نقش اخلاق کاربردي در توجه به فلسفه اخلاق(2)
نقش اخلاق کاربردي در توجه به فلسفه اخلاق(2)
چالش هاي فراروي اين پيشنهاد
چند انتقاد درباره ي اين پيشنهاد قابل طرح است؛ برخي از اين انتقادها برگرفته از چالش هايي است که فلسفه ي اخلاق پژوهان با مطالعات اخلاق کاربردي دارند که در اينجا به برخي از مهم ترين آنها توجه مي کنيم(9):
1.اخلاق کاربردي نسبت به برخي نظريه هاي هنجاري و فرااخلاقي پيش فرض دارد: مطالعات اخلاق کاربردي از نقطه اي آغاز مي شود که براي مثال نسبيت گرايي و ذهنيت گرايي را نفي کرده باشيم؛ در حالي که نفي يا اثبات اين دو نظريه، حاصل مباحثاتي در فلسفه ي اخلاق است و اگر در اخلاق کاربردي از نسبيت گرايي و عينيت ناگرايي بحث کنيم، خارج از موضوع خواهد بود.
پاسخ اين است که بايد ميان پيش فرض و اصل موضوع تمايز قائل شويم. اگر نظريه هاي اخلاقي ياد شده، در اخلاق کاربردي به منزله اصل موضوع تلقي شده باشند، حق با منتقد است؛ چرا که هيچ علمي از اصول موضوعه خود بحث نمي کند و در نتيجه اين نظريه هاي فلسفه اخلاقي خارج از بحث اخلاق کاربردي دانسته مي شود که بايد در دانش ديگري به نام فلسفه ي اخلاق به بحث گذاشته شود؛ در اين صورت، ديگر نمي توان پيشنهاد اين مقاله را پذيرفت؛ چون اخلاق کاربردي براي پوشش دادن به همه مباحث فلسفه اخلاقي قابليت ندارد؛ ولي نکته اين جا است که لازم نيست رد نسبيت گرايي و عينيت ناگرايي (=ذهنيت گرايي) را از اصول موضوعه اخلاق کاربردي بدانيم؛ رد اين دو نظريه به منزله ي پيش فرض هاي رشته اخلاق کاربردي مطرح است و پيش فرض هاي علوم در درون خود آنها قابل طرح و بررسي و معمولاً در مقدمه هر علم، از پيش فرض هاي آن سخن مي گويند.
2.هدايتگري، نصيحت و توصيه ي اخلاقي همواره نياز به مهارت و تخصص ندارد: مي پذيريم که مطالعات اخلاق کاربردي به پژوهشگران اخلاق خبرگي و تخصصي مي دهد که مطالعه ي هيچ يک از ديگر شاخه هاي پژوهشي اخلاق اين خبرگي و تخصص را نمي دهد؛ ولي تأکيد بر مطالعات اخلاق کاربردي براي کسب مهارت و تخصص در حل مسائل اخلاقي، متضمن اين نکته است که نصيحت و توصيه ي اخلاقي، تنها از متخصصان اخلاق کاربردي برمي آيد؛ در حالي که چنين نيست. اخلاق کاربردي هر چند با مسائل علمي و روزآمد سروکار دارد، ولي در نهايت به حل نظري اين مسائل خواهد رسيد و باز هم در نظريه پردازي و قدرت استدلال خبره پروري مي کند، و چه بسا در چگونگي توصيه ي مؤثر و نصيحت گري اخلاقي، هيچ کارآيي نداشته باشد. از سوي ديگر، خيرخواهان و مصلحاني را مي توان در جامعه شناسايي کرد که صرفاً در سايه ي عمل به هنجارهاي قويم اخلاقي و ممارست در خلوص و پاکي و صفاي باطني، دم مسيحايي و نفسي پرتأثير يافته اند و بدون داشتن مطالعات تخصصي، توانايي فوق العاده اي در هدايتگري کسب کرده اند.
