طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نقش گروه‌های تکفیری در تغییر نقشه منطقه

نقش گروه‌های تکفیری در تغییر نقشه منطقه

نقش گروه‌های تکفیری در تغییر نقشه منطقه

یکی از مسائل عصر حاضر، سر برآوردن گروه‌های تکفیری در منطقه و گسترش آن به اقصی نقاط جهان است. تا جایی که گسترش سریع و وسیع آن گروهها و تحرکات نظامی آنان در اغلب نقاط جهان، تا حدودی توازن قوا و نظم جهانی

18430 - نقش گروه‌های تکفیری در تغییر نقشه منطقه
18430 - نقش گروه‌های تکفیری در تغییر نقشه منطقه

 

نویسنده: بهروز خیریه (1)

 

چکیده

یکی از مسائل عصر حاضر، سر برآوردن گروه‌های تکفیری در منطقه و گسترش آن به اقصی نقاط جهان است. تا جایی که گسترش سریع و وسیع آن گروهها و تحرکات نظامی آنان در اغلب نقاط جهان، تا حدودی توازن قوا و نظم جهانی را درهم ریخته و با توجه به این که اغلب تحرکات آنان در کشورهای اسلامی و حریم زندگی مسلمانان اتفاق افتاده است، تبعات مصیبت باری برای جوامع اسلامی داشته است.
اما در پشت صحنه گروه‌های تکفیری، ابرقدرت‌های استعمارگر حضور دارند که با ایجاد اختلاف در بین مسلمین و ترویج تفکر تکفیر در بین فرق مختلف، و با هدم آثار تمدن اسلامی در کشورهای اسلامی توسط عوامل تکفیری خود، در پی تسلط بر منطقه خاورمیانه و تجزیه کشورهای مسلمان هستند و از آن با تعبیر طرح خاورمیانه یاد می‌کنند. و گروه‌های تکفیری ابزاری برای اجرایی این طرح از سوی غربیها می‌باشند.
در این مقاله سعی بر این است تا با واکاوی مسئله، به بررسی تأثیرات این طرز فکر بر جغرافیای منطقه بپردازیم.

مقدمه

مدتی است تحرکات گروه‌های تکفیری جهادی – که هر بار تحت عنوانی و هر بار در منطقه‌ای از جهان اسلام سربرمی‌آورند – به خبر اول اغلب رسانه‌های جهان تبدیل شده و توجه جهانیان را به خود جلب کرده است. گروه‌هایی که دانسته یا ندانسته آب به آسیاب صهیونیزم و کشورهای استکباری می‌ریزند. البته امروز این مسئله که آنان در روند حرکات خود به بیراهه می‌روند، بر جهانیان آشکار شده است. در حوزه‌ی دینی نیز این گونه انحرافات ریشه در تاریخ دارد. چه بسا در طول تاریخ اسلام گروه‌هایی قارچ گونه سربرآورده و با حرکات نسنجیده و اقدامات ناپسند خود، ضربات مهلکی بر پیکر اسلام و جامعه‌ی مسلمین وارد کرده‌اند، اما در نهایت چون راهشان بر حق نبوده و در مسیر انحراف گام نهاده‌اند – علی رغم ضرباتی که بر پیکر اسلام و جوامع اسلامی وارد کرده‌اند – پس از مدتی در عرصه‌ی عمل همچون حبابی بر آب محو و نابود شده‌اند. با نظری اجمالی به تاریخ بعد از وفات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این مسیر را می‌توان از حرکات خوارج و قیامشان علیه مولا علی تا عصر حاضر دنبال کرد. البته در عصر کنونی و به خصوص در سال‌های اخیر، اقدامات گروه‌هایی که به نام اسلام به وجود آمده‌اند و توانسته‌اند تعدادی از جوانان مسلمان را در کشورهای مختلف به خود جلب نمایند، از حوزه‌ی صرف مسائل دینی خارج شده و ابعاد دیگری یافته است. آنان به اشکال مختلف به قتل عام سایر مسلمانان و پیروان مذاهب دیگر اقدام نموده و با این اقدامات خود راه را برای سوء استفاده‌ی دشمنان فراهم می‌نمایند. البته در طول تاریخ و در مناطق مختلف «گاهی مسلمانان با پیروان ادیان دیگر درگیر شده‌اند که این امر، کم و بیش توجیه پذیر است. ولی مشکل امروز ما این است که دشمن با مهارت بسیار، اسلام را علیه اسلام برانگیخته است. از گروهی از مسلمانان به نام سنی، دسته‌ای می‌سازد که با شیعه بجنگد و برعکس، از شیعه دسته‌ای می‌سازد تا با سنی مبارزه کند. آنان نیز بی‌خبر از همه جا همه‌ی عقده‌های زندگی را در سایه‌ی درهم کوبیدن همدیگر خالی می‌کنند.» (2)
راستی چه تفکری باعث شده عده‌ای فکر کنند با حملات نظامی و لشکرکشی و قتل و کشتار سایر مسلمانان و مردم بی‌گناه می‌توانند زمام امور جهان اسلام را به دست گیرند و حکومت تشکیل دهند؟
امروز گروه‌های تکفیری در پی تشکیل حکومتی از خراسان تا اردن و حجاز هستند و می‌خواهند نقشه‌ی خاورمیانه را تغییر دهند. اما پشت این تفکر چه اهداف پنهانی وجود دارد؟ چه دست‌های پنهانی از این نوع تفکر پشتیبانی می‌کنند؟ اهداف غایبشان چیست و این طرز فکر از کجا نشئت گرفته است؟ دشمنان اسلام از اقدامات چنین گروه‌هایی چه سودی می‌برند؟
در این مقاله سعی بر این است تا با واکاوی مسئله، به بررسی تأثیرات این طرز فکر بر جغرافیای منطقه بپردازیم.

