خانه » همه » مذهبی » نقد ترجمه ي شادروان مهدي [محيي الدين] الهي قمشه اي

نقد ترجمه ي شادروان مهدي [محيي الدين] الهي قمشه اي

نگاهي انتقادي به طبع ويراسته ي جديد آن

نقد ترجمه ي شادروان مهدي [محيي الدين] الهي قمشه اي

نياکان حکيم قمشه اي از سادات بحرين بوده اند، و ايشان با آن که به تحقيق به سيادت خود يقين پيدا کرده اند، ولي از آن جا که احتمالاً پس از سال ها در برداشتن لباس روحانيت و بر سر داشتن عمامه ي سفيد، به اين حقيقت پي برده اند،

0044957 - نقد ترجمه ي شادروان مهدي [محيي الدين] الهي قمشه اي
0044957 - نقد ترجمه ي شادروان مهدي [محيي الدين] الهي قمشه اي

 

نويسنده: بهاء الدين خرّمشاهي

 


نگاهي انتقادي به طبع ويراسته ي جديد آن

1. زندگي

نياکان حکيم قمشه اي از سادات بحرين بوده اند، و ايشان با آن که به تحقيق به سيادت خود يقين پيدا کرده اند، ولي از آن جا که احتمالاً پس از سال ها در برداشتن لباس روحانيت و بر سر داشتن عمامه ي سفيد، به اين حقيقت پي برده اند، شايد براي آن که حمل بر تظاهر نشود، عمامه ي خود را به سياه که علامت سيادت است تغيير نداده اند. نام و نسب او از اين قرار است: ميرزامهدي بن حاج ملا ابوالحسن بن حاج عبدالمجيدبن حاج محمدرضا بن حاج عبدالملک بن حاج شيخ جعفر السيد البحرين [—> «مروري بر زندگاني حضرت آيت الله محيي الدين الهي قمشه اي»]، پيام انقلاب، شماره ي 168]. نام او مهدي و لقبش محيي الدين است. چنان که خود در منظومه ي مفصلي هم به اصل و نسب خود و هم به نام و لقبش تصريح دارد: الهي طبع و مهدي نام و در عشق/ لقب گرديد محيي الدين مقرّر. تاريخ ولادت او در قمشه/ شهرضا 1319 ق است [بعضي منابع تاريخ تولد او را 1318 ق دانسته اند دايرة المعارف تشيّع، 362/3]. در پنج سالگي به مکتب خانه رفت و تا هفت سالگي مقدمات ادبيات فارسي و عربي آموخت. سپس نزد پدر دانشمند خود و استادان ديگر در همان شهر ادامه ي تحصيل داد. نشانه اي از استعداد زباني- ادبي درخشان او اين است که در پانزده سالگي در زبان و ادب عرب و دستور زبان و علوم بلاغي به پايه اي رسيد که شرح نَظّام نيشابوري و مطوّل تفتازاني را تدريس مي کرد.
استادان او در قمشه عبارت بوده اند از: 1. ملّامحمد مهدي فرزانه ي قمشه اي (1302-1372ق) [در رشته ي فقه، اصول و حکمت]. 2. حسين امين جعفري (1295-1369ق). سپس براي ادامه ي تحصيل در سطحي بالاتر به حوزه ي علميه ي اصفهان کوچيد. استادان او در حوزه ي علميه پيشرفته ي اصفهان عبارت بوده اند از: 3. شيخ محمد حکيم خراساني 4. آيت الله شهيد مدرس. پس از يک سال اقامت در اصفهان، راهي مشهد مقدس رضوي شد و در آن جا به مدرسه ي معروف نواب راه يافت. استادان او در اين حوزه: 5. آقابزرگ حکيم (معروف به ميرزا عسکري شهيد) 6. آيت الله العظمي حاج آقا حسين قمي 7. شيخ اسدالله يزدي [در منطق، حکمت، هيئت و برخي از علوم رياضي و همچنين نزد او شرح فصوص قيصري را فراگرفت]. 7. حاج ملّامحمدعلي معروف به فاضل (م 1342 ق) [در حکمت و عرفان] 9. حاج شيخ حسن مشهور به فاضل برسي [در فقه و اصول]. 10. آيت الله حاج ميرزا حسن فقيه سبزواري خراساني (م 1386 ق) 11. قرآن شناس بزرگ، و از زعماي مکتب قرآني تفکيک، مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني (1303-1365 ق) [—> دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي].
حکيم الهي قمشه اي سپس به تهران آمد و در مدرسه ي سپهسالار [اينک: شهيد مطهري] حجره گرفت و از حسن اتفاق و توفيق بار ديگر به محضر استاد پيشينش مرحوم آيت الله مدرّس راه يافت.
در اين جا در عين فراگيري اصول و فقه، به تدريس منطق و فلسفه براي طلّاب جوان تر اشتغال داشت. با احتساب آيت الله مدرس به عنوان دوازدهمين استاد نامدار او، سيزدهمين استادش مرحوم ميرزاطاهر تنکابني (1242-1320ق) بود. و نزد او [احتمالاً] تحرير اصول اقليدس (از خواجه نصيرالدين طوسي) و قانون بوعلي [در طب] را بياموخت.
بعدها، پس از گسترش آموزش عالي در ايران و تأسيس دانشگاه تهران، مدرسه ي سپهسالار به دانشکده ي معقول و منقول تبديل شد و شادروان الهي در اين دانشکده ي جديد منطق و حکمت و ادبيات، و در دانشگاه تهران به تدريس زبان و ادبيات عربي و حکمت و فلسفه پرداخت. دانشکده ي معقول و منقول پيشگفته به دانشکده ي الهيات و معارف اسلامي تغيير هيئت داد. و او از همين دانشکده و دانشگاه، با نگارش اثري علمي به نام توحيد هوشمندان، به اخذ درجه/ مدرک دکتري نايل گرديد و تا اواخر عمرش به مدت 35 سال استاد دانشگاه تهران/ دانشکده ي الهيات بود.
بعضي از برجسته ترين شاگردان او: 1. آيت الله حسن زاده ي آملي، از حکما و عرفاي جليل القدر معاصر که به تصريح خود جز در رشته ي معقول، در مجلس تفسير استاد حضور مي يافته است. 2. آيت الله عبدالله جوادي آملي که همچون استاد (خود مرحوم قمشه اي)، و نيز همدرس خود (آيت الله حسن زاده)، در قرآن شناسي و حکمت و عرفان- به شيوه ي حکمت صدرايي و عرفان محيي الديني- مقام علمي شامخي دارد. 3. آيت الله حاج سيدمحمدحسن لنگرودي.

2.آثار

الف) در زمينه ي قرآن پژوهي:

1. ترجمه ي قرآن (که انشاء الله درباره ي آن بيشتر سخن خواهيم گفت) 2. تصحيح و تحشيه ي تفسير ابوالفتوح رازي که بار اول به اهتمام ايشان، در 10 مجلد در فاصله ي سال هاي 1320-1322 ش انتشار يافت. 3. قصيده ي قرآنيه [در ستايش حضرت کتاب الله ناطق سيّدنا و مولانا اميرالمؤمنين، مطلوب کل طالب، اسدالله الغالب، علي بن ابي طالب (عليه السلام) در يکصد و چهارده سوره ي قرآن مجيد، که مطلع آن چنين است:

جبرئيل آمد به وحي عشق و برخواند آفرينم *** گفت برگو مدح شاه دين اميرالمؤمنينم…

براي تفصيل —> دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي، ذيل «قصيده ي قرآنيه»].

ب) در زمينه هاي ديگر.

4. ترجمه ي صحيفه ي سجاديه 5. ترجمه کليات مفاتيح الجنان 6. حکمت الهي 7. رساله در فلسفه ي کلي 8. شرح رساله ي حکيم فارابي 9. رساله اي در سير و سلوک 10. حاشيه بر مبدأ و معاد 11. رساله اي در مراتب ادراک 12. رساله اي در مراتب عشق 13. توحيد هوشمندان 14. حکمت عملي يا اخلاق مرتضوي 15. ديوان شعر.
ذوق شعري شادروان الهي، عالي و طبع او وقّاد است و ملک الشعراي بهار، در تقريظي، سخن او را به حق ستوده و شيوا و شيرين شمرده است. گفتني است که مرحوم الهي قمشه اي همانند بسياري از اجله ي استادان و بعضي از اعزّه ي شاگردانش، عارف و عاشق معشوق حقيقي ازلي، و در عين حال منکر و منتقد صوفي وشان، و قلندران ناپارسا بوده، و خود زندگي اي ساده و در کمال پارسايي و طهارت قلبي و اخلاقي داشته و فضل و فروتني، و خداترسي و خوش خويي و خوش رويي را با هم داشته است. او پس از عمري پربار و برکت در خدمت به نشر معارف قرآني و فرهنگ اسلامي و شيعي، اعم از معقول و منقول، در شب سه شنبه دوازدهم ربيع الثاني 1393ق (برابر با 25 ارديبهشت 1352ش) در تهران درگذشت، و در شهر مقدس قم، در وادي السلام، در جوار بارگاه قدسي حضرت معصومه (سلام الله عليها) به خاک سپرده شد.

3. ترجمه ي قرآن

به عنوان مقدمه بايد گفت که زبان فارسي از اين سعادت برخوردار بوده، که نخستين ترجمه (ولو غيرکامل) قرآن توسط صحابي جليل القدر و ايراني نژاد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني سلمان فارسي، به آن انجام گرفته است. اگر بنا را بر وجود صورت مکتوب ترجمه هاي کهن فارسي هم بگذاريم، در قرون دوم و سوم، ده ها ترجمه به صورت زيرنويس و تحت اللفظ (که واحد کلام را کلمه مي انگاشتند نه عبارت و جمله) انجام گرفته که نمونه هاي عديده از آن ها در کتابخانه ي هزار ساله ي آستان قدس رضوي در مشهد و آستانه ي حضرت معصومه (سلام الله عليها) در قم، و در ساير موزه ها و کتابخانه هاي ايران و جهان وجود دارد. ترجمه ي قرآن معروف به قدس که در کتابخانه ي آستان قدس محفوظ بوده، و در دهه ي اول بعد از انقلاب اسلامي به همت استاد دکتر علي رواقي تصحيح شده و به طبع رسيده، متعلق به قرن سوم است. و نيز فرهنگنامه ي قرآني، فرهنگي است که بر مبناي معادل ها و مفردات برابر نهاده ي 142 ترجمه ي خطي قرآن به همت دکتر محمدجعفر ياحقّي و همکارانشان از بنياد پژوهش هاي اسلامي در دهه ي اخير انتشار يافته است. فهرستي از معرفي و شناسايي 326 ترجمه ي تحت اللفظ کهن فارسي قرآن نيز که همه در همان گنجينه ي هزار ساله ي آستان قدس محفوظند، به عنوان جلد اول (از احتمالاً 3 يا 4 جلد) به همت استاد محمد آصف فکرت در مشهد انتشار يافته است. باري ترجمه هاي تفسيرهاي کهن نيز از جمله تفسير تاج التراجم، و سورآبادي و ميبدي و ابوالفتوح و غيره همه تحت اللفظي اند و اين جريان هزارساله تا عهد ناصري که بصيرالملک از رجال فرهنگي دربار ناصرالدين شاه، ترجمه اي نسبتاً روان از قرآن کريم به دست داد ادامه داشت.
با ترجمه هاي فارسي شادروان مهدي محيي الدين الهي قمشه اي و روانشاد عبدالحسين آيتي (آواره) که اولي اول بار در سال 1323 ش به هيئت خوشنويسي شده به خط هنرمندانه ي شادروان استاد حسين ميرخاني، و دومي در 3 مجلد، (1324 تا 1326 ش، در يزد) انتشار يافت، عصر ترجمه ي تحت اللفظي هزارساله به سرآمد.
مترجم در ترجمه ي اخير آغازگر عصر ترجمه ي روان و نسبتاً آزاد قرآن کريم به فارسي است. درباره ي ترجمه ي عبدالحسين آيتي، در جاي خود سخن گفته شده، هر دو ترجمه، گريزي از آوردن عبارات تفسيري افزون بر ترجمه، براي خوشخوان سازي آن نديده اند. و از اين ميان، ترجمه ي مرحوم قمشه اي به علت آن که آزادتر است- يعني عناصر تفسيري بيشتر دارد- روان تر و خوش خوان تر است. [اما به هيچ وجه درست تر و دقيق تر و امين تر نيست].

4. چاپ ها و ويرايش ها

نخستين چاپ ترجمه ي شادروان قمشه اي در سال 1326 ش انجام گرفته و از سوي کتاب فروشي اسلاميه به صورت گراووري منتشر شده است. و براي اول بار در تاريخ ترجمه، شايد به اقتباس از بعضي ترجمه هاي اروپايي قرآن کريم، به صورت صفحه به صفحه است، نه زيرنويس، يا بين السطور. يعني يک صفحه (دست راست) متن قرآن مجيد است، و يک صفحه (دست چپ) ترجمه. با ذکر شماره ي مسلسل آيات در جاي خود.
چنان که اشاره شد، اين متن و ترجمه را شادروان استاد حسين ميرخاني خوشنويسي کرده است. يعني نص مقدس قرآن را به خط نستعليق دو دانگ (کتابت جلي) و ترجمه را از آن ريزتر و به همان قلم نستعليق نگاشته است. در تاريخ خط و خوشنويسي قرآن کريم، تا انقلاب اسلامي، کتابت قرآن کريم به نستعليق در کمال ندرت، يعني فقط/ دو سه نمونه، سابقه دارد. عکسي از يک صفحه از يک نمونه از آن، در کتاب فهرست قرآن هاي خطي کتابخانه ي سلطنتي تأليف سرکار خانم بدري آتاباي آمده است که متعلق به عصر قاجار است.
استاد ميرخاني بار ديگر همين ترجمه را با اصلاحاتي که مترجم در ترجمه ي خود وارد کرده بوده است، در سال 1339 ش بازنويسي کرده است که در سال 1342 ش از سوي همان ناشر انتشار يافته است. سپس چه بسا با اجازه ي مترجم، ساير ناشران نيز کمر همت به تجديد طبع اين ترجمه، به صورت خوشنوشته يا حروفي (حروفچيني شده) بسته اند. و از آن جا که خانواده ي مترجم، به ويژه فرزند ارشد ايشان، جناب آقاي دکتر حسين الهي قمشه اي، مانع تراشي نکرده اند، ده ها ناشر صدها چاپ از اين ترجمه را در 55 سالي که از نشر اول آن مي گذرد، انتشار داده اند. از اين ميان دو طبع هست که دکتر حسين الهي قمشه اي صحه ي خود را بر آن نهاده است. يکي طبع انتشارات اميرکبير در سال هاي 1361 و 1367 و سال هاي ديگر، و ديگر طبع سازمان اوقاف (در سال 1369 و بعد). اما چنان که اهل فن تصريح کرده اند چه اين طبع هاي «صحه دار» و چه طبع هاي ويراسته ي آقايان محمدباقر بهبودي و حسن مسعودي، چندان که بايد و شايد منقح و پيراسته از اغلاط علمي فراوان- که در اصل بوده، يا گاه از سوي مصححان افزوده شده- نيست.
حسن شهرت علمي، و مقام شامخ روحاني و علمي و عرفاني و دانشگاهي شادروان الهي قمشه اي و سهل گيري در مسئله ي حق مؤلف (کپي رايت)، و نيز نثر و انشاي ساده و روان و شيوا و شيرين و همه فهم اين ترجمه باعث شده است که بيش از هر ترجمه ي ديگري در ايران به طبع و تجديد طبع هاي مکرر برسد.
مهم ترين ويرايش علمي و اساسي اين ترجمه در سال هاي اخير به همت آقاي حسين استاد ولي انجام گرفته، که خود از قرآن پژوهان و مترجمان دقيق النظر و کاردان قرآن و صاحب سابقه و سليقه و دقت نظر در تصحيح متون متعدد، و نيز ويرايش ترجمه ي شيواي شادروان دکتر سيدجلال الدين مجتبوي از قرآن کريم است. ترجمه ي ويراسته ي ايشان در سال 1377 از سوي دارالکتب اسلامية/ کتابفروشي اسلاميه (به مديريت حجة الاسلام مرتضي آخوندي) انتشار يافته است. در دنباله ي اين مقاله ارزيابي اين ترجمه، و اين ويرايش به ميان خواهد آمد.

5. نقد و نظر

اولين نقدي که بر اين ترجمه نوشته شد، به قلم شادروان ابوالقاسم پاينده (1290 -1363ش) مترجم معروف و صاحب ترجمه ي قرآن کريم به فارسي است که در مقدمه بر ترجمه ي خود از قرآن کريم (به تاريخ 1336 ش) پوشيده وار و بدون تصريح به نام، 5 ايراد به عنوان نمونه بر ترجمه ي شادروان قمشه اي گرفته است که در همه ي موارد حق با پاينده است. سپس سال ها کسي نقدي بر اين ترجمه ننوشت تا پس از انقلاب اسلامي دومين نقد بر اين ترجمه را آقاي دکتر سيدعبدالوهاب طالقاني در نشريه ي کيهان انديشه (ويژه نامه ي قرآن، شماره ي 28، بهمن و اسفند 1368 ش) نوشت. در اين نقد که عنوان «نقد ترجمه هاي معروف قرآن به زبان فارسي» نام دارد، علاوه بر ترجمه ي قمشه اي، بر ترجمه ي آقاي عبدالمحمد آيتي هم نقد نوشته شده است. ايرادات دهگانه اي که ناقد بر ترجمه ي مرحوم الهي قمشه اي گرفته است، همه وارد و حق با ناقد و اشتباه از سوي مترجم است. سومين نقد به قلم بهاء الدين خُرّمشاهي با عنوان «درباره ي ترجمه ي شادروان الهي قمشه اي از قرآن کريم» در نشريه ي وقف ميراث جاويدان، شماره ي سوم، 1373 به چاپ رسيد که 25 نکته يا ايراد دربرداشت. آقاي دکتر احمد بهشتي در شماره ي پنجم همان نشريه، به دو نکته از اين 25 نکته پاسخ گفت (وقف، شماره ي 5، 1373). اين نقد (نقد خرّمشاهي) را نشريه ي بصائر (سال اول، شماره هاي 2 و 3) تجديد چاپ کرد. نقد چهارم، به قلم آقاي دکتر احمد احمدي، با عنوان «ضرورت ترجمه ي آکادميک از قرآن کريم» در نشريه ي بينات شماره ي اول، بهار 1373 نوشته شد. ايشان در اين نقد چنين آورده اند: «اما- از بي دقتي و بي توجهي ناشران سوداگر که بگذريم- ترجمه ي اين نيک مرد دانشمند، خطاهايي دارد که ترجمه را نيازمند اصلاحي چشمگير مي سازد و جادارد فرزند دانشمند ايشان استاد دکتر حسين الهي قمشه اي به اين مهم بپردازند، و آن را از آغاز تا پايان به دقت بنگرند و اصلاح کنند.» اما چنان که معروض افتاد ترجمه هايي هم که روي جلد يا صفحه ي عنوان يا در پايان آن از چنين مطلبي که ذکر شده که اين ترجمه به صحه ي دکتر حسين الهي قمشه اي رسيده است- از جمله متني که اساس نقد مفصّل خرّمشاهي قرار گرفته است- همچنان همه ي ايرادهاي اساسي اصلي را دربردارد.
نقد پنجم مفصل ترين نقد، در حدود هشتاد صفحه در قطع وزيري، نوشته ي بهاء الدين خرّمشاهي، چاپ شده در کتاب قرآن پژوهي چاپ اول و دوم، نشر مشرق، 1373، سوم نشر ناهيد: 1376، يعني جلد اول کتاب حاضر شامل 110 نکته ي انتقادي بر بيست جزء اول ترجمه ي ايشان است. نقد و نظر ششم به قلم آقاي حسين استادولي است که با عنوان «گزارشي از ويرايش جديد و کامل ترجمه ي شادروان مهدي الهي قمشه اي» در نشريه ي بينات، سال دوم، شماره ي 8، زمستان 1374، به طبع رسيده است. ايشان سه ويژگي مثبت براي ترجمه ي مرحوم قمشه اي برشمرده است. 1. اخلاص و صفاي باطن مترجم که بي شک در عبارات اين ترجمه تأثير نهاده و نورانيت خاصي به آن بخشيده و خواننده را در مواردي تحت تأثير قرار مي دهد. 2. قلم روان و انشاي سليس مترجم که فهم عبارات را آسان کرده است. 3. همان گونه که از نامش پيداست داراي خلاصة التفاسير است و توضيحات کوتاه ميان پرانتز مفيدي دارد که فهم آيه را روشن مي سازد. همچنين ايشان (آقاي حسين استادولي که عهده دار ويرايش اساسي- و تاکنون مهم ترين و جدي ترين ويرايش- اين اثر بوده اند) هفت ويژگي منفي براي اين ترجمه برشمرده اند؛ 1. بي دقتي و سرسري کار کردن (همراه با مثال) 2. ضعف ادبي (اين مورد هم مانند همه ي موارد مثال هايي دارد) 3. آميختگي شرح و متن 4. نقل به معني 5. افتادگي ها 6. نقص ويرايش: «اين ترجمه از ويرايش صحيحي برخوردار نيست و موارد آن از حد شمار بيرون است و جاي پرانتزها اصلاً حساب و کتابي ندارد». 7. اجمال و تفصيل ها.
نقد هفتم نوشته ي آقاي محمدهادي شفيق آملي است که تحت عنوان «استخدام در ترجمه ي قرآن» که اشاره هاي انتقادي و ارزيابانه به ترجمه ي مرحوم قمشه اي و آقايان عبدالمحمد آيتي، و محمدمهدي فولادوند دارد (بينات سال سوم، شماره ي 11، پاييز 1375).
نقد هشتم را، به صورت ضمني و استطرادي، آقاي دکترمحمدهادي مؤذن جامي بر اساس نوشته اي از دکتر محمدامين الخضري، تحت عنوان «مقدمه اي بر اصول ترجمه ي تفهمي قرآن کريم» با ترجمه و تحقيق و نقد و بررسي خود، در ماهنامه ي آيات از شماره ي نهم تا دوازدهم (آبان 76 تا بهمن، اسفند 76) به چاپ رسانده است که عنوان فرعي آن «اسرار حروف جرّ به همراه بررسي تطبيقي ترجمه هاي فارسي» نام دارد و داراي عباراتي منقول از ترجمه ي مرحوم قمشه اي، براي بررسي و تطبيق با ترجمه هاي ديگر است.
چنان که اشاره شد آقاي حسين استادولي به پيشنهاد مدير کتابفروشي اسلاميه، کمر همت به ويرايش اين ترجمه بسته است که حدوداً از سال 1374 تا 1377 به طول انجاميده است و در اين سال از سوي همان ناشران منتشر شده است. جاي دريغ است که بر اثر رعايت شماره ي صفحات در فرم بندي، براي ويراستار دانشور و قرآن پژوه اين ترجمه که خود داراي ترجمه اي مستقل از قرآن کريم است، جايي باقي نمانده است. مگر يک صفحه، که گزارش تفصيلي ويرايش خود را بياورد. به طوري که هيچ خواننده اي، مگر مراجعه کننده و تطبيق دهنده ي اين ويرايش (ترجمه ي ويراسته) با ترجمه و چاپ هاي پيشين، پي نمي برد که تکليف پرانتزهاي لازم و غيرلازم، يا از آن مهم تر تکليف هزاران واژه و تعبير و ترکيب و عبارات که به صورت مزجي و ترجمه ي آزاد، در اين ترجمه ي بسيار آزاد راه يافته بود، چه شده است. راقم اين سطور پس از مطالعه و مقابله ي صفحات متعددي از اين ترجمه ي ويراسته و مقابله ي آن با متن مقدس قرآن و صورت هاي ناويرايسته يعني پيشين اين ترجمه به اين نتيجه رسيد که ويراستار محترم در حدود 60 درصد از اغلاط علمي اين ترجمه را برطرف ساخته ولي نه اضافات مزجي را زدوده اند و نه اضافات داخل پرانتز را. البته اضافات نوع سومي هم هست که به صورت پانويس آورده اند، که غالباً عرفاني- حکمي است. دو مورد چشمگير از اشکالاتي که در اين ترجمه ي ويراسته باقي مانده يکي آوردن ضمير به جاي اسم ظاهر، و آوردن اسم ظاهر به جاي ضمير است. ديگر عطف مترادفين و قلم گرداني هاي غيرلازم و چنين مي نمايد که ويراستار دانشور اين ترجمه زدودن اين افزايش هاي غيرلازم را، يا- براي حفظ سبک اصلي ترجمه- صلاح ندانسته، يا از شدت فراواني، عملاً ممکن نيافته اند. براي آن که ادعاي بي دليل نکرده باشيم، ذيلاً به نمونه هايي اشاره مي کنيم: ابتدا، بهتر اين است که سوره ي فاتحه را در سه چاپ/ ويرايش مقابله کنيم. براي تسهيل کار ترجمه را آيه به آيه مي آوريم. چاپ/ ترجمه ي اول از چاپ 1342 اسلاميه است (=الف)، چاپ/ ترجمه ي دوم طبع انتشارات اسوه است به سال 1369[=ب]، چاپ/ ترجمه ي سوم، طبع ويراسته ي جناب استادولي است، چاپ اسلاميه، 1377[= پ].

آيه ي اول/ بسم الله الرحمن الرحيم:

الف) بنام خداوند بخشاينده ي مهربان ب) به نام خداوند بخشنده ي مهربان پ) به نام خداي بخشنده ي مهربان.

آيه ي دوم:

الف) ستايش خداي راست که پروردگار جهانيان است. ب) ستايش خداي را که پروردگار جهانيان است. پ) همانند پيشين.

آيه ي سوم:

الف) خداوند بخشاينده ي مهربان ب) خدايي که بخشنده و مهربان است پ) خدايي که بخشنده و مهربان است.

آيه ي چهارم:

الف) داراي روز پاداش بندگان است ب) پادشاه روز جزاست (روز کيفر نيک و بد خلق) پ) دارنده (و پادشاه) روز جزاست (روز کيفر نيک و بد خلق).

آيه ي پنجم:

الف) ترا ستايش مي کنيم و از تو ياري مي جوييم ب) پروردگارا تنها ترا مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم و بس پ) (پروردگارا) تنها تو را مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم و بس.

آيه ي ششم:

الف) ما را به راه راست هدايت فرما ب) تو ما را به راه راست هدايت فرما پ) تو ما را به راه راست هدايت فرما.

آيه ي هفتم:

الف) راه کساني که به ايشان نعمت دادي نه راه آنان که بر ايشان خشم گرفتي و نه راه گمگشتگان ب) راه آنان که به آن ها انعام فرمودي و نه راه کساني که بر آن ها خشم فرمودي و نه گمراهان عالم پ) راه آنان که به آن ها انعام فرمودي (مانند انبيا و اوليا) که آنان جز کساني اند که مورد خشم قرار گرفته اند (مانند يهود) و جز گمراهانند (چون اغلب نصاري). در ويرايش اين آيه، ويراستار، به کلي راه ديگري در پيش گرفته و پيداست که برداشت/ قرائت نحوي اش از اين آيه، علاوه بر قمشه اي با بسياري از مترجمان ديروز و امروز قرآن فرق دارد و اين جا مجال ژرف کاوي در اين باره نيست.
– نمونه اي از افزوده هاي بي جا و گاه ناروايي که هنوز در متن ويراسته ديده مي شود از اين قرار است؛ جهان غيب (بقره، 3) به جاي «غيب»؛ به فقيران انفاق کنند (بقره 3)—> انفاق کنند؛ رستگاران عالمند (بقره، 5) رستگارند/ رستگارانند؛ مفسدند و مخرّب (بقره، 12) —> مفسدند؛ بي عقل و بي خردند (بقره، 13) —> بي عقلند/ بي خردند؛ زيانکاران عالم (بقره، 27) —> زيانکار/ زيانکاران؛ به اسماي آن حقايق (بقره، 33) —> به اسماي آن ها/ به اسمائشان؛ شيطان آدم و حوا را (بقره، 36) —> شيطان آن دو را؛ ملائکه را به اسماي اين حقايق آگاه ساز (بقره، 33) —> ايشان/ آنان را از اسمائشان/ اسماي آن ها آگاه ساز؛ و در آتش آن هميشه معذّب خواهند بود (بقره، 39) —> در آن جاودانه اند/ جاويدانند؛ و هيچ ياري کننده و فريادرسي نخواهند داشت (بقره، 48)، اصل قرآني: و لاهم يُنصرون —> و ياري نشوند/ ياري نبينند/ آنان را ياري نرسانند؛ در ترجمه ي وَإِنَّهَا (يعني نماز) لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ (بقره، 45) چنين آمده است —> که نماز (با حضور قلب) امري بسيار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان فروتن (که مشتاق نمازند). «خوشا آنان که دائم در نمازند» [که سپس براي خوشا آنان که دائم در نمازند، که به کلي افزوده ي غيرلازمي است که يک پانويس چهار سطري هم داده اند].
در ترجمه ي خَالِدِينَ فِيهَا (يعني در بهشت) أَبَدًا (توبه، 100) چنين آمده: «که در آن بهشت تا ابد متنعم باشند» که نه لفظ بهشت در متن اصلي هست، و نه متنعم باشند. ضمناً خَالِدِينَ به اضافه ي أَبَدًا ترجمه اش در فارسي دشوار است زيرا کمابيش بايد گفت هماره/ همواره/ هميشه جاودانه اند. و فارسي زبان «هميشه» را حشو مي يابد و اين رشته سردراز دارد. در ترجمه ي انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ (توبه، 38) چنين آمده: «که براي جهاد در راه خدا (و با جنگ با روم) بي درنگ خارج شويد (چون بارگران) به خاک زمين سخت دل بسته ايد». اين دو سه عبارت/ جمله چندين و چند نابساماني دارد. اولاً جهاد افزوده ي تفسيري است و بايد مانند (و جنگ با روم) به داخل قلاب/ پرانتز مي رفت. ثانياً «بي درنگ» در «انفِرُواْ» نهفته است، ثالثاً (چون بارگران) به خاک زمين سخت دل بستن» نه ترجمه ي دقيقي است، نه فارسي راحت و رواني، و تشبيه آن هم نادرست است مگر بار گران، سخت به زمين دل مي بندد؟ در حالي که في المثل ترجمه ي خرّمشاهي براي «اثاقلتم الي الارض» فقط اين است: گران جاني مي کنيد.
اين ترک اولي ها و افزوده هاي ناروا- و نه غلط آشکار- تعدادش در سراسر اين ترجمه ي ويراسته از صفحه اي 10-15 فقره کمتر نيست و چون ميانگين آن ها يعني 12/5 را ضرب در 602 صفحه ي قرآن/ ترجمه ي قرآن کنيم به عددي بيش از 7500 فقره برمي خوريم. راقم اين سطور آمادگي خود را اعلام مي دارد که براي هر 10 صفحه اي که به طور اتفاقي کتاب را باز کنيم، دست کم يکصد (تا يکصد و پنجاه) فقره از اين گونه موارد در ترجمه ي ويراسته پيدا کند. و نيازي به تحدّي و جدل نيست. اگر در يک مورد (ده صفحه اي خاص) اين تعداد نباشد، در عوض در ده صفحه ي ديگر از اين تعداد/ حد ميانگين فراتر خواهد بود.
اين ها را خداي نخواسته از روي هواي نفس و براي کاستن از ارج و اجر زحمات و خدمات عالمانه ي ويراستار قرآن شناس و دانشمند اين ترجمه نمي گوييم، بلکه براي نشان دادن مشکلاتي که ترجمه ي مرحوم قمشه اي، و طبعاً ويراستاري آن دارد.
در مقابله ي صفحات 193 و 194 به ده ها مورد از افزوده هاي نابجا برخورد مي شود که در چاپ دوم اين ترجمه (کتابت به سال 1339 انتشار به سال 1342 ش) وجود ندارد. جاي اين سؤال طنزآميز هست که مگر ترجمه ي آن دانشمند عالي مقام، در اصل و چاپ هاي اول و دوم، خود واژگان و عبارات اصافي/ تفسيري/ غيرلازم، کم هم داشته است که ويراستاران بعدي، همان عده اي که بيش از جناب استادولي، ادعا مي شود که آن را ويرايش/ اصلاح کرده اند، دستي دستي به آن افزوده اند؟ انسان بي اختيار به ياد مثل معروف عربي/ فارسي يعني «خرما دادن به محرور»[= گرمي کرده/ گرمي زده] مي افتد.
اما اغلاط بازمانده در اين ويرايش هم بسيار است. براي خالي نبودن عريضه چند مورد عرضه مي داريم. 1. اللّهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (بقره، 15)، چنين ترجمه شده است: «خدا به آن ها استهزاء کند [و يک پانويس دو سطري براي توضيح يا تعيين مصداق استهزا آورده اند] و آنان را در سرکشي شان که کورکورانه مي روند ياري رساند [کذا في المتن] (تا در بيابان جهل و گمراهي سرگردان بمانند).» ترجمه ي قبلي (چاپ 1342 ش) از اين آيه بسي سرراست تر و کوتاه تر و بي اشکال تر است، از اين قرار: «خدا به آن ها استهزا کند و آنان را در گمراهي رها کند حيران و سرگردان باشند.»؛ ملاحظه مي شود که «آنان را در گمراهي [که يک ضمير مثل «شان»کم دارد] رها کند»، بسيار درست تر است از «و آنان را در سرکشي شان که کورکورانه مي روند ياري رساند (تا در بيابان جهل و گمراهي سرگردان بمانند).»
2. در ترجمه ي اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى (بقره، 16) آمده است: «که گمراهي را به راه راست خريدند». واقعاً، قطع نظر از اصل، آيا گمراهي را به راه راست خريدن، فارسي است و افاده ي مرام مي کند؟
3. «عذاب مهين» که در قرآن کريم 14 بار به کار رفته است، در بقره، آيه ي 90، «عذاب خواري[ي]» در آل عمران، 178 «سخت خوارکننده»، در نساء، 14 که عبارت قرآني «وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ»، به: «و همواره در عذاب خواري و ذلت خواهد بود»، ترجمه شده است [بحث ما درباره ي «همواره» و «خواهد بود» نيست که ممکن است متأثر از عبارت قبلي يعني «خالداً فيها» باشد]، در حج، 57 «عذابي خوارکننده و ذلّت بار» در لقمان، 6، «عذاب با خواري و ذلّت»، در سبأ، 14 «در عذاب و عزلت و خواري» [آري با واو عاطفه]، در دخان، 30 «عذاب ذلّت و خواري» [يعني صفت و موصوف به صورت مضاف و مضافٌ اليه درآمده است]، در جاثيه، 9، مانند مورد پيشين، در مجادله، 5 هم مانند دو مورد پيشين، در مجادله، 16 مانند سه مورد پيشين، در نساء، 37، «عذابي خوار کننده»، در نساء 102، «عذابي سخت خوارکننده»، در نساء 151، مانند نساء، 37، در احزاب، 57 «عذابي با ذلّت و خواري» ترجمه کرده است. با آن که بهاء الدين خرّمشاهي براي نخست بار، اين نظر را مطرح ساخته است که کلمات و عبارات مشابه في المثل نظير «عذاب مهين» يا لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ، يا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ که پربسامدند، به شرط آن که عامل ديگري دخالت نکند، يعني در شرايط زباني، نحوي بلاغي، ادبي، هنري يکسان، خوب است [و نه بايد] يکسان ترجمه شود، با وجود اين ايرادي که در ترجمه ي «عذاب مهين» به قلم شادروان قمشه اي، و به ويراستاري جناب استادولي ملاحظه شد، فراتر- يعني فروتر- از اين مسائل بود. «عذابي خوار» يعني چه؟ و عطف با واو، بين صفت و موصوف چه معنايي دارد، و همين گونه، صفت و موصوف را همچون مضاف و مضافٌ اليه، و سرانجام يک کلمه ي واحد را 4-5 رقم ترجمه کردن را برچه مي توان حمل کرد؟
4. ترجمه ي اين آيه فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (اعراف، 91) چنين آمده است: «پس زلزله آن منکران را درگرفت، پس شب را صبح کردند در حالي که در خانه هاي خود به هلاک افتادند». ديرگاهي است که ضعيف ترين عربي دانان يا مترجمان قرآن مي دانند که اصبح (از مصدر اصباح)، اگرچه معناي اصلي آن شب را به صبح رسانيدن است، اما توسعاً و از ديرباز در زبان عربي با تحول معنايي (سمانتيک) افاده ي صيرورت (مانند گشتن/ گرديدن فارسي) مي کند. امساء/ امسي هم اگرچه در وضع اوليه از مساء به معناي شب، و شب کردن/ شب را گذراندن است، همانند آن. يعني اصبح/ اصباح از افعال ناقصه است. وقتي اين نکته را با ويراستار فرزانه ي اين ترجمه، در ميان گذاشتم، در دفاع از صحت عمل و عملکرد درست مترجم و ويراستار، فرمودند: چون عذاب زلزله صبح و سحرگاه نازل شده، همان ترجمه ي مرحوم قمشه اي در اين جا درست است. در پاسخ ايشان مي گويم اوّلاً: اثبات اين که بلاهاي الهي بر اقوام پيشين، چه هنگامي نازل شده، اگر اشاره يا قيد زماني پيدا و پنهان در کار نباشد، بسيار دشوار است و مفسران هم راهي براي اين گونه تصريحات ندارند. و بعضي مفسران برآنند که در صورت فقدان قرينه، نزول بلاي الهي در شب، هايل تر است. چنان که در بعضي آيات هم تصريح شده [—> اعراف 4 و 97] ثانياً: اگر بخواهيد در اين جا به خود «اصبحوا» استناد کنيد، منطقاً درست نيست، زيرا بحث بر سر همان کلمه است و گواهي شخصي به نفع خود، محکمه پسند نيست. ثالثاً: در آيه ي 45 سوره ي کهف عبارت «فاصبح هشيماً» را مرحوم قمشه اي در چاپ اول و دوم ترجمه ي خود اين گونه ترجمه کرده است: «سپس صبحگاهي همه در هم شکسته و خشک شود»، و شماي ويراستار به حق آن را به اين صورت اصلاح کرده ايد «سپس همه در هم شکسته و خشک شود» (يعني صبحگاهي را حذف کرده ايد). اگر بگوييد من [= ويراستار امروز] اين را نکرده ام، يا ويراستاران قبلي کرده اند يا خود مرحوم قمشه اي، در هر حال موضع و نظرگاه مرا اثبات مي کند و مي کنيد، اما اگر خودتان کرده باشيد که ديگر نورٌ علي نور است. رابعاً: مثال هاي قرآني ديگري هم داريم که به حکم «الکلام يجرّ الکلام» نمي توان از آن ها چشم پوشي کرد، و درج مثال هاي ديگر قبول نظر نگارنده را آسان تر مي سازد.
اما بهتر است ابتدا تکليف ترجمه ي فاصبحوا في دارهم جاثمين (اعراف، 91) را روشن کنيم و براي اين کار به آرا و عملکرد مفسران و سرانجام مترجمان قديم و جديد مراجعه کنيم.
– قرآن قدس (کهن ترين ترجمه ي موجود فارسي متعلق به اواسط قرن سوم تا اواسط قرن چهارم هجري، تصحيح گران سنگ به اهتمام دکتر علي رواقي، در 2 ج، تهران، 1364ش) آن عبارت را با ترجمه ي زيرنويس و شديداً تحت اللفظي چنين ترجمه کرده است: «شدند در خانه ها ايشان مردگان».
– ترجمه ي قرآن/ معروف: به قرآن ري (تصحيح) دکتر محمدجعفر ياحقي، چاپ تهران، 1364ش [اين ترجمه تاريخ کتابتش 556 ق است] «گرديدند اندر سراهاي خويش مردگان».
– تفسير تاج التراجم، تأليف ابوالمظفر شاهفور اسفرايني (م= متوفي 471 ق) (تصحيح نجيب مايل هروي و علي اکبر الهي خراساني، تاکنون 3 جلد منتشر شده، و اصلاً در 5 مجلد است. چاپ تهران 1375ش): «پس گشتند اندر زمين خويش همه افتيده و مرده».
– تفسير نسفي، از ابوحفص نجم الدين عمر فسفي (462-538ق) (تصحيح دکتر عزيزالله جويني، 2ج، چاپ تهران، 1353 ش): «شدند در شهر خويش به زمين افتادگان، به زانو درآيندگان، جان دادگان».
– ترجمه ي تفسير طبري (فراهم آمده در فاصله ي 350 تا 365 ق. تصحيح شادروان حبيب يغمايي، 7 جلد در 4 مجلد، چاپ 1339): «[گرديدند] اندر سراهاي ايشان خاکستر». در نسخه بدل ها که در پانويس آمده: «بگرديدند اندر سراي شان مردگان» و «گرديدند اندر سراهاي ايشان مردگان» و «بشدند اندر سراهاي خويش مردگان».
– ترجمه ي شاه ولي الله دهلوي (1114-1176ق): «پس گشتند مرده به زانو افتاده در سراي خويش». به نظر مي رسد شواهد از منابع کهن کافي باشد، حال با يک جهش بلند، نگاهي به چند ترجمه ي معتبر و معروف معاصر مي اندازيم:
– ترجمه ي شادروان ابوالقاسم پاينده: «و در خانه ي خويش بي جان شدند».
– ترجمه ي شادروان زين العابدين رهنما: «… و در خانه (هاي) خويش به روي افتاده مردند» و در پانويس آمده است، ترجمه ي تحت اللفظي «فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ» يعني «پس گشتند در سرايشان فرومردگان».
– ترجمه ي آقاي عبدالمحمد آيتي: «… و در خانه هاي خود بر جاي مُردند».
– ترجمه ي آقاي محمد خواجوي: «… و در خانه هاشان از پاي درآمدند».
– ترجمه ي شادروان سيدکاظم معزّي [که آخرين ترجمه ي تحت اللفظي و در عين حال دقيق فارسي شمرده مي شود و معاصر است]: «… که گرديدند در خانه ي خود مردگان».
– ترجمه ي آقاي محمد مهدي فولادوند: «… و در خانه هايشان از پا درآمدند».
– ترجمه ي شادروان سيد جلال الدين مجتبوي: «… تا در خانه هاي خويش به رو در افتادند- و مُردند». گفتني است که جناب استادولي ويراستار اين ترجمه بوده اند، و اگر اشکالي در اين ترجمه ديده بودند آن را برطرف مي کردند. پس تقرير ايشان، علامت موافقت است.
– ترجمه ي بهاء الدين خرّمشاهي: «… و در خانه هاشان از پاي درآمدند».
– ترجمه ي آقاي دکتر ابوالقاسم امامي: «… و در خانه هاشان به رو فرو خشکيدند» [در پانويس: مُردند].
اما در مورد مثال/ مورد قرآني ديگر يعني «فاصبح هشيماً» (کهف، 45) هم چون آقاي استادولي، «صبحگاهي» چاپ هاي اوليه را در ويرايش خود حذف کرده اند، ديگر نيازي به لکشرکشي کتابي نداريم. به قول معروف و قرآني: َكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ.
اما بهتر است اصولاً دنباله ي موارد ديگر را که از ماده ي صبح/ اصبح/ اصباح است رها کنيم و به اغلاط ديگر بپردازيم. آن هم براي نمونه و تغيير ذائقه ي خوانندگان، و بدون استقصا. چون استقصا، حتي غير تامّش هم در اين مجال، ناممکن است.
5. در مقابله ي دقيق صفحات 193 و 194 ترجمه ي ويراسته، با چاپ دوم (ناويراسته) ده ها کلمه و عبارت افزوده شده در اين ويرايش ديده شد. حال آن که چنان که پيشتر هم گفته آمد، اين ترجمه ي تفسيرآميز و آزاد، نياز شديدي به کاستن از افزايش هاي بي دليل و نابجا و ناروا دارد، نه افزودن. مثالي مي زنيم. در ترجمه ي فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (توبه، 40) هشت- ده اشکال و اشتباه و ترک اولي ديده مي شود. ترجمه ي ويراسته ي اين عبارات که يک سوم آخر از آيه ي 40 سوره ي توبه است، و طبعاً از زيرنظر تيزبين و نکته ياب جناب استادولي گذشته است، از اين قرار است: «… آن زمان خدا وقار و آرامش خاطر خود را بر او فرستاد و او را به سپاه و لشکرهاي غيبي خود که شما آنان را نديديد مدد فرمود و نداي کافران را پست گردانيد و نداي خود (و دعوت اسلام) است که مقام بلند دارد، و خدا را (به هرچيز) کمال قدرت و دانايي است». اما اشکالات عديده ي اين يک سوم آيه، در بادي نظر از اين قرار مي نمايد: «وقار و آرامش خاطر خود» در برابر «سکينته» اضافات دارد. هم «وقار» اضافي است و هم «خاطر». و يک کژتابي زباني هم دارد و موهم اين معناي ناخواسته است که گويي خداوند هم خاطر/ آرامش خاطر دارد. ترجمه ي «بجنود لم تروها» يعني به سپاهياني که نبينيدشان/ نمي بينيدشان. پس عطف لشکر به سپاه، از مقوله ي همان عطف مترادفين بي جاست که در سراسر اين ترجمه بالغ بر چند هزار فقره است. لم تروها فعل است يا عبارت فعلي با معناي وصفي است. «خود» و «شما» زايد است. «نديديد» در چاپ اول و دوم (ناويراسته) «نديده ايد» بوده است. ترجمه ي «کلمه» به «ندا» خالي از ايراد نيست و در تفاسير و کتب لغت ديده نشده است. تازه «پَست بودن نداي کافران» چندان معناي روشني ندارد. «هي العليا» مبتدا و خبر و جمله يا عبارت اسمي است، و به فعل (= که مقام بلند دارد) ترجمه شده است. حال آن که حفظ صيغه و ساختار جزء اولين و مهم ترين اصول ترجمه است که در اين ترجمه، ولو در روايت ويراسته ي آن، موارد عدول از اين اصل، ده ها برابر بيشتر از موارد عملکرد آن است. و يک نمونه ي ديگرش در آخرين جمله/ عبارت همين مثال است. يعني در وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ. اصولاً اسماء الله الحسني، در قرآن کريم فراوان به کار مي رود، و طبق يک اصول نامدوّن، ولي عقلايي و عقل پسند، بهتر است که در شرايط مساوي و عدم دخالت عوامل ديگر، براي هر يک از حدود 120-130 اسم الهي در ترجمه ي قرآن کريم، معادل فارسي يکساني انتخاب شود. يعني مانند اغلب مترجماني که در دو دهه ي اخير قرآن کريم را به فارسي ترجمه کرده اند همواره عزيز و حکيم و غيره را به يک معادل واحد، برگردانند. اغلب مترجمان امروزين قرآن اين جمله ي اسميه ي مرکب از مبتدا (اسم/ موصوف) و خبر (صفت/ دو صفت) را به «خدا[وند] پيروز/ پيروزمند فرزانه است» ترجمه کرده اند. حکيم را بعضي «استوارکار» ترجمه کرده اند. بحث بر سر اين يا آن معادل نيست. بحث بر سر دو چيز است.
1. حفظ صيغه و ساختار که اصولاً در اين ترجمه رعايت نمي شود.
2. حفظ وحدت معادل/ اصطلاح که در مورد «عذاب مهين» ملاحظه شد که به سه- چهار معادل و سه- چهار شکل و شيوه ترجمه شده است.

سخن آخر

شادروان الهي قمشه اي در تأسيس شيوه ي ترجمه ي امروزين و راحت و روان قرآن کريم (به نثر معيار و معاصر و روز) سهمي فراموش نشدني دارد. و فضل تقدم و تقدم فضل او را هيچ مترجم و خواننده و منتقد منصفي نبايد از ياد ببرد. راهگشايي براي اين شيوه ي شيوا و مفهوم، توفيق و موفقيت اصلي آن بزرگ مرد است. اگر آن بزرگوار افزوده هاي تفسيري خود را همواره در درون پرانتز يا قلاب مي آورد، ارزش کارش دو چندان و بلکه بيشتر مي شد. اين کار، هم از بسياري اشتباهات جلوگيري مي کرد، و هم کار ويرايش اين ترجمه را تسهيل مي کرد. حال آن که در وضعيت فعلي، حتي با تلاش علمي توانفرساي ويراستار کاردان و پرتواني چون آقاي استادولي، اين زدودن افزوده ها، يا جداسازي و به درون پرانتز و قلاب بردن آن ها، امکان پذير نبوده است و به اين زودي ها و آساني ها نيز ممکن و مقدور نخواهد بود.
شادروان الهي قمشه اي از اصول علمي و نظري ترجمه چندان که بايد و شايد (در مقايسه با کساني چون شادروان پاينده يا آقاي عبدالمحمد آيتي يا ديگران که مترجمان حرفه اي و پرکار بوده اند) باخبر نبوده است. چنان که ما فقط به سه مورد آن اشاره کرديم و آن ها را به اختصار تکرار مي کنيم: 1. مزج شرح و تفسير با ترجمه 2. عطف مترادفين و قلم گرداني هاي غيرلازم 3. تغيير ساختار و قالب واحدهاي دستور زباني. چنان که در نقد ترجمه ي جمله ي اللهُ عزيزٌ حکيمٌ ملاحظه کرديم. در مجموع اين ترجمه (مراد طبع ويراسته ي آن است)، ترجمه اي خوشخوان، تفسيرآميز و آزاد است (در حدي که در عرف زبان انگليسي paraphrase= نقل به معنا، يا free translation= ترجمه ي آزاد، مي گويند). اين ترجمه ارزش تاريخي و تأثير روان شناختي اش بيش از ارزش علمي و بالفعل و آکادميک آن بوده است. به اين شرح که اين ترجمه در 55 سال پيش و در طول نيم قرني که صدها بار چاپ و تجديد شده و در ميليون ها نسخه منتشر گرديده، بيش و پيش از هر ترجمه اي به خوانندگان عادي و دوستداران قرآن و فهم معاني و معارف آن، نشان داده است که سبک و سياق قرآن مجيد، آن گونه که ترجمه هاي تحت اللفظي هزارساله، نشان داده اند، جسته- جسته نيست، و اين يعني رميدگي خاطر و هراس ذهني ميليون ها مؤمن مسلمان فارسي زبان را از بين بردن. به عبارت ديگر رهيافت کلي شادروان قمشه اي، به صرافت طبع و ذوق سليم و فطرت مستقيمش به ترجمه ي قرآن درست و علمي بوده است، اما، در جزئيات و فرعيات و مفردات و کليات و مسائل صناعي و فني ترجمه کمبودهايي داشته است. کار او را با رسالت تاريخي- فرهنگي نيما يوشيج (علي اسفندياري) پدر و باني شعر نوي فارسي مي توان مقايسه کرد که ابتکار و به قول قدما بدعت حسنه يعني نوآوري سنجيده اي به ميان آورد، و به جاي روزنه، دروازه اي به روي شعر تکرار مکرّراتي و کليشه پرداز يکصد سال اخير فارسي باز کرد، و ديدها و ديدگاه ها و نگاه ها را اصلاح کرد، ولو آن که بپذيريم خودش نمونه هاي درخشان يا مهمي از شعر نو عرضه نکرد. پيش از مرحوم قمشه اي، بصيرالملک و همزمان با او عبدالحسين آيتي (آواره) و اندکي پس از او مترجم توانايي چون ابوالقاسم پاينده هم به همين راه رفتند. و ترجمه ي قرآن کريم پس از هزار سال و بيشتر که مترجمان رهيافت علمي- فني درستي به ترجمه نداشتند، و حتي يک ترجمه ي خوش خوان و قائم به نفس، از ميان بيش از يک هزار ترجمه، عرضه نکرده بودند، راه درست خود را پيدا کرد. سخن خود را با اين بيت ظهير فاريابي به پايان مي بريم:

جزاي حسن عمل بين که روزگار هنوز *** خراب مي نکند بارگاه کسري را

منبع مقاله:
خرّمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (2)، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نخست.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد