نقش امامان شیعه در اداره جامعه اسلامی (2)
4. تأسیس نهاد امنیتی و انتظامی
از زمان خلافت عمر بن خطاب، که شهر مدینه توسعه یافته بود، برای حفاظت آن از گزند دزدان و راهزنان، عده ای پاسبان استخدام شده بود. خود خلیفه نیز شب ها در شهر می گشت و امنیت آن را زیر نظر داشت. اما امام علی علیه السلام نخستین زمامداری بود که « صاحب الشرطه» یعنی رئیس پلیس تعیین کرد و اداره ی شهربانی را بنیان نهاد. (1) خود نیز همواره در کوچه و بازار شهر شلوغ کوفه قدم می زد و به محض مشاهده ی تخلف، متخلف را با تازیانه اش تنبیه می کرد؛ در کتاب التراتیب الادارایه به نقل از مطرف آمده است:
روزی از مسجد بیرون آمدم. مردی از پشت سر صدا زد: « ازارت را بالاتر ببند که لباست پاکیزه می ماند و دیرتر پاره می شود»؛ پشت سر او راه افتادم؛ گفتند: این امیرمؤمنان علی بن ابی طالب است. همچنان می رفت تا به بازار شترفروشان رسید؛ فرمود: «معامله کنید؛ اما قسم نحورید که قسم کالا را به فروش می رساند؛ اما برکت را می برد». سپس به بازار خرمافروشان رسید؛ دید خادمی گریه می کند. پرسید: چرا می گریی؟ گفت: « این مرد یک درهم خرما به من فروخته است؛ اما ارباب از من قبول نمی کند و این فروشنده هم خرما را پس نمی گیرد». امام علیه السلام به آن فروشنده فرمود: « خرمایت را بگیرد و پولش را پس بده. این که اختیاری ندارد». (2)
امیرمؤمنان علیه السلام نیروی نظامی ویژه ای به نام شرطة الخمیس (3) ایجاد کرد که اعضای آن به امام تعهد داده بودند تا پای جان برای آن حضرت بجنگند. (4) از برخی قضایای تاریخی عصر امام علی علیه السلام برمی آید که آن حضرت آنان را در امور پلیسی به کار می گرفته است. (5) برخی از آنان هم در جایگاه پاسداران و نگهبانان امام عمل می کرده اند. در تاریخ آمده در پایان خطبه ای که حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل در مذمت اهل بصره ایراد کرد، گروهی از شرطة الخمیس او را در میان گرفتند. (6) همه ی اینها نشان می دهد که اعضای شرطة الخمیس از معتمدان امیرمؤمنان علیه السلام بودند، که آن حضرت در مواقع خطر یا اضطرار، از یاری آنان بهره مند می شد. اما عضویت در این گروه از نظر اجتماعی نیز موجب اعتبار و افتخار بود؛ چنان که اصبغ بن نباته در جنگ صفین به عضویت خود در شرطة الخمیس اشاره کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین! تو مرا در شرطة الخمیس قرار دادی و بر من اعتماد کردی؛ امر خود را بر من واگذار که مرا امروز شکیبا و پیروز خواهی یافت. (7)
امام علی علیه السلام به جز آن گروه امنیتی، نیروهای ویژه ی اطلاعاتی هم داشت که به طور ناشناس به نقاط مختلف کشور سر می زدند تا بر کار مأموران حکومت نظارت کنند و گزارش وضعیت مردم و مسئولان را برای امام بفرستند. امام به والیان خود نیز دستور داده بود که مأموران مخفی استخدام کنند، تا همواره از جزئیات رویدادها آگاه باشند. تذکرهای آن حضرت به والیان مناطق مختلف درباره ی کارهای خلاف آنها، که در نامه های آن حضرت نیز منعکس شده است، در پی اطاعاتی بود که این مأموران مخفی به ایشان ارسال می کردند.