براي پاسخ به اين اشکال، لازم است بر ويژگي هاي خبرگي در اخلاق تأکيد کنيم تا روشن شود که مراد از آن در اخلاق کاربردي، صرفاً خبرگي در استدلال و نظريه پردازي نيست. مهارت در استدلال، در اخلاق کاربردي کسب مي شود؛ ولي در کنار آن، شناخت مسائل، معضلات، تعارض ها و مشکلات اخلاقي، به همراه آراء و نظريه هاي فلسفي، شناخت پيش فرض ها و نتايج اشکالات سخنان و آرا مختلف نيز از ويژگي هاي خبرويت در اخلاق کاربردي است؛ از همه مهم تر اينکه چون ماهيت اخلاق و گزاره هاي اخلاقي به گونه اي است که کارکرد توصيه اي دارد و اساساً اين کارکرد نقش مقوم را در اين گزاره ها ايفا مي کند، بالتبع در دانش اخلاق صرفاً به اثبات نظري اين گزاره ها بسنده نمي شود؛ بلکه استدلال اخلاقي بايد به گونه اي باشد که نوعي انگيزش در عمل را در مخاطب ايجاد کند. از اين رو، لازمه ي متخصص شدن در دانش اخلاق از يک سو، عمل به هنجارها و ارزش هاي خاصي است که پشتوانه استدلالي قويمي داشته باشند و از سوي ديگر، داشتن اشتياق و دانش لازم در ادراک همه ي جوانب علمي و فلسفي است که در دامنه ي علم اخلاق قابل طرح است. البته اين نکته را نيز نبايد از خاطر برد که سخن ما در دايره ي دانش فلسفه ي اخلاق است که روش بحث عقلاني و فلسفي را دنبال مي کند؛ بنابراين، نتايجي مانند يافتن دم مسيحايي و نفس رباني، که با سير و سلوک عرفاني و معنوي حاصل مي آيد، در اين حيطه نمي گنجد؛ نهايت هنري که مي توان در اين زمينه ها از فلسفه اخلاق انتظار داشت، ارائه تفسيري عقلاني و مستدل از چنان نتايجي روحاني و عرفاني است. به تعبيري، مي توان از فلسفه اخلاق انتظار داشت که زبان گوياي اخلاق عرفاني باشد. البته در مراحلي، نقد عقلاني مدعيات اخلاق عرفاني نيز از کارکردهاي فلسفه اخلاق است که توضيح اين مراحل و کيفيت اين نقد مجال ديگري مي طلبد.
3.نظريه پردازي و استفاده از نظريه هاي اخلاقي در اخلاق کاربردي جايگاهي ندارد: به دليل مشکلاتي که نظريه هاي اخلاقي براي حل معضلات اخلاق کاربردي ايجاد مي کنند، نبايد از نظريه هاي اخلاقي در محدوده اخلاق کاربردي استفاده کرد. از اين رو، بسياري از متخصصان اخلاقي ادعا مي کنند که اخلاق کاربردي را بدون نظريه دنبال مي کنند. از نظر آنان، مشکل نظريه هاي اخلاقي اين است که اولاً عام و انتزاعي هستند و به وضوح و با اطمينان بر موارد جزئي و عيني منطبق نمي شوند؛ ثانياً به نوعي تحويل گرايي و اصرار بر جمع همه ي ارزش هاي اخلاقي، ذيل يک معيار واحد منجر مي شوند و اين مانع بزرگي برسر راه انديشه در راه حل هاي بديل يک معضل اخلاقي ايجاد مي کند؛ ثالثاً فرآيند حل مسئله را فرايندي قياسي معرفي مي کنند که مبتني بر اين اصل است که بازاي هر مسئله اخلاقي، يک راه حل درست وجود دارد که از يک فرآيند قياسي حاصل مي شود؛ در حالي که رسيدن به تصميم درست در مقام عمل، مستلزم توانايي هاي خاصي است که با درک خصوصيات هر مقام مرتبط است؛ به گونه اي که محدود کردن خود به قوانين کلي حاصل از نظريه هاي اخلاقي، ما را از درک آن خصوصيات باز مي دارد.(10) با توجه به اين مشکلات، ديگر نمي توان مباحث اخلاق کاربردي را با مباحث فلسفه اخلاق برابر دانست.
