خانه » همه » مذهبی » نقش امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین اساس معنویت و توحید

نقش امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین اساس معنویت و توحید

نقش امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین اساس معنویت و توحید

اساس معنویت از دیدگاه همه ادیان الهی و به ویژه اسلام، توحید علمی و عینی است. معنویت بدون توحید حداکثر ریشه در پاره‌ای آداب و عادات دارد. عاداتی که گاه در اصل ارزش بودن آن‌ها جای مناقشه بسیار است. در میان مذاهب اسلامی

18273 - نقش امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین اساس معنویت و توحید
18273 - نقش امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین اساس معنویت و توحید

 

نویسنده: علی رضایی تهرانی (1)

 

 

چکیده

اساس معنویت از دیدگاه همه ادیان الهی و به ویژه اسلام، توحید علمی و عینی است. معنویت بدون توحید حداکثر ریشه در پاره‌ای آداب و عادات دارد. عاداتی که گاه در اصل ارزش بودن آن‌ها جای مناقشه بسیار است. در میان مذاهب اسلامی بیشترین و بهترین سخن‌ها در باب توحید در مذهب شیعه امامیه و توسط امامان شیعه گفته شده است. در این میان نقش دو امام یعنی امام علی و امام رضا (علیهماالسلام) پررنگ‌تر است. برترین سخن امام رضا در باب توحید علمی خطبه غراء آن حضرت در مجلس مأمون است. مجلسی که به پیشنهاد بنی‌هاشم برای تخریب چهره علمی آن حضرت شکل گرفته بود. این سخنرانی بی‌نظیر توحیدی مشتمل بر نکات فراوانی است که در این نوشتار هفتاد نکته مستقیم آن برشمرده شده است. اساس توحید عینی و شهودی انقطاع الی الله است که مقدمه‌اش بریدن از همه دلبر‌ها و دلبری‌هاست.

مقدمه

بدون شک اساس معنویت ریشه در ادیان الهی دارد. بشریت اگر دست تربیت الهی را بر سر نمی‌داشت در جنگلی از توحش به سر می‌برد. خدای متعال پس از فرمان هبوط آدم و حوا و شیطان فرمود:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره: 38)
معنی روشن این کریمه آن است که بشر تنها در صورتی از بیم و اندوه نسبت به گذشته و آینده خود می‌رهد که دست هدایت و تربیت الهی را بالای سر خود ببیند و بدان تکیه کند. امام عسکری (علیه‌السلام) در نامه‌ای به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری نوشت:
و لولا محمد و الأوصیاء من ولده لکنتم حیاری کالبهائم (بحارالانوار، 100/23؛ 320/50؛ 376/75، به نقل از رجال کشی و علل الشرایع و تحف العقول). «اگر محمد و جانشینان از نسل او نمی‌بودند، شما هم چون چهارپایان در گمراهی و تحیر بسر می‌بردید.»
گرچه دین مسیحیت به خاطر پاره‌ای آموزه‌ها و نیز تبلیغی که قرن‌ها در این زمینه صورت گرفته است به عنوان برترین دین معنویت‌گرا معرفی شده است، ولی با تأملی کوتاه در کمیت و کیفیت آموزه‌های معرفتی و معنوی دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت به خوبی برتری اسلام در این ساحت بر مسیحیت فهمیده می‌شود. کافی است این‌گونه آموزه‌ها را در قرآن و انجیل پی بگیریم تا به این حقیقت پی ببریم. برخی خاورشناسان نسبتاً منصف و مطلع هم‌چون گوستاولوبون به این حقیقت به روشنی اعتراف کرده‌اند. (گوستاولوبون، تمدن اسلام و غرب، ترجمه سید هاشم حسینی، 142-141)
به یقین قدیمی‌ترین و اصلی‌ترین دغدغه بشریت از آغاز تاکنون مسأله علیت بوده است. این مسأله ریشه بحث خداشناسی و توحید است. اگر آدم نخستین، پیامبری الهی است و خانه‌ای که برای او ساخته می‌شود معبد است (آل عمران: 96) و اگر خداشناسی و خداگرایی در فطرت آدمیان به ودیعت نهاده شده است (روم: 30)، چگونه مسأله خداشناسی و خداگرایی ریشه‌دارترین دغدغه فکری و قلبی بشر نباشد؟!
در فلسفه اخلاق اسلامی به اثبات رسیده است که با حذف خدا و توحید ریشه فضائل می‌خشکد و انسان بی‌اعتقاد به مبدأ و معاد هیچ‌گونه انگیزه‌ای برای فضائل اخلاقی در خود نمی‌بیند. چنین انسانی ممکن است به خاطر ضرورت هم‌زیستی با هم‌نوعان دست به هر کاری نزند، ولی این تأدب به آداب، از سر ناچاری و یا از ترس پلیس است و نه از سر اعتقاد و جوشیده از ارزش‌خواهی درونی. به تعبیر بلند علامه طباطبایی: آدمی، خودخواه بالطبع و مدنی بالضروره است و نه مدنی بالطبع و خودخواه بالعرض. (مطهری، مجموعه آثار، 727/14)
آری، انسان به مجرد این که لباس فقر را در پیشگاه خالق هستی به درآورد، کوس انانیت و دعوی استغنایش گوش فلک را کر می‌کند که:
«إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى‏ أَن رَآهُ اسْتَغْنَى‏» (علق: 6). «آدمی آنگاه که خود را بی‌نیاز بپندارد، سرکشی می‌کند.»
علامه طباطبایی در رساله التوحید می‌فرماید:
«و هذا المعنی من التوحید، اعنی الاطلاقی مما انفردت باثباته المله المقدسه الاسلامیه و فاقت به الملل و الشرایع السالفه. فظاهر ما بلغنا منهم فی التوحید هو مقام الواحدیه و أنه تعالی الذات الواجبه المستجمعه لصفات الکمال (طباطبایی، رساله التوحید (چاپ شده ضمن رسائل توحیدیه)، 18)
«توحید اطلاقی را فقط دین اسلام اثبات کرده و بدین وسیله بر همه ادیان پیشین برتری یافته است زیرا نهایت چیزی که از ادیان گذشته در توحید به ما رسیده مقام واحدیت است یعنی خدای متعال ذاتی است که همه صفات کمال را دارد.»
معنای توحید اطلاقی این است که هستی منحصر در خداوند است و «باقی نسبند و اعتبارات». ما سوی الله جز جلوه و ظهور الله چیزی نیست و لذا حتی اسماء و صفات الهی متأخر از مقام ذات او هستند. به تعبیر علامه طباطبایی:
حیث ان کل مفهوم منعزل بالذات عن المفهوم الآخر بالضروره فوقوع المفهوم علی المصداق لا یخلو عن تحدید ما للمصداق بالضروره. و هذا ضروری للمتامل. و ینعکس الی ان المصداق الغیر المحدود فی ذاته، وقوع المفهوم علیه متأخر عن مرتبه ذاته نوعا من التاخر و هو تاخر التعین عن الاطلاق. و من المعلوم ایضا ان مرتبه المحمول متاخر عن مرتبه الموضوع. و حیث ان الوجود الواجبی صرف فهو غیر محدود فهو أربع من کل تعین اسمی و صفی و کل تقیید مفهومی، حتی من نفس هذا الحکم. فلهذه الحقیقه المقدسه اطلاق بالنسبه الی کل تعین مفروض حتی بالنسبه الی نفس هذا الإطلاق. فافهم. (همان، 9). «بی‌شک چون هر مفهومی ذاتاً از مفهوم دیگر جداست، صدق مفهوم بر مصداق به گونه‌ای مایه تحدید اوست و این مطلب در نزد اهل دقت بدیهی است. عکس نقیض این مطلب این است: هر مصداقی که ذاتاً نامحدود است نمی‌تواند مصداق هیچ مفهومی باشد و همه مفاهیم از مرتبه ذات او به گونه تأخر تعین از اطلاق، متأخرند چه این که روشن است که رتبه محمول از رتبه موضوع تأخر دارد. وجود واجب تعالی به خاطر صرافتش نامحدود است و قهراً از هر تعین اسمی و وصفی و از هر تقید مفهومی به دور و منزله است و حتی از همین نسبت نیز منزه است. بالطبع، حقیقت ذات الهی نسبت به هر تعین مفروضی اطلاق دارد، حتی نسبت به همین حکم به اطلاق نیز اطلاق دارد. (دقت شود).»
شیعه امامیه به برکت برخورداری از تعالیم اوصیای دوازده‌گانه نبی گرامی اسلام (علیهم‌السلام) در تفسیر توحید و ایجاد کاخ معنویتی بلندمرتبه براساس آن، بر همه مذاهب اعتقادی جهان اسلام برتری دارد. اگر بعضی از متفکران اهل سنت گفته‌اند: و لذلک کانت الفلسفه بالتشیع الصق منها بالتسنن. «فلسفه به شیعه بیشتر وابسته است تا به اهل سنت.» (مطهری، مجموعه آثار، 383/16) فقط به خاطر مباحث الهیات بالمعنی العام نبوده است بلکه شیعه در بحث‌های الهی بالمعنی الخاص هم پیشتاز است.
آن قدر مباحث توحیدی و معنوی وام‌دار شیعه بوده و هست که همه فرق تصوف و عرفان خود را وام‌دار علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) می‌دانند و سلسله خود را به آن ولی کامل منتسب می‌دارند. فرقه‌های بیست و پنج یا بیست و هفت‌گانه صوفیان بدون استثنا نسبت خود را در معارفشان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه امام علی (علیه‌السلام) به اثبات می‌رسانند. (حسینی طهرانی،‌ لب اللباب، 154) و حتی ذهبیه که طریقی هم به ابوبکر دارند و در این زمینه متفردند، طریق دیگرشان را که به امام علی (علیه‌السلام) می‌رسد صحیح‌تر و متقن‌تر می‌شمارند. (ر.ک: پازوکی، مصاحبه عرفان و تصوف اسلامی) نگاهی به توحید صدوق و نهج‌البلاغه و سایر مجامع حدیثی شیعی ادعای فوق را به خوبی مدلل می‌سازد. آشتیانی معتقد است که همه یا اکثر صوفیان با هر مذهبی که داشته باشند. علوی المشربند. (ر.ک: شرح مقدمه فصوص قیصری)