5. تأثیر در اداره ی جامعه از طریق کارگزاران شیعی
منصب وزارت یکی از مهم ترین مناصب اداری در حکومت های اسلامی بوده که به دیوان ها و اداره های کشور تمرکز می داده و اداره ی دیوان های اداری را برعهده داشته است. وزیران حتی اداره ی سپاه و امور نظامی را نیز بر عهده می گرفتند؛ مانند فضل بن سهل که ذوالریاستین خوانده می شد؛ (8) چون هم اختیار امور کشوری و هم امور لشگری را برعهده داشت.
منصب وزارت با این عنوان و اختیارات پیش از عصر عباسیان وجود نداشت. در عصر اموی، کاتب بود که برخی از این وظایف را انجام می داد؛ تا اینکه خلفای عباسی، منصب وزارت را بنا نهادند. ابن طقطقی در این باره می گوید:
باید دانست که پایه ی وزارت در دولت بنی عباس بنا نهاده شد و قوانین آن در زمان ایشان برقرار شد؛ اما پیش از آن، وزارت نه قاعده ی معینی نداشت و نه قوانین پابرجایی؛ بلکه هر یک از سلاطین، اطرافیان و اتباعی داشتند و سلطان در امور مهم با صاحبان خرد و رأی درست مشاوره می کرد و هر یک از ایشان به منزله ی وزیری محسوب می شد. چون بنی عباس به سلطنت رسیدند، قوانین وزارت برقرار شد و صاحب آن منصب وزیر نامیده شد؛ حال آنکه پیش از آن، بدو کاتب و مشیر می گفتند. (9)
امامان شیعه علیهم السلام بنا به مصالح اسلام و مسلمانان، به برخی از شیعیان کاردان اجازه می دادند که منصب وزارت را بپذیرند و به نفع مسلمانان و شیعیان، و براساس عدل و انصاف و با رعایت تقیه، امور دیوانی را اداره کنند؛ چنان که امام کاظم علیه السلام می فرماید: « خدای متعالی در کنار هر طاغوتی، وزیری از اولیای خود قرار داده تا نزد او، از اولیا دفاع کند». (10)
در اینجا باید از علی بن یقطین نام برد که از شیعیان مخلص و یاران وفادار امام کاظم علیه السلام بود. وی از طرف آن حضرت اجازه یافت که در دربار هارون وزارت کند. مرحوم کشی نقل می کند: امام کاظم علیه السلام را در کنار کوه صفا دیدند که دعا می کرد و می فرمود: « الهی؛ علی بن یقطین را در اعلی علیین بیامرز». (11)
همچنین کشی نقل می کند که امام کاظم علیه السلام می فرمود: « شب گذشته از خدا خواستم علی بن یقطین را به خاطر من ببخشد و [ خدای تعالی هم] او را به خاطر من بخشید».
همچنین قاضی نورالله شوشتری نقل کرده که یکی از یاران امام صادق علیه السلام در دستگاه حکومت بود و از آن حضرت راهنمایی خواست. امام هم در پاسخ او، نامه ی مفصلی درباره ی اخلاق کارگزاری نوشت. (12) شوشتری در این باره می گوید:
مخفی نماند که از مبدأ خلافت عباسیان تا انقراض دولت ایشان، هیچ خلیفه ای نبود، که وزیری یا وکیلی یا حاجبی یا ساقی یا مانند آن از اهل ایمان به او اختصاص نداشت و همچنین سلاطین خوارزم و سلاجقه که اکثر وزرای ایشان از قم و کاشان بود و خواجگان اکثراً شیعی و مؤمن بودند؛ چنان که بعد از این تفصیل آن خواهد آمد.
و بالجمله هیچ بقعه ای نباشد در بلاد اسلام، الا آنجا که مؤمنی مکرم و محترم باشد که با ظهور اعتقاد یا تقیه تقویت مؤمنان دهد؛ چنان که ابوطالب عم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ایمان خود را پنهان می داشت و به ظاهر با اکابر و صنادید قریش می ساخت و بدان موافقت مدد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او می کرد و نصرت ایشان می نمود و تا زنده بود رسول و اصحاب به او مستظهر بودند و چون وفات یافت جبرئیل آمد و گفت: « یا رسول الله؛ تو را اینجا ناصری نماند. هجرت فرما». تا آنکه آن حضرت چنان که مشهور است، از مکه به مدینه هجرت نمود… و ایضاً در اخبار واقع شده که روزی یکی از مسلمانان موالی اهل بیت، خدمت امام همام، مهبط وحی و الهام،جعفر بن محمد الصادق علیه السلام آمد و گفت: « یابن رسول الله؛ مرا مهمی است پیش سلطان وقت، و وسیله ی آن در درگاه ندارم. به خدمت تو آمدم تا تدبیری در آن باب فرمایی». حضرت فرمود: « برخیز و به درگاه سلطان رو و فرصت نگاه دار، تا مردی چنین بینی که از جمله ی حاجبان خاص سلطان است و سعی کن تا در خلوت خود را به او برسانی. آن گاه به او بگوی که امام جعفر مرا نزد تو فرستاد و نشان به تو داد، تا کاری که در این درگاه دارم، بسازی و چون آن شخص خود را به او رساند و پیغام حضرت امام را ادا نمود، آن حاجب امتثال اشاره ی علّیه نموده، در انجام آن مرام اهتمام به جای آورد و چون آن شخص، مقضی المرام به خدمت امام علیه السلام مراجعت نمود، گفت: یابن رسول الله؛ آن حاجبی که تو مرا پیش او فرستادی، چون نام تو را شنید، از فرح و نشاط نزدیک بود که بیهوش شود و در حال پیش آن جبار رفت و کار مرا بساخت و چنان که مطلوب من بود، مثال حکم حاصل کرد؛ دوستی چنان بر درگاه دشمنان، چه کار دارد؟
حضرت امام گفت: حق تعالی ما را این کرامت فرموده، که هیچ حاکمی و سلطانی نباشد، الا که بعضی از موالیان ما بر درگاه او ملازم و مقرب باشند، تا چون بعضی دیگر از موالیان ما را آنجا مصلحتی هایل حادث شود، به تمشیت آن قیام نمایند. (13)
این روش همواره در میان شیعیان ادامه پیدا کرد و در زمان های مختلف، برخی از شیعیان به دلیل ضرورت در مناصب دولتی حضور داشتند و از پیروان ائمه علیهم السلام حمایت می کردند.
مرحوم سید محسن امین براساس ادله ی تاریخی و با استناد به تصریح منابع رجالی و تاریخی، بر شیعی بودن شماری از وزرا و امرای دولت های بنی عباس، آل بویه، فاطمیان و سلجوقیان استدلال کرده و آنها را با عنوان « البحث الحادی عشر: فی الوزراء و الامراء و القضاة و النقباء من الشیعة؛ الوزراء و الامراء» به شرح زیر برشمرده است:
ابوسلمه خلال، نخستین وزیر خلافت عباسی؛
ابوبجیر اسدی، از امیران بزرگ عصر عباسی؛
محمد بن اشعث، وزیر هارون الرشید؛
علی بن یقطین، از وزرای هارون؛
جعفر بن محمود اسکافی، وزیر معتز و مهتدی؛
طاهر بن حسین خزاعی، امیر خراسان در زمان مأمون؛
نوه ی طاهر، عبیدالله بن عبدالله بن طاهر، والی بغداد و خراسان؛
علی بن فرات، وزیر مقتدر؛
جعفر بن فرات، وزیر مقتدر؛
فضل بن جعفر بن فرات، وزیر راضی؛
مهلبی حسن بن هارون، وزیر معزالدوله؛
محمد بن حسن بن عمید، وزیر رکن الدوله؛
ابوالفتح پسر محمد، وزیر رکن الدوله بعد از پدرش؛
صاحب بن عباد، وزیر مؤیدالدوله و فخرالدوله؛
ابوالعلاء بن بطه، وزیر عضدالدوله؛
احمد بن ابراهیم ضبی، وزیر فخرالدوله؛
حسن بن مفضل رامهرمزی، وزیر سلطان الدوله دیلمی؛
حسین بن علی مغربی، وزیر شرف الدوله؛
ابوسعید منصور بن حسین آبی، وزیر مجدالدوله؛
برادرش محمد بن الحسین، از وزرای طبرستان؛
ابوالعلاء محمد بن علی همدانی، وزیر ( حدود 450 ه)؛
عمیدالملک ابونصر کندری، وزیر طغرل بیک سلجوقی؛
سعدالملک، وزیر سلطان محمد سلجوقی؛
تاج الملک قمی، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی؛
شرف الدین ابوطاهر بن سعد قمی، وزیر ملکشاه سلجوقی؛
ابونصر احمد کاتب، وزیر سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه؛
پسر او فخر الدین طاهر، وزیر سلطان آلب ارسلان؛
پسر او معین الدین بن فخر الدین، وزیر آلب ارسلان؛
شمس الدین محمد جوینی، وزیر سلطان محمد خوارزم شاه و سلطان جلال الدین؛
بهاءالدین محمد، پسر صاحب دیوان؛
برادرش شرف الدین؛
ابوالحسن جعفر بن محمد، وزیر عراق؛
ابوشجاع ظهیرالدین محمد، وزیر مهتدی عباسی؛
انوشیروان بن خالد کاشانی، وزیر مسترشد عباسی؛
ابوالمعالی هبة الله بن محمد وزیر مستظهر عباسی؛
مؤیدالدین محمد بن عبدالکریم قمی، وزیر ناصر و مستنصر عباسی؛
مؤیدالدین ابوطالب محمد بن احمد علقمی، وزیر مستعصم آخرین خلیفه ی عباسی؛
خواجه نصیرالدین محمد بن حسن الطوسی، وزیر دولت مغول.
سید محسن امین عاملی، علاوه بر اینها، امرای آل بویه، فاطمیان، بنی حمدان و بنی مزید را نیز در زمره ی امرای شیعه آورده، که در طول قرن ها، بخش های مهمی از قلمرو جهان اسلام را اداره می کردند. (14)
6. ضرب سکه
پول یکی از ارکان اقتصاد و معیشت به شمار می رود و بدون وجود آن، کار داد و ستد مختل، و زندگی سخت می شود؛ چون مبادله ی کالا به کالا نمی تواند کار تجارت را چنین رونق ببخشد و در نتیجه هیچ گاه توسعه ی اقتصادی رخ نمی دهد؛ به همین دلیل از روزگاران کهن به کارگیری پول در مبادلات و داد و ستدها رایج بوده است؛ حتی برخی منابع کهن، اختراع پول را به حضرت آدم نسبت داده اند. اگرچه پیش از ظهور اسلام بخشی از مردم جزیرة العرب به صورت بدوی زندگی می کردند، تجارت نیز در آنجا بی رونق نبود؛ از این رو استفاده از پول در این سرزمین رواج کامل داشت؛ اما پول های رایج در این منطقه و مناطق اطراف دینارهای طلای رومی و درهم های نقره ای ایرانی بود. (15) در قرآن و سخنان پیامبر هم از این دو نوع پول سخن به میان آمده است. (16)
براساس برخی گزارش های تاریخی، عبدالملک بن مروان ضرب سکه را با راهنمایی امام باقر علیه السلام انجام داد و آن حضرت در این کار نقش بارزی داشت. مرحوم سید محسن امین، ماجرا را به نقل از کتاب مساوی و محاسن ابراهیم بن محمد بیهقی چنین نقل می کند:
به گواهی شواهد تاریخی، امیرمؤمنان علی علسه السلام نخستین حاکم مسلمان بود که سکه ضرب کرد. عبدالحی کتانی در این باره می گوید: « در کتابخانه ی ما در بخش درهم ها، سکه ای هست که بر یک روی آن به خط کوفی لا اله الا الله محمد رسول الله، و بر روی دیگر آن، نام علی نوشته شده و با توجه به نوع کتابت و نقش قدیمی آن، بیننده یقین می کند که این سکه مربوط به دوران علی بن ابی طالب علیه السلام است». (17)
اما ظاهراً این اقدام امام علی علیه السلام چندان گسترده و فراگیر نبوده است؛ از این رو مورخان معمولاً عبدالملک بن مروان را نخستین ضارب سکه معرفی می کنند.
نخستین اقدام برای ضرب سکه ی اسلامی در دوره ی امام علی علیه السلام به سال 38 ق / 660 م صورت گرفت. در این سال درهم نقره ای منقوش به حروف کوفی ضرب شد؛ اما انتشار آن محدود بود؛ تا اینکه در حدود سال چهل هجری اقدام دوم با دامنه ی گسترده تر صورت گرفت. در دوره ی عبدالملک بن مروان به سال 74-75 ق / 693-695 م دینار اسلامی در دمشق ضرب شد. والی بصره نیز در سال های 74-76 ق / 694-696 م درهم نقره ضرب کرد. عبدالعزیز بن مروان حاکم مصر هم در سال 77 ق / 697 م در فسطاط، دینار نقره ضرب نمود. (18)
کسایی گفته: روزی به نزد هارون رفتم. دیدم او در ایوان قصرش نشسته و سکه های طلا در مقابلش است. هارون دستور داد آنها را میان خدمتکاران تقسیم کردند. در این هنگام در دستش درهمی بود که در نوشته ی آن دقت می کرد. از من پرسید: می دانی چه کسی نخستین بار روی طلا و نقره این گونه نوشت؟ گفتم: سرورم؛ او عبدالملک بن مروان بود. پرسید: سبب این کار چه بود؟ گفتم: در این زمینه اطلاعی ندارم و تنها می دانم او نخستین کسی بود که این گونه نوشت.
[ هارون] گفت: من تو را [ از علت] این مسئله آگاه می کنم. کاغذها از سوی روم بود و مردم مصر اکثراً نصرانی بودند و بر دین پادشاه روم؛ از این رو کاغذها به خط رومی با علامت پدر و پسر و روح القدس علامت و حاشیه زده می شدند. در صدر اسلام این گونه بود، تا اینکه عبدالملک به خلافت رسید. او که مرد با هوشی بود، از این مطلب آگاه شد و دستور داد حاشیه ی کاغذی را ترجمه کردند. برای او گران آمد… لذا به عاملش در مصر، عبدالعزیز بن مروان، دستور داد که سوره ی توحید و شهادت به یگانگی خدا را نقش کند و دستور داد که همه جا این گونه نقش کنند. وقتی این خبر به پادشاه روم رسید، به شدت ناراحت شد و در نامه ای به عبدالملک نوشت که در صورت ادامه ی این کار، بر روی درهم ها و دینارهایی که در روم ضرب می شوند و در سرزمین های اسلامی متداول هستند و جز آنها پولی در سرزمین های اسلامی وجود ندارد، ناسزا بر پیامبر نقش خواهد شد.
وقتی که عبدالملک نامه ی پادشاه روم را خواند، دنیا در چشم او تیره و تار شد و از مردم مشورت خواست. کسی نتوانست راه حلی ارائه دهد، تا اینکه روح بن زنباع به او گفت: تو می دانی کلید مشکل کجاست؛ ولی نمی خواهی [ به سراغ او بروی]. عبدالملک گفت: وای بر تو؛ او کیست؟ گفت: باقر از خاندان پیامبر. عبدالملک گفت: وای بر تو؛ او کیست؟ گفت: باقر از خاندان پیامبر. عبدالملک گفت: راست گفتی. از این رو به والی اش در مدینه فرمان داد محمد بن علی بن حسین علیه السلام را به احترام روانه ی شام کند. هنگامی که امام به شام رسید و از جریان آگاه شد، فرمود: نترس؛ خدای متعالی مانع کار او خواهد شد؛ اما این کار چاره نیز دارد. عبدالملک پرسید: چاره چیست. امام فرمود: [ چاره این است که] در این ساعت صنعتگران را بخوانی و آنان در حضور تو سکه های درهم و دنیار ضرب کنند که در یک طرف آن سوره ی توحید، و در طرف دیگرش نام رسول خدا ثبت شود و نیز تاریخ و شهری که سکه در آن ضرب شده است. عبدالملک این کار را به دستور آن حضرت انجام داد». (19)
البته از لحاظ تاریخی در این ماجرا مشکلی هست و آن اینکه در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، از سال 65 ق تا 86 ق (20) امام باقر علیه السلام در نخستین سال های جوانی بوده و احتمالاً هنوز چنان شهرتی نداشته که او را برای حل یک مشکل مملکتی، از مدینه به شام فرابخوانند؛ به ویژه در زمان حیات امام سجاد علیه السلام که هنوز توانایی علمی و فکری امام باقر علیه السلام بروز و ظهور پیدا نکرده بود. بنابراین اگر این روایت در منابع شیعی نقل می شد، چندان مقبولیت تاریخی نمی یافت؛ اما اصل این ماجرا در منابع غیر شیعی نقل شده و به سادگی نمی توان در آن تردید کرد؛ چون انگیزه ای برای جعل چنین داستانی به دست راویان اهل سنت وجود ندارد. پس باید گفت اگرچه در آن زمان، امام در سنین جوانی به سر می برده، این مانع از شهرت ایشان نبوده است؛ به ویژه اینکه جابربن عبدالله انصاری از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوازه ی آن حضرت را همه جا منتشر کرده بود. احتمال دیگر این است که این پیشنهاد را امام سجاد علیه السلام داده و راویان به اشتباه آن را به امام باقر علیه السلام نسبت داده اند. شاید هم عبدالملک از امام سجاد علیه السلام کمک خواسته است؛ ولی ایشان به امام باقر علیه السلام دستور داده که برای این مشکل چاره جویی کند.
پی نوشت ها :
1. حسین الحاج حسن، حضارة العرب فی صدر الاسلام، ط 2، مجد المؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، بیروت، 1426 ه.ق، ص 194، به نقل از: ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 251.
2. عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چ 1، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، قم، 1384 ه.ق، ص 141.
3. خمیس بن معنای لشگر است؛ زیرا در اعصار گذشته سپاه را به پنج بخش تقسیم می کردند؛ مقدمه، ساقه، میمنه، میسره و قلب.
4. برای دیدن اسامی این افراد ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، رجال برقی، ط 1، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1419 ه.ق، ص 33-34.
5. محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید)، الارشاد، ج 1، ط 1، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1413 ه.ق، ص 215.
6. همو، الجمل، چ 1، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1374 ه.ش، ص 408.
7. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ط 2، مکتبة آیت الله المرعشی، قم، 1418 ه، ص 406.
8. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ط 1، منشورات دارالقلم العربی، حلب، 1418 ه.ق، ص 218.
9. همان، ص 151.
10. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، ص 734.
11. همان.
12. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، چ 4، انتشارات اسلامیه، تهران، 1377 ه.ش، ص 433.
13. همان، ص 433 و 434.
14. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ط 5، دارالتعارف للمطبوعات و مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، 1418 ه.ق، ص 272-275.
15. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ه.ق، ص 261.
16. همان؛ ابن قتیبه، المعارف، منشورات الشریف الرضی، قم، 1415 ه.ق، ص 357.
17. عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چ 1، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، تهران، ص 200.
18. محمد کاطم مکی، تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه ی محمد سپهری، چ 1، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها ( سمت)، تهران، 1383 ه.ش، ص 237.
19. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 2، ط 5، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1418 ه.ق، ص 499-500.
20. ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج 2، ط 2، دارالاعتصام، قم، 1425 ه.ق، ص 180.
منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول