نعمتهای الهی
گاهی این نعمتها پاداشی است که در مقابل اعمال خیر خود به دست میآورد؛ چرا که خداوند کار هیچ کس را بدون پاداش نمیگذارد و پاداش بیشتر این افراد را در همین دنیا میدهد.
برای روشن این حدیث باید به سه نکته توجّه کنیم:
نکتهی اوّل:
نعمتهایی که به سراغ انسان میآید میتواند عوامل مختلفی داشته باشد:
گاهی این نعمتها پاداشی است که در مقابل اعمال خیر خود به دست میآورد؛ چرا که خداوند کار هیچ کس را بدون پاداش نمیگذارد و پاداش بیشتر این افراد را در همین دنیا میدهد.
و گاهی نعمتهای خداوند یک نوع عذاب و مجازات است که در روایات ما به نعمت استدراج معروف است؛ یعنی هنگامی که شخص گناه میکند؛ خداوند او را تنبیه میکند تا بیدار شود؛ ولی اگر در مراحل بعدی بر اثر زیادی گناه به حدّی برسد که تنبیهات فایده نداشته باشد در نتیجه خداوند به او نعمت میدهد تا غافل شود و خیال کند مستحق این نعمتهاست؛ در صورتی که خداوند ناگهانی او را عذاب میکند که این عذاب برای او خیلی دردناک است.
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «یابنَ آدَمَ إذا رَأیتَ رَبَّکَ سُبحانَهُ یُتابِعُ عَلیکَ نِعَمَهُ و أنتَ تَعصِیِه فَاحذَرهُ؛ ای فرزند آدم، هرگاه دیدی که گناه میکنی و با این حال خدای سبحان نعمتهایش را پیاپی به تو ارزانی میدارد، از او بر حذر باش». (2) بعضی تشبیه میکنند به اینکه انسان هر چه از یک درخت بالاتر برود، وقتی سقوط کند، سقوطش دردناکتر خواهد بود، و گاهی خداوند این کار را با بعضی افراد به خاطر اعمالشان انجام میدهد.
نکتهی دوم:
دربارهی کفران و شکرگذاری نعمت است که کفران نعمت باعث میشود نعمت از دست انسان برود و سپاسگذاری و قدردانی از نعمت موجب افزایش نعمت میشود.
شکر سه قسم است:
1. شکر قلبی که انسان در قلبش خود را مدیون و قدردان خدا بداند و از خدا خشنود باشد و در مقابلش خاضع.
2. شکر زبانی: که زبان حمد و ثنای خدا را بگوید و نعمتهای خداوند را اظهار کند.
3. شکر جوارحی و عملی که از مهمترین آنهاست که اعضای انسان در مسیری قرار بگیرد که خداوند برای آن آفریده است، چشم، زبان، گوش و جوارح دیگر را در مسیر تکامل به کار بگیرد.
هیچ کس توان شکر نعمتهای خدا را ندارد، چرا که همین توفیق شکرگذاری هم از نعمتهای خداست که خود نیازمند شکر دیگری است. به همین دلیل برترین شکر آدمی اظهار عجز و ناتوانی از شکر خدا در برابر نعمتهای اوست و عذر تقصیر به پیشگاه خدا بردن.
آیات و روایات دربارهی شکر و کفران نعمت فراوان است که نمونههایی از آیات و روایات در این زمینه را ذکر میکنیم:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ)؛ و نیز به یاد آورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگذاری کنید، نعمت خود را) بر شما افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!». (3)
«(وَ مَن یَشکُر فَإنّمَا یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَر فَإنَّ اللهَ غَنِیُّ حَمِیدُ)؛ هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر میکند. و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمیرساند)؛ چرا که خداوند بینیاز و ستوده است».
روایات در این باب فراوان است که چند نمونه را میآوریم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «اَسرَعُ الذُّنُوبِ عَقُوبةً کُفرانُ النِّعمَةِ؛ گناهی که زودتر از همهی گناهان عقوبتش دامان انسان را میگیرد کفران نعمت است». (4)
از امام علی (علیه السلام) روایت شده است: «سَبَبُ زَوالِ النِّعَمِ الکُفرانُ؛ آنچه باعث زوال نعمتها میشود کفران است». (5)
امّا بعضی از نعمتها هست که انسان از آن غافل است مثل نعمت فراغت، تندرستی، و امنیت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین مورد فرمودهاند: «نِعمَتانِ مُکفورَتانِ: الأمنُ و العافِیَةُ؛ دو نعمت است که نادیده گرفته میشود: امنیت و سلامت». (6)
ناسپاسی نعمت سبب زوال نعمتها میشود، چون میدانیم که خداوند حکیم است؛ نه بیحساب چیزی به کسی میدهد و نه بیجهت چیزی را از کسی میگیرد، آنها که ناسپاسی میکنند با زبان حال میگویند ما لایق این نعمت نیستیم و حکمت خداوند ایجاب میکند که این نعمت را از آنها بگیرد و آنها که شکر نعمت را به جا میآورند در واقع میگویند ما لایق و شایستهایم، نعمت را بر ما بیفزا، لذا در حدیثی امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «ما أنعَمَ اللهُ علی عَبدٍ نِعمةً فشَکَرَها بِقَلبِهِ إلاّ استتَوجَبَ المَزِیدَ بِها قَبلَ أن یَظهَرَ شُکرُهُ عَلی لِسَانِه؛ کسی که قلباً شکر نعمت کند پیش از آن که به زبان شکر گوید، لیاقت خود را برای افزایش نعمت ثابت کرده است». (7)
به عبارت دیگر انسان در زندگی از سه حال خارج نیست یا گرفتار مصیبتی میشود، یا نعمتی به او میرسد که از نگهداری آن بیم دارد، یا گناه و لغزشی از او سر میزند، که داروی هر کدام از اینها در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که میفرمایند: «ثَلاثُ لا یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَئ، اَلدُّعاءُ عِندَ الکَربِ، وَ الإستغفار عِندَ الذَّنبِ، وَ الشّکر عِندَ النَّعمَةِ؛ سه چیز است که با وجود آن چیزی به انسان زیان نخواهد رسانید، دعا به هنگام حوادث سخت، و استغفار به هنگام گناه، و شکر به هنگام نعمت». (8) که مشکلات به وسیلهی دعا از بین میرود، و آثار گناه به وسیلهی استغفار پاک میشود، و تثبیت نعمتها به وسیلهی شکرگذاری انجام میگیرد.
سؤالی که به ذهن میآید این است که چکار کنیم تا نعمتهای خدادادی باقی بماند؟ جوابش در آیات و روایات آمده که خلاصهی آن را میآوریم.
عوامل پایداری نعمتها: 1. ایمان. 2. پرهیزکاری 3. بذل و بخشش نعمتها 4. صرفهجویی و قناعت.
عوامل از بین رفتن نعمتها: 1. کفران نعمت 2. انفاق و نداشتن بخشش 3. به کاربردن نعمت در معصیت خداوند 4. مصرف بیرویه و اسراف 5. عدم نیکوکاری.
نکته سوم:
چرا شکر نعمت باعث زیادی آن و ناسپاسی باعث از بین رفتن آن میشود؟ جواب این سؤال از لا به لای بحث روشن شده که شکرگذاری نعمت نشان میدهد که انسان خود را لایق آن میداند و کفران نعمت بیلیاقتی انسان را نشان میدهد، لذا از او سلب نعمت میشود؛ چرا که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنها خودشان تغییر دهند. (9)
یکی از اصول اخلاقی در سیرهی پیشوایان معصوم ما که به روشنی دیده میشود مقام بندگی و شکرگذاری است و عباداتشان صرفاً به عنوان شکرگذاری در برابر نعمتهای خداوند بوده است که نمونههایی از آن ذکر میکنیم:
1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر برای نماز و عبادت میایستاد که پاهایش ورم کرد و آن قدر نماز شب خواند که چهرهاش زرد شد، آن قدر هنگام عبادت میگریست که بیحال میشد، عایشه گفت: چرا این قدر خود را به زحمت میافکنی در حالی که خداوند گذشته و آیندهی تو را بخشوده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اَلا اَکُونَ عَبداً شَکُوراً؛ آیا من بندهی شکرگذار خدا نباشم». (10)
از این تعبیر حضرت استفاده میشود که انگیزهی عبادت را شکر نعمتهای خدا میدانند.