جایگاه امام علی و امام رضا (علیهماالسلام) در ارائه توحید

حسینی طهرانی از علامه طباطبایی نقل می‌کردند که در میان چهارده معصوم، بیشترین روایات توحیدی از دو امام همام نقل شده است: امام علی ابن‌شعبه حرانی مؤلف کتاب تحف العقول می‌گوید:… لو استغرقنا جمیع ما وصل الینا من خطبه و کلامه فی التوحید خاصه دون ما سواه من المعنی لکان مثل جمیع هذا الکتاب، (ر.ک: تحف العقول باب ما روی عن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)) و امام رضا (علیهماالسلام)-. شاید سر این اهتمام در مورد امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) این باشد که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر بیست و پنج سال غصب خلافت، حقیقت دین که در توحید – با جمیع گونه‌ها و مراتبش – متجلی است دستخوش تحریف شده بود و به تعبیر خود امام (علیه‌السلام) اسلام به مانند پوستینی وارونه (نهج‌البلاغه، خطبه 108)، همه چیزش تغییر کرده بود و امام می‌خواست با تبیین توحید، آب رفته از جوی را به جوی برگرداند. صدوق در توحید و خصال و معانی از شریح بن هانی نقل می‌کند که در جنگ جمل، عربی بیابانی به محضر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) آمد و پرسید: ‌ای امیرمؤمنان! آیا تو معتقدی که خدا یکی است. مردم بر او برآشفتند و گفتند:
ای عرب کم شعور! نمی‌بینی امیرمؤمنان در چه وضعیت بحرانی و آشوب‌زا به سر می‌برد؟ حضرت فرمود: رهایش کنید چه این که آنچه را که این مرد می‌پرسد همان چیزی است که ما از دشمن می‌خواهیم (یعنی ما از دشمن چیزی جز فهم صحیح توحید نمی‌خواهیم). و سپس حضرت با آرامش کامل فرمودند توحید و این که خدا یکی است چهار معنا می‌تواند داشته باشد که دوتایش درست و دوتایش نادرست است. (طباطبائی، رساله التوحید، 12)
شاید سر اهتمام امام رضا (علیه‌السلام) به مسأله توحید به عنوان زیربنای معنویت عوامل ذیل باشد:
1- باز شدن شدن فضای مناظره بین ادیان و مذاهب
2- ورود افکار رقیب به جهان اسلام بر اثر ترجمه آثار یونانی
3- گسترده شدن دعوت صوفیان باطل
4- نشان دادن اوج تفکر شیعی در حساس‌ترین مسائل فکری
به هر حال، نگاهی گذرا به کتاب‌های حدیثی شیعی و به ویژه توحید و عیون اخبارالرضا از شیخ صدوق و احتجاج از شیخ طبرسی کثرت و عمق روایات رضوی را در ساحت معنویت و توحید آشکار می‌سازد.

توحید علمی و توحید عینی

از دیدگاه مکتب شیعه، آدمی همان‌گونه که ذهنی دارد که باید با یقین به حقائق هستی هم‌چون توحید آرام بگیرد، قلبی هم دارد که باید با رسیدن به این حقائق به آرامش برسد. به دیگر سخن: در مکتب شیعه در کنار توحید علمی، توحید عینی و شهودی مطرح است. به این عبارات امام سجاد (علیه‌السلام) در مناجات‌های خمسه عشر بنگرید:
1- امام سجاد (علیه‌السلام) در مناجات خائفین می‌فرماید:
«الهی لا تغلق علی موحدیک ابواب رحمتک، و لا تحجب مشتاقیک عن النظر الی جمیل رؤیتک. الهی نفس أعززتها بتوحیدک. کیف تذلها بمهانه هجرانک».
«خدایا! درهای رحمتت را به روی بندگان موحدت مبند و مشتاقانت را از مشاهده جمالت در حجاب محرومی میفکن. خدایا! آن جان را که عزت توحید بخشیدی، چگونه باز خوار و ذلیل هجرانت خواهی کرد.»
2- همان حضرت در مناجات راجین می‌فرماید:
«الهی بذیل کرمک اعلقت یدی و لنیل عطایاک بسطت أملی فأخلصنی بخالصه توحیدک و اجعلنی من صفوه عبیدک»
«خدایا! من به دامن لطف و عنایتت دست دراز کردم و برای دستیابی به عطا و کرمت دامن آرزویم را گشودم پس مرا در مقام توحیدت خالص گردان و یکی از بندگان خاص و برگزیده‌ات قرار ده.»
3- نیز، حضرت در مناجات مفتقرین می‌فرماید:
«الهی… و غلتی لایبرد‌ها الا وصلک، ولوعتی لایطیفها الا لقاؤک، و شوقی الیک لایبله الا النظر الی وجهک و قراری لایقردون دنوی منک… و غمی لایزیله الا قربک».
«خدایا!… حرارت اشتیاقم را جز وصالت فرو نمی‌نشاند و شعله سوز و گدازم را جز لقایت خاموش نمی‌کند و بر آتش شوقم جز نظر به جمالت آب نمی‌زند و دلم جز به قرب تو، جایی آرام نمی‌گیرد… و چیزی جز قرب تو غم از دلم نمی‌برد.»
4- نیز در مناجات عارفین می‌فرماید:
«الهی فاجعلنا من الذین… فی ریاض القرب و المکاشفه یرتعون… و قرب بالنظر الی محبوبهم اعینهم»
«خدایا! ما را از آن گروه قرار ده که در باغ‌های مقام قرب و شهود می‌خرامند… و به واسطه نظر به جمال محبوبشان چشم روشن و دل شادند.» (شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر)

نمونه‌ای از سخنان امام رضا (علیه‌السلام) در توحید علمی و شهودی

بررسی همه سخنان امام رضا (علیه السلام) درباره توحید، در این نوشتار نمی‌گنجد، لذا به عنوان نمونه به بررسی اجمالی یک روایت از آن حضرت که به نظر ما قوی‌ترین و جامع‌ترین حدیث رضوی در بحث توحید است می‌پردازیم.
شیخ صدوق در کتاب توحید و عیون اخبار الرضا به سندهای متعدد روایتی نقل می‌کند که به نظر می‌رسد، این روایت اصلاً نیاز به سند ندارد یعنی علو مضمونش نشان‌گر صدور از معصوم است. این روایت را ابن‌شعبه حرانی از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) با اختلافی در بعضی تعبیرات نقل کرده است ولی به گمان ما روایت رضوی است (گرچه احتمال می‌رود که امام رضا (علیه‌السلام) برخی تعبیرات را از امام علی (علیه‌السلام) گرفته باشد) و این به خاطر شواهد ذیل است:
الف- صدوق در نقل روایت اوثق و اشهر و صاحب یکی از کتب أربعه است.
ب- صدوق در دو کتاب خود با سندهای متعدد روایت را نقل کرده است با این که ابن‌شعبه بدون سند روایت را ذکر کرده است و ما نمی‌دانیم سند روایت در نزد او بوده و یا چگونه بوده است.
ج- صدوق حکایت شأن صدور این روایت را در متن روایت از امام رضا (علیه‌السلام) نقل کرده است و این خود بر دقت در نقل دلالت دارد.
د- اگر روایت علوی می‌بود می‌بایست بنی‌هاشم که در مجلس مأمون بودند و برای تخریب امام رضا (علیه‌السلام) گرد آمده بودند، بر حضرت خرده می‌گرفتند. اما روایت به این ترتیب است که:
آنگاه که مأمون قصد کرد امام رضا (علیه‌السلام) را به ولایتعهدی بگمارد بنی‌هاشم را گرد آورد و به آن‌ها گفت: من می‌خواهم رضا را جانشین خود قرار دهم. بنی‌هاشم حسد بردند و گفتند: می‌خواهی مرد نادانی را جانشین‌ سازی که بینش تدبیر خلافت ندارد. اینک حاضرش کن تا بر جهل او آگاهی یابی و از تصمیم‌ات منصرف گردی. مأمون امام را طلبید. بنی‌هاشم به امام گفتند:‌ ای اباالحسن! بر منبر برآی و پرچم هدایتی برای ما برافراز که ما را به پرستش خدا رهنمون گردد (یعنی سخنی در باب خداشناسی و توحید بگوی) امام (علیه‌السلام) بر فراز منبر شد و اندکی در حال تفکر و سکوت بر منبر نشست، سپس به خود تکانی داده و ایستاد و پس از ستایش الهی و درود بر پیامبر و آل پیامبر (علیه‌السلام) فرمود:
«اول عباده الله معرفته و اصل معرفه الله توحیده و نظام توحید الله نفی الصفات عنه لشهاده العقول ان کل صفه و موصوف مخلوق و شهاده کل موصوف ان له خالقا لیس بصفه و لاموصوف و شهاده کل صفه و موصوف بالاقران و شهاده الاقران بالحدث و شهاده الحدث بالامشاع من الازل…». (مجلسی، بحارالانوار، 227/4 به نقل از توحید و عیون شیخ صدوق).
به بعضی نکات صریح این روایت اشاره می‌شود.
1- آغاز پرستش الهی، شناخت اوست.
2- ریشه معرفت خدا، توحید است.
3- ساختار توحید براساس نفی صفات از ذات الهی است.
4- به چند برهان صفات از ذات الهی نفی می‌شود.
5- کسی که به تشبیه قائل است، خدا را نشناخته است.
6- کسی که به معرفت اکتناهی ذات خدا قائل است، موحد نیست.
7- کسی که به تمثیل برای خدا بپردازد، به حقیقت الهی دست نیافته است.
8- هر کس خدا را متناهی بداند، به وجود او اعتقاد و تصدیق ندارد.
9- هر کس به سوی خدا اشاره کند، به سوی او اشاره نکرده و به غیر او اشاره کرده است.
10- کسی که به تشبیه اعتقاد دارد، خدای را نمی‌شناسد.
11- کسی که خدا را مرکب و تجزیه‌بردار می‌داند، در پیشگاه او تذلل ندارد.
12- کسی که از خدا تصوری در ذهن دارد، خدا را تصور نکرده است.
13- هرچه ذاتش قابل تصور است،‌ مخلوق است.
14- هرچه وابسته به غیر خود است، معلول است.
15- به وسیله مخلوقات الهی، بر او استدلال می‌شود.
16- به وسیله خرد‌ها شناخت خدا به دست می‌آید.
17- با سرشت توحیدی است که حجت بر وجود خدا ثابت می‌شود.
18- آفرینش آفریدگان، پرده‌ای میان آنان و خداست.
19- جدایی خدا و خلق، جدایی وجودی است.
20- آغاز داشتن خلقت مخلوقات دلیل آن است که خالق، خود ازلی است.
21- نیازمند ساختن مخلوقات به ابزار و آلات خود دلیل بر بی‌نیازی خالق از ادوات است.
22- نام‌های خداوند نمایش اوست.
23- کارهای خداوند فهماندن وجود اوست.
24- ذات خداوند محض حقیقت است.
25- کنه خداوند جدا ساختن میان او و آفریده‌هایش است.
26- ماندگاری خداوند عین محدودیت ماسوای اوست.
27- هر که برای خداوند به دنبال صفتی گشته به او جاهل است.
28- هر که برای خداوند مانندی پنداشته یا به دنبال احاطه بر او بوده، خدا را نشناخته و از او درگذشته است.
29- هرکس کنه خدا را جسته به خطا رفته است.
30- هر کس بگوید: خدا چگونه است؟ به تشبیه گرفتار شده است و هر کس بگوید: چرا هست؟ برایش علتی تراشیده است و هر کس بگوید: تا چه زمانی هست؟ برایش زمان در نظر گرفته است و هر کس بگوید: در چیست؟ او را جزء چیز دیگر پنداشته است و هر کس بگوید: تا رسیدن به چه غایتی هست؟ او را محدود ساخته است.
31- هر کس بگوید خدا تا پس از رسیدن به چه هدفی هست؟ او را صاحب پایانی دانسته است و هر که برای او پایانی در نظر بگیرد او را با دیگران شریک ساخته و قهراً به تجزیه او رأی داده است و هر کس او را تجزیه‌پذیر بداند برایش صفت ثابت کرده است و هر کس برایش صفت ثابت کند در موردش ناروا گفته است.
32- خداوند با دگرگونی مخلوقات دگرگون نمی‌شود.
33- خداوند با محدود ساختن موجودات، محدود نمی‌شود.
34- خداوند یکی است نه به حساب شماره.
35- خداوند آشکار است، نه به معنای تجسم.
36- خداوند جلوه‌گر است نه به این معنا که دیده شود.
37- خداوند درون است، نه به این معنا که از چیزی برآمده باشد.
38- خداوند دور است نه برحسب مسافت و نزدیک است نه با کم بودن مسافت.
39- خداوند لطیف است نه با پیکره داشتن.
40- خداوند موجود است نه پس از نبودن.
41- خداوند کننده کار است اما نه از سر جبر.
42- خداوند اندازه‌گیر است ولی نه با چرخش اندیشه.
43- خداوند مدبر است نه با حرکت.
44- خداوند مشیت دارد اما نه همراه با عزم و همت.
45- خداوند می‌فهمد اما نه با ابزار تجسس.
46- خداوند می‌شنود اما نه با گوش.
47- خداوند بیناست ولی نه با چشم.
48- خداوند را وقت و زمان همراهی نمی‌کند.
49- خداوند را مکان‌ها در بر نمی‌گیرد.
50- خداوند چرت نمی‌زند.
51- خداوند را صفات محدود نمی‌سازد.
52- خداوند را ابزار‌ها و ادوات مقید نمی‌سازد.
53- تحقق خداوند بر همه زمان‌ها پیشی گرفته است. وجودش بر عدم سبقت دارد و از هر آغازی ازلیتش، پیش است.
54- به مشعر آفرینی خدا دانسته شده که خودش را مشعری نیست.
55- به جوهر سرشتن خداوند دانسته شده که او را جوهری نیست.
56- با ایجاد تضاد میان اضداد دانسته شده که خدا را ضدی نیست.
57- با مقارن ساختن خداوند اشیاء را با هم، دانسته شده که او را قزوینی نیست.
58- هرچه در خلق است در خالق نیست.
59- حرکت و سکون در خداوند جاری نیست.
60- کسی که به تشبیه اعتقاد دارد، از اخلاص دور است.
61- با تألیف و تفریق میان اشیا، دانسته شد که گردآورنده و جدا سازنده اوست.
62- با پیشین و پسین ساختن اشیا، بما فهماند که چیزی پیش یا پس از او نیست.
63- با زمانمند ساختن اشیا، فهماند که خود زمانمند نیست.
64- با قرار دادن حجاب بین اشیا نسبت به یکدیگر، فهماند که خود با هیچ موجودی حجاب ندارد.
65- آنگاه که مربوبی نبود، خدا دارای حقیقت ربوبیت بود.
66- آنگاه که مخلوقی نبود، خدا دارای حقیقت خالقیت بود.
67- آنگاه که معلومی نبود، خدا دارای حقیقت عالمیت بود.
68- آنگاه که مسموعی نبود؛ خدا دارای سامعیت بود.
69- در مورد ذات الهی «مذ» و «قد» و «لعل» و «متی» و «حین» و «مع» معنا ندارد.
70- مبتلایان به شرک، در گمراهی علمی و خسران عملی بسر می‌برند.

نمونه‌ای از سخنان امام رضا (علیه‌السلام) درباره راه رسیدن به توحید

ابن‌شعبه حرانی در کتاب تحف العقول در کلمات قصار امام رضا (علیه‌السلام) نقل می‌کند:
«و سئل عن السفله فقال: من کان له شی یلهیه عن الله» (ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، 442). «از حضرت پرسیده شد: انسان‌های پست و اوباش کیانند؟ فرمود: هر کس چیزی دارد که او را از خدا و یاد او به غفلت می‌کشاند، او از مردمان پست است.»
اهل معرفت حجر اساس سلوک الی الله را مراقبه دانسته‌اند و معنای مراقبه را کشیک نفس کشیدن دانسته‌اند.
سالک دائماً کشیک نفس خویش را می‌کشد که مبادا به غیر حضرت محبوب به چیزی – هر چه که باشد حتی حجاب‌های نورانی – دل ببندد. پس هر کس در هر درجه و مقامی به غیر خدا دل بست به پستی گراییده و از حقیقت به مجاز دل‌خوش کرده است. باری سالکی که می‌خواهد در درگاه الهی بنالد و بگوید:

 

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر *** خرمن سوختگان را همه گو باد ببر (حافظ)

باید در این راه همه چیز را بر باد دهد و دل به هیچ چیز نبندد و حسین‌وار بداند و بنالد که:
«الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار» (مفاتیح الجنان، دعای عرفه)
«خدایا‍! آمد و شد و من در آثار موجب دوری دیدار است.» لذا باید بلافاصله بگوید:
«فاجمعنی علیک بخدمه توصلنی الیک» (همان)
«پس مرا در حضرتت خدمتی فرما که به وصال و شهود جمالت برساند.»
حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) در ادامه در دعای عرفه می‌فرماید:
«الهی امرت بالرجوع الی آثار، فارجعنی الیک بکسوه الانوار و هدایه الاستبصار حتی أرجع الیک منها مصون السر عن النظر الیها و مرفوع الهمه عن الاعتماد علیها» (همان)
«خدایا‍! تو فرمان دادی که خلق به آثار علم و قدرتت رجوع کنند، اینک مرا در هاله‌ای از انوار و راهنمایی ویژه روشنگرانه به سوی خود بازگردان در حالی که سر درونم از نگاه به آثار مصون مانده و از اعتماد بر آن‌ها با همتی بلند، برتابد.»
در سخن امام رضا (علیه‌السلام) گوهر ناب سلوک الی الله که چیزی جز دل‌کندن از غیر یار و دل‌بستن به یار نیست به خوبی بیان شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. استاد حوزه علمیه و عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام.

منابع تحقیق :
قرآن کریم
نهج‌البلاغه
آشتیانی، سید جلال، شرح فصوص قیصری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1375
حافظ شیرازی، محمد، دیوان حافظ، تحقیق پژمان بختیاری، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1391.
حرانی، ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ هشتم، 1380.
حسینی تهرانی، سید محمد حسین، لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، تهران، انتشارات حکمت، بی‌تا.
طباطبایی، سید محمدحسین، الرسایل التوحیدیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1415 ق.
قمی، عباس، مفاتیح الجنان، برادران غفاری، 1380
لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1354
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1386.

 

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات دومین همایش ملی سیره و معارف رضوی «معنویت» (جلد اول)، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول.
 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد