از جمله امور مهم براى کسى که مى خواهد نماز واجب بخواند ، این است که مانند شخصى نماز بخواند که زندگانى را بدرود گفته و بیم آن دارد که دیگر بر انجام مثل آن نماز قادر نباشد ، و نیز برترى جایگاه و تحفه هاى فضیلت نماز را مغتنم بشمارد چنان که روایت شده که امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : « اِذا صَلَّیتَ ، فَصَلِّ صَلاه مَودَّعِ یَخافُ اَنْ لا یَعودُ اِلى ها اَبداً ، ثُمَّ اصرَفْ بِبَصَرِکَ اِلى مُوضِعِ سُجُودِکَ ، فَلو تَعْلَمُ مِنْ عَن یَمینِکَ و شِمالِک ، لاَحْسَنَت صَلاتُک ، وَاعلَمْ اِنَّکَ بَیْنَ یَدَى مَن یَراکَ وَ لاتَراه » 1 « وقتى که مشغول نماز مى شوى ، مثل کسى که وداع کند با نماز و ترس آن دارد که دیگر به آن نرسد ، نماز بخوان . پس از آن چشمت را به موضع سجودت بدوز تو اگر بدانى کسى در راست و چپت هست ، نمازت را نیکو به جاى مى آورى ، بدان که تو پیش روى کسى ایستاده اى که او تو را مى بیند و تو او را نمى بینى . » امام على ( علیه السلام ) نیز فرموده است : « اِذا قَامَ اَحَدُکُم اِلى الصَّلوه فَلیُصَلِّ صَلاهَ مُودَّعِ » 2 « هرگاه یکى از شما به نماز ایستد ، باید مانند کسى که با نماز وداع مى کند ، نماز بخواند » . و از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است : « صَلِّ صَلاهَ مُوَدَّعِ تَرى اَنَّک لاُ تُصَلّى بَعْد ما صلاهً ابداً » 3 « آن چنان نماز بگزار که گویى آخرین نماز توست و دیگر هرگز نمازى نخواهى خواند . » اگر ما به مناجات و گفت و گو با خداوند متعال به قدر صحبت با یک مخلوق ضعیف عادى ، اهمیت بدهیم و شیرینى انس با او را بچشیم و اندکى لذّت راز و نیاز با او را درک کنیم هرگز این قدر به سهو و نسیان و غفلت دچار نخواهیم شد . باید با تمرین و کوشش ارزش این حضور را درک نماییم و به عظمت الهى بیشتر پى ببریم تا بر توجّه ما در حال نماز افزوده و از غفلت و سهل انگارى ما کاسته گردد . یکى از مهم ترین موانع حضور قلب محبت و علاقه بیش از حد به دنیا است که در روایات اشاره شده که باید چنان نماز بخواند که گویا آخرین نماز انسان و آخرین حضور او در دنیاست . افکار و اندیشه انسان ، بیشتر متوجه چیزى است که مورد علاقه او مى باشد و قلب او را تسخیر کرده است . طبیعى است وقتى کسى که به یاد محبوبش باشد ، توجّه او به امور دیگر کم مى شود . اگر محبت دنیا که اصل و اساس همه گناهان است « رَأسُ کُلِّ خَطیئهٍ حُبُّ الدّنیا » در قلب جاى گرفت و بر اندیشه و دل انسان خیمه زد ، بر روح او سایه افکند ، چشم حقیقت بین وى را کور و گوش حق شنوایى او را کور کرد و دیگر در آن براى غیر دنیا و مظاهر سرایى آن ، جایى نماند چگونه مى تواند در حال نماز به یاد محبوب راستین باشد و خود را در محضر او بیابد و با وجود چنین میهمانانى نامحرم و غریبه ، چگونه مى تواند همراز و انیس دل را به ضیافت خانه دل دعوت کند که از غیر پرداخته نشده و شست و شو داده نشده است ؟ انسان قبل از نماز بسان پرنده اى است که قصد دارد بال بگشاید و مهیاى پرواز گردد اما بسته بودن یا سنگین شدن بال ها مانع پرواز است . در چنین حالى یا بال ها اصلاً گشوده نمى شود و یا کمتر گشوده مى شود ، وقتى وارد نماز مى شود مانند پرنده اى است که مى خواهد اوج بگیرد گناه هم مانند اجسام سنگین ، سیم تورى و شبکه هاى زمینى یا آسمانى است که مانع عروج روح است . هر قدر گناه بیشتر باشد ، به همان میزان شبکه ها بیشتر است و به همین علت است که انسان به هنگام پرواز سخت است . پس باید قبل از پرواز ، مراقب آزادى و سلامت بال ها بود و قبل از نماز به فکر نماز بود و قلب و اندیشه و جسم را از هر چه غیر خداست ، رها کرد تا زمینه عروج فراهم شود .
در منابع معتبر آمده است : به پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) دو شتر هدیه دادند ، پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) یکى از دو شتر را هدیه قرار داد براى کسى که دو رکعت نماز به جاى آورد و چیزى از امور دنیا را به خاطر نیاورد و به فکر چیزى از دنیا نیفتد . کسى به پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ مثبت نداد ( یعنى کسى چنین نمازى را که در آن هیچ به فکر دنیا و مافى ها نیفتد ، نخواند ) ، به جز حضرت على ( علیه السلام ) که پاسخ مثبت داد . پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) هر دو شتر را به على ( علیه السلام ) مرحمت فرمود . 4
اگر انسان خوب تربیت نشود ، مادیات و دنیا را کمال مطلوب و منت هاى آرزوى خود قرار مى دهد و به پرستش معبود خود ( دنیا ) ، مشغول مى گردد و از آنجایى که قلب آدمى ، فطرتا متوجه معبود و محبوب است ، لذا قلب دنیا پرست ، دایماً متوجه دنیا و متعلقات آن مى شود و در هنگام عبادت هم ، قلبش متوجه محبوب واقعى خود ( دنیا ) است .
امام خمینى در این باره مى فرماید : « طالبان غیر حق ، که در نظر اهل معرفت ، همه طالب دنیا هستند ، نیز هرچه مطلوب آنها است ، به همان متوجه و متکلفند . آنها نیز اگر در حب مطلوب خود مفرطند و حب دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته ، هیچ گاه از توجّه به آن مسلوب نشوند و در همه حال و هرچیز با جمال محبوب خود به سر برند و اگر حب آنها کمتر باشد ، در وقت فراغت ، قلب آنها به محبوب خود رجوع کند . آنان که حب مال ریاست و شرف در دل آنهاست ، در خواب نیز مطلوب خود را مى بیند و در بیدارى به فکر محبوب خود به سر مى برند ، و مادامى که در اشتغال به دنیا به سر مى برند با محبوب خود هم آغوشند و چون وقت نماز شود ، دل حالت فراغتى مى یابد و فوراً متعلق به محبوب خود ( دنیا ) مى شود ! گویى تکبیره الاحرام کلید در دکان یا رافع حجاب بین او و محبوب خود است ! یک وقت به خود مى آید که سلام نماز را گفته ، در صورتى که هیچ توجّه به آن نداشته و همه اش را با فکر دنیا هم آغوش بوده ، این است که چهل پنجاه سال نماز ، ما را در دل اثرى جز ظلمت و کدورت نیست » .
5 به هر حال از مجموع آیات و روایات روشن مى گردد که دنیا ، واقعیتى است که باید در آن زندگى کرد ولیکن باید بهترین فایده را از آن برد . شرط استفاده بهینه از دنیا آن است که آن را « مرکب » و وسیله اى براى رسیدن به حقایق زندگى و کمال خود قرار دهیم و مواظب باشیم که وسیله ، هدف قرار نگیرد و علاقه به دنیا ، موجبات اسارت و بندگى در برابر آن را فراهم نیاورد . همچنین باید « مسافر بودن » در این دنیا را فراموش نکنیم و تصور ماندن و همیشگى بودن را از ذهن خود خارج کنیم .
در بسیارى از آیات و روایات ، دنیا مورد مذمت قرار گرفته ، که با توجّه به مطالب گذشته ، آنچه اسلام از آن نهى مى نماید « دنیا پرستى » و تعلق فراوان به مادیات است .
به هر حال فراغ دل و خالى بودن آن از مشغله هاى دنیایى ، از عوامل مهم حضور قلب است زیرا مؤمن و عارفى که به خدا و جلال و بزرگى اش یقین دارد و از معانى باطنى نماز با خبر است براى غفلت او در نماز ، جز پریشانى فکر و پراکندگى خاطر و غایب بودن دل سببى وجود ندارد و دفع خاطره ها و اندیشه هاى فاسد و خیالات باطلى که موجب پریشانى فکر و پراکندگى خاطر و عدم حضور دل مى باشد ، جز به دفع سبب هاى آن ممکن نیست و سبب وارد شدن خاطره ها در ذهن ، یا بیرونى است یا درونى . سبب هاى بیرونى ، آنهایى هستند که به چشم و گوش مى رسند و گاه اندیشه را مى ربایند و در آن تصرف مى کنند و گاهى فکر نمازگزار ، از آن چیز به چیز دیگرى منتقل مى شود و بعضى از اوقات این جابه جایى اندیشه ، تکرار مى شود و شخص را به کلى از حال نماز دور مى سازد .
چو هنگام نماز آید فرازت مکن زاندیشه ها باطل نمازت
پس دیدن و شنیدن ، سبب اندیشیدن و برخى از آن اندیشه ها ، سبب بعضى دیگر است و هر که مرتبه اش قوى و همتش عالى است ، آنچه بر حواس او مى گذرد ، او را به خود مشغول نمى دارد اما آنکه روح ضعیف و همّت اندک دارد ، فکر او پریشان و خاطرش پراکنده مى گردد .
راه رهایى از اشتغالات
راه علاج ، آن است که این سبب ها را قطع کند و نگذارد چیزى به چشم و گوش او برسد باید میدان دید و شنید خود را محدود کند . براى این منظور بهتر است چشم خود را به زیر افکند و یا در خانه تاریک نماز بگزارد یا چیزهایى را که او را به خود مشغول مى کند ، از پیش روى بردارد یا نزدیک دیوار بایستد تا میدان دیدش فراخ نباشد و در گذرگاه مردم و جامه هاى نقشدار و رنگین و عمارت هاى عالى نماز نخواند . از این رو اهل عبادت ، در خانه تاریک و کوچکى که گاه وسعتش بیش از اندازه جاى سجده نبوده است ، نماز مى کردند تا فکرشان مجتمع تر باشد و آنان که در مسجد نماز مى خواندند ، چشم ها را فرو مى هشتند و از جایگاه سجده فراتر نمى بردند و نشناختن نفرات سمت راست و چپ را از کمال نماز مى دانستند .
اما سبب هاى باطنى ، نیت ها و قصدهاى مختلفى هستند که دل نمازگزار را به وادى هاى مختلف مى برند و اندیشه اش را پراکنده مى کنند و چون سخت تر و دشوارتر از سبب هاى ظاهرى هستند ، فروهشتن چشم و محدود کردن میدان دید و شنید ، سودى نمى بخشد زیرا چیزى که پیش از شروع نماز دل افتاده ، براى مشغول کردنش کافى است .
راه علاج ، آن است که نفس را ، با قهر ، به فهم آنچه مى خواند ، باز آرد و دل را از غیر نماز و به نماز بازگرداند و در این راه مددکار او آن است که پیش از آراسته شدن به نماز و گفتن تکبیره الاحرام ، اهمیت و مکانت ایستادن در پیشگاه پروردگار و ترسناکى و سختى روز رستاخیز و محاسبه را فرا یاد آرد و دل را از مهمات دنیا خالى و موجبات دنیایى التفات خاطر و مشغول گشتن دل را برطرف سازد تا اندیشه اش آرام و دلش سکون یابد و براى نماز آماده شود .
6 و اگر این داروهاى آرامش بخش ، اندیشه هاى او را آرام و قلب او را مطمئن نساخت ، دارویى باید که مرض را از ریشه برکند . آنچه براى او باعث دل مشغولى و مانع از حضور دل است ، مهمات اوست و این مهمات ، امورى هستند که به سبب دنیاگرایى و شهوت هاى او مهم شده اند . پس باید با قطع آن علاقه ها و بازداشتن دل از آنها و بیرون راندن آن مهمات از دل ، نفس خود را عقوبت کند زیرا هر چه او را از نماز باز دارد ، ضد دین و از سپاه ابلیس و دشمن اوست .
براى کسى که مى خواهد در مسیر عبادت واقعى خداوند و محبت به او گام بردارد و دل از ماسواى او برکند ، اولین قدم این است که از لذت هاى دنیا بگذرد . زمانى که ما از این لذّت هایى که به انواع رنج ها و بلا و گرفتارى ها آلوده است نگذرد ، چگونه مى تواند از فکر و اندیشه آنها خارج شود و متوجه حضرت حق گردد ! ؟
باید از نعمت هاى کم بهاى دنیا بگذریم و از دلبستگى به دنیا بکاهیم و این شدنى نیست مگر اینکه در ابتدا از نعمت هاى غیر حلال چشم بپوشیم و پس از آن نعمت هاى حلال دنیا . چون هر قدر انسان از نعمت هاى دنیا ولو نمعت هاى حلال استفاده کند ، دلبستگى او به دنیا بیشتر مى شود و رفته رفه به حرام نیز کشیده مى شود و اگر انسان بخواهد به حرام مبتلا نشود ، باید مرز و قرقگاهى براى خود قرار بدهد و از برخى نعمت هاى حلال چشم بپوشد تا به حرام نیفتد . به بعضى از صحنه هاى حلال و جایز نگاه نکند تا به نگاه هاى حرام مبتلا نگردد والا اگر انسان لب مرز حرکت کند ، به یک باره فرو مى غلتد و سقوط مى کند . و این در همه زندگى او بخصوص موقع عبادت و نیایش تأثیر مى گذارد و او را خشوع و خضوع و خداپرستى باز مى دارد .
پى نوشت ها :
. 1 وسائل الشیعه ، ج 4 ، ص . 2
. 658 غررالحکم ، ص . 3
. 129 بحارالانوار ، ج 84 ، ص . 4
. 264 همان ، ج 41 ، ص . 5
. 18 آداب الصلاه ، ص . 6
. 48 نماز شناسى ، ج 1 ، ص . 112
در منابع معتبر آمده است : به پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) دو شتر هدیه دادند ، پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) یکى از دو شتر را هدیه قرار داد براى کسى که دو رکعت نماز به جاى آورد و چیزى از امور دنیا را به خاطر نیاورد و به فکر چیزى از دنیا نیفتد . کسى به پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) پاسخ مثبت نداد ( یعنى کسى چنین نمازى را که در آن هیچ به فکر دنیا و مافى ها نیفتد ، نخواند ) ، به جز حضرت على ( علیه السلام ) که پاسخ مثبت داد . پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم ) هر دو شتر را به على ( علیه السلام ) مرحمت فرمود . 4
اگر انسان خوب تربیت نشود ، مادیات و دنیا را کمال مطلوب و منت هاى آرزوى خود قرار مى دهد و به پرستش معبود خود ( دنیا ) ، مشغول مى گردد و از آنجایى که قلب آدمى ، فطرتا متوجه معبود و محبوب است ، لذا قلب دنیا پرست ، دایماً متوجه دنیا و متعلقات آن مى شود و در هنگام عبادت هم ، قلبش متوجه محبوب واقعى خود ( دنیا ) است .
امام خمینى در این باره مى فرماید : « طالبان غیر حق ، که در نظر اهل معرفت ، همه طالب دنیا هستند ، نیز هرچه مطلوب آنها است ، به همان متوجه و متکلفند . آنها نیز اگر در حب مطلوب خود مفرطند و حب دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته ، هیچ گاه از توجّه به آن مسلوب نشوند و در همه حال و هرچیز با جمال محبوب خود به سر برند و اگر حب آنها کمتر باشد ، در وقت فراغت ، قلب آنها به محبوب خود رجوع کند . آنان که حب مال ریاست و شرف در دل آنهاست ، در خواب نیز مطلوب خود را مى بیند و در بیدارى به فکر محبوب خود به سر مى برند ، و مادامى که در اشتغال به دنیا به سر مى برند با محبوب خود هم آغوشند و چون وقت نماز شود ، دل حالت فراغتى مى یابد و فوراً متعلق به محبوب خود ( دنیا ) مى شود ! گویى تکبیره الاحرام کلید در دکان یا رافع حجاب بین او و محبوب خود است ! یک وقت به خود مى آید که سلام نماز را گفته ، در صورتى که هیچ توجّه به آن نداشته و همه اش را با فکر دنیا هم آغوش بوده ، این است که چهل پنجاه سال نماز ، ما را در دل اثرى جز ظلمت و کدورت نیست » .
5 به هر حال از مجموع آیات و روایات روشن مى گردد که دنیا ، واقعیتى است که باید در آن زندگى کرد ولیکن باید بهترین فایده را از آن برد . شرط استفاده بهینه از دنیا آن است که آن را « مرکب » و وسیله اى براى رسیدن به حقایق زندگى و کمال خود قرار دهیم و مواظب باشیم که وسیله ، هدف قرار نگیرد و علاقه به دنیا ، موجبات اسارت و بندگى در برابر آن را فراهم نیاورد . همچنین باید « مسافر بودن » در این دنیا را فراموش نکنیم و تصور ماندن و همیشگى بودن را از ذهن خود خارج کنیم .
در بسیارى از آیات و روایات ، دنیا مورد مذمت قرار گرفته ، که با توجّه به مطالب گذشته ، آنچه اسلام از آن نهى مى نماید « دنیا پرستى » و تعلق فراوان به مادیات است .
به هر حال فراغ دل و خالى بودن آن از مشغله هاى دنیایى ، از عوامل مهم حضور قلب است زیرا مؤمن و عارفى که به خدا و جلال و بزرگى اش یقین دارد و از معانى باطنى نماز با خبر است براى غفلت او در نماز ، جز پریشانى فکر و پراکندگى خاطر و غایب بودن دل سببى وجود ندارد و دفع خاطره ها و اندیشه هاى فاسد و خیالات باطلى که موجب پریشانى فکر و پراکندگى خاطر و عدم حضور دل مى باشد ، جز به دفع سبب هاى آن ممکن نیست و سبب وارد شدن خاطره ها در ذهن ، یا بیرونى است یا درونى . سبب هاى بیرونى ، آنهایى هستند که به چشم و گوش مى رسند و گاه اندیشه را مى ربایند و در آن تصرف مى کنند و گاهى فکر نمازگزار ، از آن چیز به چیز دیگرى منتقل مى شود و بعضى از اوقات این جابه جایى اندیشه ، تکرار مى شود و شخص را به کلى از حال نماز دور مى سازد .
چو هنگام نماز آید فرازت مکن زاندیشه ها باطل نمازت
پس دیدن و شنیدن ، سبب اندیشیدن و برخى از آن اندیشه ها ، سبب بعضى دیگر است و هر که مرتبه اش قوى و همتش عالى است ، آنچه بر حواس او مى گذرد ، او را به خود مشغول نمى دارد اما آنکه روح ضعیف و همّت اندک دارد ، فکر او پریشان و خاطرش پراکنده مى گردد .
راه رهایى از اشتغالات
راه علاج ، آن است که این سبب ها را قطع کند و نگذارد چیزى به چشم و گوش او برسد باید میدان دید و شنید خود را محدود کند . براى این منظور بهتر است چشم خود را به زیر افکند و یا در خانه تاریک نماز بگزارد یا چیزهایى را که او را به خود مشغول مى کند ، از پیش روى بردارد یا نزدیک دیوار بایستد تا میدان دیدش فراخ نباشد و در گذرگاه مردم و جامه هاى نقشدار و رنگین و عمارت هاى عالى نماز نخواند . از این رو اهل عبادت ، در خانه تاریک و کوچکى که گاه وسعتش بیش از اندازه جاى سجده نبوده است ، نماز مى کردند تا فکرشان مجتمع تر باشد و آنان که در مسجد نماز مى خواندند ، چشم ها را فرو مى هشتند و از جایگاه سجده فراتر نمى بردند و نشناختن نفرات سمت راست و چپ را از کمال نماز مى دانستند .
اما سبب هاى باطنى ، نیت ها و قصدهاى مختلفى هستند که دل نمازگزار را به وادى هاى مختلف مى برند و اندیشه اش را پراکنده مى کنند و چون سخت تر و دشوارتر از سبب هاى ظاهرى هستند ، فروهشتن چشم و محدود کردن میدان دید و شنید ، سودى نمى بخشد زیرا چیزى که پیش از شروع نماز دل افتاده ، براى مشغول کردنش کافى است .
راه علاج ، آن است که نفس را ، با قهر ، به فهم آنچه مى خواند ، باز آرد و دل را از غیر نماز و به نماز بازگرداند و در این راه مددکار او آن است که پیش از آراسته شدن به نماز و گفتن تکبیره الاحرام ، اهمیت و مکانت ایستادن در پیشگاه پروردگار و ترسناکى و سختى روز رستاخیز و محاسبه را فرا یاد آرد و دل را از مهمات دنیا خالى و موجبات دنیایى التفات خاطر و مشغول گشتن دل را برطرف سازد تا اندیشه اش آرام و دلش سکون یابد و براى نماز آماده شود .
6 و اگر این داروهاى آرامش بخش ، اندیشه هاى او را آرام و قلب او را مطمئن نساخت ، دارویى باید که مرض را از ریشه برکند . آنچه براى او باعث دل مشغولى و مانع از حضور دل است ، مهمات اوست و این مهمات ، امورى هستند که به سبب دنیاگرایى و شهوت هاى او مهم شده اند . پس باید با قطع آن علاقه ها و بازداشتن دل از آنها و بیرون راندن آن مهمات از دل ، نفس خود را عقوبت کند زیرا هر چه او را از نماز باز دارد ، ضد دین و از سپاه ابلیس و دشمن اوست .
براى کسى که مى خواهد در مسیر عبادت واقعى خداوند و محبت به او گام بردارد و دل از ماسواى او برکند ، اولین قدم این است که از لذت هاى دنیا بگذرد . زمانى که ما از این لذّت هایى که به انواع رنج ها و بلا و گرفتارى ها آلوده است نگذرد ، چگونه مى تواند از فکر و اندیشه آنها خارج شود و متوجه حضرت حق گردد ! ؟
باید از نعمت هاى کم بهاى دنیا بگذریم و از دلبستگى به دنیا بکاهیم و این شدنى نیست مگر اینکه در ابتدا از نعمت هاى غیر حلال چشم بپوشیم و پس از آن نعمت هاى حلال دنیا . چون هر قدر انسان از نعمت هاى دنیا ولو نمعت هاى حلال استفاده کند ، دلبستگى او به دنیا بیشتر مى شود و رفته رفه به حرام نیز کشیده مى شود و اگر انسان بخواهد به حرام مبتلا نشود ، باید مرز و قرقگاهى براى خود قرار بدهد و از برخى نعمت هاى حلال چشم بپوشد تا به حرام نیفتد . به بعضى از صحنه هاى حلال و جایز نگاه نکند تا به نگاه هاى حرام مبتلا نگردد والا اگر انسان لب مرز حرکت کند ، به یک باره فرو مى غلتد و سقوط مى کند . و این در همه زندگى او بخصوص موقع عبادت و نیایش تأثیر مى گذارد و او را خشوع و خضوع و خداپرستى باز مى دارد .
پى نوشت ها :
. 1 وسائل الشیعه ، ج 4 ، ص . 2
. 658 غررالحکم ، ص . 3
. 129 بحارالانوار ، ج 84 ، ص . 4
. 264 همان ، ج 41 ، ص . 5
. 18 آداب الصلاه ، ص . 6
. 48 نماز شناسى ، ج 1 ، ص . 112