اين اشکا ل ماهيت اخلاق کاربردي را با چالش مواجه مي سازد؛ زيرا چنانکه گذشت، براساس تعريفي نسبتاً اجماعي، اخلاق کاربردي عبارت است از کاربست نظريه هاي اخلاقي در حل مسائل و معضلات اخلاقي. بر پايه ي اين تعريف، نظريه هاي اخلاقي جايگاهي محوري در اخلاق کاربردي دارند و اساساً اخلاق کاربردي را مي توان در کنار روشي براي حل معضلات اخلاقي، روشي براي نقد نظريه هاي اخلاق نيز قلمداد کرد. مشکلاتي مانند انتزاعي بودن و تحويل گرايانه بودن، مشکلاتي هستند که در دامن اخلاق کاربردي و در فرايند نقد کاربست نظريه هاي اخلاقي قابل نقد و بررسي هستند. افزون بر اين، براي احتراز از دام هاي اگزيستانسياليستي و پوزيتويستي، حتماً بايد در کنار ملاحظه خصوصيات و شرايط خاص هر مقام عملي، توجهي ويژه به اصول و قواعد متقن برآمده از نظريه صحيح اخلاقي داشته باشيم. نظريه هاي اخلاقي و اصول و قواعد منتج از آنها به ما نشان مي دهند که ارزش هاي بنيادين کدام اند و کدام جنبه از رفتارها، مهم تر از جنبه هاي ديگراند؛ جداي از اينکه مسائل را وضوح مي بخشند و زمينه ي اعتماد به واکنش ديگران را فراهم مي سازند؛ اين همه، از فوايد نظريه پردازي براي اخلاق کاربردي است که نمي توان از آنها چشم پوشي کرد.
البته در اين جا نکته اي باقي مي ماند و آن اينکه هرگز نبايد در اخلاق کاربردي، نظريه پردازي فلسفي را براي حل مسائل اخلاقي کافي دانست؛ زيرا جداي از مسائل عقلاني و منطقي خصوصيت رفتارها، گوناگوني مقتضيات زماني و مکاني، تنوع عرصه هاي فعاليت انساني و موضوعات مرتبط با اخلاق، نيز بايد جدي گرفته شود. متخصصان اخلاق کاربردي بايد گستره ي وسيعي از عوامل تاريخي، روان شناختي، فرهنگي و موضوعات تجربي را جدي بگيرند. چه بسا اين ملاحظات انديشه ورزي اخلاق کاربردي را به سمت کشف يا اصولي تازه براي برون رفت از تنگناها و معضلات اخلاقي سوق دهد.
4.ادعاي اخلاق کاربردي در حل مسائل اخلاقي ادعاي گزافي است: وجود مسائل و معضلات حل نشدني در مواردي که تعارض صد در صد ميان دو اصل از اصول اخلاقي درگير باشد، بدين معناست که گاه در رفتار يا قضاوت اخلاقي با معمايي روبه رو مي شويم که راه حلي براي آن وجود ندارد. براي چنين معماهايي، از اخلاق کاربردي نيز راه حل قاطعي انتظار نمي رود و اين شاخه ي پژوهشي جز به تکثير سخنان و نظريه هاي گوناگون راه به جايي نخواهد برد.
