نظریه عرفى بودن زبان قرآن
(کارآیى ها و توهمات)
مقدمه
نظریه عرفى بودن زبان قرآن اگرچه کهنترین و مشهورترین نظریهاى است که درباره زبان قرآن ارائه گردیده و همواره مبناى تفسیرى اغلب مفسران بوده است، لکن به نظر مىرسد تاکنون صورت منقح و منسجمى به خود نگرفته است. تنقیح و انسجام این نظریه، اهتمام ویژه قرآنپژوهان را مىطلبد.
به نظر مىرسد که تنها نظریه صحیح درباره زبان قرآن، همین نظریه عرفى بودن است و در پرتو این نظریه، مىتوان تمام مشکلات تفسیرى قرآن را برطرف ساخت.
مراد از «عرفى بودن زبان قرآن» این است که زبان قرآن همان زبان عرب حجاز عهد رسولخداصلى الله علیه وآله است، لکن زبان داناترین و تواناترین خطیبى که در موقعیتهاى گوناگونى، خطاب به عرب آن عهد خطابههایى کمابیش موزون و در کمال صحت و اتقان را به قصد هدایت آنان ایراد کرده است.
اگرچه براى این نظریه ادله بسیارى وجود دارد، ولى طرح آنها چندان ضرورى به نظر نمىرسد. در اینجا، صرفا مواردى از مشکلات تفسیرى، که در پرتو آن راه حل شایستهاى مىیابند، بیان مىشود، سپس برخى از اشکالاتى که بر آن وارد آوردهاند، بررسى مىگردد:
1- حل شمارى از مشکلات تفسیرى در پرتو این نظریه
در اینجا، براى نمونه، چند مورد از مشکلات تفسیرى که بر مبناى نظریه عرفى بودن زبان قرآن راه حل مناسبى پیدا مىکنند، گزارش مىشود:
1-1- تفسیر مغیبات
اهل زبان هرگاه بخواهند اشیایى را که مخاطبان بدان آشنا نیستند، برایشان توصیف نمایند، براى تقریب به ذهن، آنها را در قالب تعابیر مجازى و تمثیلى بیان مىکنند و بدان چه بدانها آشنا و مانوساند، مثال مىزنند و البته براى آنکه ذهن مخاطبان را به تفاوتها و تمایزها معطوف سازند، آن تعابیر را با قراینى صارفه همراه مىکنند.
خداىتعالى نیز در توصیف مغیبات از همین شیوه عرفى بهره گرفته است; مثلا، آنجا که خواسته بهشت را وصف نماید، فرمود است: «مثل الجنة التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه…»(محمد: 15); مثل بهشتى که به پرواپیشگان وعده داده شده، آن است که در آن، جوىهایى از آب ناگشته رنگ و جوىهایى از شیر ناگشتهمزه وجود دارد. یعنى، به عکس دنیا، آب و شیر بهشت فاسد شدنى نیست. (1)
و نیز آنجا که خواسته فرشتگان را توصیف کند، فرموده است: «الحمد لله فاطر السموات و الارض جاعل الملائکة رسلا اولی اجنجة مثنى و ثلاث و رباع یزید فى الخلق مایشاء ان الله على کل شىء قدیر»(فاطر:1); سپاس خداى را که آسمانها و زمین را پدید آورد و فرشتگان را فرستادگانى داراى بالهایى دوتایى و سهتایى و چهارتایى گرداند. در آفرینش [این بالها] هرچه را خواهد مىافزاید. خدا بر هر چیزى تواناست. یعنى، فرشتگان با بالهایى پرواز مىکنند، اما نه مانند بالهاى پرندگاندو باله معهود ما. آنان بسا مىتوانند هزاران بال داشته باشند. به نظر مىرسد چنین تمثیلى براى تقریب نوعى موجود مجرد بهذهن بشر به کار رفته است. (2)
1-2- فهم برخى از مبهمات
با عنایتبه اینکه قرآن خطاب به عرب حجاز عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده و براین اساس، برخى از اطلاقات قرآنى مختص آنان است، بسیارى از مبهمات قرآن تفسیر مناسب مىپذیرند. یکى از این مبهمات، لفظ «الارض» در آیه شریفه «غلبت الروم فى ادنى الارض»(روم:2) است. قریب به اتفاق مفسران«ال» را در «الارض» ال عهد گرفتهاند. (3) برایناساس، مراد از «ارض» در آیه مورد بحث، سرزمینى است که معهود و معروف عرب حجاز زمان رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم بوده است. زمخشرى مىگوید: «الارض» سرزمین عرب است; چون سرزمینى که نزد عرب معهود و شناخته شده، سرزمین خودشان است و مراد این است که [رومیان] در نزدیکترین سرزمین به [سرزمین] عرب کستخوردند و آن اطراف شام است.» (4)
1-3- رفع تعارضات درونى
اهل زبان به دلیل تعقیب اغراض گوناگون و رعایت مقتضیات متفاوت، گاهى مضمونى را با تعابیر متفاوتى مىآورند. تفاوت تعبیرها در کلام هر کسى طبیعى و قابل جمع است. بدین روى، مفسران تعابیر متفاوت قرآنى را جمع نمودهاند. یک نمونه از آنها آیات سه گانه ذیل است:
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(ذاریات:56); من جن و انس را نیافریدم، مگر براى اینکه مرا بپرستند.
«ولا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم» (هود:119); همواره [مردم درباره حق] اختلاف دارند، مگر آنان که پروردگارت [بهآنان] مهرورزد و براى همین [مهرورزى] آنها را آفرید.
«و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس»(اعراف: 175); ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم.
نحوه جمع این آیات – چنان که علامه طباطبائىرحمه الله اظهار داشتهاند – بدین قرار است که خداىتعالى در دو آیه نخست، غرض اصلى و در آیه اخیر، غرض تبعى آفرینش جن و انس را اراده کرده، ضمنا در آیه اول، غرض دانى و در آیه دوم، غرض عالى خلقت آن دو گروه را قصد نموده است; نظیر اینکه یک بار گفته مىشود: چوبها براى نجارى است و بار دیگر گفته شود: چوبها براى ساختن در است و بار سوم بگویند: بسیارى از چوبها براى دور ریختن است. (5)
2- دفع چند توهم درباره این نظریه
درباره نظریه عرفى بودن زبان قرآن، ممکن است تصورات نادرستى به ذهن خطور کند که اینک به بررسى و دفع سه نمونه از آنها پرداخته مىشود:
2-1- توهم مماشات با عقاید باطل
گاهى تصور مىشود عرفى بودن زبان قرآن بدین معناست که قرآن در بیان مقاصد خود با عقاید باطل عرب عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مماشات کرده است، مثلا عرب به پیروى از صابئه به هفتگانه بودن بسیارى از چیزها نظیر آسمان و زمین و روز و جز آنها قایل بودند و قرآن طبق قول آنان، آسمان و زمین را به تعداد هفت قرار داده است (6) یا آنان عقیده داشتند که دیوانه در اثر تماس جن یا شیطان به دیوانگى مبتلا مىشود و قرآن موافق عقیده آنان رباخوار را به مجنون تشبیه کرده است. یا آنان مىپنداشتند که جن یا شیطان جسمى بزرگ و سرى ترسناک دارد و قرآن مطابق پندار آنان، میوه زقوم را به “رؤوس شیاطین” مثال زده است. (7)
اماباید توجه داشتکه هیچیک ازاینالفاظ در معناى حقیقىشان که باطل و خرافى است، در قرآن به کار نرفته تا حمل بر مماشات با عقیده آنان گردد. براى مثال، آنجا که خداى تعالى میوه زقوم را به رؤوس شیاطین تشبیه فرمود، از آن معناى زشت و ترسناکى اراده کرد (8) یا آنجا که رباخوار را به شیطانزده ممثل ساخت، از آن وجود نوعى نابخردى را در او قصد کرد; یعنى، در او حالتى است که بر زبانش گفتار نابخردانه جارى مىشود و مثلا، مىگوید: بیع مثل رباست. (9)
2-2- توهم سطحى بودن مدلول قرآن
برخى از علماى سلف مانند شاطبى، به پیروى از سلف خود یعنى اهل حدیثبر ایننظرند که قرآن بیش از همان مفاهیم سادهاى که معهود عرب عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم بوده، پیام و سخنى ندارد. بنابراین، نباید خود را براى فهم مفاهیمى بیش از آن به زحمت انداخت و ما اساسا چنین تکلیفى نداریم. (10)
لکن این تصورى بسیار سست است; چون هر صاحب سخنى همچنانکه اصل سخن او براى مخاطبان پیام دارد، لزوما باید لوازم عرفى و عقلى آن نیز براى آنان پیام داشته باشد; زیرا هرگز معقول و مقبول نیست که کسى سخنى بگوید، ولى ملتزم به لوازم آن نباشد. قرآن نیز مثل هر کلام دیگرى، باید علاوه بر معانى اصلى و ظاهرىاش، که مفهوم و معهود عرب عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم بوده، از معانى التزامى نیز برخوردار باشد و چه بسا بسیارى از این معانى براى آن مردم قابل درک نبوده و نسلهاى بعدى توانستهاند در اثر رشد عقلى و علمى، بدانها واقف گردند.
احتمالا به همین دلیل امام سجادعلیهالسلام فرمودند: «خداى تعالى چون دانست که در آخرالزمان مردمانى ژرفاندیش بهوجود مىآیند، [سوره] قل هوالله احد و آیات [نخست] سوره حدید تا «هو علیم بذات الصدور» را نازل کرد.» (11)
2-3- تصور کهنگى محتواى قرآن
ممکن است از این سخن که قرآن به زبان عرب عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم است، چنین تصور شود که باید محتواى قرآن نیز به همان عهد اختصاص داشته باشد و براى اعصار دیگر پیام و سخنى نداشته باشد، ولى هرگز تلازمى میان این دو معنا نیست و قرآن مىتواند در حالى که به زبان عرب آن عهد است، تعالیمى براى همه افراد بشر در تمام زمانها داشته باشد; زیرا همانگونه که آمده، باید قرآن را خطابههاى خطیبى بسیار دانا تلقى کرد و بدیهى است که چنین خطیبى در صورتى که بخواهد سخنى بگوید که آیندگان را نیز سودمند افتد، قطعا علاوه بر توجه به شرایط مخاطبان حاضر، شرایط مخاطبان بعدى خود را نیز موردتوجه قرار مىدهد و سخنى متناسب همه مخاطبان در تمام اعصار ایراد مىکند. خداى تعالى نیز به همین شیوه عقلایى در القاى معارف قرآنى عمل کرده است. بنابراین، ملاحظه مىشود، که اولا، علاوه بر اینکه به رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: «ما قرآن عربى را به تو وحى کردیم که [مردم] مکه و کسانى را که پیرامون آن هستند، بیم دهى»،(شورى:7)، به او مىفرماید: «ما تو را براى تمام مردم فرستادیم تا [آنان را] مژده و بیم دهى»(سبا:28); علاوه بر اینکه قرآن، معارف ویژه آن عهد – مثل موضوع بردهدارى – را مىآورد، بخش اعظم معارف آن به موضوعاتى اختصاص دارد که براى همه گروههاى مردم، در تمام عصرها وسیله راهنمایى و هدایت است. احتمالا به همین مناسبت امام صادقعلیهالسلام فرمودند: «خداى تعالى قرآن را براى زمان خاص و مردم معینى قرار نداد. ازاین رو، تا روز رستاخیز، در هر زمانى نو و پیش هر مردمى تازه است.» (12)
گفتنى است همچنانکه وقتى خطیبى سخنان عام و مطلقى را در خصوص گروه معینى ایراد مىکند، چنین نیست که آن سخنان به همان گروه اختصاص داشته باشد و گروههاى مشابه آنان را شامل نشود، وقتى خداى تعالى نیز آیاتى را درباده عرب عهد رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نازل فرمود، اینگونه نیست که دیگرانى را، که همانند آنان هستند، شامل نگردد. ظاهرا سخن امام باقرعلیهالسلام ناظر به همین نکته است که فرمود: «اگر چنین بود که هرگاه آیهاى درباره مردمى نازل مىشد، با مرگ آنان، آن آیه هم بمیرد، هیچ چیزى از قرآن بر جاى نمىماند، اما [چنین نیست;] قرآن تا وقتى که آسمانها و زمین باشند، روان است و هر مردمى آیهاى [مرتبط با خود] خواهند داشت که بخوانند.» (13)
علامه طباطبائىرحمه الله در این زمینه مىنویسد: «قرآن براى هدایت جهانیان نازل شده تا آنان را به ضروریات اعتقادى، اخلاقى و عملى راهنمایى کند و معارف نظرى را که بیان کرده، حقایقى است که به حالتخاصو زمان مشخص اختصاص ندارد و هر فضیلتیا رذیتى را که یاد کرده یا حکمى عملى را که تشریع نموده، به فرد خاص و عصرمعینىمقید نیست; چون تشریع عام است و آنچه در شان نزول وارد شده، موجب تحدید حکم به مورد واقعه نیست تا حکم با از میان رفتن آن از میان برود و با مرگ آن بمیرد; چون بیان عام و تعلیل مطلق است. مدحى که درباره افرادى از مؤمنان یا مذمتى که در مورد دیگران نازل شده، به علت صفاتى است که در آنان هست. (14)
________________________________________
پىنوشتها
1- سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن ، قم، انتشارات اسلامى، بىتا، ج 18،ص 232
2- همان، ج17، ص 5-13.
3- همان، ج16،ص 155 / عمر بن محمود زمحشرى، الکشاف، بیروت، دارالمعرفه، بىتا،ج3، ص197 / قاسمى، محاسن التاویل، چاپ دوم، بیروت، دارالفکر، 1398ق، ج13، ص 161 / بهرامى، ریشه یابى کاستیهاى «تفاسیر علمى در قرن معاصر»، پژوهشهاى قرآنى، ش7-8 (سال 1375)، ص190
4- محمودبن عمر زمخشرى، پیشین
5- سیدمحمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 8، ص 334 -336 و ج 11، ص 60 – 65 و69 – 70 و ج 18 ص386 – 388 و 380 و 391
6- طنطاوى، الجوهر فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالفکر، بىتا، ج 4، ص 62
7- سیدمحمود طالقانى، پرتوى از قرآن، بى جا، شرکتسهانى انتشار، بىتا، ج 2، ص 254 / عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1371 ش. ص 134 / محمودبن عمر زمخشرى، پیشین، ج 1، ص 165
8- محمود بن عمر زمخشرى، پیشین، ج3، ص 302 / سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج17، ص 140 / فخر رازى، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، قم، مکتب الاعلوم الاسلامى، 1411 ق.، ج26، ص 142
9- سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 2، ص 410
10- قاسمى، پیشین، ص 80 – 101
11- حویزى، نورالثقلین، چاپ چهارم، قم، اسماعیلیان، 1370 ش.، ج 5، ص76 / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاد،1403ق.، ج3، ص 264
12- محمدباقر مجلسى، پیشین، ج17، ص213 / محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمة، قم، مکتب الاعلوم الاسلامى، 1362 ش.، ج 8، ص 70، ماده »قرء»
13- سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج13، ص73
14- همان، ج 1، ص 42
منبع:فصلنامه معرفت شماره 24