2. در فرازی از دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه آمده: اگر تصمیم بگیرم و تلاش کنم در تمام عصرها و روزگاران، به فرض اینکه در تمام این اعصار و روزگارها زنده باشم و زندگی کنم و خواسته باشم یکی از نعمتهایت را شکرگذاری نمایم، توان آن را نخواهم داشت. (11)
3. هشام بن احمد میگوید: من با امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در اطراف مدینه بودم، ناگهان دیدم امام از مرکب پیاده شده و به سجده افتاد و مدّت طولانی سجده را ادامه داد، سپس سر از سجده برداشت و سوار بر مرکب شد، عرض کردم فدایت شوم چرا سجده را انجام دادی؟ فرمود: «اِنّی ذَکَرتُ نِعمَةً اَنعَمَ اللهُ بِها عَلَیَّ فَاَجبَبتُ اَن اَشکُرَ رَبّی؛ من به یاد نعمتی افتادم که خداوند به من ارزانی فرمود، دوست داشتم شکر پروردگارم را به جا آورم.» (12)
4. عبدالملک پنجمین خلیفهی اموی به امام سجّاد (علیه السلام) عرض کرد: چرا آن همه خود را در عبادت به زحمت میاندازی؟ تو پارهی تن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بسیار به آن حضرت نزدیک هستی و دارای کمالات عظیم میباشی و در این جهت نظیر نداری؟ امام (علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی از توفیقات و عنایات الهی است که به من عطا فرموده است. «فَأَینَ شُکرهُ عَلی ما اَنعمَ؛ پس شکر و سپاس در برابر نعمتهایی که خداوند عطا فرموده است کجا رفت»؟ سپس عبادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را توصیف نمود که آن حضرت در برابر معترضین میفرمود: آیا بنده سپاسگزار نباشم. آنگاه امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: سوگند به خدا، اگر بر اثر عبادت، اعضایم بریده گردند و چشمهایم از کاسه بیرون آیند و روی سینهام بیفتند، نمیتوانم شکر یک دهم یک دهم یک دهم یک نعمت از میان همهی نعمتهایش را که شمارهکنندگان قادر به شمارش آنها نیستند، ادا کنم. (13)
5. رجاء بن ضحّاک فرماندهی مأموران مأمون برای آوردن امام هشتم (علیه السلام) از مدینه به خراسان در ضمن شرح عبادت شبانهروزی آن حضرت میگوید: «کانَ الرِّضا (علیه السلام) فی طَریقِ خُراسَانَ یُکثِرُ باللَّیلِ فی فِراشِهِ مِن تِلاوَةِ القُرآن، فإذا مَرَّ بِآیةٍ فیها ذِکرُ جَنّةٍ أو نارٍ بکی و سَألَ اللهَ الجَنَّةَ و تَعَوّذَ مِن النّار؛ آن حضرت پس از نماز صبح به تعقیب نماز مشغول میشد تا خورشید طلوع کند، پس از طلوع خورشید، سجدهی شکر بجا میآورد و این سجدهاش را طول میداد تا خورشید به بالای آسمان بیاید. شبها در بستر خود بسیار قرآن تلاوت میکرد، به هر آیهی بهشت و دوزخ میرسید، میگریست و بهشت را از درگاه خدا طلب میکرد و از آتش دوزخ به خدا پناه میبرد». (14)
از مهمترین بخش شکرگذاری همان شکر عملی است، کسانی که اسراف و تبذیر در زندگی آنهاست، و یا بخل میورزند و حقوق واجبهی خود را ادا نمیکنند، یا نعمتهای الهی را وسیلهی فخرفروشی بر دیگران قرار میدهند این افراد ناسپاسند، امّا کسانی که نعمتها را در جای خود مصرف میکنند بندگان شاکری هستند.
از نکاتی که در زمینهی شکرگذاری در روایات ما بر آن تأکید شده مسألهی شکرگذاری در برابر مخلوق است. کسی که به دیگران خدمت میکند و نعمتی در اختیار او میگذارد هر چند انتظار قدردانی و تشکّر نداشته باشد، وظیفهی شخصی که مشمول نعمت او شده، این است که با قلب و زبان و عمل از او قدردانی کند. لذا در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) میخوانیم: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلُوقینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عَزَّ وَ جلّ؛ کسی که بخشندهی نعمت را از میان مخلوقین شکرگذاری نکند، شکر خداوند متعال را بحا نیاورده است». (15)
چرا که مخلوق واسطهای برای انتقال نعمت خدا به بندگان است وکسی که شکر مخلوق را بجا نیاورد در واقع شکر خدا را بجا نیاورده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «مَن لَم یَشکُرِ النَّاسَ لَم یَشکُرِ الله؛ کسی که از انسانها تشکّر نکند از خدا تشکّر نکرده است». (16)
امام سجّاد (علیه السلام) فرموده است: خداوند در روز قیامت به بندهاش میفرماید: «أَشکَرتَ فُلاناً؟ فیقولُ: بَل شَکَرتُکَ یا ربِّ، فَیَقُولُ: لَم تَشکُرنی إذ لَم تَشکُرهُ؛ آیا از فلانی تشکر کردی؟ عرض میکند: پروردگارا تنها از تو سپاسگزاری کردم. خداوند میفرماید: چون از او تشکر نکردی، از من هم تشکّر نکردی؟» (17)
آنگاه امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «اَشکُرُکُم للهِ اَشکُرُکُم لِلنّاسِ؛ شکرگذارترین شما نسبت به خداوند، شکرگزارترین شما نسبت به مردم است». (18)
امام رضا (علیه السلام) در این زمینه فرمودهاند: «فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لم یَشکُرِالله؛ کسی که از پدر و مادرش تشکّر نکند، خدا را سپاسگزاری ننموده است». (19)
در حالات پیشوایان بزرگ دین فراوان دیده شده که کمترین خدمت را با بزرگترین نعمت پاسخ میگفتند که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم:
1. حضرت خدیجه (علیها السلام) که تمام اموالش را در اختیار پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) گذاشت و حضرت آن اموال را در راه گسترش اسلام به کار برد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پاس خدمات خدیجه (علیها السلام) بعد از مرگش، همیشه از او یاد میکرد و از خدمات او قدردانی و تشکّر مینمود و از خداوند برای او طلب مغفرت مینمود.
2. قبل از آنکه «حلیمه سعیدیه» در دوران کودکی به حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شیر بدهد چند روزی زنی به نام «ثُوَیبه» از شیر فرزندش به نام مسروح به پیامبر شیر میداد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که هجرت فرمود و اموالی در اختیار آن حضرت قرار گرفت هیچگاه محبتهای ثویبه را فراموش نمیکرد و لباس و هدایایی برای او که در مکّه بود میفرستاد. ثویبه بعد از جنگ خیبر از دنیا رفت. او کنیز ابولهب بود و هنگامی که به ابولهب بشارت تولد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داد، او را آزاد کرد. و وقتی ابولهب از دنیا رفت، برادرش عباس او را در خواب دید، سؤال کرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولی شبهای دوشنبه مجازاتم تخفیف مییابد و از میان انگشتانم آب مینوشم، و این به خاطر آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوشنبه متولد شد، و من هنگامی که بشارت تولد او را از ثویبه شنیدم و آگاه شدم که چند روزی پیامبر اسلام را شیر میداد او را آزاد کردم. (20)
3. در جنگ «حُنین» که در سال هشتم رخ داد، گروه زیادی از طایفهی بنیسعد و قبیلهی حلیمهی سعدیه به اسارت درآمدند که «شَیما» دختر حلیمه و خواهر رضاعی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در بین اسرا بود. هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیما را در میان اسیران دید به یاد صحبتهای او و مادرش در دوران شیرخوارگی خود افتاد، برخاست و عبای خود را بر زمین پهن کرد و شیما را روی آن نشاند و با مهربانی از او احوالپرسی کرد و فرمود: تو همان هستی که در دوران شیرخوارگی به من محبّت کردی، مادرت نیز محبّت کرد (این در حالی بود که حدود شصت سال از آن تاریخ میگذشت). شیما از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا کرد که اسیران طایفهاش را آزاد سازد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من سهم خودم را میبخشم و در مورد سهمیّه سایر مسلمانان به تو پیشنهاد میکنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسیلهی خود قرار بده، تا آنها نیز سهمیهی خود را ببخشند. شیما همین کار را انجام داد. مسلمانان گفتند: ما نیز به پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سهمیهی خود را بخشیدیم، تنها دو نفر سهمیّهی خود را نبخشیدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر یک از اسیران آنها را با شش نفر اسیر دیگر عوض کرد. در نتیجه همهی اسیران طایفهی شیما آزاد شدند. (21)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شیما فرمود: اگر بخواهی با کمال محبّت و احترام نزد ما بمان و اگر دوست داری تو را از نعمتها بهرهمند میسازم و به سلامتی به سوی قوم خود باز گرد؟ شیما گفت: میخواهم به سوی قوم خود بازگردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک غلام و یک کنیز به عنوان خدمتکار به او بخشید و با کمال احترام او را به سوی قومش روانه کرد. (22)
4. در یکی از سفرها امام حسن و امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمهی چادرنشینی را دیدند وقتی به آنجا رسیدند، پیرزن تک و تنهایی را در آن دیدند که آنها را سیراب کرد، و گوسفندی را برای آنها آماده کرد و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدی به سراغ ما بیا شاید بتوانیم مقداری از محبّت تو را جبران کنیم، از قضا خشکسالی شدیدی در بیابانهای اطراف مدینه به وجود آمد که چادرنشینان به شهر هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک میکردند، روزی چشم امام حسن (علیه السلام) به همان پیرزن افتاد که در کوچههای مدینه تقاضای کمک میکند، حضرت پرسید آیا یادت میآید که من و برادر و پسرعمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردی، پیرزن چیزی به خاطر نداشت، ولی امام فرمود: اگر تو به خاطر نداری، من به خاطر دارم. سپس پول و گوسفندان فراوانی به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین (علیه السلام) فرستاد، آن حضرت هم بخشش بیشتری به او کرد و سپس او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد، او هم نعمت زیادی به آن زن داد که آن زن از ثروتمندترین افراد شد. (23)
5. در زمان علی (علیه السلام) پیرمردی نابینا که مسیحی بود، خدمت آن حضرت آمد و تقاضای کمک کرد. حاضران خیال کردند که نباید به او کمک کرد. امام پس از بررسی متوجّه شد که او هنگام توانمندی برای مسلمانان کار و خدمت نموده، فرمود: شگفتا، او تا وقتی که توان داشت از او کار کشیدید، اکنون که پیر و ناتوان شده او را به حال خود واگذاردهاید؟ آنگاه حضرت دستور داد از بیتالمال به او کمک کردند و حقوق ماهیانه برای او مقرّر فرمود. (24)
5. قال أنَسُ: کُنتُ عِندَ الحُسَینِ (علیه السلام) فدخَلَت عَلَیهِ جَارِیَةُ فَحَیَّتهُ بِطَاقَةِ رَیحانٍ، فقالَ لَا: أنتِ حُرَّةُ لِوَجِهِ اللهِ، فقلتُ: تُحَیِّیکَ بِطاقَةِ رَیحَانٍ لا خَطَرَ لها فَتعتِقها؟ قال: کذاَ أدَّبنا الله، قال تعالی (وَ إذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنهَا أَو رُدُّوهَا) و کانَ أحسَنُ مِنها عِتقُها؛ یکی از کنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی به امام حسین (علیه السلام) هدیه نمود. آن حضرت همان لحظه، آن کنیز را در راه خدا آزاد کرد. انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد؟ یک شاخه گل، آن قدر ارزش نداشت که شما به خاطر آن، کنیزی را آزاد سازی؟ امام حسین (علیه السلام) فرمود: خداوند ما را چنین تربیت نموده که: (وَ إذَا حُیِیّتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنهَا أَو رُدُّوهَا…)؛ (25) هرگاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (لااقل) به همان گونه پاسخ گویید… (26)
پس بهترین چیزی که من میتوانستم در ازای محبتش برایش انجام دهم، آزادی او بود».
از خدا میخواهیم که ما را از شاکران نعمات خویش قرار بدهد.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، حکمت 13.
2. نهجالبلاغه، حکمت 25.
3. سورهی ابراهیم، آیهی 7.
4. بحارالانوار، ج66، ص 70.
5. غررالحکم، ج4، ص 121.
6. خصال، ص 34.
7. مستدرک الوسائل، ج2، ص 399.
8. اصول کافی، ج2، ص 94.
9. سورهی انفال، آیهی 53.
10. اصول کافی، ج2، ص 95.
11. مفاتیح الجنان، اعمال ماه ذیحجّه.
12. اصول کافی، ج2، ص 98.
13. بحارالانوار، ج46، ص 57.
14. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 182.
15. همان مدرک، ص 24.
16. آثار الصادقین، ج9، ص 465.
17. اصول کافی، ج2، ص 99.
18. وسائل الشیعه، ج16، ص 310.
19. خصال، ص 156.
20. سفینة البحار، ج1، مادّهی «ثویبه»؛ و کحل البصر، ص 54؛ و اخلاق در قرآن، ج3، ص 96.
21. اعلام الوری، ص 126 و 127.
22. سیرهی ابن هشام، ج4، ص 101.
23. اخلاق در قرآن، ج3، ص 94.
24. تهذیب شیخ طوسی، ج6، ص 292 به نقل از 25 اصل از اصول اخلاقی امامان، ص 112.
25. سورهی نساء، آیهی 86.
26. کشف الغمه، ج2، ص 206.
منبع مقاله :
عبداللهزاده؛ محمد، (1393)، گفتار معصومین (ع)، قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ سوم.