پاسخ اين است که اولاً دانش اخلاق کاربردي به پژوهشگر مي آموزد چگونه با به کارگيري روش هاي تبديل مشکل به مسئله و به کمک تکنيک هاي حل مسئله، تعارض هاي بدوي ميان اصول اخلاقي را حل کند. بسياري از تعارض هايي که در نگاه اول حل نشدني به نظر مي آيند، با تأمل روشن مي شود که قابل حل هستند؛(11) ثانياً پذيرش امکان وجود مسائل حل نشدني، نياز به اخلاق کاربردي را تعطيل نمي کند؛ بلکه تعارض هاي حل نشدني مهارت هاي پژوهشگران اخلاق کاربردي را افزايش مي دهد؛ زيرا در مواجهه با چنين مسائلي، باز هم بايد انتخاب کرد. متخصصان اخلاق کاربردي مي توانند مردم را آگاه سازند تا در عرصه هاي تعارض خيز، شرايط بحراني موقعيت خويش را بهتر ارزيابي کنند؛ در شناسايي علت بروز يک تعارض اخلاقي در موقعيتي مشخص همياري کنند؛ افراد را از تصميم هاي ديگران در موقعيت هاي دشوار مشابه و نتايج و تبعات آنها آگاه سازند، به همين نسبت يادگيري مراحل اين تصميم گيري ها نيز مي تواند مفيد باشد. بايد گفت مسائل حل نشدني بستر مساعدي به ويژه براي بروز و رشد استعدادهاي يک متخصص اخلاق اند.(12)
جداي از چالش ها و انتقادهاي مزبور، برخي اشکالات بومي تر نيز درباره ي مطالعات اخلاق کاربردي به ذهن مي رسد که بايد به آنها پاسخ دهيم:
5.اخلاق کاربردي رشته اي غربي است که مي کوشد خلأ فقه را در آن ديار پر کند: در جوامع اسلامي همچون جامعه ي ما، اين رشته جايگاه قابل تعريفي ندارد. بسياري از موضوع هايي که در اخلاق کاربردي بدان ها مي پردازند، مانند سقط جنين، قتل ترحمي، خودکشي، تجارت و بازار و کار و کسب، فسادهايي اداري مثل رشوه و پول شويي و …بايد پاسخ در خور و نهايي خود را از فقه اسلامي و مطالعات فقيهانه دريافت کند تا دين داران جامعه ي اسلامي بتوانند به آن پاسخ ها اعتماد کنند.
شايد در واقع چنين باشد که پژوهشگران اخلاقي در غرب، از درون پژوهش هاي خود در اخلاق کاربردي مرامنامه هايي منسجم و اطمينان بخش را براي تعيين مصاديق رفتارهاي صحيح اخلاقي در عرصه هاي گوناگون زندگي جست و جو مي کنند؛ شاهد اين جست و جو تدوين منشورهاي اخلاقي گوناگون است که شايد بتوان کارکرد اين منشورها را در عرصه هاي مربوط، که مصداق هاي رفتار صحيح را تعيين مي کنند، با کارکرد فقه برابر دانست؛ ولي همه ي کار اخلاق کاربردي در تدوين منشورهاي اخلاقي خلاصه نمي شود؛ تدوين منشورها مرحله ي پاياني پژوهش در اخلاق کاربردي است. مراحل پيشين، تلاشي فلسفي براي بررسي زواياي مختلف مسئله اخلاقي و حل معماها و چالش هاي فراروي آن بوده است که اين تلاش مأموريت اساسي اخلاق کاربردي را تشکيل مي دهد. اين تلاش ويژگي هايي دارد که مطالعات اخلاق کاربردي را به منزله ي مطالعاتي مستقل ضروري مي سازد. توجه به اين ويژگي ها نشان مي دهد که با وجود برخورداري از دانش فقه اسلامي، از اخلاق کاربردي بي نياز نيستيم. اولين و مهم ترين ويژگي اخلاق کاربردي اين است که روش بحث آن فلسفي و عقلي است؛ با اين توضيح که بحث خود را با گونه اي از استدلال و توجيه عقلاني پيش مي برد و در اين استدلال از مايه هاي تاريخي، سياسي، جامعه شناختي، روان شناختي، و تقريباً همه ي علوم انساني بهره مي گيرد، ولي در نهايت به اقناع ذهني و عقلاني مي رسد. دومين ويژگي اخلاق کاربردي که به خصوص آن را از فقه متمايز مي سازد، اين است که زباني جهان شمول و فراديني و رويکردي برون ديني دارد. ويژگي ديگر اينکه، اخلاق کاربردي مربوط به نهاد اخلاقي زندگي انساني است که توجه به آن، دست کم در عرض ديگر نهادهاي زندگي اجتماعي ــ ازقبيل دين، سياست، اقتصاد و …ــ به عنوان نهادي مستقل، ضرورت دارد. فقه اسلامي نيز براي نيل به حکم شرعي، افزون بر مطالعه ي کتاب و سنت، به مطالعه ي در کاوش هاي مربوط به نهادهاي مختلف نيازمند است تا با ملاحظه جوانب گوناگون موضوع، به تشخيص کاملي از آن برسد و آنگاه به دنبال شناسايي حکم شرعي آن باشد. همان گونه که يک فقيه براي تشخيص صحيح موضوع از مطالعات جامعه شناختي، سياسي، اقتصادي بي نياز نيست، از مطالعات اخلاقي نيز که در حوزه اخلاق کاربردي به طور کاملاً موشکافانه بدان پرداخته مي شود، بي نياز نخواهد بود.