1- اسلام دین عدالت و آزادگی

دین مبین اسلام، دین برابری، آزادگی و سرفرازی است. در اسلام رنگ پوست و زبان و نژاد امتیاز محسوب نمی‌شود، لذا یک بنده‌ی ناچیز خدا به شرط داشتن تقوا می‌تواند به مدارج عالی دست یابد. چنان که در قرآن کریم به صراحت آمده است:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»؛ (3)
اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و آن گاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا همدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا باتقواترین مردمند و خدا (بر نیک و بد مردم) کاملاً آگاه است.
از سوی دیگر، اسلام دینی است که با استکبار و استثمار مبارزه نموده است، لذا از همان آغازِ اعلامِ احکامِ قرآن از سوی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، مستکبران و استثمارگران با آن به مخالفت برخاستند، زیرا منافع نامشروع دنیوی خویش را با احکام الهی دین مبین اسلام در منافات می‌دیدند. چنان که ابوجهل‌ها و هندان جگرخوار، بارها احکام اسلام را به سخره گرفته و می‌گفتند: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید سیاه حبشی با اربابش برابر است؟! یعنی ما با برده‌ای که با پول خریده‌ایم برابریم؟ و با ترفندهای گوناگون سعی می‌کردند راه پیاده شدن احکام الهی را ببندند؛ اما پیامبر و یارانش با تکیه بر ایمان و فرمان‌های الهی به شکل‌های مختلف در برابر آنان ایستادگی کردند و حتی از رو به رو شدن با حکومت‌های بزرگ و استکباری آن زمان نظیر ایران و روم نیز نهراسیدند.
در سده‌های بعد نیز «رهبران مذاهب اسلامی در رویارویی با طاغوتیان، هیچگاه تن به سازش نداده‌اند و به پیروان خود آموختند که باید در برابر حکومت‌هایی که با معیارهای مذهبی هم آهنگی ندارند، به پا خیزند. مبارزه با سلطه‌ی بیگانگان برای زنده نگاه داشتن ارزش‌های دینی نیز از دیگر آموزه‌های پیشوایان مذاهب اربعه به شمار می‌رود. بر همین اساس، استعمارگران می‌کوشند با سست کردن روحیه‌ی تلاش و نوآوری‌های فکری و سیاسی از پیدایش جنبش‌های انقلابی در جامعه‌های اسلامی پیشگیری کنند.» (4)
این روند در طول تاریخ ادامه داشته است و زورگویان و دنیا طلبان که اسلام را خطری برای منافع خود به شمار آورده‌اند، همواره درصدد برآمده‌اند با ترفندهای مختلف علیه اسلام و مسلمانان راستین مبارزه کنند.
در عصر حاضر نیز استعمارگران که همواره به سرزمین‌های گهرخیز مسلمانان چشم طمع داشته‌اند، کوشیده‌اند برای رسیدن به اهداف خود از روش‌های مختلفی استفاده کنند. بدیهی است در این رهگذر، منطقه‌ی خاورمیانه که دارای ویژگی‌های ژئوپلتیک و اقتصادی فوق العاده‌ای است، همواره یکی از مناطق مورد توجه استعمارگران و نو استعمارگران بوده است.
اهمیت خاورمیانه دلایل زیادی دارد و به مسائل و موضوعات مختلفی برمی‌گردد: از لحاظ فرهنگی، خاورمیانه محل ظهور همه ادیان الهی است و به همین دلیل، مردم این منطقه بسیار دین باور هستند. به لحاظ جغرافیایی، خاورمیانه محل اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقاست؛ به لحاظ ژئوپلیتیکی نقاط مهمی مثل باب المندب، تنگه هرمز و کانال سوئز در خاورمیانه واقع شده است و نقاط بسیار مهم استراتژیک در سطح جهان هستند. به لحاظ اقتصادی، منطقه خاورمیانه بیش از 64 درصد مخازن نفت و گاز دنیا را در خودش جای داده است که این هم یک موقعیت ممتاز به منطقه بخشیده است. از دیرباز یعنی حدود پانصد سال پیش نیز تمام قدرت‌های بین‌المللی و استعمارگران تلاش کرده‌اند تا در این منطقه حضور داشته باشند؛ پرتغالی‌ها، هلندی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها پس از جنگ جهانی دوم تلاش کردند در این منطقه حضور داشته باشند و استراتژیست‌های بزرگ همواره در طول تاریخ گفته‌اند که برای تسلط بر جهان باید بر خاورمیانه مسلط بود. این یک واقعیت است… (5)
به دلیل همین ویژگی‌ها و به خصوص منابع گهربار آن است که خاورمیانه همواره بخشی از دکترین رؤسای جمهور آمریکا را به خود اختصاص داده است. به طور مثال سیاست نیکسون در این منطقه در چارچوب دکترین نیکسون کسینجر موسوم به «سیاست دو ستون» بود که ایران و عربستان را دو ستون امنیت خلیج فارس می‌دانستند و نقش ژاندارمی را هم برای ایران قائل بودند. جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا صلح خاورمیانه را به عنوان وظیفه اصلی سیاست خارجی امریکا در دستور کار قرار داد و اصل خود که به «اصل کارتر» مشهور شد و سران آمریکا بارها وفاداری خود را به این اصل اعلام کرده‌اند را این چنین مطرح کرد:
«هر تلاشی از سوی هر قدرت خارجی برای کسب سلطه بر منطقه خاورمیانه صورت گیرد، تجاوز به منافع حیاتی امریکا تلقی خواهد شد و آمریکا با استفاده از کلیه وسایل لازم، از جمله با استفاده از نیروی نظامی، در مقابل چنین تجاوزی خواهد ایستاد.» (6)
لذا استعمارگران و کشورهای امپریالیستی در قرن‌های اخیر برای سلطه بر کشورهای مسلمان منطقه یا به تعبیری خاورمیانه بزرگ راه‌های مختلفی را آزمایش کرده‌اند. نظیر: حمله‌ی مستقیم نظامی و اشغال سرزمین‌های مسلمانان، انتصابِ حاکمان دست نشانده، ایجاد انحراف در نهضت‌های آزادی بخش، ایجاد گروه‌های به ظاهر انقلابی، برافروختن آتش جنگ میان گروه‌های قومی و مذهبی، ایجاد فرقه‌های جدید و در نهایت استفاده از سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن.
بدیهی است هر روشی پس از مدتی به دلیل آشنا شدن مردم تحت ستم با ترفندهای آنان، خاصیت خود را از دست می‌دهد، لذا مستکبران راه‌های جدیدی را انتخاب می‌کنند و شیوه‌های خود را عوض می‌کنند و به شیوه‌های جدید روی می‌آورند؛ به عنوان نمونه یکی از طرح‌هایی که قدرت‌های زورگوی جهانی برای خاورمیانه طراحی کرده‌اند؛ طرح خاورمیانه بزرگ است.
این طرح که پس از 11 سپتامبر ارائه و برای نخستین بار توسط کالین پاول مطرح شد، می‌توان بخشی از طرح نظم نوین جهانی و استعمار فرانو برای منطقه خاورمیانه دانست که البته مورد حمایت و دفاع تمامی قدرت‌های استعماری است و دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. طرح خاورمیانه بزرگ در مؤسسه هریتیج آمریکا تهیه و در ژوئن 2004 در اجلاس هشت کشور صنعتی بزرگ جهان به تصویب رسید و این کشورها رسماً حمایت خود را از اجرای آن اعلام کردند. اهداف عمده این طرح عبارتند از: استحاله کامل فرهنگی مردم منطقه و جلوگیری از رشد بنیادگرایی اسلامی به شیوه ایران، محور قرار گرفتن رژیم اشغالگر قدس به عنوان ژاندارم منطقه و کنترل و دسترسی آسان به نفت و…
یکی از مهم‌ترین اهداف این طرح تبدیل اسرائیل به قدرت برتر نظامی منطقه و مهار جمهوری اسلامی و منزوی کردن ایران بود که حذف بازوهای جمهوری اسلامی در منطقه از جمله حزب الله و حماس که تهدیدی جدی برای امنیت اسرائیل به شمار می‌رود، از اهداف کلان آن بود. به طوری که «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه آمریکا در زمان جنگ 33 روزه که با هدف نابودی و یا خلع سلاح مقاومت در ژوئیه 2006 طراحی شده بود از مردم لبنان خواست درد زایمان خاورمیانه جدید را تحمل کنند. البته این نوزاد مرده متولد شده‌ی خانم رایس، فاز بعدی طرح آمریکا در مورد خاورمیانه بود که این هم با شکست مواجه شد. (7)
گفتنی است نام «هشت کشور صنعتی برتر جهان»، عنوانی است که این هشت کشور بزرگ امپریالیستی برای خود برگزیده‌اند و این جا برای حفظ امانت عین مطلب را ذکر کرده‌ایم. اما پیش از پرداختن به اصل مبحث، لازم است نکاتی چند درباره‌ی مسئله‌ی خاورمیانه‌ی بزرگ و اهداف کشورهای نو استعماری ولابی صهیونیزم را از این طرح بررسی کنیم. نخست این که:
«در 1990 شیمون پرز نخست وزیر و وزیر امور خارجه وقت رژیم اسرائیل، سخن از خاورمیانه جدید به میان آورد و تغییر در مناسبات کیفی در درون منطقه را با محوریت اسرائیل خواستار شد. از سال‌های 1996-97 میلادی موضوع خاورمیانه‌ی بزرگ و جایگاه آن در راهبرد امنیت ملی آمریکا در میان نخبگان، رسانه‌ها و هم چنین محافل رسمی بیش از پیش مطرح شده است. در ارزیابی‌های راهبردی 1998 آمریکا، خاورمیانه بزرگ از شمال آفریقا تا شبه قاره هند، متضمن چهار عنصر کلیدی تأمین نیازهای انرژی، مقابله با ایران و عراق، روند صلح اعراب و اسرائیل و اصلاحات و ثبات داخلی کشورها مورد توجه قرار گرفت.» (8)
از لحاظ جغرافیایی نیز خاورمیانه بزرگ حوزه تمدن اسلامی از مراکش تا بنگلادش و آسیای جنوب شرقی را دربر می‌گیرد. استراتژیست‌های آمریکایی، خاورمیانه‌ی بزرگ را محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا مشتمل بر قلب خاورمیانه، شمال آفریقا، شاخ آفریقا، قفقاز و آسیای مرکزی و جنوب غربی ترسیم می‌کنند؛ که در عین حال برخی از مهم‌ترین حوزه‌های موضوعی عمده عصر جاری از جمله منابع انرژی، سهولت مواصلاتی، تولید سلاح‌های انهدام جمعی، سیستم‌های موشکی به همراه کهنه‌ترین مناقشات منطقه‌ای بین اعراب و اسرائیل، هند و پاکستان و به طور بالقوه ایران و عراق را در برمی‌گیرد. (9)
البته آنان در عمل برای پیاده نمودن شکل اولیه این طرح دچار مشکل شدند، زیرا در این راستا دو مانع بر سر راه آنان قرار داشت: نخست مخالفت محور فرانسه –آلمان با اهداف نظامی آمریکا به دلیل حفظ منافع کشورهای خود و دوم انزجار دنیای عرب از هرگونه دخالت از خارج در شیوه‌های حکومتی آنها. لذا، عمده‌ترین رهبران عرب از جمله مصر و عربستان و تونس به عنوان رئیس دوره‌ای اتحادیه عرب، دعوت رئیس جمهوری آمریکا را برای شرکت در اجلاس گروه هشت جهت بحث و گفت و گو در مورد روند اصلاحات در خاورمیانه بزرگ مسکوت گذاردند. (10)
البته سران عرب برای این کار دلایل گوناگونی داشتند، که از آن جمله می‌توان نخست به رشد نهضت‌های اسلامی و گسترش حوزه نفوذ احزاب مسلمان در اثر فضای باز سیاسی و دوم تجزیه‌ی احتمالی برخی کشورها در اثر تحقق یافتن اهداف کشورهای غربی اشاره کرد. لذا کشورهای استعماری و در رأس آن‌ها آمریکا که پس از فروپاشی شوروی سابق، داعیه‌ی رهبری جهان یک قطبی را در سر دارد، راه‌های دیگری را در پیش گرفتند. با گذشت ایام و ناکارآمدی ترفندهای گوناگون، در یک سو آمریکا و غرب و سران صهیونیسم در سوی دیگر سران وابسته‌ی برخی کشورهای عربی که هیچ پایگاهی در بین ملت‌های مسلمان ندارند، به این نتیجه رسیدند که تنها خطری که «ثروت و قدرت» نامشروع و ظالمانه‌شان را در مقابل مستضعفین تهدید می‌کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را از روند ظلم ستیزی و عدالت طلبی انقلاب اسلامی ایران کسب می‌کند؛ لذا آن‌ها درصدد برآمدند تا با مقابله با اصل این آرمان خواهی، از گسترش این فرهنگ در افکار عمومی سایر مردم جهان – که باعث اضمحلال قدرت آن‌ها خواهد شد – جلوگیری کنند.
نو استعمارگران هنگامی که دیدند روش‌های معمولشان دیگر کارآمد نیست و ایدئولوژی اسلامی همواره مانع بزرگی بر سر راه آنان خواهد بود، بر آن شدند اساس اسلام را زیر سؤال ببرند و با ایجاد شکاف بین مسلمانان به اهداف شوم خود دست یابند، زیرا خود دریافتند که اسلام، دین سرافرازی و آزادی و آزادگی است و یک مسلمان حقیقی هیچ گاه بنده و نوکر دیگران نخواهد شد. امری که اسلافشان در سال‌های نه چندان دور نیز بدان اعتراف کرده بودند:
«بر اساس آنچه آزموده شده اسلام دین سرافرازی و آزادی است و پیروان راستین آن هیچ گاه به سادگی بنده و نوکر دیگران نمی‌شوند. احساس سرافرازی‌های گذشته چنان در درون آنان در جوش است که حتی در این ایام ضعفشان نیز از آن دست برنمی‌دارند». (11)
بدیهی است یکی از بهترین راه‌های مقابله با این روند نیز ایجاد تفرقه و دو دستگی در میان مسلمانان و استفاده از گروه‌هایی با رنگ و لعاب اسلامی است، تا اسلام را از درون دچار استحاله و از هم پاشیدگی کنند و در ذهن فرقه‌های مختلف مسلمانان نیز شک و شبهه ایجاد نمایند. شبهاتی که موجب تردید ایشان در ادامه‌ی مسیر شود.
اما ایجاد تفرقه در میان پیروان یک مکتب چگونه امکان پذیر می‌گردد؟
بی‌شک بهترین راه در این باره ایجاد شبهه، دادن فتواهای تکفیری و در نهایت گسترش انحراف در میان مسلمانان و ایجاد فرقه‌های خود ساخته و منحرف است. فرقه‌هایی که از درون همچون آفتی درونی اسلام را بی‌روح و پوچ و نابود نمایند، زیرا دشمنی از بیرون به دلیل ایمان قلبی مسلمانان کارساز نبود و آنان علی رغم به دست آوردن پیروزی‌های مقطعی هیچ گاه نتوانستند بر اندیشه و فکر مسلمانان تسلط یابند. مسئله‌ای که مأموران و جاسوسان آن‌ها در سرزمین‌های اسلامی بارها در گزارش‌های خود بدان اعتراف کرده‌اند:
«اسلام بر دل و اندیشه‌ی این مردم تأثیر عمیقی بر جای نهاده بود به طوری که یک مسلمان ساده از لحاظ باور و اعتقادات با یک کشیش مسیحی برابری می‌کرد. پیروان شیعه که در کشور ایران ساکن هستند از لحاظ ایمان بسیار محکم و استوارند. پیداست به همان نسبت برای دولت انگلیس تهدید محسوب می‌شوند.» (12)
ایشان زمانی که دیدند از بیرون نمی‌توانند آن گونه که انتظار دارند به اسلام و مسلمانان لطمه بزنند، چنان که حتی با تقویت گروه‌های چپ و جریان‌های لاییک و اجرای طرح‌های گوناگون نیز نتوانستند به اهداف خویش دست یابند، به ایجاد تفرقه در بین مسلمانان روی آوردند، زیرا «زورمندان و قدرت طلبان تاریخ همواره می‌خواهند با ایجاد شک و تردید، از همبستگی خلق جلوگیری کنند و با تهمت و افترا، شعاع حقیقت را اندک جلوه دهند و از نفوذ روشنایی وحدت بخش آن جلوگیری کنند. پس در این راه ناچار به تهمت زنی و گزافه گویی خواهند پرداخت، تا جماعت مؤمنین را از یکدیگر جدا کنند و به گروه خویشتن نزدیک سازند.» (13)
در این راستا نه تنها تئوریسین‌های کشورهای سلطه گر بلکه حتی برخی سیاست مداران بی‌دین و مزدور بیگانه که از وحدت و انسجام مذاهب و فرقه‌های اسلامی هراس دارند، همواره سعی نموده‌اند با اغوای برخی مفتی‌های متعصب، به اختلافات مذهبی و در نهایت، جنگ و کشمکش مذهبی دامن بزنند که البته گاهی هم در این راستا شکست خورده‌اند. به عنوان نمونه، «احمد الطیب» شیخ الازهر در گفت و گویی رسانه‌ای در مورد نقشه‌ی شوم حسنی مبارک دیکتاتور برکنار شده‌ی مصر برای تفرقه افکنی در بین برادران شیعه و سنی چنین می‌گوید:
«مبارک برای راضی کردن رژیم صهیونیستی و ایجاد درگیری بین ملت‌های اسلامی و شیعه و سنی، علمای مصر را به دادن فتوا مبنی بر تکفیر شیعیان ترغیب می‌کرد. حسنی مبارک بارها از من خواسته بود، تا فتوایی علیه شیعیان و حزب الله لبنان صادر کنم، اما با وجود فشارها و اصرارها، این خواسته را رد کردم.» (14)
البته در این مورد خوشبختانه با آگاهی و بصیرت این روحانی برجسته‌ی مصری، تیرشان به سنگ خورده است. اما آنان با توجه به این که راه‌های مختلفی را برای ایجاد دو دستگی و تفرقه بین مسلمانان آزمایش کرده بودند، در نهایت به این نکته رسیدند که با تقویت جریان‌های تکفیری خواهند توانست به اهداف شوم خود برسند، زیرا نظام‌های سلطه گر با بهره گیری از برنامه‌های نظریه پردازان فرهنگی، کارشناسان اجتماعی و روان شناسان با تجربه‌ی خود و بر اساس شرایط فرهنگی و مذهبی جامعه‌های گوناگون، برنامه ریزی می‌کنند. برانگیختن احساسات نژادی، اختلاف‌های مرزی، تعصب‌های مذهبی و هجوم به هنجارهای اجتماعی و اخلاقی جامعه، نمونه‌هایی از این برنامه‌های شوم است.
یکی از ترفندهای ایشان نیز همین بحث تکفیر و تقویت جریان‌های تکفیری است. در این باره مولوی سید عبدالصمد ساداتی از روحانیون برجسته‌ی اهل سنت سراوان در مورد تلاش دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و از هم پاشیدن قدرت بزرگ اسلامی و رسیدن به اهداف شوم خودشان می‌فرماید:
«بحث تکفیر و پرداختن به تفکر در خصوص ابعاد این موضوع، مهم و نیاز روز است و دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه، برای از هم پاشیدن قدرت بزرگ اسلامی، برای رسیدن به اهداف خودشان از این وجه استفاده می‌کنند. حربه‌ای که می‌تواند کشورها و ملت‌های اسلامی را در مشکلات عدیده‌ای گرفتار کند، زیرا این حربه‌ای است که به وسیله‌ی آن، تفرقه بین مسلمانان ایجاد شود تا هرگز مسلمان به مسلمان نرسد. حربه‌ی تفرقه به وسیله‌ی تکفیر، حربه‌ای است که مسلمان را از مسلمانان جدا می‌کند. به همین دلیل، برنامه ریزی‌ها و سرمایه گذاری‌های زیادی می‌شود تا از بعضی شبهات و نیز اختلافات نظری یا فکری که هیچ گاه ارتباطی با تکفیر ندارد، استفاده کنند.» (15)

2- انعکاس اقدامات گروه‌های تکفیری در میان غیر مسلمانان و نشان دادن چهره‌ای نامناسب و خشن از اسلام

مسئله‌ی مهم دیگر، انعکاس اقدامات گروه‌های تکفیری در میان مسلمانان و غیر مسلمانان و نشان دادن چهره‌ای نامناسب و خشن از اسلام است. بی‌شک اقدامات جنون آمیز و خشونت بار این گونه گروهک‌ها نه تنها به پیشرفت اسلام در جهان و پیاده شدن احکام اسلامی کمک نکرده است، بلکه موجب بدبینی و باز خورد منفی در میان مردم جهان شده است. گفتنی است که خشونت به این شکل و با مدل به اصطلاح طالبانی، در عصر حاضر سابقه‌ی چندان طولانی ندارد و به دهه‌ی 1990 برمی‌گردد. اما به طور کلی می‌توان گفت این مسئله در سه دوره‌ی مختلف شکل گرفته است: «یکی در پایان دهه 1960 و اوایل دهه 1970 که گروه‌های اسلام گرای غرب عربی با استفاده از آثار سید قطب به رادیکالیسم اسلامی و استفاده از خشونت علیه رژیم‌های عرب متمایل شده بودند. دوم در پایان دهه 1980 که گروه‌های رادیکال اسلام گرای مصری به اقدامات خشونت باری نظیر ترور فیزیکی مقامات حکومتی مصر و درگیریهای خشونت بار خیابانی با نیروهای امنیتی این کشور دست زدند و سوم در دوره‌ی پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان و کاربرد خشونت‌های گسترده از سوی آن‌ها و نیز از سوی نیروهای اسلام گرای غیر افغانی حامی آن‌ها نظیر سازمان القاعده علیه نظامیان و نیز نظامیان آمریکایی که در حادثه 11 سپتامبر 2001 به اوج خود رسید.» (16)
بی‌شک با سرکوب حرکت گروههای تندرو در مصر تا حدودی این مسئله فروکش کرد، اما گاه و بی‌گاه در نقاط مختلفی از سرزمین‌های اسلامی شاهد حوادث خشونت باری بودیم، که بیشتر در نتیجه‌ی ظلم و ستم حکومت‌های دیکتاتوری به وقوع می‌پیوست؛ نظیر حوادث مصر و الجزایر و فلسطین اشغالی. تا این که با روی کار آمدن طالبان در افغانستان موج جدیدی از این گونه حوادث خشونت بار آغاز شد. «تحولات دهه 1990 در جهان عرب و افغانستان و سرانجام حوادث 11 سپتامبر 2001 در نیویورک بار دیگر بحث خشونت و جایگاه آن را در اسلام زنده کرد. درگیری‌های افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان، رفتار خشونت بار طالبان با مردم افغانستان، به ویژه نوگرایان و زنان از یک سو و کشتار شیعیان و مخالفان دیگر در مناطق مرکزی و شمالی افغانستان از سوی دیگر، ضربه سختی بر چهره اسلام سیاسی در جهان وارد ساخت.» (17)
رفتار و اقدامات خشونت آمیز این گونه گروه‌ها که دارای عناوین اسلامی هستند، در حال حاضر چهره‌ای نامناسب و خشونت بار از اسلام را در جهان ترسیم کرده است. چیزی که دشمنان اسلام در طول تاریخ و به خصوص در دوران استعمار نوین به دنبال آن بوده‌اند و متأسفانه برخی اقدامات کورکورانه و نسنجیده و خشونت بار و حتی غیر انسانی این گروه‌های به ظاهر مذهبی، زمینه را برای تبلیغات سوء دشمنان اسلام فراهم نموده است.
متأسفانه در حال حاضر در زمینه‌ی تمام فیلم‌های خبری که از گروه‌های تکفیری پخش می‌شود، هنگام قتل و کشتار و در صحنه‌های فجیع نظیر سربریدن انسان‌ها، صدای الله اکبر شنیده می‌شود. این امر نه تنها موجب بدبینی پیروان سایر مذاهب به اسلام خواهد شد، بلکه در میان مسلمانان نیز جوی از تردید و شک و دو دلی و یأس و ترس از آینده را به وجود می‌آورد. تا حدی که می‌توان گفت در حال حاضر طراحان پشت صحنه و صحنه گردانان جهانی این رویدادها تا حدودی به این هدف شوم خود رسیده‌اند. چنان که در نقاط دوردست و کشورهای اروپایی و آمریکایی مسلمانان همچون تروریست و انسان‌هایی بی‌عاطفه و خشن معرفی شده‌اند و این مسئله از سویی زمینه‌های دشمنی و حتی نفرت سایر مذاهب از مسلمانان را فراهم می‌کند و از سوی دیگر، موجب گسترش تفرقه و نفاق و حتی نفرت در میان پیروان مذاهب و نحله‌های مختلف اسلامی خواهد شد. در حال حاضر درگیری‌های این فرقه‌ها با سایر مسلمانان، این نظریه را القا می‌کند که مردم، درگیرِ یک جنگ در میان فرقه‌های مختلف اسلامی هستند، لذا در این میان، دشمنان اصلی به خصوص صهیونیست‌های غاصب فراموش می‌شوند و آن‌ها با خیال راحت به پیاده کردن نقشه‌های شوم خود خواهند پرداخت و از این جو نهایت استفاده را می‌برند. چنان که حمله‌ی جدید رژیم صهیونیستی به مسلمانان در نوار غزه در ماه مبارک رمضان امسال و نسل کشی مسلمانان، با استفاده از فضای آشفته در سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و سایر کشورهای منطقه شکل گرفت. شرایطی که حاصل عملکرد گروه‌های تکفیری نظیر داعش و طالبان و القاعده می‌باشد. در این رابطه شیخ دکتر بدرالدین حسون مفتی اعظم سوریه با درک درست شرایط منطقه چنین اظهار نظر می‌کند:
«دامن زدن به درگیری در منطقه و فراموش کردن دشمن واقعی، فقط برای خوش خدمتی به کسانی که بودجه و پول آن‌ها را تأمین می‌کنند و فکر و اندیشه‌شان را با گمراهی تغذیه می‌کنند، انجام می‌شود. قصد آن‌ها از این کار این است که غیر مسلمانان را از طریق اسلام هراسی از اسلام دور کنند و چنین تصویری را انعکاس دهند که گویی در منطقه، یک جنگ اسلامی – اسلامی وجود دارد و نه جنگ در برابر تجاوز صهیونیست‌ها که بخشی از جهان اسلام را اشغال کرده‌اند. در اثر این تبلیغات اسلام هراسانه که با خوش خدمتی گروههای تکفیری تحقق می‌یابد، هر غیر مسلمان که یکی از کانال‌های ماهواره‌ای را مشاهده کند و یک مسلمان را در حال صحبت ببیند، پیش خود خواهد گفت که مسلمانان شایسته احترام و گوش دادن به آن‌ها و استماع صحبت‌هایشان نیستند.» (18)
البته نشان دادن چهره‌ای خشن و غیرانسانی و پرخاشگر از اسلام، از دیرباز جزو تئوری و نقشه‌ی راه کشورهای استعمارگر بوده است. چنان که جاسوس برجسته و کهنه کار انگلیسی‌ها «هامفر» در خاطرات خود این چنین بدان اشاره می‌کند:
«باید کاری کنیم که اسلام مانند یک دین پرخاشگر و بی‌سرو بن معرفی شود، تا مردم را از آن ناامید و روگردان کنیم. برای اثبات ادعایمان می‌توانیم مشکلات و ناسازگاری‌هایی را که در سرزمین‌های اسلامی وجود دارد برجسته کنیم و نشان دهیم که این کشورها تا چه حد به سوی ناامنی و آشوب می‌روند.» (19)
البته خوشبختانه امروز بسیاری از علما و مسلمانان اهل تسنن، با بصیرت و آگاهی به ترفندها و مکر دشمنان پی برده‌اند و در نهایت با وحدت و همدلی، نقشه‌های آنان را نقش بر آب خواهند کرد؛ به عنوان نمونه امیر جماعت اسلامی عراق که به خوبی خطر گروه‌های تکفیری را درک کرده است، با خطرناک خواندن فعالیت‌های داعش برای اقلیم کردستان عراق، منشأ این گروه تروریستی را سازمان‌های جاسوسی کشورهای خارجی می‌داند. وی هم چنین معتقد است با تهدید و ارعاب نمی‌توان مردم را به اسلام دعوت کرد. «علی باپیر» در مصاحبه با بولتن نیوز گفت:
“قطعاً اگر سیستم‌های امنیتی در کردستان عراق حواسشان نباشد آن‌ها بسیار برای کردستان (عراق) خطرناک خواهند بود. تفکر داعش به اعتقاد من کمتر تحت تأثیر جریان اسلامی است و بیشتر تحت تأثیر جریان‌های جاسوسی کشورهای خارجی است و دستان کثیفی پشت این جریان هستند. این گروه قبل از هر چیز اقدام به تسویه گروه‌های اسلامی می‌کند. آن‌ها در سوریه کاری به رژیم نداشتند و بیشتر گروههای اسلامی را قتل عام می‌کردند.”
علی باپیر درباره راهکارهای مبارزه با این گروه تروریستی افزود:
«به نظر من باید مردم را آگاه ساخت و برای آن‌ها روشن کرد که این تفکر در اسلام جایی ندارد. سازمانی هستند که مشخص نیست آن‌ها وابسته به چه کسانی هستند. ضمن این که در اسلام اجباری به دین وجود ندارد و این نقض آیات قرآن کریم است. ما ده‌ها آیه مانند آیه «لا اکراه فی الدین» داریم که خداوند منان رد می‌کند. این دینِ حق، به زور به مردم تحمیل شود. چون مردمی که به زور مسلمان می‌شوند مسلمان نمی‌گردند بلکه آنها را ما منافق می‌کنیم. مردم باید با قلب و ایمانشان اسلام را بپذیرند. از سوی دیگر، این گروه‌ها مانند القاعده و داعش مشخص نیست که چه کسانی رهبران آن‌ها هستند، لذا بسیار به راحتی از سوی سیستم‌های امنیتی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. بیشتر اوقات آن‌ها ابزار هستند.» (20)

3- تخریب آثار تمدن اسلامی

یکی دیگر از ترفندهای دشمنان برای رسیدن به اهداف شوم خود، که همانا تغییر نقشه‌ی خاورمیانه است، تخریب آثار تمدن اسلامی است، که در واقع نمادهای این تمدن محسوب می‌شوند. نظیر: مساجد، تکایا، اماکن متبرکه، بقعه‌ی پیامبران الهی و اصحاب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم). البته این مسئله از دیدگاه تئوریسین‌های بیگانه، رویه‌ی دیگری نیز دارد و آن این که این اماکن همچون نگینی ارزشمند موجب جمع شدن مسلمانان به دور هم و تقویت و انسجام آنان می‌شوند، پس باید این مرکزیت‌های معنوی را از بین برد. با توجه به آنچه جاسوس کهنه کار انگلیسی در این باره در خاطرات خود نوشته است، این مسئله یکی از محوری‌ترین بخش‌های تئوری استعمارگران انگلیسی بوده است:
«رفتن مردم به زیارت اماکن مقدس، مانع بزرگی است بر سر راه ما که باید آهسته آهسته برای از بین بردن این ویژگی ایشان تلاش کنیم. باید به آن‌ها تلقین کنیم که زیارت این اماکن در واقع مانند سرزدن و عبادت مرده‌هاست و در اصل خلاف شرع است و با قانون اسلام سازگار نیست. باید تلاش کنیم تا این آثار از بین بروند.» (21)
امروز کار گروه‌های تکفیری جدید به جایی رسیده که هرگونه ظاهرسازی و محافظه کاری را به کنار نهاده و پس از تخریب بسیاری از اماکن مقدس مسلمانان و حتی بقعه پیامبران الهی و صحابه و مساجد و اماکنی که اهل تسنن به آن‌ها باور دارند، سودای ویران نمودن خانه خدا و کعبه مسلمین را در سر دارند. «به گزارش خبرگزاری مهر، چند روز پیش موضع گیری یکی از سرکردگان داعش درباره لوازم ویرانی کعبه بسیار خبرساز شده بود. اما منابع موثق امروز خبری را منتشر کرده‌اند که رویکرد افراط گرایانه و ضد اسلامی گروه تروریستی داعش را بیش از پیش نمایان می‌کند. منابع عراقی در این باره اعلام کردند:
«ابوبکر البغدادی» سرکرده داعش روز گذشته (شنبه) در اظهاراتی بر لزوم ویران نمودن کعبه تأکید کرد و افزود: اصول و عقاید اسلامی به ما اجازه پرستش سنگ را نمی‌دهد. یک پایگاه اینترنتی نزدیک به سرکرده داعش هم در تأیید این خبر، اعلام کرد: البغدادی به ویران نمودن کعبه تعهد کرده است. به گزارش پایگاه «عین العراق نیوز» این منبع نزدیک به داعش در ادامه مدعی شده است: حجاج برای لمس کردن دیوار کعبه و پرستش سنگ به مکه می‌روند و آن‌ها برای عبادت خدا به آنجا نمی‌روند پس باید کعبه را ویران کنیم!». (22)

4- تجزیه‌ی کشورهای بزرگ و مسلمان و تغییر نقشه‌ی منطقه

اما نقشه‌ی اصلی و استراتژی بنیادی دشمنان، تجزیه‌ی کشورهای بزرگ و مسلمان منطقه به منظور به هم زدن تعادل سیاسی در منطقه و دادن بهانه به دست آمریکا و صهیونیزم جهانی برای تغییر نقشه‌ی خاورمیانه و رسیدن به طرح خاورمیانه جدید و تقسیم کشورهای منطقه به کشورهای کوچک‌تر و ضعیف است. کشورهای کوچکی که نیازمند انواع کمک‌های مالی و تسلیحاتی هستند و باید این تجهیزات را از کشورهای بزرگ و قدرت‌های جهانی خریداری کنند و بدین شکل روزبه روز بیشتر به این قدرت‌ها وابسته خواهند شد. از سوی دیگر، اختلافات قومی و مذهبی، اختلافات مرزی و اقتصادی نظیر: اختلاف نظر در مورد خطوط مرزی و استفاده از منابع انرژی و منابع آبی و… موجب تشدید درگیری میان این کشورها خواهد شد.
این درگیری‌ها باعث می‌شود این کشورهای کوچک و تازه استقلال یافته، روز به روز بیشتر به قدرت‌های بزرگ وابسته شوند. آنان در این رقابت‌های مرزی نیازمندِ تکنولوژی کشورهای غربی و سلاح‌های آنان می‌باشند تا بتوانند از تمامیت و موجودیت خود دفاع کنند، لذا در نهایت، این مسئله موجب هم سو شدن این کشورها با سیاست‌های قدرت‌های بزرگ و رژیم صهیونیستی خواهد شد. در ضمن، تنش‌ها و درگیری‌های مرزی و منطقه‌ای، موجب تغییر جهت جریان‌های سیاسی و افکار عمومی از دشمن صهیونیستی به درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و کشورهای اسلامی خواهد شد. این امر نیز از گذشته‌های دور، جزو نقشه‌های حساب شده‌ی استعمارگران بوده است. چنان که در نقشه‌ی راه بریتانیای کبیرِ دوران استعمار به صراحت بدان اشاره شده است:
«… ایجاد درگیری و آشوب چه در بین مسلمانان و سایر ادیان و چه در بین خود مسلمانان و مذاهب مختلف آنان [هدف دیگر ما باید باشد] معلوم است بدین ترتیب علاوه بر این که اسلام تضعیف می‌شود، هواداران آن نیز تضعیف و ناامید شده، دست از حمایت یکدیگر و وحدت و همدلی بر می‌دارند و راه گسترش و پیشرفت را نیز کنار خواهند نهاد» (23)
حرکات این گروه‌ها و بسیاری از اهداف پنهانشان امروز چنان برای تحلیل گران و مردم مسلمان منطقه آشکار شده که یکی از سایت‌های منطقه در تشریح این گروهک‌ها در بخشی از تحلیل خود در بیستم تیرماه سال جاری (1393) در مورد اهداف پنهان این گروهک‌های تکفیری چنین می‌نویسد:
«ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی از طریق تفرقه افکنی میان شیعه و سنی و مشغول کردن مسلمانان به جنگ و خونریزی علیه یکدیگر و فراموش شدن بزرگترین مشکل جهان اسلام یعنی مسئله فلسطین. تضعیف و در صورت امکان نابودی محور مقاومت، به ویژه این که اکثریت مردم عراق از حامیان جریان مقاومت ضد صهیونیستی محسوب می‌شوند.
تهدید امنیت جمهوری اسلامی ایران به عنوان اصلی‌ترین دشمن آمریکا از طریق قدرت یابی گروهک‌های تکفیری و به خطر انداختن ثبات و آرامش درونی آن. کلید زدن تجزیه کشورهای منطقه و بر هم زدن چهره سیاسی و جغرافیایی آن.» (24)
اما هم چنان که در آغاز گفتیم مهم‌ترین سناریوی دشمنان، تغییر نقشه خاورمیانه و منطقه است. این نکته امروز به عنوان یک استراتژی مطرح است، چنان که کارشناسانِ کشورهای منطقه در اظهارنظرهای گوناگون بدان اشاره کرده‌اند؛ به عنوان نمونه، «قادر ملک اف» کارشناس سیاسی و دینی آسیای مرکزی و رئیس مرکز پژوهشی «دین، حقوق و سیاست» در قرقیزستان در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه اظهار داشت:
«ادعای داعش برای رهبری مناطق جهان به معنای تحقق پروژه‌ای است که در آن برخی از طرف‌ها و به طور خاص کشورهای غربی دست دارند. ملک اف گفت: در کنار منابع مالی، ظرفیت انسانی، ارسال تسلیحات مدرن به بخشی از خاک سوریه و عراق و در نهایت تسلط داعش حکایت از پروژه‌ای بودن این حرکت دارد که هدف نهایی آن تغییر نقشه خاور نزدیک و میانه خواهد بود. وی افزود: به عبارت دیگر تجزیه عراق، سوریه، ایران، اردن، عربستان سعودی و ترکیه از راه ایجاد مناطق سنی به عنوان وزنه مقابل ایران و هم چنین دولت‌های سکولار و یا پادشاهی‌های خلیج فارس و البته تشویق استقلال کردستان از مباحثی است که در این راستا دنبال می‌شود. وی در ادامه تصریح کرد: در راستای تحقق این پروژه، نخستین گام به صورت نظامی برداشته شد که قدرت داعش و حامیانش در منطقه خاصی را به نمایش گذاشت.
این کارشناس مسائل سیاسی و اسلامی افزود: گام بعدی، ابعاد ایدئولوژیکی بود که به اصطلاح بازگشت خلافت و حمایت از منافع مسلمانان در همه کشورها را در نظر داشت، که این بحث به گونه‌ای اعتبار عربستان سعودی و ایران را به چالش کشیده است. دیگر این که با ایجاد خلافت، زنجیره‌ی کمربند شیعه (ایران، عراق، سوریه، لبنان، بحرین و…) گسسته می‌شود. به گفته وی، فعال شدن گروههای مختلف شبه نظامی و افراطی با هدف ورود به آسیای مرکزی یکی از تبعات نامطلوب خواهد بود. این بحث به صورت طبیعی جمهوری‌های مسلمان قفقاز شمالی روسیه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. ملک اف گفت: خطر داعش برای آسیای مرکزی واقعی است و موضوع فقط به آن بر نمی‌گردد که در نقشه خلافت داعش، کشورهای این منطقه با نام خراسان جدید یاد شده و یا آسیای مرکزی با افغانستان همسایه می‌باشد؛ اصل مسئله این جاست که حرکت جهاد جهانی وارد مرحله و سطح جدیدی شده و سابقه خلافت (از نظر جغرافیایی) به عنوان یک پروژه غربی به راه افتاده است. وی تصریح کرد: امروز تعداد بالایی از اتباع آسیای مرکزی در سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان مشغول جنگ بوده و حتی لژیون آسیای مرکزی را تشکیل داده‌اند؛ به نظر می‌رسد با حضور بازیگران مختلف اعم از جهانی (آمریکا) و منطقه‌ای (قطر و عربستان سعودی) هدف، تغییر نقشه مناطق مختلف است.
وی افزود: به این منظور هر یک از کشورهای منطقه می‌تواند به هدف تبدیل شود جدا از آن که فضای کنونی فرصت‌های استثنایی را در اختیار گروه‌های تروریستی و حامیان خارجی‌شان قرار می‌دهد. البته باید بخش مهمی از تحولات آتی را در قالب رویارویی ژئوپلیتیکی قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای قابل تصور دانست ولی شکی نیست که وجود مشکلات متعدد سیاسی، اقتصادی (به خصوص فساد اداری)، اجتماعی و مذهبی فرصت‌های لازم در هر یک از کشورهای منطقه را آماده کرده است.» (25)
در همین راستا «محمد سید احمد» نویسنده‌ی مصری نیز «بزرگ کردن خاورمیانه را در جهت تحت الشعاع قرار دادن مسئله اصلی آن یعنی مناقشه عربی – اسرائیلی و فلسطین توصیف می‌کند.» (26)
بی‌شک این نقشه‌ی شوم نواستعمارگران، تنها خاورمیانه را دربر نمی‌گیرد، بلکه ابعادی به گستردگی تمامی کشورهای مسلمان نشین دارد. هم اینک مناطق مسلمان نشین و زرخیز آفریقا هم در چنین وضعیتی به سر می‌برند. در واقع سیاست آمریکا این است که نقشه‌ی ژئوپولتیک منطقه را تغییر دهد. چنان که «جمال وکیم» یکی از تحلیل گران سیاسی منطقه معتقد است: «سیاست آشکار آمریکا این است که نقشه ژئوپولتیک را نه تنها در خاورمیانه بلکه در آفریقا تغییر دهد. وی گفت آمریکا در پی آن بوده است که به واسطه حمایت از نسخه‌ی تکفیریِ اسلام ارائه شده از سوی بوکوحرام و القاعده بین اروپا و آفریقا خط جدایی بکشد.
وکیم افزود: آمریکا «اسلام هراسی را در اروپا» توسعه می‌دهد تا در کشورهای مدیترانه‌ای تفرقه ایجاد کند و مداخله استعمارگرانه قدرت‌های غربی در کشورهای جنوبِ آفریقا را به بهانه تروریسم توجیه نماید. وی با اشاره به این که «ماهیت حقیقی درگیری موجود در «آفریقایِ سیاه» باید برای عموم آشکار شود گفت: گروه‌های تروریستی همچون بوکوحرام «از اسلام به عنوان یک پرچم ایدئولوژیک برای اقداماتشان» استفاده می‌کنند.» (27)
ممکن است این شبهه پیش آید که تمامی این حوادث را می‌خواهیم در قالب تئوری توطئه قلمداد کنیم و همه‌ی رویدادها را به آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبت دهیم. در پاسخ بدین نکته باید گفت: با توجه به شواهدی که آوردیم و نظریات کارشناسان خارجی، و اسناد موجود در توافق نامه‌های قدرت‌های بزرگ جهانی امروز در این مورد جای شکی باقی نمانده است. از سوی دیگر، نظام امریکا بدون برخورداری از دشمن – حتی دشمن ساختگی – فرتوت و بیمار می‌شود و دولت نخواهد توانست پاسخ گوی شبهات و سؤالات مردمی باشد که به آن رأی داده اند. لذا وجود دشمن خارجی – چه واقعی چه ساختگی – نیاز ضروری دولت‌های مختلف آمریکا برای فرار از بحران‌های داخلی است و «این بار تروریسم و حامیان آن باید ضمن تأیید چرخه خور و باز خورد قدرت آمریکا در تقابل با دشمن جدید خارجی، به اقدامات مدیریت بحران این کشور مشروعیت و قوام بخشند… خاورمیانه بزرگ با تضاد رو به تعمیق فرهنگی و تمدنی با غرب و توسعه نایافتگی مفرط باید به بی‌چهرگی این دشمن مشترک شکل و شمایل بخشد و بنیان نظم سیطره جویانه و هژموتیک آمریکا را پی ریزد.» (28)
با این اوصاف می‌توان نتیجه گرفت اغلب مسائلی که به عنوان نظریه و تئوری از سوی کارشناسان آمریکایی در مقاطع مختلف مطرح می‌شود، نه تنها نظریه نیست، بلکه نتایج حاصل از تحلیل‌ها و خط مشی‌هایی است که به عنوان نقشه راه دولت‌های مختلف آمریکا تعیین شده است؛ لکن ابتدا در قالب تئوری و نظریه مطرح می‌شود. لذا امروز بر ما آشکار شده که نظر ‌هانتیگتون در مورد «جنگ تمدن‌ها» تنها یک تئوری یا پیش بینی نبوده، بلکه بخشی از نقشه‌ی راه آمریکا برای جهان فرداست. وی می‌گوید:
«دولت‌های ملی به عنوان قوی‌ترین بازیگران صحنه هم چنان به حیات سیاسی خود ادامه خواهند داد، ولی خط اصلی مناقشات در عرصه‌ی سیاست جهانی نه از بین کشورها و دولت‌های ملی، بلکه از بین کشورها و گروه‌های با دیرینه فرهنگی و تمدنی متفاوت عبور می‌کند. جنگ تمدن‌ها بر سیاست بین الملل سیطره یافته و خطوط گسل بین تمدن‌ها خطوط جنگ‌های آینده را ترسیم می‌کنند.» (29)
و در نهایت او بزرگ‌ترین خط گسل را بین تمدن مسیحی – یهودی غرب و تمدن اسلامی خاورمیانه بزرگ ترسیم می‌کند. این نظریه که به الگوی «ژئو کالچر» معروف است، امروز با گذشت چند سال از مطرح شدن آن بیشتر به یک نسخه‌ی سیاسی تجویز شده شبیه است، تا یک بحث تئوریک یا پیش بینی اوضاع سیاسی جهان.
نکته جالب این که امروز نه تنها نمایندگان کشورهای استعمارگر و صهیونیستی به طور آشکار مواضع خود را در این زمینه مطرح می‌کنند، اخیراً بسیاری از حامیان گروه‌های تکفیری در کشورهای عربی وابسته به آمریکا و غرب، به صراحت از دوستی خود با رژیم صهیونیستی دم می‌زنند و از این مسئله ابایی ندارند. هر روز هم اسناد جدیدی از رابطه‌ی برخی سران گروه‌های تکفیری با رژیم صهیونیستی آشکار می‌شود و پیداست بسیاری از این روابط از روی ناآگاهی و عدم شناخت برقرار نمی‌شود، زیرا برخی از این افراد مفتی‌های سالخورده و کسانی هستند که داعیه‌ی رهبری جهان اسلام را دارند. لذا روشن است که در پس این روابط، نقشه‌ها و اهداف شومی وجود دارد. علاوه بر حمایت‌ها و زد و بندهای پنهان بعضی از این افراد با امریکا و دشمن صهیونیستی، گاهی کار از روابط پنهانی و سرّی گذشته است و مسئله به شکلی یا از سوی رژیم صهیونیستی یا از سوی رسانه‌ها لو رفته است؛ مثلاً «در سال‌های اخیر اسنادی از رابطه قرضاوی با رژیم صهیونیستی منتشر شده است که وی تا کنون هیچ موضعی در برابر این شایعات نگرفته است. ماجرا از زمانی مورد توجه قرار گرفت که در سال 2010 میلادی کتابی در فرانسه با عنوان «قطر؛ دوستی که برای ما شر می‌خواهد» منتشر شد که در آن داستان تأسیس شبکه الجزیره قطر و اهداف آشکار و پنهان آن و نقش مخرب آن در تحریف بهار عربی بر ملا شد. «نیکولا پو» و «ژاک ماری بورژیه» به عنوان مؤلفان کتاب، از رابطه پنهانی میان امیر قطر و یوسف قرضاوی از یک سو، و موساد و کنگره امریکا از سوی دیگر سخن گفتند. مؤلفان این کتاب در اثبات ادعای خود در خصوص بازدید قرضاوی از تل آویو، به سخنان نائب مجلس الجزایر و همسر سوم قرضاوی، «اسماء بن قاده» استناد می‌کنند که تأکید کرده بود که قرضاوی در سال 2010 م، به طور پنهانی به اسرائیل رفته است. بن قاده از رابطه میان شیخ با دستگاه اطلاعاتی اسرائیل سخن گفت و این که این رابطه پنهانی به واسطه امیر قطر برای استفاده از موقعیت دینی شیخ در جهان اسلام جهت استمرار خط صهیونیستی آمریکایی، در کنست اسرائیل به وجود آمد.» (30)
جالب این است که قرضاوی پس از انتشار این اخبار به هیچ وجه و در هیچ رسانه یا محفلی سفر به سرزمین‌های اشغالی و دیدار با سران رژیم غاصب صهیونیستی را رد نکرده است.
اما دلیل این که گاه گاهی رسانه‌های غربی یا رسانه‌های وابسته به جریان‌های صهیونیستی پرده از ملاقات برخی چهره‌های کشورهای اسلامی یا جریان‌های تکفیری برمی‌دارند، چیست؟
همین مسئله نیز در راستای دامن زدن به آتش تفرقه در میان مسلمانان انجام می‌شود، زیرا «برای صهیونیسم هر قدرتی به عنوان ابزار تا زمانی مفید است که در راستای اهداف آنان قابل استفاده باشد و در این راه چه بسا با چند قدرت، بدون آن که آن‌ها مطلع باشند، رابطه‌ی صمیمانه ایجاد نماید و یا از جدال دو گروه با حیله‌های مخصوص سود جوید.» (31)
لذا این رسانه‌ها و رژیم صهیونیستی در این رابطه اهداف زیر را دنبال می‌کنند:
1. مشروعیت بخشیدن به رژیم غاصب صهیونیستی، زیرا بازدید یا دیدار چهره‌ای مسلمان، در میان عده‌ای از مسلمانان و در افکار عمومی مردم جهان به نوعی حاکی از رسمیت بخشیدن به دشمن اشغالگر می‌باشد.
2. بدبینی مردم به علمای کشورهای اسلامی مردم مسلمان و مؤمن و نیروهای ضد صهیونیستی با شنیدن چنین خبرهایی نسبت به علمای کشورهای اسلامی دچار تردید و بدبینی می‌شوند.
3. ایجاد تردید در میان مردم مناطق اشغالی و نیروهای مقاومت. هنگامی که اخبار این رفت و آمدها منتشر شود، مردم مناطق اشغالی و عده‌ای از مبارزان فلسطینی از این که احساس کنند علما و مسئولان کشورهای اسلامی از ایشان حمایت نمی‌کنند، ممکن است در مسیر مبارزاتشان دچار تردید و سستی شوند.
4. تشدید دو دستگی و تفرقه در میان مسلمانان و نحله‌های مختلف فکری.
با توجه به این مسائل بدین نتیجه می‌رسیم، این که برخی گروههای تکفیری – جهادی ناگهان اعلام می‌کنند می‌خواهد دولت اسلامی در شام و عراق تشکیل دهند، اتفاقی نیست، بلکه بخشی از پروژه‌ای است که کارگردانان پشت پرده آن را طراحی کرده‌اند و اعضای این گروه‌ها برخی دانسته برخی ندانسته و از روی جهل و از سر تعصبات غیر انسانی و غیر اسلامی می‌خواهند آن را اجرایی کنند، زیرا هم چنان که پیش‌تر هم آوردیم، «تحلیل گران عرصه‌ی قدرت اکنون به این درک رسیده‌اند که با فروپاشی جهان کمونیسم، شیوع خلأ هویت در جهان غرب، به وسیله‌ی رونق اسلام گرایی و تجدید حیات دینی در حال پر شدن است. بنابراین عالی‌ترین وسیله‌ی تحکیم ثبات بر سیطره‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا، تمسّک به امور وجیهی چون دین است. لذا مدام دین اسلام را در قالب افراط گرایی و ناصوابی جلوه گر می‌سازد. تعبیر شمشیر اسلام در الگوهای طالبانی تمثیل آورده می‌شود، بنیادگرایی اسلامی مساوی با بربریّت قرون وسطای اروپا قلمداد می‌شود و شاهد آن کشتار الجزایر است که به اسم جنبش اسلامی عنوان می‌گردد.» (32)
با نگاهی اجمالی به آنچه تا کنون برشمردیم، به خوبی آشکار است که تمامی ترفندها و تلاش‌هایی که به ظاهر در پوشش تفکرات تکفیری صورت می‌گیرد در واقع برای دنیا و منافع دنیوی است، نه به خاطر اختلافات دینی و مذهبی و حتی کلامی. این مسئله‌ای است که پیامبر بزرگ اسلام بارها خطر آن را برای آینده مسلمانان پیش بینی و در مورد آن هشدار داده‌اند. پیامبر عظیم الشأن اسلام بارها اشاره کرده‌اند که من بعد از خودم از خطر مشرک شدن شما نمی‌ترسم، بلکه ترس من از دنیا طلبی شماست. چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی در این باره می‌فرمایند:
«انی لست اخشی علیکم ان تشرکوا بعدی و لکنی اخشی علیکم ان تنافسوا فیها و تقتتلوا فتهلکو کما هلک من قبلکم؛
من از این که شما بعد از من مشرک شوید نمی‌ترسم، بلکه ترس من به خاطر مسابقه در کسب دنیاست و واهمه دارم که بجنگید و هلاک شوید، همانگونه که گذشتگان شدند.» (33)
راستی اگر دغدغه‌ی گروه‌های تکفیری آیین اسلام و ترس از پیاده نشدن احکام دین مبین اسلام است و آنان اندیشه‌های خود را بر حق می‌دانند، چرا سخنان خود را به شکل منطقی و از طریق بحث و مجادله و… مطرح نمی‌کنند؟
اما در پایان این مقاله سؤال دیگری که ممکن است، به ذهن خطور کند این است که چرا همیشه در بررسی روند رویدادهای کشورهای اسلامی و خاورمیانه، نام آمریکا به اسرائیل گره می‌خورد؟
باید گفت این مسئله بیش از هر چیز به نفوذ صهیونیست‌ها در ساختار سیاسی و دولتی آمریکا مربوط می‌شود. امری که امروز کاملاً بر همگان آشکار گردیده است و گاه مسئولان و کارشناسان آمریکایی نیز خود بدان اعتراف کرده‌اند. «پل فیندلی در کتاب آنان که جرأت کرده‌اند سخن بگویند، (ص 92) می‌گوید: نخست وزیر اسرائیل در سیاست خارجی ایالات متحده نفوذ بیشتری دارد تا در کشور خودش. در کتاب نهضت صهیونیسم در دولت آمریکا آمده است: از روزولت تا جانسون، رؤسای جمهور امریکا در کاخ سفید دستیارانی داشته‌اند که کارشان رسیدگی به چیزی بوده است که می‌شود آن را وزارتخانه یهود نامید. لیلیانتال متخصص آمریکایی صهیونیزم در مورد انتخابات 1960 چنین اظهار نظر کرده است: دو نامزد ریاست جمهوری (نیکسون و کندی) چنان با دقت خواست‌های صهیونیست‌ها را مورد توجه قرار می‌دادند و چنان قول‌هایی به آنان می‌دادند که گاهی این احساس به وجود می‌آمد که اینان بیشتر خواستار به دست آوردن مقام ریاست جمهوری اسرائیل هستند تا ایالات متحده!» (34)
آری، هم چنان که این کارشناسان اشاره کرده‌اند، امروز نفوذ لابی صهیونیست در بخش‌های مختلف ساختار حکومتی آمریکا به حدی است که آنان به اشکال مختلف بر تصمیمات کنگره، مجلس سنا و در نهایت رئیس جمهور آمریکا تأثیرگذار هستند.

نتیجه‌گیری

با بررسی انجام شده و نگاهی به عملکرد گروه‌های تکفیری، می‌توان در مورد انعکاس اقدامات آنان در میان مردم منطقه و جهان به طور مختصر چنین نتیجه گرفت:
1. انعکاس اقدامات غیر انسانی ایشان در میان غیر مسلمانان و نشان دادن چهره‌ای نامناسب و خشن از اسلام. این امر موجب بدبینی پیروان سایر مذاهب به اسلام خواهد شد.
2. به هم زدن تعادل سیاسی در منطقه و دادن بهانه به دست آمریکا و صهیونیزم جهانی برای تغییر نقشه‌ی خاورمیانه و تقسیم کشورهای منطقه به کشورهای کوچک‌تر و ضعیف. کشورهای کوچکی که نیازمند انواع کمک‌های مالی و تسلیحاتی هستند و باید این تجهیزات را از کشورهای بزرگ و قدرت‌های جهانی خریداری کنند و بدین شکل روز به روز بیشتر به این قدرت‌ها وابسته خواهند شد.
3. درگیری دائمی مرزی بین این کشورهای کوچک. این درگیری‌ها باعث می‌شود این کشورها روز به روز بیشتر به قدرت‌های بزرگ وابسته شوند. این مسئله، در نهایت موجب تغییر جهت جریان‌های سیاسی از دشمن صهیونیست به درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و کشورهای اسلامی خواهد شد.
4. تخریب آثار تمدن اسلامی که در واقع نمادهای این تمدن محسوب می‌شوند. نظیر: مساجد، تکایا، اماکن متبرکه، امامزاده‌ها و محورهایی هستند برای گردهمایی و اتحاد مسلمانان.
5. تغییر روند فروش نفت این کشورها و کنترل بهتر و بیشتر روند عرضه نفت در بازارهای جهانی. تعداد عرضه کنندگان بیشتر موجب کاهش قیمت نفت در بازار خواهد شد.
6. اگر مذاهب موجود در یک کشور، به هویت مشترک دینی دست یابند خواهند توانست با درک منافع مشترک، کشور خویش را از تفرقه – که عامل تهدید کننده‌ی وحدت ملی است – حفظ کنند. هم چنین در بعد وسیع‌تر دست یابی مسلمانان به وحدت نظر در موضع گیری‌های سیاسی و فرهنگی، سبب بیداری وجدان دینی جهان اسلام خواهد شد و راه نفوذ بیگانگان را خواهد بست.

پیشنهاد

عصر کنونی، دوره‌ی جنگ‌های عقیدتی و شبیخون فرهنگی و به عبارتی، جنگ نرم از طریق امواج رسانه‌های راه دور انجام می‌شود. اینک امواج ویرانگر اردوگاه غرب، بیش از همه، هویت دینی – اخلاقی و شیرازه‌ی وحدت اسلامی را هدف گرفته است. در چنین شرایطی وظیفه‌ی علما و اندیشمندان و دست اندرکاران رسانه‌ها بیش از پیش سنگین‌تر می‌نماید. تنها در پرتو همت بلند است که آرزوهای دشوار تحقق می‌یابد و کارهای به ظاهر ناممکن، دست یافتنی می‌شود. رسیدن به این اهداف، برنامه ریزی و کوشش‌های عملی رسانه‌های اسلامی را می‌طلبد. لذا یکی از راه‌های نشر افکار و جلوگیری از تهاجم فرهنگی دشمنان در ایران، ایجاد رسانه‌ای خاص برادران اهل تسنن می‌باشد، زیرا در حال حاضر رسانه‌ای که جواب گویِ خواسته‌های ایشان باشد وجود ندارد و اغلب مردم برای اقناع خواسته‌هایشان به شبکه‌هایی مانند نور و اسلام… روی می‌آورند و با توجه به ماهیت این گونه شبکه‌ها این امر یکی از خطرات پیش رو محسوب می‌شود. اگر هر چه سریعتر در این زمینه چاره جویی نشود، این شبکه‌ها بر افکار عمومی مسلمانان در ایران تأثیر گذاشته و موجب جذب اقشار مختلف به خصوص قشر جوان به گروههای تکفیری و تندرو خواهند شد. کما این که تا کنون نیز در انحراف افکار عمومی جامعه اهل سنت و حتی برخی از شیعیان تا حد زیادی موفق بوده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دکترای زبان و ادبیات فارسی.
2. غلامحسین صادقی، تشیع و تسنن، ص 97.
3. حجرات، آیه 13.
4. پیشین، غلامحسین صادقی، ص 100.
5. حسن نوروزی، «از خاورمیانه بزرگ تا خاورمیانه اسلامی»، وبلاگ ایران بازگو 91/11/7.
6. همان.
7. همان.
8. رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص 51.
9. همان.
10. همان.
11. خاطرات همفر، ص 5.
12. همان، ص 2.
13. پیشین، غلامحسین صادقی، ص 98 و 99.
14. ویژه نامه مکر تکفیر، ص 64 و 65.
15. همان، ص 75.
16. حمید احمدی، اسلام گرایی و مسئله خشونت، پایگاه پژوهشی وهابیت شناسی.
17. همان.
18. ویژه نامه مکر تکفیر، ص 33 و 34.
19. خاطرات همفر، ص 92.
20. کردپرس، پایگاه خبری تحلیلی www.kurdpress.
21. خاطرات هامفر، ص 93.
22. کردنور، پایگاه خبری تحلیلی 1391 www.kurdnoor.
23. خاطرات هامفر، ص 106.
24. 93/4/19 afghan.com
25. خبرگزاری فارس، 1392/4/26.
26. رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص 11.
27. پرس تی وی، تیرماه 1393. www.presstv.
28. رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص 6.
29. همان، ص 56.
30. ویژه نامه مکر تکفیر، ص 151.
31. جاوید، 1379، ص 59.
32. محمد جواد جاوید، حاکمان پنهان در ایران و جهان، ص 86.
33. محسن علی پور، وهابیت در مقابل اهل سنت، ص 100.
34. همان، محمدجواد جاوید، ص 63.

منابع :
قرآن کریم.
الف- کتاب‌ها:
1. جاوید، محمد جواد، حاکمان پنهان در ایران و جهان، چاپ اول: مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه‌ای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تهران 1379.
2. صادقی، غلامحسین، تشیع و تسنن، چاپ اول: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، قم 1381.
3. علی پور، محسن، وهابیت در مقابل اهل سنت، جلد سوم، چاپ اول: ناشر مؤلف، تهران 1390.
4. موحدیان عطار، رسول، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، فراز و فرود دولت‌های ملی، چاپ اول: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، تهران 1386.
5.‌ هامفر، خاطرات هامفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، (نسخه کردی)، مترجم انتشارات صلاح الدین ایوبی، چاپ اول: انتشارات صلاح الدین ایوبی، ارومیه 1361.
ب- مجلات:
مکر تکفیر، ویژه نامه کنگره بین المللی خطر جریان‌های تکفیری برای اسلام، مسلمین، جهان بشریت و راه‌های برون رفت از آن، شماره اول، خرداد 1393.
ج- سایت‌ها:
احمدی، حمید، 1393/4/24، اسلام گرایی و مسئله خشونت، پایگاه تخصصی، پژوهشی وهابیت شناسی، www.alwahabiyah.com
افغان ایرکا، 1393، پایگاه تحلیلی –خبری، afghanlrca agency.com
پرس تی وی، 1393/4/24، www. Press tv
فارس، خبرگزاری، خردادماه 1393، www. Farsnews.com
کرد پرس، 1393/4/20، پایگاه خبری، تحلیلی، www.kurdpress
کرد نور، 1393، پایگاه خبری تحلیلی. (www.kurd noor)
نوروزی، حسن، 1391/11/7، از خاورمیانه بزرگ تا خاورمیانه اسلامی، وبلاگ ایران بازگو.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد