براي پاسخ به سؤال ذکر چند نکته ضروري مي باشد: 1.اوضاع و شرايط بعد از زمان امام حسن وامام حسين ـ عليهم السلام ـ[1] به گونه اي بود كه هرگونه تحرك و فعاليت را از ناحيه ي شيعيان سلب ميكرد. ولي با اين وجود شيعيان مخلصي بودند كه با شجاعت، ايثار و فداكاري خويش نقش مهمي را در تثبيت و استقرار شيعه ايفا ميكردند.
2. نقش اين شيعيان با توجه به منع كتابت و روايت احاديث كه زمان عمر صورت گرفت در استقرار و تثبيت تشيع بسيار مهم بوده است.
در دوران بني اميه شيعيان در اوضاع و شرايط فوق العاده دشواري بسر ميبردند «شيعيان در هر كجا كه بودند به قتل ميرسيدند. بني اميه دستها و پاهاي اشخاص را به احتمال اينكه از شيعيان هستند ميبريدند هر كسي كه معروف به دوستداري و دلبستگي به خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بود يا زنداني ميشد يا مالش به غارت ميرفت و يا خانه اش ويران ميشد».[2]اما در طول قرن اول هجري شيعيان مشتاق و پاكدامن و پايبند به اصول و ارزشهاي ديني وجود داشتند كه عموماً از شاگردان مكتب امام علي ـ عليه السلام ـ و امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ بودهاند.
اينها با روشن بيني، آگاهي، شجاعت و دلاوري، فداكاري و از جان گذشتگي، راه ائمه را برگزيده و در مسير گسترش شيعه و رونق بخشيدن به جامعه شيعه گام بر ميداشتند.
از طرفي ميبينيم كه در زمان خليفه ي دوّم منع نوشتن و گفتن حديث آغاز شد و تا پايان دوره عمر كسي جرأتِ نقلِ حديث از طرف پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نداشت. ابن كثير مينويسد «ابوهريره ميگويد: ما در زمان عمر توانِ آن را نداشتيم كه بگوئيم رسول خدا فرمود، تا آنكه عمر هلاك شد».[3] طبري در رابطه با منع حديث مينويسد: «عمر بود كه ميگفت قرآن را مجرد كنيد و آن را تفسير نكنيد و روايت رسول خدا را كم كنيد».[4] علامه ي اميني، دراين رابطه مينويسد: «بدعت ننگيني كه عمر مرتكب شد نهي و منع از حديث رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بود و زدن و زنداني كردنِ بزرگان صحابه را بدين سبب بود».[5] اما شيعياني مانند «احنف بن قيس» و «اصبغ بن نباته» «جابر بن عبدالله» «حبيب بن مظاهر»، «حجر بن عدي»، «رشيد هجري»، «زيد بن ارقم»، «سليم بن قيس»، «سليمان بن صرد»، «ابوالاسود دئلي»، «كميل بن زياد»، «قيس بن سعد»، «لوط ابن يحيي»، «ابو محنف»، «هلال بن شاف» و دهها شيعه مخلص ديگر كه نام آنها در ناسخ التواريخ[6] و كتب رجالي مثل رجال شيخ طوسي و رجال كشي به عنوان راويان اصحاب امام حسن ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ آمده است، با بيان و روايت احاديث ائمه سبب گسترش و تثبيت شيعه ميشدند.
در مجموع ميتوان گفت شيعيان در قرن اول هجري و از طرق زير در تثبيت شيعه تلاش ميكردند:
1. ايثار و فداكاري تا مرز شهادت:
ياران امام حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ با شهادت خويش و با ايثار و جانبازي مهمترين عامل تثبيت شيعه در قرن اول هجري بودند در اين رابطه «علي محمد علي دُخيل» مينويسد: «ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ در راه اصلاح و هدايت امت گامهاي بلندي برداشتند زيرا آنان نميتوانستند به راحتي از كنار گمراهي امتي بزرگ بگذرند و آن را ناديده بگيرند بنابراين با هرچه در توان داشتند در راه پند و اندرز مردم و دعوت آنان به سوي حق كوشيدند».[7]«عاشورا» حماسه ي تاريخ شد و با بيدار كردن وجدان مسلمانان حقجو و شعلهور ساختن احساسات مذهبي راه هدايت را آموخت. عاشورا يك قيام محدود به سال 61 هـ . ق و سرزمين كربلا نيست بلكه جرياني است كه طول زمان در بيداري ملتهاي مسلمان مؤثر بوده و هنوز هم بسياري از مصلحان جهان در مبارزه عليه ظلم و بيعدالتي از آن الهام ميگيرند.
2. بيان فضائل ائمه
شيعيان و ياران امام حسن ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ از هر فرصتي براي بازگو كردن فضائل ائمه دريغ نميكردند و عده زيادي از آنهادر همين راه جان خويش را فدا كردند. يكي از اين افراد «ميثم تمار» است كه «از فراز دار فرياد برداشت كه هان اي مردم هر كه خواهد به احاديث علي ـ عليه السلام ـ گوش فرا دهد نزد من آيد. مردم گرد او جمع شدند و او از احاديثِ علي و فضائل آن حضرت ميگفت».[8] از اين نمونهها بسيار است يك نمونه ديگر «حُجر بن عدي» است كه امام حسين ـ عليه السلام ـ خطاب به معاويه در مورد حُجر و يارانش ميگويد: «مگر تو نيستي كشنده ي حجر و يارانش ،آن نمازگزاران عابد و تقبيح كنندگان ظلم و بزرگ شمارندگان بدعت كه در راه خدا سرزنش ملامت گران را به چيزي نميگرفتند».[9] حجر و يارانش «پيشگامان نهضت تكوين يافته و پيشرفت كننده اي بودند كه به زودي به شكل بخشي متكامل در جامعه مسلمين تبلور يافت و شكل گرفت».[10] «تراژدي حجر سرآغاز تاريخ شهداي شيعيان گرديد و با مرثيههاي فراواني كه در سوگش سروده شد ادبيات غني تشيع را در اسلام بسط داد».[11]3. افشاگري
شيعيان و ياران باوفاي امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ همواره در صدد دفاع از حقانيت شيعه بودند و در اين راه از هيچ امري هراس نداشتند. به عنوان نمونه «قيس بن سعد» وقتي سخنان نارواي معاويه را در مورد اصحاب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيد، خشمگين شد و شروع كرد به جواب دادن به معاويه. از جمله جوابهاي قيس، اشاره او به جنگهاي بدر و احد بود كه انصار در ركاب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شمشير ميزدند در حالي كه معاويه و پدرش ابوسفيان در ميان كفار و مشركين بودند. معاويه بعد از شنيدن سخنان قيس ساكت شد ولي قيس ادامه داد: رسول خدا از اينكه ستمگران بر ما حكومت خواهند كرد ما را خبر داده است». سپس قيس سخناني در مدح و ستايش علي ـ عليه السلام ـ بيان داشت و معاويه از اين سخنان خشمناك شد.[12]اين شيعيان با شجاعت خويش همواره دشمنان اهل بيت را رسوا ميكردند.
«هنگامي كه مغيره و زياد در منابر به حضرت علي ـ عليه السلام ـ ناسزا ميگفتند حجر بن عدي سخن آنها را رد ميكرد و ميگفت: «شهادت ميدهم آن كس را كه مذمت ميكنيد به تمجيد شايستهتر است و آن كس را كه ميستائيد به مذمت اولي است». اين جمله را با صداي بلند ميگفت و دو سوم مردم با او هم آواز ميشدند و ميگفتند: «به خدا حجر راست گفت و نيكو گفت».[13]با وجود چنين شاگرداني كه در مكتب اهل بيت پرورش يافته بودند وبا اين عملکرد بود که در اين دوره ي خفقان تشيع توانست به رشد خود ادمه داده وبه دست نسلهاي بعد از خود برسد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تشيع در مسير تاريخ، سيد حسين محمد جعفري.
2ـ تاريخ تشيع، غلامحسن محرمي.
3- تاريخ تشيع درايران،رسول جعفريان.
پي نوشت ها:
[1] . شرايط اجتماعي سياسي و فرهنگي دوره امام حسن ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ به گونه اي نبود كه مانند دوران امام باقر و امام صادق ـ عليهم السلام ـ كلاس درس داشته باشند و هزاران شاگرد در پاي درس ايشان حاضر شوند لذا شاگردان حسنين ـ عليهم السلام ـ در حد محدود بودند.
[2] . محرمي، غلامحسن، تاريخ تشيع، چاپ اول، قم: مؤسسةآموزشي پژوهشي امام خميني (ره)، 1382، ص 93، به نقل از ابن ابي الحديد. شرح نهج البلاغه، دار احياء الكتب العربي، 1961 ميلادي، ص 45-43.
[3] . اسماعيل بن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، بيروت دارالمعرفه، سال 1419 هـ ، ص 107.
[4] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مترجم، محمود مهدوي دامغاني، تهران نشر ني، 1375، ص 120.
[5] . علامه اميني، الغدير، ترجمه محمد شريف رازي، ج12، چاپ دوم، تهران، چاپ و نشر بنياد بعثت، 1374،ص 191.
[6] . سپهر، محمدتقي، ناسخ التواريخ، ج سوم، تهران: انتشارات كتابفروشي اسلاميه، 1383، ص 218-206.
[7] . علي محمد، علي دخيل، ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ، ترجمه عدنان طهماسبي، چاپ دوم، تهران: كانون فرهنگي و هنر اسلامي،1364، ص 21.
[8] . سپهر، محمدتقي، پيشين، ج 3، ص 168.
[9] . كمپاني، فضل الله، حسن كيست؟، چاپ اول، تهران، مؤسسه انتشارات فراهاني، سال 1354، ص 276.
[10] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه آيت اللهي، چاپ 6، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372، ص 198.
[11] . همان، ص 198.
[12] . اللهياري، عليرضا، سرگذشتنامه بزرگان اسلام، كميل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 89.
[13] . كمپاني، فضل الله، پيشين، ص 272، به نقل از صلح امام حسن، ص 247.