البته فراموش نبايد کرد که اخلاق کاربردي نيز به مقتضاي ماهيت بين رشته اي خود از مطالعات فقهي بي نياز نيست. رشته هاي تحصيلي و پژوهشي در کشور ما بايد به صورتي کاملاً بومي و ناظر به نيازها و ملزومات فرهنگي و اجتماعي خودي دنبال شود. پيگيري روند بومي سازي مطالعات اخلاقي، بدون بهره گيري از محتوا و روش فقهي امکان پذير نيست. در اينجاست که حتي مي توانيم اين واقعيت را که اخلاق کاربردي با وضوح و صراحت بيشتري از فقه اسلامي بهره مي گيرد، به مثابه امتياز ديگري براي اين رشته در مقايسه با رشته هاي بديل آن مطرح کنيم. مطالعات بومي اخلاق کاربردي از دو طريق از مطالعات فقهي مدد خواهد گرفت: الف)از طريق محتوا؛ فقه با بيان پاره اي از قواعد و اصول اخلاقي در قالب قواعد فقهي و همچنين صدور احکام ويژه ي فقهي درباره ي موارد خاص مانند مجازات يا سقط جنين و ..، در استنباط احکام اخلاقي اين موضوع ها به شکل کبروي و صغروي تأثير تعيين کننده اي خواهد گذاشت؛ ب)از طريق روش؛ فقه با همراهي دانش اصول فقه از رهگذر ارائه روش استظهار از متون قرآني، حديثي، تنقيح مناط و الغاي خصوصيت، الگوپردازي مناسب براي جمع بين عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين به غني سازي روش پژوهش هاي متني در دانش اخلاق کاربردي و در نتيجه به صورت بندي نهايي قواعد اخلاق نقلي يا استنباط حکم اخلاقي مورد خاص ياري مي رساند.
6.پيشنهاد توجه به رشته مطالعاتي الاهيات اخلاق با دغدغه هاي بومي ما هماهنگ تر است: برخي از دوستان فرهيخته و سخت کوش در حوزه مطالعات اخلاقي اين پيشنهاد را در جلسات مباحثه علمي مطرح مي کنند که پژوهش در موضوع الهيات اخلاق، جايگزين پژوهش در موضوع فلسفه ي اخلاق شود. از آنجا که الاهيات اخلاق به نوعي اخلاق کلامي توجه دارد و نظام اخلاقي اسلام نيز در هر صورت بر پايه ارتباط ويژه اي ميان مايه هاي اخلاقي ديني استوار خواهد بود، اين گرايش پژوهشي به احتمال با استقبال و علاقه بيشتري در ميان پژوهشگران علوم اسلامي و انساني جامعه ما روبه رو خواهد شد. به اعتقاد اين دوستان، شايد از همان ابتدا بهتر اين بود که به الاهيات اخلاق توجه شود تا به فلسفه اخلاق.
به باورنگارنده، اين رشته ي پژوهشي از درون پژوهش هاي فلسفه ي اخلاق و اخلاق هنجاري ــ و البته از سوي متکلمان مسيحي ــ ظهور يافته است. اين رشته که در ميان مسيحيان کاتوليک به الاهيات اخلاق، و در ميان پروتستان ها به اخلاق مسيحي شهرت دارد، در واقع همان اخلاق کاربردي است که از ديدگاه اخلاق ديني مسيحي، و با روش مراجعه به نظام اخلاقي متخذ از آموزه هاي کلامي و الاهياتي مسيحيان، به حل مسائل و معماهاي اخلاقي مي پردازد. بر اساس تعريفي که نويسندگان متون الاهيات اخلاقي از اين رشته ارائه مي دهند، الاهيات اخلاق يا اخلاق مسيحي هنگامي ظهور مي کند که فرد يا جامعه در حيطه هاي معماخيز و خاکستري (13) قرار گيرد و ناچار به تصميم گيري براساس يک نظام اخلاقي منسجم و قابل اعتماد باشد؛ اينجاست که ضرورت يک نظام الاهياتي بر پايه ي آموزه هاي ديني بروز مي يابد.(14)
به اين ترتيب، حتي اگر جذابيت مباحثات جاري در الاهيات اخلاق را بپذيريم، باز هم بايد از رهگذر مطالعات اخلاق کاربردي به اين مباحثات برسيم.
نتيجه گيري
رشته ي مطالعاتي فلسفه ي اخلاق حاوي مباحثي بنيادين است که پرداختن به آنها براي ساختن نظام دانشي منسجمي از اخلاق ضرورتي حتمي دارد. در واقع، همين ضرورت حتمي بود که اخلاق پژوهان کشورمان را بر آن داشت تا به پژوهش در اين رشته اقدام کنند. اقدام آنان تاکنون در طي سه دهه به خلق آثار ترجمه اي و تأليفي نسبتاً خوبي انجاميده است؛ به گونه اي که عنوان هاي منابع و متون فلسفه ي اخلاقي، در مقايسه با دهه ي آغازين اين پژوهش ها فراواني قابل توجهي دارد؛ اما اين رشته آن گونه که شايسته است، توجه فرهيختگان و نخبگان علمي و فرهنگي کشور را برنينگيخته است. از نشانه هاي برانگيختگي درباره ي يک رشته علمي آن است که اقداماتي براي تأسيس يک رشته ي دانشگاهي در زمينه موضوع مربوط به آن رشته صورت پذيرد که ما هنوز به طور جدي شاهد اين نشانه در موضوع فلسفه اخلاق نيستيم. انتظار اين است اخلاق و فلسفه ي اخلاق، به دليل ارتباط و بلکه هماهنگي اي که با فطرت و ذائقه نيک طلبي و خيرخواهي انساني دارد، و نيز به دليل ارتباط و بلکه هماهنگي اي که با فطرت و ذائقه نيک طلبي و خيرخواهي انساني دارد، و نيز به دليل ضرورتي که براي زيست فردي و اجتماعي آدمي دارد، از قابل توجه ترين و جذاب ترين موضوعات علمي و تحقيقاتي براي جامعه علمي حوزوي و دانشگاهي، و محصولات و آثار پژوهشي در مورد مسائل آن از پرخواننده ترين آثار در ميان قشر کتاب خوان جامعه باشد. اينکه چرا تاکنون چنين نشده، دغدغه اي است که خواسته ايم در اين نوشتار با پيشنهاد پردازش مباحثات فلسفه ي اخلاق به وسيله مطالعات اخلاق کاربردي به آن پاسخ بگوييم.
امروزه اخلاق کاربردي مورد اقبال چشم گير فيلسوفان اخلاق در سراسر جهان واقع شده است؛ به طوري که گويا همه ي اين فيلسوفان متقاعد شده اند که نظريه پردازي آنان در موضوع هاي هنجاري و فرااخلاقي بايد متضمن نتايجي براي خرد کاربردي باشد؛ همان گونه که لازم است پرسش ها، موضوع ها و احکامي که درباره ي آنها تحقيق مي کنند با نظريه هاي آنان در فلسفه ي اخلاق منطبق باشد.(15) تلاش هاي پيگير و خلق آثار متنوع و خواندني با اين رويکرد، هم نشان از مشترک بودن دغدغه ي مورد بحث در زمينه ي توسعه دانش و مطالعات اخلاق دارد و هم از جذابيت مطالعات پردازش شده فلسفه ي اخلاق با اخلاق کاربردي، و در نتيجه راه گشا بودن پيشنهاد ما براي اتخاذ اين رويکرد حکايت مي کند.
پينوشتها:
1.ويليام کي.فرانکنا، در آمدي بر فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي البته مقصود از اين گفته را بايستي اين گونه توجيه کرد که مسائل و موضوعات مورد بحث در فرااخلاق ربط مستقيم و بي واسطه اي با مقام عمل ندارند و به زير ساخت هاي ذهني و نظري و اخلاقيات مربوط مي شود. و گرنه در ميان علوم انساني ــ دست کم در دانش اخلاق و حوزه هاي مرتبط با آن ــ موضوع بحثي را نمي توان يافت که با رفتار و عمل انساني ارتباط نداشته باشد.
2.ر.ک: محمد تقي مصباح، دروس فلسفه اخلاق
3.محمد تقي اسلامي و ديگران، اخلاق کاربردي چالش ها و کاوش هاي نوين در اخلاق عملي، ص37.
4.Richard M.Fox; Moral Reasoning: A Philosophical Approach Applied Ethics,p.v.
5.see: Ruth Chadwick & Doris Schroeder; Applied Ethics: Critical Concepts In Philosophy; Routledge; 2002.
6.ر.ک: پروين کديور، روانشناسي اخلاق، ص9ــ42؛ ر.ک: جمعي از نويسندگان، جستارهايي در روانشناسي اخلاق، ترجمه منصور نصيري، ص27ــ46.
7.see: Stephen Darwall; philosophical Ethics; Boulder,CO: Westview press; 1998; p.12.also: Shelly Kagan; Normative
8.see: Shelly Kagan;Ibid;p.5.
9.ر.ک: محمد تقي اسلامي و ديگران، اخلاق کاربردي: چالش ها و کاوش هاي نوين در اخلاق عملي، ص33ــ42.
10.ر.ک: همان، ص37ــ 39.
11.براي مطالعه بيشتر ر.ک: احمد فرامرز قراملکي، اخلاق حرفه اي.
12.ر.ک: محمد تقي اسلامي و ديگران، اخلاق کاربردي: چالش ها و کاوش هاي نوين در اخلاق عملي، ص40ــ41.
13.gray aria.
14.Charles E. Curran; The Origins Of Moral Theology In The United States, p,3-4.
15.Hugh LaFollettel; The Oxford Handbook Of Practical Ethics,p.1-2.
منابع
اسلامي، محمد تقي و ديگران، اخلاق کاربردي چالش ها و کاوش هاي نوين در اخلاق عملي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چ دوم، 1388.
جمعي از نويسندگان، جستارهايي در روانشناسي اخلاق، ترجمه منصور نصيري، قم، معارف، 1384.
فرانکنا ويليام کي، درآمدي بر فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم، مؤسسه فرهنگي طه، 1376.
قراملکي، احد فرامرز، اخلاق حرفه اي، قم، مجنون، 1383.
کديور، پروين، روانشناسي اخلاق، تهران، آگاه، 1378.
مصباح، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات،1361.
Charles E.Curran; The Origins Of Moral Theology In The United States; Georgetown University press;1997.
Hugh LaFollette; The Oxford Handbook Of Practical Ethics;Oxford University press:2003.
Richard M. Fox; Moral Reasoning: A Philosophical Approach To Applide Ethics; Harcourt College Publishers;2001;p.v.
Ruth Chadwick & Doris Schroeder; Applied Ethics: Critical Concepts In Philosophy; Rouledge;2002.
Shelly Kagan; Normative Ethics; Boulder, CO: Westview press; 1998.
Stephen Darwall; philosophical Ethics; Boulder, CO: Westview Press; 1998.
معرفت اخلاقي(2)
/ج