طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نقش رستاخيز در ژرفا بخشيدن به ايمان

نقش رستاخيز در ژرفا بخشيدن به ايمان

نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي قيامت

نقش رستاخيز در ژرفا بخشيدن به ايمان

آيا انسان مي پندارد که بيهوده رها مي شود؟! چه چيز در هستي او بر بيهودگي و سرگرمي اش گواه است؟ آفرينش گام به گامش يا سرشت نيکويش و يا نفس لوامه اش، که او را با همه بهانه هايي که مي تراشد، بر خويشتن بينا مي سازد و يا

0050756 - نقش رستاخيز در ژرفا بخشيدن به ايمان
0050756 - نقش رستاخيز در ژرفا بخشيدن به ايمان

 

نويسنده: آيت الله سيدمحمّدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري

 


نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي قيامت
آيا انسان مي پندارد که بيهوده رها مي شود؟! چه چيز در هستي او بر بيهودگي و سرگرمي اش گواه است؟ آفرينش گام به گامش يا سرشت نيکويش و يا نفس لوامه اش، که او را با همه بهانه هايي که مي تراشد، بر خويشتن بينا مي سازد و يا گواه هاي گويايي، که بزرگترين آنها قرآني است که پروردگار خود گرد آورده است و خواندن آن را برعهده گرفته است؟
آيات قرآن، اين گونه پي در پي مي آيد و مسؤوليتي را در آگاهي ما ژرفا مي بخشد که در روز رستاخيز جلوه گر مي شود، همان روزي که پروردگار حتي خطوط سرانگشتان آدمي را يکايک درست و بازسازي مي کند و بلاهاي کمرشکن و مصيبتها پي در پي مي آيند… و آدمي گريزگاهي نمي يابد و پناهگاهي، که بدان پناه آورد.
اين گونه است که رهنمون مي شويم، محور سوره همان مسؤوليت است و اين هدف را دنبال مي کند تا به آگاهي آدمي از مسؤوليت، ژرفا ببخشد و آيه اي که اين محور را نمايان مي سازد، اين است: «بلکه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست».
در شرح اين سخن بايد گفت: قرآن در سرآغاز سوره، دو حقيقت را براي ما يادآور مي شود: رستاخيز و نفس لوامه و بر اين بنيان که آنها نمود مسؤوليت هستند، ميانشان پيوند برقرار مي سازد. همانگونه که ايمان به رستاخيز، آدمي را برمي انگيزد تا براي آن آماده گردد، پس نفس لوامه نيز عامل ديگري است که از بُعدي ديگر، نقش خود را ايفا مي کند، چه، در برابر عقب نشيني او ايستادگي مي کند و به هنگام کوتاهي در انجام دادن وظايف و لغزش، او را نکوهش مي کند. (آيات 1-2)
سياق، اين پندار آدمي را که پس از پراکندگي اعضاي بدن و خاک و استخوان شدن، ديگر بار برانگيخته نخواهم شد، رد مي کند و مي گويد که آدمي گمان مي برد خدا همچون او، نيرويي کرانمند دارد؟ هرگز، بل نيروي پروردگار از تصور آدمي بيرون است… خداوند تنها بر گردآوري ريزه استخوانهاي بشر توانا نيست، بلکه مي تواند خطوط سرانگشتان او را نيز بازسازي کند. آدمي هنگامي که به خويش باز مي گردد و در نشانه هاي نيروي پروردگار که در طبيعت پراکنده اند، انديشه مي کند، اين حقيقت را درمي يابد، ليک او اين انديشه ها را مي آفريند، تنها براي آنکه از بار مسؤوليت شانه خالي کند و از ايمان به رسالتي بگريزد که رفتارهاي او را مشخص ساخته، نمي گذارد بر اساس هواي نفس او باشد… قرآن ديگر بار تأکيد دارد اين زمينه ي حقيقي پرسش آدمي از رستاخيز است. (آيات 3-6)
پروردگار به درمان بيماري سرکشي نفس بشري مي پردازد، از اين راه که براي آدمي تأکيد مي ورزد اگر موقتاً (در دنيا) توانست گمراهي خويش را توجيه کند و زير پوشش آن از مسؤوليت بگريزد، در آينده در برابر پروردگار خويش گريزگاهي نمي يابد، آن هنگام که رستاخيز برپا مي شود و «ديده خيره گردد و ماه در خسوف افتد و آفتاب و ماه به هم گرد آيند» و او از پل دنياي فاني به سراي ماندگاري نزد پروردگار برود، پس آنگاه است که خويشتن را با حقيقت کار خويش رو به رو مي بيند و هرچه کرده است در برابر خود مي يابد. (آيات 7-13)
وحي از رهگذر يادآوري حقيقت وجداني مسلّمي، احساس نقد دروني را در ما برمي انگيزد، اين حقيقت آگاهي آدمي از خويشتن است و اينکه او بيش از ديگران بر خود گواه و بر واقعيت خويش داناست، اگرچه به بهانه و توجهيات خيالي چنگ در مي زند. قرآن تنها از آن رو بر اين حقيقت تأکيد دارد که مراقبتهاي دروني، براي حفظ شخصيت آدمي، پايداري بيشتر و اثري فزونتر دارند. (آيات 14- 15)
سپس سياق درباره ي خودِ قرآن سخن مي راند و از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهد پيش از آن که وحي به او برسد، در آن شتاب نورزد. سياق تأکيد دارد که گردآوري، خواندن و توضيح قرآن براي مردمان، بر عهده ي پروردگار است. (آيات 16- 19)
آيات، ما را به سوي يکي از عوامل انحراف و عدم پذيرش مسؤوليت نزد آدمي، رهنمون مي شود و اين همان عاملي است که اگر آدمي بتواند بر آن چيرگي يابد، به حق هدايت خواهد شد و حجاب ميان او و آخرت کنار خواهد رفت، اين عامل عشق به دنيا با هزينه کرد از آخرت و در پي پيامدهاي آني بودن و انکار پاداش اُخروي است اگرچه برتر و براي آدمي سرنوشت سازتر باشد. انسان بدون انديشه کردن در آخرت در لحظه ي کنوني خود به سر مي برد و اين نگرشي تنگ و خطرناک است… هنگامي که آدمي در ايجاد توازن ميان حال و آينده و دنيا و آخرت شکست مي خورد، همه آنها را با هم مي بازد. (آيات 20-21)
راه حل موفق چنين مشکلي آن است که انسان توازن ميان امور يادشده را به جان خويش بازگرداند، زيرا دنيا قابل مشاهده است و آدمي با آگاهي و حواس خود در آن زندگي مي کند، بنابراين نياز ضرور آن است که آخرت ناديدني (غيبي) را براي او ديدني کنيم، از اين رو قرآن ما را در برابر صحنه هايي زنده از نهان آخرت قرار مي دهد، آنجا که مردمان دو دسته مي شوند: دسته ي سعادتمندان، که شادابي در سيمايشان نهان است و با نگاه به پروردگار بزرگ خويش به اوج سعادت مي رسند و دسته اي سيه روز و بازنده که سيمايي در هم دارند و کيفر و خواري را براي خود، انتظار مي کشند. (آيات 22-25)
سياق، ما را گامي به جلو مي برد و درباره ي لحظه هاي وحشتناکِ مرگ با ما سخن مي گويد، آن هنگامي که جان به ميان گلوگاه آدمي مي رسد و او با سکرات مرگ روبه رو مي شود و آنجا که ساقي به ساق ديگر در مي پيچد و انسان يک دست را بسته و ديگري را مي گشايد. آري؛ اين نخستين صحنه ي آخرت است و پنجره اي فراروي جهان گسترده آن.
همانگونه که دروغ انگاشتن لحظه هاي مرگ، آن را از آدمي بازنمي دارد و در آن تغيير ايجاد نمي کند، دروغ انگاشتن آخرت نيز ذره اي از کار آن را دگرگون نمي سازد، چه، اين حقيقتي است که رخ خواهد داد. (آيات 26-29)
مشکل آدمي انکار مرگ نيست و او نمي پندارد که بر بازداشتنِ آن تواناست، بلکه ترديد در عالم پس از مرگ و کفر به آن است، از اين رو قرآن در پي آن است که انسان را از سرگرداني ترديد درباره ي آخرت و جهل به آن، برهاند. قرآن، گويا معمايي را حل مي کند که در نهاد تمامي انسانها پژواک دارد، قرآن در اين باره، بيان مي دارد که راه زندگي انسان به مرگ پايان نمي پذيرد و مرگ تنها پلي است به سوي عالمي بزرگتر، که عالم ديدار با پروردگار و حساب و پاداش در برابر اوست و اين سخن قرآن، احساس مسؤوليت را در جان آدمي ژرفايي مي بخشد. (آيه 30)
نبودن اين حقيقت در آگاهي و بينش آدمي، موجب مي شود و آخرت را تصديق نکند و آن را دروغ انگارد و براي پروردگار نماز نگزارد و هرکه چنين باشد به مرگ سزاوارتر از زندگي و به کيفر سزاوارتر از رحمت است. (آيات 31-35)
قرآن ما را به سوي ريشه هاي اصلي کفر آدمي به رستاخيز و پاداش مي برد، که همان ناآگاهي او از قدرت پروردگار سبحان است. پس او بايد در اصل آفرينش خويش انديشه کند، آن هنگامي که نطفه اي بود ريخته شده در رحم، سپس علقه شد و خداوند او را شکل داد و درست کرد، چنانکه در ذات خويش و با جنس مخالف، کمال يافت، زيرا که از دو جنس نر و ماده قرار داد. اين براي خرد آدمي نشانه اي روشن است بر قدرت پروردگار، که مي تواند مردگان را زنده گرداند، زيرا اصل آفرينش شگفت و بر قدرت آفريدگار بر بازگرداندن بشر، رهنمون تر است. (آيات 36- 40)
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد