نقش مذهب در ایجاد هیجانات مثبت (قسمت اول)
مراقبه متعالی، خدمات کلیسا و دیگر فعالیت های مذهبی میتواند به هیجانات مثبت قوی منجر شود که ممکن است در مقیاس های کلی شادکامی، انعکاس یابند. آرگایل و هیلز سیصد نفر از بزرگسالان را در آکسفوردشایر آزمایش کردند و سه عامل را در عاطفه مذهبی پیدا کردند که عبارتاند از: مراقبة متعالی، عرفان با ماندگار جهانی، و عامل قوی اجتماعی. آرگایل تصریح میکند که در هر یک از این عوامل، عناصر شادکامی یا دیگر عناصر سلامتی وجود دارد. در مطالعه مربوط به تجارب مذهبی شدیدتر که معمولا به ندرت و در انزوا رخ میدهند، معلوم شده است که این تجارب، احساسات مثبت ایجاد میکنند. هی، در نمونه ای از بزرگسالان در ناتینگهام دریافت که ۱۶ درصد گفته بودند که در حالت آرامش، سرور، وجد، تعالی یا خوف بوده اند. گریلیه در یافت که آنهایی که تجارب عرفانی کلاسیک داشته اند و تحت عنوان شناور بودن و نوره توضیح داده شده است، بعدا در حالت عاطفه مثبت قرار گرفته بوده اند. آرگایل در جای دیگر تصریح میکند که در مجموع، دعا و نماز، باعث افزایش شادکامی و سلامت وجودی میشود.
یکی از ابعاد زندگی انسان، ازدواج و تشکیل خانواده است. بدیهی است که شادکامی و رضایت زناشویی، تأثیر به سزایی در شادکامی و رضامندی کلی دارد. آرگایل با تأکید بر این که بیشتر مذاهب برای ازدواج و تشکیل خانواده ارزش قائل اند و مسیحیت نیز از این قاعده مستثنا نیست، می افزاید: در غرب، گرایش های مذهبی حداقل به میزان طلاق کمتری منجر میشود. هیتون و گودمن، از ترکیب چند مطالعه در امریکا برای بررسی آثار مذهب و حضور در کلیسا استفاده کردند. در مورد همه گروه های مذهبی مسیحی، میزان طلاق برای کسانی که به طور منظم در کلیسا حضور می یافتند، خیلی کمتر بود. بهترین پیش بینی کننده دوام ازدواج، عبارت بود از حضور منظم و با هم در کلیسا سپس آرگایل می افزاید: که دیگران دریافتند که مذهب درونی پیش بینی کننده دیگری است. برخی از محققان دریافتند که زوج های مذهبی، رضایت جنسی بیشتری در ازدواج گزارش کردند. وی تصریح میکند که هر چند موفقیت زناشویی در عین حال، تحت تأثیر شرکت در فعالیتهای تفریحی مشترک نیز قرار دارد؛ اما تأثیر کلیسایی، زوجها را هم بسته و حامی هم میسازد و موجب باورهای مشترک و شرکت در مراسم و مناسک مشترک میشود. به علاوه زوج های هم مسلک به گروه هم بسته یکسان تعلق دارند که حمایت اجتماعی خاص خود را دارد. بر اساس نظریه بهزیستی روانی، مداخله هایی نیز طراحی شده است که یکی از آنها «بهزیستی درمانی» نامیده شده است. در اوایل دهه دو هزار میلادی، تنی چند از روانشناسان و متخصصان ایتالیایی، با توجه به دیدگاه های نظری ریف و سینگر یعنی الگوی شش بعدی بهزیستی روانشناختی، یک الگوی مداخله درمانی ابداع کردند. و آن را «بهزیستی درمانی» نامیدند. مولفههای نظریه ریف عبارتاند از:
پذیرش خود: یکی از مولفههای کلیدی بهزیستی، داشتن نگرش مثبت در مورد خود است، البته نه به معنای خودشیفتگی یا عزت نفس خیلی بالا و غیر معمول؛ بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود باشد. جانگ و رنز، تأکید داشتند که آگاهی از کاستی های خود و نیز پذیرش اشتباهات خویش، یکی از مشخصه های بسیار مهم داشتن شخصیتی کامل و تکامل یافته است. اریکسون بیان داشت که یکی از عوامل یکپارچگی خود، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزی ها و شکستها و ناامیدی های گذشته است. چنین خودپذیری بالایی، بر اساس خودسنجی واقع بینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیت های خود، و عشق نسبت به خود و دیگران، بنا شده است.
هدف و جهتگیری در زندگی: توانایی پیدا کردن معنا و جهتگیری در زندگی، و داشتن هدف و دنبال کردن آنها که تمامی اینها در تقابل با خوش بختی قرار دارند، از وجوه مهم بهزیستی هستند. اولین و روشن ترین نظریه در مورد هدفمند بودن در زندگی را فرانکل ارائه داده است. فرانکل سه سال بسیار سخت را در اردوگاه نازیها گذراند و در طول این سالها با داشتن اهداف خویش زنده ماند. دید او نسبت به ارتقای سطح زندگی، و اهداف و معنای زندگی، آن قدر عمیق بود که توانست در سال های پس از آزادیاش، روشی از روان درمانی (معنادرمانی) را برای کمک به همنوعانش در یافتن معنایی در زندگی پیدا کند. با استفاده از این روش، افراد میتوانند در مقابل سختیها و رنج ها پایداری و مقاومت کنند.
رشد شخصی: توان شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود و پرورش و به دست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبه رو شدن با شرایط سخت و مشکلات است را رشد شخصی می نامند؛ زیرا روبه رو شدن با این شرایط باعث میشود که فرد، نیروهای درونی خویش را بجوید و توانایی های جدیدی به دست آورد. چه زمانی بیشترین احتمال یافتن این نیروها میرود؟ زمانی که فرد، تحت فشار است، این استعدادها مکررا کشف میشوند و قدرت خود در تغییر شرایط را نشان میدهند. خودشکوفایی انسانها در طی چالشها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانی انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسیاری از سختیها و برگشت به حالت طبیعی پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذر از موانع است.
تسلط بر محیط: یکی دیگر از کلیدهای رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی هر کسی باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد و این کار در گرو این است که فرد، محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تسلط و احاطهای تنها با تلاشها و عملکرد خود فرد، و در متن کار، خانواده و زندگی اجتماعی او به دست میآید. داشتن کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبه روست. این جنبه از بهزیستی بر این نکته تأکید دارد که برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاق او احتیاج است. چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترین ها را به همراه دارد و زمانی که در چنین محیطی قرار داریم، متوجه میشویم که تسلط، قوی ترین نیرو و توانایی انسان است.
ادامه دارد..
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص553-550، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394