در بوته نقض و ابرام است، تأویل آیات قرآن و کنار نهادن ظواهر کتاب آسمانى روا نیست.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد