نقش اخلاق کاربردي در توجه به فلسفه اخلاق(1)
نقش اخلاق کاربردي در توجه به فلسفه اخلاق(1)
چکيده
سخن گفتن از دانش يا نظام دانشي اخلاق، بدون غور و بررسي مباني و زيرساخت هاي نظري اخلاق بي معنا است. اين مهم در کنار نقشي که تأملات فلسفه اخلاق در نهادينه سازي اخلاق در بدنه علمي و فرهنگي، و حتي در ميان آحاد جامعه ايفا مي کند، توجه جدي و مؤثر به رشته مطالعاتي فلسفه اخلاق را ضروري مي سازد. جذابيت بخشي به مطالعه و پژوهش در موضوعات فلسفه اخلاق هدفي است که در اين مقاله آن را جستجو کرده ايم. نخستين راهکاري که اخلاق پژوهان کشور براي نيل به اين هدف پيشنهاد کردند توجه به نتايج تربيتي نظريات مطرح در فلسفه اخلاق بود. اين راهکار به دليل مشکلاتي که در مقاله به آن ها اشاره کرده ايم تاکنون قرين توفيق نبوده است. پردازش و غني سازي مباحث فلسفه اخلاقي با مباحث اخلاق کاربردي پيشنهاد بديلي است که از امتيازات آن سخن گفته ايم و به اشکالات آن پاسخ داده ايم، و خلاصه بر اين نظر تأکيد کرده ايم که مطالعات اخلاق کاربردي مي تواند نقش کاملاً مؤثري در جذابيت بخشي به مطالعات فلسفي در باب اخلاق داشته باشد.
کليد واژه ها: اخلاق، فلسفه اخلاق، اخلاق کاربردي، علوم تربيتي، الهيات اخلاق.
مقدمه
اگر از تک نگاري هاي انديشمنداني چون علامه طباطبائي و استاد مطهري در مقاله هاي اعتباريات و جاودانگي اخلاق بگذريم، نزديک به سه دهه است که از ورود جدي مباحثات فلسفه ي اخلاق به جامعه ي علمي حوزوي و دانشگاهي کشور ما مي گذرد. اين مباحثات در آغاز براي انديشمنداني که سالياني دراز در انتظار رونق بازار گفت و گوهاي عميق درباره ي اخلاق بودند و رؤياي شکل گيري دانش اخلاق، به مثابه ي دانشي مستقل و نظام مند را در سر مي پروراندند، نقطه ي اميدي نويد بخش به شمار مي آمد؛ زيرا ماهيت چالشي و انديشه بر مسائل مورد بحث در فلسفه ي اخلاق مي توانست نگاه به اخلاق و درس اخلاق را از برگزاري جلسات پراکنده و نامنظم موعظه و نصيحت صرف، به بازخواني آن به منزله ي دانشي عميق و در خور تأمل تبديل کند.
به اين اميد، انديشمندان مذکور با اشتياق فراوان به ترجمه متون خارجي در موضوع هاي گوناگون فلسفه اخلاق اقدام کردند و خود نيز هر چند اندک، تک نگاري هايي در اين زمينه انجام دادند. هم اکنون، آثار بسياري درباره نظريه هاي هنجاري و فرااخلاقي به فارسي ترجمه شده است و اين ترجمه ها کمک شاياني به محققان اين حوزه براي يافتن پيش زمينه ها و پيشينه هاي تاريخي اين مباحث مي کند
با وجود تمامي تلاش هاي انجام شده براي جلب توجه مجامع علمي، دانشگاهي و فرهنگي کشور به اهميت بحث هاي فلسفه ي اخلاق و لزوم شکل گيري حلقه هاي مطالعات جدي، تأسيس رشته هاي دانشگاهي و در نهايت، تأسيس دانشکده هاي فلسفه ي اخلاق، هنوز اين جلب توجه، جز نزد اندکي از پژوهشگران سخت کوش در حوزه ي مسائل اخلاقي، براي بيشتر انديشمندان جامعه ي ما صورت نگرفته است. اين بي توجهي مي تواند مانعي جدي براي نهادينه شدن مطالعات اخلاق و علم اخلاق با هويتي مستقل به شمار آيد؛ زيرا در فلسفه ي اخلاق است که زير بنايي ترين بحث هاي دانشي، هم درباره ي معيار ارزش هاي اخلاقي، هم درباره ي موانع نظري و عملي تحقق عيني اين ارزش ها و هم درباره ي مسائل معنا شناختي، وجود شناختي و معرفت شناختي مفاهيم و ارزش هاي اخلاقي مطرح مي شود. اين بحث ها پيرامون مسائل و مشکلاتي است که بدون حل مؤثر آنها، حتي نمي توان از حضور هنجارها و بايدها و نبايدهاي اخلاقي در زندگي بشر سخن گفت؛ چه رسد به اينکه آنها را قابل اجرا و توصيه دانست يا بر لزوم آموختن اخلاق تأکيد کرد. بنابراين، بدون فلسفه ي اخلاق، اساساً اخلاق بي معنا خواهد بود.
پژوهشگران فلسفه ي اخلاق در کشور، به تدريج به اين فکر رسيدند که براي اثبات اهميت مسائل مورد بحث خود، بايد تأثير نظريه هاي مختلف فلسفه ي اخلاقي را بر تربيت فردي و اجتماعي نشان دهند تا به اين وسيله هم ضرورت حياتي پرداختن به چالش هاي فلسفه ي اخلاق را براي انديشمندان حوزه هاي جامعه شناسي، اخلاق و تربيت ثابت کنند و هم به جذابيت متون درسي و غير درسي اخلاق براي دانشجويان و خوانندگان عمومي اين متون کمک کنند. اين ايده، براي شروع ايده ي خوبي است و مي تواند تلنگري براي ايجاد انگيزه در کساني که دغدغه هاي تربيتي و اجتماعي دارند به شمار آيد؛ ولي براي ادامه با مشکلاتي روبه روست؛ نخستين و مهم ترين مشکل آن است که فاصله ي موضوع هاي بنيادي فلسفه ي اخلاق تا مباحث تربيتي، به اندازه ي فاصله از ريشه ي درخت تا ميوه ي آن است. اين فاصله موجب مي شود که يافتن نتايج تربيتي از ديدگاه هاي فلسفه اخلاقي به آساني ميسر نباشد. به همين دليل، آثار قابل توجهي در اين زمينه توليد نشده؛ مشکل دوم اين است که فلسفه ي اخلاق خاستگاهي غربي دارد و مي دانيم که اصطلاح «فلسفه» در آن ديار دستخوش تحولاتي شگرف شده است؛ در انديشه ي فيلسوفان غربي، فلسفه نه به معناي شناخت هستي و چيستي و چگونگي اين شناخت، بلکه به معناي هر گونه تفکر انتقادي درباره همه چيز است. تفکر انتقادي نيز تنها مبتني بر برهان عقلي و برگرفته از قياس منطقي که در نهايت به توجيه يا اقناع ذهني مخاطب مي رسد، نيست؛ بلکه اين تفکر، بسته به نوع موضوعي که به آن مي پردازد، از مايه هاي مختلف ذهني، عاطفي، فرهنگي و اجتماعي بهره مي گيرد. چنانکه در موضوع اخلاق، استدلال و تعقل اخلاقي به گونه اي طراحي و پيشنهاد مي شود که فراتر از اقناع ذهني، در مخاطب نوعي برانگيختگي براي عمل و رفتار اخلاقي ايجاد کند. با اين وصف، انديشمندان اخلاقي ما بايد پيش از کشف نتايج تربيتي از نظريات فلسفه اخلاقي، تکليف خود را با اين گونه تعقل و استدلال اخلاقي روشن کنند. هنوز اين انديشمندان موضع خود را در اين باره مشخص نکرده اند و توضيح نداده اند که تا چه اندازه مي توان دستاورد علوم روان شناختي و جامعه شناختي را در کشف و توصيه هنجارهاي اخلاقي دخالت داد؛ مشکل سوم به اين واقعيت باز مي گردد که پژوهشگران فلسفه ي اخلاق در کشور ما، عمدتاً از ميان دانش آموختگان فلسفه هستند و کمتر در زمينه هاي تربيتي کار پژوهشي انجام داده اند. ماهيت بين رشته اي بسياري از بحث هاي اخلاق هنجاري و اخلاق کاربردي اقتضا مي کند که براي انجام دادن کاري متقن درباره ي ارتباط فلسفه ي اخلاق و تربيت اخلاقي، بايد از مطالعات تربيتي کمک گرفته شود. در حالي که ضرورت مباحثات فلسفه ي اخلاقي براي پژوهشگران علوم تربيتي و روان شناسي ما هنوز روشن نشده است. اين مشکلات ما را بر آن مي دارد تا به پيشنهاد بديل بهتري بينديشيم.
فلسفه ي اخلاق و دغدغه هاي عملي
با تمرکز بيشتر بر محتواي مباحث فلسفه ي اخلاق، شايد بتوان به پيشنهاد بديل بهتري رسيد. مباحث فلسفه ي اخلاق از عقلاني ترين بحث هاي مربوط به معنا و توجيه مفاهيم و گزاره هاي اخلاقي نشئت مي گيرد؛ بحث هايي که به گفته ي برخي فليسوفان اخلاق، شايد جز به اشاره، توجهي به جنبه هاي عملي اخلاق و نمودهاي بيروني آن ندارد.(1) تجربه نشان داده است که پردازش بحث از اين نقطه، با استقبال دانش پژوهان و فرهيختگان جامعه ي ما روبه رو نخواهد شد.
اساساً فرهنگ علمي انديشمندان ما به گونه اي شکل گرفته است که در پس تحقيقات و تلاش هاي علمي، به دنبال حل مسائل و مشکلات عملي است. تحقيقاتي که صرفاً جنبه ي ممارست و سرگرمي ذهني داشته باشد يا پژوهش هايي که نتايج عملي آن پيچيده و يا در هاله اي از ابهام باشد، جايگاهي در ميان پژوهش هاي ما ندارد. شايد به همين دليل بوده است که دانشمنداني که گام هاي نخستين را براي ورود بحث هاي فلسفه ي اخلاقي به جامعه ما برداشته اند، بحث خود را از بررسي و نقد مکاتب اخلاقي آغاز کرده اند.(2) البته مي توان به ضرورت و جذابيت نتايج عملي پژوهش هاي اخلاقي در آثار فلسفه اخلاقي پژوهشگران غربي نيز اذعان کرد؛ زيرا در يابيم؛ آنان نيز بخش اعظم آثار خود را به موضوع هاي مربوط به اخلاق هنجاري ــ که ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با عرصه هاي عملي دارد ــ اختصاص داده اند و در واقع، از مسير اخلاق هنجاري به توجهات فرااخلاقي مي رسند؛ در حالي که اخلاق هنجاري چون مباني و زير ساخت هاي خود را از فرااخلاق مي گيرد، از لحاظ منطقي در رتبه ي بعد از فرااخلاق قرار دارد. سرانجام از درون مباحثات اخلاق هنجاري، ضرورتاً مطالعات اخلاق کاربردي ظهور کرده است که به مثابه ضلع سومي است که مثلث فلسفه ي اخلاق به وسيله ي آن تکميل مي شود. مباحثات جاري در اخلاق کاربردي، به دليل تنوع، مبتلا به بودن، چالشي بودن و روز آمدي جذابيت فوق العاده اي دارند که به دليل همين جذابيت و نيز به دليل ثمرات و فايده هاي عملي که در بين مباحث آن عايد عرصه هاي مختلف زندگي مي شود، به اين پيشنهاد مي رسيم که فلسفه ي اخلاق را از نگاه اخلاق کاربردي بنگريم و آن را با داده هاي اين شاخه ي پژوهشي پردازش کنيم.
پلي از اخلاق کاربردي به فلسفه ي اخلاق
پردازش مباحث فلسفه ي اخلاق به وسيله ي اخلاق کاربردي، به دو شيوه قابل پيگيري است. هر دو شيوه، مبتني بر اين تعريف مورد اجماع نسبي از اخلاق کاربردي است که آن را «به کارگيري يک نظريه ي اخلاقي در حل يک يا مجموعه اي از مسائل اخلاقي»(3) مي داند.
شيوه ي اول اين است که اساساً نشان دهيم چگونه مي توان با نظريه هاي مختلف فرااخلاقي و هنجاري، مسائل اخلاقي زندگي را حل کرد؛ در اين شيوه، پس از تحليل عمل گرايانه و کارکرد گرايانه هر يک از نظريه هاي فلسفه ي اخلاقي، نمونه هايي از مسائل اخلاقي مهم را به منزله ي موردپژوهي هايي در معرض تمرين پژوهشگر قرار مي دهد تا او ضمن ملاحظه ي نتايج عملي هر يک از نظريه ها و بررسي تکنيک هاي مختلف براي حل مسئله و رسيدن به تصميم اخلاقي، به مهارت لازم در تحليل استدلال و تصميم گيري اخلاقي دست يابد.(4)
شيوه ي دوم آن است که بحث را با مسائل و معماهاي اخلاقي در عرصه هاي مختلف عملي آغاز کنيم و در تلاش براي حل آنها به نظريه هاي مختلف فلسفه ي اخلاق بپردازيم؛ بعضي از آثار مهم اخلاق کاربردي با اين شيوه تأليف يافته اند؛ اين آثار براي پوشش نسبي همه ي عرصه هاي زندگي انساني که معضلات و معماهاي اخلاقي در آنها بروز مي يابد، اين عرصه ها را به سه عرصه ي کلي آغاز زندگي، در خلال زندگي، پايان زندگي تقسيم کرده اند و سپس بحث ها و چالش هاي اخلاقي مهم و روز آمد در هر عرصه را به تفصيل مطرح کرده اند.(5) البته گستره ي مسائل اخلاق کاربردي، به تبع گستره حيطه هاي زندگي بشري چنان وسيع است که هرگز نمي توان همه ي آنها را در مجموعه اي واحد گردآوري کرد و به بحث گذاشت. حيطه هاي گوناگوني باقي مي ماند که به تناسب ارتباطي که با دانش ها و تخصص هاي مختلف دارند، بايد در دانشکده ها يا کارگاه هاي هم سنخ بدان ها پرداخته شود. امروزه در رشته هاي تحصيلي مختلف دانشگاهي، اعم از رشته هاي پزشکي، فني و مهندسي، مديريت و علوم انساني، متون درسي تخصصي اخلاق درباره ي مسائل اخلاقي مطرح در رشته خود را تحصيل مي کنند. چنان که ادارات، سازمان ها، کارخانه ها و شرکت هاي تجاري نيز با چالشي شدن مسائل اخلاقي مربوط به فعاليت هاي خود، دغدغه هاي اخلاقي را جدي گرفته، مديران و دست اندرکاران آنها با استفاده از تخصص پژوهشگران اخلاق کاربردي در کارگاه هاي ويژه به فراگيري روش هاي حل مسئله هاي اخلاقي مي پردازند. اين نکته را مي توان شاهد بالندگي رشته ي مطالعاتي اخلاق کاربردي در دنياي امروز دانست.
امتيازهاي اين پيشنهاد
پردازش مباحث فلسفه ي اخلاق با موضوعات اخلاق کاربردي، پيشنهادي است که در مقايسه با پيشنهادهاي بديل، امتيازهايي دارد که در اينجا به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
1.جامعيت و مانعيت نسبت به مباحث فلسفه ي اخلاق: اخلاق کاربردي تقريباً همه ي مباحث فلسفه ي اخلاق را پوشش مي دهد. از ميان رشته هاي پژوهشي مختلف اخلاقي و پيرااخلاقي، تنها سه رشته فرااخلاق، اخلاق هنجاري و اخلاق کاربردي، اضلاع مثلث دانش فلسفه ي اخلاق را تشکيل مي دهند؛ رشته هايي مانند تربيت اخلاقي، روان شناسي اخلاق و فلسفه ي علم اخلاق به موضوعاتي مربوط مي شوند که خارج از اين مثلث هستند؛ تربيت اخلاقي از مقطعي سخن مي گويد که مباني يک نظام اخلاقي به خوبي تبيين و توجيه شده، هنجارهاي آن با معيارهاي صحيح يا دست کم مقبول کاملاً تعريف شده باشد. همچنين مسائل چالشي که بر سر راه عملي شدن آن هنجارها در عرصه هاي گوناگون وجود دارد، حل شده باشد و اکنون در جست و جوي روش هاي تربيت اخلاقي فرد و جامعه، يعني راه کارهاي نهادينه سازي و دروني سازي هنجارهاي اخلاقي در فرد و جامعه هستيم. در روان شناسي اخلاق نيز از مسائلي مانند خودگرايي و ديگر گرايي روان شناختي بحث مي شود که با بحث بنيادي خودگرايي اخلاقي در اخلاق هنجاري ارتباط مي يابد؛ ولي ماهيت بحث هاي آن روان شناختي است، نه فلسفي، و بيشتر مباحث آن به کار تربيت اخلاقي مي آيد.(6)
اکنون پردازش مباحث فلسفه ي اخلاق با بحث از اخلاق کاربردي، اين مزبت را بر پردازش آن با مباحث تربيتي دارد که اولاً از حيطه ي فلسفه ي اخلاق خارج نشده ايم و در مقام پژوهشگران اخلاقي به مباحثي پرداخته ايم که در حوزه ي تخصصي خودمان قرار دارد؛ ثانياً به هر آنچه در حوزه ي فلسفه ي اخلاق است پرداخته ايم؛ زيرا بسياري از پژوهشگران اخلاقي امروزه بر اين باورند که ميان مسائل مورد بحث در فرااخلاق و اخلاق هنجاري، هيچ فاصله اي ــ يا دست کم فاصله ي معنا داري ــ وجود ندارد؛(7) چنان که به اطمينان مي توان اذغان کرد ميان اخلاق کاربردي و اخلاق هنجاري هيچ فاصله اي نيست.(8) بنابراين، اگر بر اخلاق کاربردي متمرکز شويم، چيزي از فلسفه ي اخلاق را از دست نمي دهيم. وانگهي حتي اگر بحث از مسائل رشته هاي پيراموني فلسفه ي اخلاق مانند تربيت اخلاقي و روان شناسي اخلاق را نيز براي غناي محتوايي بحث ها و نيل به کارآمدترين نتايج لازم بدانيم، باز هم بهترين ورودي، اخلاق کاربردي است؛ زيرا اين رشته، به مقتضاي بين رشته اي بودن مباحث، در کشف بزنگاه هاي بحث و نقطه هاي ارتباطي رشته هاي گوناگون با اخلاق و فلسفه ي اخلاق بسيار دقيق است و از اين رهگذر توجه و علاقه پژوهندگان و صاحب نظران آن رشته ها را به اهميت دستاوردهاي اخلاقي پژوهش هاي خود جلب خواهد کرد.
2.جذابيت مباحث: ماهيت اخلاق کاربردي به گونه اي است که به مسائل ملموس و رايج اخلاقي مي پردازد که مردم در عرصه هاي مختلف زندگي فردي و اجتماعي خود با آنها سروکار دارند، و با اتخاذ رويکردي چالشي، به دنبال حل مؤثر معماهاي اخلاقي است. نوع مباحث اخلاق کاربردي در مقايسه با مباحث فرااخلاقي و هنجاري، جذابيت ويژه اي دارد؛ اين جذابيت مي تواند به نشاط در تحقيق کمک کند.
3.تنوع مباحث: بحث هاي اخلاق کاربردي در واقع بحث هاي مربوط به همه ي زندگي است و از گهواره تا گور را شامل مي شود؛ اين واقعيت سبب تنوع مباحث آن شده است که در نتيجه ي آن، پژوهشگران و حتي خوانندگان عمومي اين مباحث دچار خستگي ملال آور ناشي از يک نواختي مطالعات نمي شوند. اين ابتدايي ترين حسن تنوع مباحث اخلاق کاربردي است؛ اخلاق کاربردي با بحث هاي متنوع خود، همه ي عرصه هاي کار و فعاليت بشري را با دغدغه هاي اخلاقي درگير مي سازد؛ اخلاق را در رديف اساسي ترين نيازهاي زندگي انساني مي نشاند و اين مهم به بالندگي دانش اخلاق در ميان همه ي دانش هاي بشري ــ که همگي بر پايه ي نيازهاي انسان بنا نهاده شده اند ــ مي انجامد.
4.مهارت زايي: يکي از مهم ترين ثمرات رشته هاي تحصيلي حوزوي و دانشگاهي، تربيت پژوهشگران خلّاق و ماهر در رشته هاي مربوط است. اين ثمره در رشته ي تحصيلي فلسفه ي اخلاق با کار پيگير در حل مسائل و معماهايي به دست مي آيد که در اخلاق کاربردي مطرح مي شوند. بحث هاي صرفاً ذهني و انتزاعي، هر چند مستقيم يا غير مستقيم با مقام عمل و رفتار نيز ارتباط داشته باشند، در نهايت با کشف انواع نظريه هاي اخلاقي خاتمه مي يابد. پژوهشگر، تا زماني که نظريه ها را در معرض آزمون کارآمدي نگذارد، قادر به تشخيص صحت و خطاي آنها از زواياي مختلف نخواهد بود و در نتيجه، حتي در نظريه پردازي فلسفه ي اخلاقي نيز مهارتي کسب نخواهد کرد؛ تا چه رسد به طراحي نظام اخلاقي کارآمد و پاسخ گو. پردازش فلسفه ي اخلاق با روش اخلاق کاربردي اين مزيت را دارد که به پژوهشگر مي آموزد چگونه نظريه هاي اخلاقي را با محک کاربست آنها در حل مسائل کاربردي آزمايش کند تا از اين طريق هم بر نظريه پردازي صحيح مسلط شود و هم در کاربست نظريه ي اخلاقي مقبول در همه ي عرصه ها مهارت يابد. بديهي است که اين مهارت زايي به تربيت متخصصان اخلاق در حوزه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي مي انجامد، که وجود متخصصان اخلاق، نشان آشکاري از حيات اثر بخش دانش اخلاق در مجامع علمي و پژوهشي و حتي در کل جامعه است.
5.نظام سازي: شايد در حوزه ي نظر اين گونه بينديشيم که شکل گيري يک دانش نظام مند، به لحاظ منطقي ابتدا از پي ريزي بنيان هاي فکري آن دانش آغاز مي شود که در مباحثاتي انتزاعي مانند فرااخلاق صورت مي گيرد؛ ولي تأمل در نحوه ي شکل گيري نظام دانش فقه اسلامي کليت اين قاعده را نقض مي کند. نقطه هاي آغاز دانش فقه از مسائلي کاملاً کاربردي تشکيل يافته است و تأمل و تفکر در حل اين مسائل، فقيهان را به سوي تأسيس دانش اصول فقه سوق داده است تا بتواند در خدمت استنباط هاي فقهي قرار گيرد که مربوط به مقام عمل است. يکي از نشانه هاي رشد يافتگي و بالنده بودن هر نظام دانشي اين است که دستاوردهاي نظري آن بتواند ضرورت و راه گشايي خود را در عرصه هاي کاربردي ظاهر سازد. از سويي، فرهنگ علمي جامعه ي ما و شايد همه ي جوامع اسلامي با اين رويه عجين شده باشد که مباني نظري را پس از عبور از درون مسائل کاربردي جست و جو مي کند. به احتمال، اين فرهنگ علمي در سايه آموزه هاي قرآن کريم شکل گرفته است؛ تأمل در آيات قرآن کريم به وضوح اين نکته را نشان مي دهد که قران متني کاملاً کاربردي است و آموزه هاي آن، جملگي ناظر به مسائل رايج انساني است. قرآن پژوهان در موضوعات مختلف براي يافتن نظريه و نظام فکري قرآن کريم، بايد با بررسي در چگونگي آسيب شناسي ها و مسئله يابي ها و تلاش هاي قران براي حل مسئله ها، به کشف آن نظريه و نظام از درون آيات کاربردي اين کتاب الهي بپردازند.
منبع: معرفت اخلاقي(2)
ادامه دارد…
/ج