خانه » همه » مذهبی » نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان

نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان

نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان

اسماعیلیه معتقدند: ذات بارى تعالى برتر از وهم و عقل و فکر است، خداوند بالاتر از حد صفات است‏با هیچ صفتى و یقین و حدى چه به سلب و چه به ایجاب از وى سخن نتوان گفت آفریدگار نه چیز است و نه ناچیز نه محدود و نه نا محدود و نه

334 - نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان
334 - نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان
 


 

نویسنده: داود الهامى

 

اسماعیلیه معتقدند: ذات بارى تعالى برتر از وهم و عقل و فکر است، خداوند بالاتر از حد صفات است‏با هیچ صفتى و یقین و حدى چه به سلب و چه به ایجاب از وى سخن نتوان گفت آفریدگار نه چیز است و نه ناچیز نه محدود و نه نا محدود و نه موصوف و نه نا موصوف و نه در مکان و نه در نامکان، به همین دلیل تنزیه در مسئله صدور اشیاء از بارى تعالى براى آن که مشکل صدور کثیر از واحد پیش نیاید، اعتقاد دارند که از امر بارى تعالى با کلمه ابداع، عقل کل یا عقل اول در وجود آمد، سپس نفس کلى، از کلمه امر، به توسط عقل وجود یافت از نفس کلى به تایید عقل کل، طبایع، و از طبایع امهات و از امهات به فعل اجرام سماوى، موالید هستى پذیرفته، صدورعقل کل از کلمه امر به طریق ابداع است و صدور سایر موجودات روحانى و جسمانى که به توسط عقل و نفس از امر بارى تعالى در وجود آمده‏اند به طریق ابداع و انبعاث است; فرق میان ابداع و انبعاث آن است که انبعاث چیزى است که نه در مکان باشد و نه در زمان. ولى پدید آینده باشد از چیزى دیگر اما ابداع چیزى گویند که او نیز نه در مکان باشد ونه در زمان و لکن از چیزى پدید نیامده باشد.
اسماعیلیه گویند: ما نگوییم خداوند موجود است‏یا ناموجود و نه عالم است و نه جاهل و نه قادر است و نه عاجز; زیرا اثبات حقیقتى اقتضاى شرکت‏بین او و بین سایر موجودات را دارد و این شرکت و تشبیه است، گویند: خداوند نه قدیم است و نه محدث، بلکه قدیم امر او و کلمه او و محدث خلق او و آفرینش اوست.
علماى اسماعیلیه قول برخى از فلاسفه را که قایل به «قدماى خمسه‏» هستند یعنى قایل به قدمت پنج اصل: خداوند، نفس، هیولى، زمان و مکان مى‏باشند، به شدت مورد انتقاد قرار داده‏اند و ثابت کرده‏اند چهار اصل اخیر نمى‏توانند قدیم باشند; زیرا در این صورت عدد قدما نامتناهى مى‏شود وبه علاوه اگر قول به قدماى خمسه درست‏باشد، کدام یک از آنها علت‏حدوث این عالم است؟
به عقیده اسماعیلیه: مظهر عقل کل در این عالم وجود ناطق است و ناطقان همان پیامبران اولوا العزمند که عدد ایشان هفت است از این قرار: آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد و اسماعیل بن جعفر. هر ناطق (پیغمبرى) وصى و جانشینى دارد که در حال حیات او در شهرستان علم او بوده است. پس از هر ناطقى هفت امام روى کار مى‏آید. دوره هر پیغمبرى هزار سال است و چون دور او به سر آید پیغمبر دیگرى باشد یعنى تازه ظهور کند و شریعت او را نسخ مى‏نماید، پیغمبر یا ناطق نخستین حضرت آدم بود که وصى او شیث‏بود. ناطق دوم حضرت نوح بود که وصى او سام بود. ناطق سوم حضرت ابراهیم بود که وصى او اسماعیل بود. ناطق چهارم حضرت موسى بود که وصى او هارون (یوشع) بود. ناطق پنجم حضرت عیسى بود که وصى او شمعون الصفا(پطروس) بود. ناطق ششم حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم بود که وصى او على بود. ناطق هفتم اسماعیل بود، زیرا حضرت محمدصلى الله علیه و آله و سلم على را وصى یا اساس و پس از او حسن وحسین و زین العابدین و محمد الباقر و جعفر الصادق بودند. هفتمین ایشان اسماعیل بود که او قائم است و ائمه پس از او را امامان دوره قیام دانند. ناطق واضع شرع جدید و ناسخ شریعت قدیم مى‏باشد و اساس یا وصى عالم به علم تاویل شریعت است و وظیفه او بیان اسرار و باطن شریعت مى‏باشد.
علماى اسماعیلیه قول فلاسفه را که قایل به قدمت «قدماى خمسه‏» هستند و پنج اصل یعنى: خدا، نفس، هیولى، زمان و مکان را قدیم دانند به سختى مورد انتقاد قرار داده‏اند و گفته‏اند:زمان نمى‏تواند قدیم باشد. زمان عبارت از مقدار حرکت افلاک است و با طلوع خورشید و غروب آن سنجیده مى‏شود، پس قابل شمارش و متناهى است و نمى‏تواند قدیم باشد و همچنین مکان نیز نمى‏تواند قدیم باشد; زیرا اگر مکان قدیم باشد اقطار شش‏گانه و محیط بر مکان نیز باید قدیم باشند، چون مکان از اقطار خالى نیست، پس عدد قدما نامتناهى مى‏شود به علاوه اگر قول به قدماى خمسه درست‏باشد کدام یک از آنها علت‏حدوث این عالم است….
اسماعیلیان آیات قرآن و احادیث و احکام شرع را مثل صوفیه تاویل مى‏کنند و ظاهر آنها را درست نمى‏دانند، بلکه به باطن آنها مى‏گرایند. بیشتر استدلالات آنان مبتنى بر معانى حروف قرآن و احادیث و اسرار و رموز آنهاست. گویند به جهت همین مکتوم بودن معانى است که همه کس را بر آنها دسترسى ووقوف نیست و بشر محتاج به «امام‏» است که آن معانى را روشن سازد.
گویند مردم به نسبت کمى و زیادى اطلاعشان بر این معانى باطنى بر چند درجه‏اند: به همین دلیل اسماعیلیان خود را اهل تربیت مى‏دانند و مراتب هفت‏گانه معتقدان به آن مذهب از این قرار است:1. مستجیب، 2. ماذون، 3. داعى، 4.حجت، 5. امام، 6. اساس، 7.ناطق.
کسى که تازه به کیش آنان درآید «مستجیب‏» مى‏نامیدند; آن که در طریق ایشان راسخ شده و اجازه سخن گفتن یافت «ماذون‏» مى‏گفتند; چون به درجه دعوت مى‏رسید «داعى‏» مى‏خواندند، چون به ریاست داعیان ارتقا یافت «حجت‏» نام مى‏گرفت‏یعنى گفتار او حجت‏خداست‏بر خلایق; چون مرتبه ولایت مى‏یافت و از علم بى نیاز مى‏گشت «امام‏» خوانده مى‏شد. پس از مرتبه امام به مقام وصایت و اساس مى‏رسید و در آخرین مرتبه مقام «ناطق‏» را مى‏یافت.
ماذون و داعى دو درجه داشتند: محدود و مطلق، گاهى نیز میان مرتبت‏حجت و امام به مرتبه دیگر قائل مى‏شدند که مرتبه «باب‏» بود، گاهى مرتبه «داعى‏» را به سه درجه مى‏رسانیدند: داعى بلاغ، داعى مطلق و داعى محدود.
هر امامى دوازده حجت داشت که چهارتن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. هفت تن مامور جزایر سبعه یعنى اقالیم هفت‏گانه بودند، در زیر حکم هر یک از داعیان نیز عده‏اى ماذون زیر فرمان داشتند که به دعوت مردم به کیش اسماعیلى مى‏پرداختند، ماذونان و داعیان در تعلیمات خود رتبه و سلسله مراتب را رعایت مى‏کردند تا از تعلیم خود در مرتبه پایین‏تر نتیجه مثبت نمى‏گرفتند، مرتبه بعد را شروع نمى‏کردند.
ابو منصور عبد القاهر بغدادى مراتب نوکیشان را چنین آورده است: تفرس، تانیس، تشکیک، تعلیق، ربط، تدلیس، تاسیس، عهد وپیمان گرفتن خلع وسلخ.
مبلغ و داعى اسماعیلى باید آگاه به احوال اصناف مردم باشد و بداند خویش را بر چه کسى عرضه مى‏دارد. اگر مدعو کسى است که گرایش به عبادت دارد از طریق زهد و عبادت با او سخن گوید و سرانجام به او بگوید که شریعت را ظاهرى و باطنى است و غرض شارع باطن شریعت است، نه ظاهر آن و از اوبا سوگندهاى شدید پیمان گیرد که این راز را افشا نکند و اگر این اسرار را فاش کند بر او است که زن خود را طلاق دهد و بندگانش را آزاد کند و اموالش را ببخشد.
اسماعیلیان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نیستند ولى براى مبتدیان این کلمات را به معنى معمول آن تفسیر مى‏کردند. خود معتقدند که بهشت‏به حقیقت «عقل‏» است و دربهشت رسول خدا و زمان خویش، و وصى اوست درمرتبه خویش، و امام روزگار است در عصر خود، و کلید در بهشت گفتار رسول خداست، به معاد جسمانى اعتقاد ندارند، و به حشر ونشر معتقد نیستند.
ناصر خسرو در «خوان الاخوان‏» در صفت چهل ویکم و پنجاه و پنجم در نفى بهشت و دوزخ علمى بودن ثواب وعقاب، تاویل سرما و گرماى قیامت‏سخنها آورده است و گوید:
چون در روز قیامت آلات وحواس دریابنده لذات و تالمات وجود ندارد، یعنى جسمى در میان نیست پس لذت و رنج جسمى هم در بین نیست و این که پیامبران مردم نیکوکار را به بهره بردن ازباغ بهشت در نهرهاى روان و حوران سیه چشم و قصرهاى بهشتى و میوه‏هاى گوارا و لذیذ و بدکاران را به سوختن در آتش دوزخ و ضربه عمودهاى آتشین و آهنین و زخم مار و کژدم و نوشابه‏هاى هول انگیز داده‏اند براى آن بوده تا «رونق عالم جسمانى برقرار بماند» و در طاعت‏بکوشند.
آنها در باره تمام علوم شناخته شده زمانشان، با شیوه بسیار مردمى و در قالب داستان شروع به نوشتن کردند. آنان تمام مقالات خود را در اثرى گرد آوردند که به نام‏«رسائل اخوان الصفا» معروف شد. آنان تمام آرا و عقاید فلاسفه یونانى و هندى را با نظم خاصى تدوین کردند.
این کار البته شبیه کار معتزله بود، لیکن نویسندگانى که متعلق به گروه اسماعیلى بودند هدفشان ایجاد یک زمینه فکرى براى قیام آینده بود این نویسندگان آثار خود را مخفیانه مى‏نوشتند و نسخه‏اى از آن را در مساجد مختلف امپراتورى، آن هم در یک زمان معین، بدون این که کسى متوجه بشود پخش مى‏کردند، به نظر مى‏رسد که این مقالات بالاخره تحت هدایت امام احمد، نبیره امام جعفر صادق علیه السلام جمع آورى وتالیف گردیده باشد.
القفطى(646) نویسنده «تاریخ فیلسوفان‏» درباره «اخوان الصفا»مى‏نویسد: «…آنان براى پاسدارى از تقدس، پرهیزگارى، و حق، انجمنى بنیان نهادند.میان خود آموزشى را پذیرفتند که امید داشتند، خداوند نیز آن را بپذیرد.
به عقیده آنان، نظام دین بر اثر جهل و خطا، دستخوش تباهى و دگرگونى شده بود در هیچ وسیله‏اى دیگر، براى تزکیه و پالایش آن جز «فلسفه‏» که معرفت ایمانى و میراث تحقق عقلانى را در خود متحد کرده است، وجود نداشت. آنان معتقد بودند که اگر فلسفه یونانى با دین عربى با هم ترکیب شود، نتیجه‏اى رضایت‏بخش و کامل مى‏توانست‏به دست آید. بر اساس این باور است که آنان، پنجاه رساله در هر یک از شعبه‏هاى فلسفه اعم از نظرى یا عملى، تالیف نمودند و به آنها فهرستى جداگانه افزودند و آنگاه آنها را با عنوان «رسائل اخوان الصفا» نامور ساختند.
نویسندگان این کتابها، پیوسته نام خود را پنهان مى‏داشتند.لیکن رساله‏هاى خود را میان کتابفروشان و مردم توزیع مى‏کردند.
اخوان الصفا صفحات رسائل خود را از کلمات قصار، داستانهاى مذهبى، تعابیر مجازى و شاعرانه و کنایه‏هاى ادیبانه مالامال مى‏ساختند».
اسماعیلیان حتى امروز چنان که «ایوانف‏» اسماعیلى شناس بزرگ متذکر است‏به رسائل اخوان الصفا استناد مى‏جویند وحتى تا بدانجا پیش رفته‏اند که رسائل را «قرآن ثانى‏»، «قرآن علم‏»، در برابر «قرآن وحى‏» اسلامش نامیده‏اند: «رسائل اخوان الصفا، قرآنى دیگر، پس از قرآن است‏یا به عبارت دیگر آنها «قرآن علم‏»اند هم‏چنان‏که قرآن، «قرآن وحى‏» است. رسائل «قرآن امامت‏»اند و قرآن «قرآن نبوت‏» است.
دانشمندان نوشته‏اند که اسماعیلیه معتقد به تناسخ وحلول و انتقال روح از جسمى به جسم دیگر بودند.شاید این فکر غیر مستقیم از نو فیثاغورثیان اخذ شده باشد ولى «ایوانف‏» مى‏گوید که اسماعیلیه هرگز به تناسخ قایل نبودند.(2) و به همین جهت نویسندگان اسماعیلى بخشى از نوشته‏هاى خود را به رد این نظریه اختصاص داده‏اند، چنان که حکیم ناصر خسرو، فصلى از کتاب معروف «زاد المسافرین‏» را به ابطال مسئله تناسخ اختصاص داده است و حمیدالدین کرمانى نیز به رد این نظریه پرداخته و اعتقاد آن را «باطل و فاسد» شمرده است.
در معتقدات اسماعیلیه آثارى از مسیحیت و عرفان مسیحى گونوستیکى نیز دیده مى‏شود ولى نفوذ مانویت در معتقدات اسماعیلیه کمتر است; زیرا آنان بدى و اهریمن را که مبناى اصول مانویان است، رد مى‏کنند، روى هم رفته معتقدات فلسفى اسماعیلیان بیشتر جنبه عقلى و راسیونالیسم دارد. اسماعیلیان مى‏گویند که انسان کامل همچون تاجى بر تارک بشریت است وبه عقیده ایشان پیدایش و ظهور انسان تجلى و گرایش نفس است‏به سوى کمال. انعکاس عقل کل درعالم محسوسات همان انسان کامل یعنى پیغمبر است که به اصطلاح اسماعیلیه «ناطق‏» (گویا) نامیده مى‏شود. انعکاس نفس کل درعالم محسوسات نایب پیغمبر است که به اصطلاح ایشان صامت (خاموش) است و نام دیگر او «اساس‏» مى‏باشد وظیفه وى آن است که سخنان ناطق یا پیغمبر را تاویل نموده و براى مردم روشن سازد از نظر فلسفى اسماعیلیان تحت تاثیر معتزله واقع شدند و بسیارى از مسائل را از جمله مسئله تفویض و اختیار را از ایشان فرا گرفته‏اند و این معنى از آمیزش دین و فلسفه از سوى آنان و توجه و عنایت‏به دین، و تمسک به فلسفه در فهماندن آن به مردم برمى‏آید 20
گویند: تمام تشکیلات اسماعیلیان بر طبق اصل تقیه مخفیانه بود و این تقیه در میان اسماعیلیان نسبت‏به سایر شیعیان بسیار شدید بود، چون همواره از مبتدى طبق تشریفات خاصى پذیرفته مى‏شد و سوگند یاد مى‏کرد که چیزى را درباره تعالیم و یا عضویت جامعه اسماعیلیان بروز ندهد. این آیین مفهوم درونى (باطن) قرآن را عرضه مى‏کرد، در جایى که برخى از شیعیان کارى به ماهیت آیات مختلف قرآن نداشتند و آن را بر عهده امام وفادارى شیعیان نسبت‏به او مى‏دانستند.
اسماعیلیان در قرآن سمبولیسم واژه‏هاى آن، بلکه در مجموعه گسترده‏اى ازمباحث و مناظرات نیز در پى آن بودند، آنها به عنوان یک نفر اسماعیلى بایستى در مجهولات کاینات شریک مى‏شدند. منشا تاریخى سلسله مراتب و پنهان کارى اسماعیلیان زیاد روشن نیست ولى آنها به هر حال دو چیز را امکان پذیر ساخته بودند که سنیان را آشفته مى‏ساخت و کمال مطلوب اکثر شیعیان بود:تکثیر و توسعه کیهانى و تاریخى که اغلب پیچیده بود بدون آن که درک و فهم توده مردم را در نظر بگیرند، آنها ضمنا گروهى از افراد منضبط را تدارک دیده بودند تا از حرکتهاى سیاسى حمایت نمایند و رهبریت‏به نحو احسن انجام گیرد.

احکام و فقه اسماعیلیه
 

تعالیم ظاهرى اسماعیلیه با تعالیم امامیه تفاوت چندانى ندارد و همان احکام شرعى اسلام مانند: نماز، روزه، خمس، و زکات و غیره است. فقیه بزرگ آنها قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمى مغربى (متوفى 363 ه.ق) است که کتابى به نام «دعائم الاسلام فی ذکر الحلال والحرام والقضایا و الاحکام‏» نوشته که مورد استناد فرقه اسماعیلیه مى‏باشد و این کتاب محکمترین و قوى‏ترین منبع قانونگذارى دولت فاطمیین مصر به شمار مى‏رفت و این کتاب مشتمل بر دو جزء است وجزء اول آن که نزد اسماعیلیان به «دعائم الاسلام السبع‏» معروف است‏شامل هفت کتاب زیر مى‏باشد:
1. کتاب الولایة، 2. کتاب الطهارة، 3. کتاب الصلاة، 4. کتاب الزکاة، 5. کتاب الصوم والاعتکاف، 6. کتاب الحج، 7. کتاب الجهاد.
جزء دوم آن شامل 26 کتاب است:
1. کتاب البیوع والاحکام فیها، 2. کتاب الایمان والنذور، 3. کتاب الاطعمة، 4. کتاب الاشربة، 5. کتاب الطب، 6. کتاب اللباس والطیب، 7. کتاب الصید، 8. کتاب الذبائح، 9. کتاب الضحایا والعقائق، 10. کتاب النکاح، 11. کتاب الطلاق، 12. کتاب العتق، 13. کتاب العطایا، 14. کتاب الوصایا، 15. کتاب الفرائض، 16. کتاب الدیات، 17. کتاب الحدود، 18. کتاب السراق والمحاربین، 19. کتاب الردة والبدعة، 20. کتاب الغصب والتعدی، 21. کتاب العاریة والودیعة، 22. کتاب اللقطة واللقیطة والابق، 23. کتاب القسمة والبنیان، 24. کتاب الشهادات، 25. کتاب الدعوى والبینات، 26. کتاب آداب القضاء.
و این کتاب اکنون نیز بین طایفه بهره از اسماعیلیه معتبر و متداول مى‏باشد. محتواى این کتاب به قدرى به احکام و تعالیم شیعه امامیه نزدیک است که حتى بعضیها توهم کرده‏اند که کتاب «دعائم الاسلام » از تالیفات مرحوم شیخ صدوق است. ولى جمعى از محققان شیعه امامیه کتاب «دعائم الاسلام‏» را از تالیفات قاضى نعمان مى‏دانند که در عصر فاطمیین، قاضى القضات مصر بوده است. گویند قاضى نعمان در اول سن مالکى بوده و سپس هدایت‏یافته و شیعه امامى گردیده است و کتاب «دعائم الاسلام‏» را در همان زمان نوشته و لذا اکثر اخبار این کتاب موافق با کتابهاى مشهور امامیه مى‏باشد و تنها فرقى که این کتاب با کتابهاى امامیه دارد این است که او به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى مصر، از امامان بعد از امام صادق علیه السلام روایت نکرده است و به همین جهت اکثر علماى امامیه، قاضى نعمان را شیعه امامى دانسته و در کتابهاى خود به روایات او استناد کرده‏اند و گفته‏اند وى غیر از کتاب «دعائم الاسلام‏» کتاب دیگرى نیز در باره فضائل و مناقب ائمه اطهار تالیف کرده و آن را «شرح الاخبار فی فضائل الائمة الابرار» نامیده است.
محدث نورى در باره کتاب «دعائم الاسلام‏» تحقیقات عالمانه‏اى نموده که دیدن تحقیقات وى انسان را با وضع کتاب «دعائم الاسلام‏» بیشتر آشنا مى‏سازد. نورى این کتاب را از تالیفات قاضى نعمان دانسته و با شواهد و قراین فراوان اثبات کرده است که قاضى نعمان شیعه امامیه بوده و به خاطر تقیه و ترس از خلفاى فاطمى، مذهب خود را کتمان نموده و خود را شیعه اسماعیلى وانمود کرده است و در عین حال مهارت به خرج داده و برخلاف مذهب خود سخن نگفته است.
آرى اگر تنها ملاک قضاوت در باره قاضى نعمان همان کتاب دعائم الاسلام باشد به احتمال قوى ممکن است نظر وى صحیح باشد به خصوص کتاب «شرح الاخبار» وى نیز که و «الارجوزة المختارة‏» این نظر را تایید مى‏کند، عجیب است که محدث نورى از کتاب «تاویل الدعائم‏» هیچ اسمى به میان نیاورده است و ظاهرا این کتاب در دسترس وى نبوده و اخیرا به تحقیق محمد حسن اعظمى در «دار المعارف مصر» به چاپ رسیده است. قاضى در این کتاب تمام احکام و تعالیم «دعائم الاسلام‏» را طبق معتقدات اسماعیلیه تاویل نموده است واگر ثابت‏شود که «تاویل الدعائم‏» از تالیفات قاضى نعمان است دیگر جایى به تحقیقات و توجیهات مرحوم نورى و دیگران باقى نمى‏ماند.
خلاصه این که قاضى نعمان شخصیتى است که جمعى از اعلام شیعه امامیه او را «امامى‏» و داراى مذهب اثنى عشرى و کتاب دعائم الاسلام و شرح الاخبار او را معتبر و قابل اعتماد دانسته‏اند و لذا این دو کتاب در مجامع شیعه امامیه معتبر و مورد استناد مى‏باشد.
آرى اسماعیلیه و امامیه به کتاب «دعائم الاسلام‏» اهمیت زیادى قایلند اگرچه عنایت اسماعیلیه نسبت‏به آن شدیدتر است‏به این معنى: قاضى نعمان و کتابهایش در نزد اسماعیلیه معروفتر از امامیه است و پیروان مذهب اسماعیلى او را با عناوین و القابى توصیف مى‏کنند که هرگز کس دیگر را آن چنان توصیف نمى‏کنند مثل تعابیر: «سیدنا الاوحد» و «القاضی الاجل‏» و «سیدنا القاضی»
دکتر مصطفى غالب نویسنده اسماعیلى معاصر درباره قاضى مى‏گوید: قاضى نعمان به مذهب اسماعیلیه خدمات شایانى کرده است و او در متمرکز ساختن دعوت اسماعیلیه نقش بسیار داشته است و او زبان گویاى امام مى‏باشد و شایسته است‏بر عرش دعوت علمى اسماعیلیه قرار بگیرد و این زعامت را فرزندانش از او به ارث ببرند».
نویسندگان اسماعیلى، کتابهاى «دعائم الاسلام‏» و «تاویل الدعائم‏»، قاضى نعمان را از مصادر و منابع مهم ومعتبر مذهب اسماعیلیه مى‏دانند و مى‏گویند: منابع ومصادر معتبر پیش فاطمیین پنج کتاب است، بدین ترتیب:
1. دعائم الاسلام، تالیف: نعمان بن محمد التمیمى المغربى قاضى ابوحنیفه.
2. تاویل الدعائم، تالیف: نعمان بن محمد قاضى قضاة المعز لدین الله فاطمى.
3. راحة العقل، تالیف: بزرگ مبلغ فاطمیین احمد حمید بن عبد الله کرمانى، در عهد حاکم بامر الله. صاحب کتاب «الاقوال الذهبیة‏».
4. الانوار اللطیفة فی الحقیقة (فلسفة المبدء والمعاد) داعى یمانى طاهر بن ابراهیم حارثى.
5. المجالس المؤیدیة و خلاصه آن «جامع الحقائق‏» داعى دعات فاطمیین، هبة الله بن موسى المؤید در دوران خلافت المستنصر بالله.
فرق کلى میان شیعه اسماعیلى با شیعه اثنى عشرى این است که اسماعیلیه معتقدند که امامت‏به دور «هفت‏» گردش مى‏کند ونبوت در حضرت محمد ختم شده است. وتغییر و تبدیل در احکام شریعت‏بلکه ارتفاع اصل تکلیف خاصه به قول باطنیه مانع ندارد بر خلاف شیعه دوازده امامى که حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را خاتم الانبیاء مى‏دانند و براى وى دوازده وصى و جانشین قائلند و ظاهر شریعت را معتبر و غیر قابل نسخ مى‏بینند وبراى قرآن کریم هم ظاهر و هم باطن اثبات مى‏کنند.
منبع:فصلنامه کلام اسلامى شماره 1
ارسال توسط کاربر محترم:j133719

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد